سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
سه شنبه 89 تیر 1 :: 9:49 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

استاد احمد آرام نخست جلدهاى 1و 2 را به فارسى برگرداندند و سپس با ابراز تمایل به ترجمه‌ى جلدهاى بعد این مجموعه، تمامى 6 جلد الحیاة را ترجمه نمودند، امّا ترجمه‌اى که استاد انجام داده بودند، به دلیل این که در سنین بالاى حیات ایشان صورت پذیرفت، نیاز به ویراستارى بسیار زیاد و پرکارى داشت. ایشان خود در برخى موارد گفته بودند که:‌«من زیر برخى مطالب خط کشیده‌ام و نتوانسته‌ام براى آن معادل مناسبى پیدا کنم شما (خطاب به استاد حکیمى) هر طور می‌پسندید، تکمیل کنید».

در برخى موارد، ضعف بینایی، در آن سنین بالا و اشتباه دیدن مطالب موجب این شده بود که ترجمه به بی‌راهه رفته و نادرست شده باشد، همچنین از جلد 3 به بعد ایشان دیگر پاورقی‌ها و سرصفحه‌ها را نیز ترجمه‌ نکرده بودند و این‌ها همه را به خود استاد حکیمى واگذار نمودند. همین‌طور بر خلاف عادت خویش در دیگر آثارشان، دست استاد حکیمى را در ویرایش ترجمه باز گذاشتند و به ایشان اجازه دادند تا هرطورى می‌خواهند ترجمه‌ى این کتاب را ویرایش کنند.

در این زمان کار ویرایش ترجمه، بلکه کارى بیش‌از یک ویرایش آغاز گشت. استاد تمامى مواردى را که ذکر شد باز نگرى نموده و آن‌ها را به بهترین وجه به انجام رساندند. همچنین بسیارى از تیترها و عنوان‌ها را نوسازى و روز پسند کردند و در بسیارى از موارد پا را فراتر از یک ویرایش گذاشته و به زیباسازى ترجمه پرداختند. در این موارد با این‌که ترجمه از نظر قوانین ترجمه صحیح بوده است و همان مطلب حدیث و آیه را می‌رسانده، امّا آن‌چنان نبوده که ذوق ادیبانه و شاعرانه‌ى استاد آن‌را بپسندند، به همین دلیل آن‌ها را تغییر داده و به بهترین و زیباترین وجه ترجمه کرده‌اند. استاد در این‌باره چنین می‌گویند:‌

این که اگر عبارت درست بود و ویراستار نپسندید و سلیقه‌ى خودش را اعمال کرد، این کار ویرایش نیست. من این چگونگى را رسم ویراستارى نمی‌دانم. کسانى می‌گویند: شما که برخى عبارات مترجم را با این‌که غلط هم نیست نمی‌پسندی، این کتاب را خودت ترجمه می‌کردى. امّا ما این کار را در الحیاة انجام دادیم، به وسعت هم انجام دادیم، براى این‌که خیلی‌جاها عبارت آقاى آرام غلط نیست، همان مطلب آیه یا روایت را به هر حال رسانده‌اند. ولى ما احساس می‌کردیم که این کتاب به حسب ظاهر ـ که حساب کنیم‌ـ سال‌ها در دست مردم می‌ماند و نثر فارسى دائم رو به تحوّل است. از یک طرف جوان‌هاى ما از نثر کتاب‌هاى مذهبى زده هستند و توجّه ما به نسل جوان بود، و از طرف دیگر این‌ها روایات اهل بیت بود و من حساس بودم که تا حالا ترجمه‌ى خوبى کم‌تر از آنها در دست است. و سن آقاى آرام هم دیگر اقتضاى این را نداشت. این بود که ما دقّت کردیم که براى جوان‌ها و این نسل قابل قبول باشد. و از طرفى کسانى که در جامعه‌ى ما خودشان را فرهنگ‌بان زبان فارسى می‌دانند این‌ها هم مثل یک تیپ روشن جماعت که اهل قلم‌اند، با یک نثر باشکوه فارسى روبرو باشند. نثر جدّى و اساسى که به سعدى و بیهقى نسبت می‌رساند. حالاً اگر عقیده هم نداشتند، ولى وقتى کتاب را می‌دهى به دستشان زمین نگذارند.

چرا الحیاة؟

یکى از مسائل بسیار مهم در مورد کتاب، نام‌گذارى آن است. نام کتاب، واژه‌اى است که باید محتواى کتاب و آن‌چه را بین دو جلد کتاب است در یک کلمه یا حدّاکثر سه یا چهار کلمه به ذهن خواننده منتقل کند. و این براى کتاب‌هایى با عظمت و بزرگ و پرمحتوا، بسیار مهمّ و اساسى است؛ این‌که چه اسمى انتخاب شود، تا آن‌چه را در درون یک کتاب عظیم و محتواى کتاب است به ذهن‌ها منتقل کند امر بسیار مهمى است. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که «چرا الحیاة؟». چرا این گزینه براى این کتاب انتخاب می‌شود؟

استاد محمّد‌رضا حکیمى درباره‌ى این گزینش چنین می‌گویند:‌

ما دنبال این بودیم که چه اسمى بگذاریم، گفتیم دین ائمه و مذهب شیعه که مذهب زندگى است. چون مذهب اگر از زندگى شروع نشود در مردگى که به درد نمی‌خورد. و اگر هم براى آخرت بود، که باید پیغمبرها از روز قیامت شروع می‌کردند. لذا ما دیدیم که دین پیامبر و ائمه‌ ، حقیقتاً دین‌الحیاة و زندگى است. برخى از متفکّران غربى هم گفته‌اند که اصلاً در دین محمّد‌ صلى الله علیه و آله و سلم تنظیم امور دنیاى مردم بیش از معنویات نقش دارد، این دین براى دنیاى مردم است. راست هم گفته‌اند. امّا آن‌ها حالی‌شان نیست که همین دنیاست که آخرت را می‌سازد. یعنى پیامبر نمی‌گوید بروید گوشه‌ى خانه چلّه‌نشینى کنید، می‌گوید وسط بازار بروید کسب کنید، کسب حلال. و اسلام کسى را که برود در بازار و براى زندگى خانواده‌اش، کسب حلال کند، مثل کسى می‌داند که شمشیر در دستش گرفته و رفته در جبهه‌ى جنگ. این دین زندگى است، زندگى را حذف نمی‌کند. ما‌هم نام کتاب را گذاشتیم الحیاة.

گوى قرمز

از مسایل مورد توجّه در الحیاة و دیگر کتب استاد محمّد‌رضا حکیمی، گوى قرمزى است که در طرح روى جلد و در صفحه‌ى عنوان و در عطف کتاب به کار رفته است. این گوى قرمز نشانه‌ى چیست؟ و براى چه به‌کار رفته است؟ و چگونه این طرح زیبا و ساده شکل گرفته؟ این‌ها سؤالاتى است که در مورد طرح جلد وجود دارد. چگونگى و تاریخچه‌ى این طرح را خود استاد چنین بیان می‌کنند:

‌یکى از دوستان در رشته‌ى طرّاحى تحصیل کرده بود. او این طرح را به ما داد. من به او گفتم که یک طرحى براى پشت جلد کتاب ما بدهید. گفت:‌موضوع کتاب‌هایتان چیست؟ گفتم تشیّع، که در جهت هدایت مردم و‌امّت است و این هدایت با خون و شهادت همراه بوده. این خلاصه‌اش در دوکلمه. بعد از چند روزى کاغذى به ما داد، و همین «گوى قرمز» را روى آن کشیده بود. البته این را‌هم به او گفته بودم که می‌خواهم در ضمن ساده باشد. خودش هم خوش‌ذوق بود. بعد آمدم فکر کردم و دیدم شاید طرح گویایى نباشد، تا این که خودش بعد در جلسه‌اى گفت:‌«این دایره که گذاشتم یعنى خورشید، اشاره به تشیّع و روشنى هدایت و رنگ سرخ هم که خون شهادت شیعى در طول تاریخ است». این‌را که گفت خیلى مرا گرفت.3

پس الحیاة، شیوه‌ى زندگى را براى انسان به ارمغان آورده امّا زندگی‌اى که همراه با هدایت انسان است. و این هدایت انسانى بدون خون سرخ شهیدان در طول تاریخ امکان نداشته و ندارد و نخواهد داشت.

آرزوى مؤلفان

مؤلّفان الحیاة، در ابتداى کار آرزوى این را داشتند که بتوانند تمامى روایات شیعه را جمع‌آورى کنند. (نظیر کارى که علاّمه مجلسى در بحار‌الانوار کرده است)، سپس به شیوه‌اى که در کتاب الحیاة کار کرده‌اند این روایات را انتخاب و منقّحِ منقّح کنند و تمامى آن روایات را به صورتى منظّم و منسجم درآورند تا انسان امروز به میراث بزرگ بشرى که از آن محروم گشته دست یابد و راه سعادت زندگى خویش را پیدا کند. اگر مسائل گوناگون رخ نمی‌داد و این آرزو محقّق می‌شد امروز الحیاة، به بیش از 40 جلد رسیده بود و خود یکى از بزرگ‌ترین میراث‌هاى بی‌نظیر و ماندگار بشرى گشته بود. میراثى که می‌شد در تمامى دنیا آن‌را منتشر کرد. و اگر به دست هر متفکّرى در هر گوشه‌ى این کره‌ى خاکى می‌رسید و اندکى از آن را می‌خواند، این کتاب را به عنوان یکى از میراث‌هاى جاودانه‌ى بشرى قبول می‌کرد. و فرهنگ غنى شیعى از گوشه‌ى انزواى خویش بیرون می‌آمد و از مظلومیّت رهایى می‌یافت.

اکنون نیز اگر همین چند جلد کتاب الحیاة به زبان‌هاى دیگر ترجمه شود شاید چنین شود، و کشورها را در نوردد، و افکار را به سوى آن‌چه بزرگان شیعه عرضه داشته‌اند متوجّه سازد.

امّا این آرزوى بس بزرگ انجام نپذیرفت و تنها گوشه‌اى از این روایات جمع‌آورى شد و به شکل قابل قبول درآمد که 6 جلد آن به چاپ رسیده است و حدود 6 تا 8 جلد دیگر آن در طرح اوّلیه آماده گشته است. اکنون که دیگر سال‌ها بر مؤلفان سپرى شده و قدرت و توان گذشته دیگر موجود نیست و گاه نیز بیماری‌هایى از فرتوتى جسم درگذر زمان پدید آمده است، پایان یافتن بقیّه‌ى این کتاب بزرگ به دعاى خیر دوستداران حقیقت و سعادت انسانها بستگى دارد، و صد البته به توفیق خداوند بزرگ.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. بحار الانوار، 77/59.

2. الحیاة، مترجم، 1/321.

3. آن‌چه از استاد حکیمى نقل شد، برگرفته از گفت ‌و‌گوهایى است که در این زمینه با استاد انجام گرفته است.

فصلنامه بینات > شماره 37 > سیر تدوین الحیاة

( 16 صفحه - از 11 تا 26 )

 

Maktabetafkik.persianblog.ir


موضوع مطلب :
سه شنبه 89 تیر 1 :: 9:48 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

سیر تدوین الحیاة

 

نویسنده : حکیمی، امیرمهدی

الحیاة؛ دایرة المعارفى اسلامی، که براى انسان معاصر دریچه‌اى به گنجینه‌هاى علم و معرفت گشوده است، تا مسائل و نیازها و راهکارهاى زندگى نوین خود را از سرچشمه‌هاى زلال و شفّاف قرآن و احادیث به دست آورد.

سیر تدوین این کتاب براى پژوهش‌گران سؤالاتى را به‌همراه داشته است که چگونه چنین تفکّر و برداشتى از آیات و روایات شکل گرفته است؟ و سیر شکل‌گیرى و تدوین الحیاة چگونه بوده و از چه زمانى آغاز شده است؟ چگونه مؤلفان به اتّحاد نظر رسیده‌اند؟ و چرا الحیاة؟

این مقاله‌ى کوتاه بر آن است که اندکى به این پرسش‌ها پاسخ گوید و گوشه‌اى از جریان این نگارش را براى خوانندگان روشن سازد.

در محضر استاد

شکل‌گیرى چنین تفکّر و برداشتى از آیات و روایات در ذهن مؤلفان این مجموعه (استاد علاّمه محمدرضا حکیمی، حجّة الاسلام محمّد حکیمى و حجّة الاسلام على حکیمى)، به سال‌هاى دور و دوران تحصیلى مؤلفان کتاب باز می‌گردد. به آنجا که ایشان، به محضر عالم ربّانی، و متألّه قرآنی، و حکیم دینى حضرت شیخ مجتبى قزوینى خراسانى (1318ق‌ـ 1386ق) راه یافتند. و توجّه به احادیث و استنتاج و استخراج اصول و فروع دین و مسائل حیات انسانى و کشف معیارها و راهکارهاى سعادت انسانى از آیات و روایات توسط آن استاد بزرگ در ذهن شاگردانشان ریشه دواند. و در طى سال‌ها حضور در محضر ایشان، توجّه بنیادین به شیوه و نگرش علمى و عقلانى به قرآن، نهج‌البلاغه و صحیفه‌ى سجّادیه و ادعیه و دیگر احادیث پیامبر و امامان در ذهنشان استوار گشت. و این آغازى بوده است براى چنین توجّه علمى و اصولى به آیات و احادیث. به گفته‌ى استاد محمّد رضا حکیمی:‌

ایشان به ما القا کردند که ما با دید علمى احادیث را بنگریم. این بینش به ما برکت داد. می‌گویند به عبدالحمید، کاتب معروف عرب که نویسنده‌ى بسیار معروفى بوده گفتند:‌چگونه به این صورت در نویسندگى تسلّط یافتى؟ گفت:‌«حَفِظْتُ خُطَبَ الاصْلَع، ففاضت ثمّ فاضَت؛ من نهج‌البلاغه را حفظ کردم، بعد همین‌طور ژاله‌وار، واژه و معنى به اندیشه‌ام سرازیر شد». حالا ماهم در حقیقت با این چشم و این نوع نگرش نگاه کردیم. ما پس از این که سال‌ها فلسفه خواندیم و تدریس کردیم و دیدیم علم جاى دیگرى است، نه فقط از نظر قدسیت بلکه از دیدگاه علمى و حقیقت‌یابى.

پس از این توجّه و در همان سال‌هاى تحصیل، مؤلفان، مطالعه‌ى دوره‌اى و مجموعه‌اى کتاب‌هاى حدیثى و نهج‌البلاغه و صحیفه‌ى سجّادیه و تحف العقول را تا حدودى آغاز کردند. امّا این کارها و مطالعات به صورت پراکنده صورت می‌گرفت و شکل منظّم و منسجمى به خود نگرفته بود.

نقطه‌ى آغازین

در سال 1353 و پس از آزادى آقاى محمّد حکیمى از زندان اتّفاقى افتاد، که نقطه‌ى آغازین تدوین الحیاة بود. و این کار به صورت منسجم و منظّم پیگیرى شد. ایشان چنین می‌گوید:‌

پس از دوره‌ى گرفتارى در زندان و لمس بیشتر خفقان حاکم بر جامعه، دیگر امکان نشر مسائل روشن‌گر اسلامى نبود و کتاب‌هاى اصولى با موانعى روبرو می‌شد. از این‌رو به اخوى محمد‌رضا در تهران نامه‌اى نوشتیم، که در حال حاضر و با این سانسور شدید چه باید کرد؟ و با چه زبانى حقایق دین خدا را در این دوران خفقان به ذهنیت جامعه رساند؟ پس از این درخواست، ایشان طى نامه‌اى نوشتند که، به تهران بیایید و طرحى به ذهنم رسیده است که آن‌را نوعى توفیق می‌دانم. پس از این نامه به تهران رفتیم و چند روزى با ایشان به مذاکره پرداختیم. ایشان گفتند که روایات را جمع‌آورى کنید و به‌صورت یک ایدئولوژى مدون درآورید و آخرین تعبیرى که کردند این بود که:‌بروید روایات خاکی، خونى را جمع‌آورى کنید.

و این نقطه‌ى آغازین الحیاة است.

سیر تدوین

پس از بازگشت از تهران کار بر روى روایات به‌صورت جدّى و منظّم آغاز گشت و یک‌یک روایات کتاب شریف بحارالانوار مطالعه شد، منابع دیگر بررسى شد و همین سیر در آن‌ها نیز صورت گرفت منابعى چون تحف العقول، وسائل الشیعه، کافی، نهج‌البلاغه، صحیفه‌ى سجّادیه و بسیارى از کتاب‌هاى روایى دیگر، مطالعه و بررسى قرآن کریم پس از بررسى اجمالى احادیث انجام شد زیرا که مجموعه‌ى گفتار پیامبر و امامان معصوم در شناخت و تبیین محتوا و مواضع آیات قرآنى نقشى اصولى دارد. سپس فراز فراز روایات مورد تأمّل قرار گرفت و تقسیم‌بندى شد و فیش‌بردارى صورت گرفت و هر فراز از روایات در ذیل عنوان و موضوعى خاص جاى گرفت؛ و در آغاز این برداشت‌ها نهاده شد.

با زمینه‌هاى گسترده‌اى که این نوع نگرش در اندیشه‌ى مؤلفان داشت، که مطالعه‌ى اجمالى تفکّر بشرى و مکاتب فلسفى و اقتصادى و سیاسى و دیگر رشته‌هاى انسانى از آن‌جمله است، و مطالعات نا‌منظمى نیز که انجام گرفته بود این دوران حدوداً دو سال به درازا کشید و در این مدّت به هیچ کار دیگرى پرداخته نشد. بعد از پایان کار فیش‌برداری، کار بر روى دسته‌بندى فیش‌ها و تنظیم ابواب و فصول کتاب به صورت حضورى آغاز شد. و چون این کار نیاز به فضاى وسیعى داشت (بیش از یک اطاق)، همه‌ى فیش‌ها به منزل آقاى على حکیمى انتقال یافت. این کار در زیر زمین منزل ایشان صورت پذیرفت. این مرحله از تدوین کتاب حدود سه ماه کار جدّى و مداوم را به خود اختصاص داد. (و این دوران، هم‌زمان بود با درگذشت مشکوک دکتر على شریعتى (ره))

پس از تنظیم ابتدایى ابواب و فصول، نظره نویسی‌ها آغاز شد و سیاست کار بر این قرار گرفت که نظرة الى البابها (نگرش به سراسر هر باب یا هر فصل) در آخر ابواب و فصول قرار گیرد تا خوانندگان صاحب‌نظر نخست خود با عقل و خرد خویش آیات و احادیث را ژرف بنگرند، و درک و دریافتى از آن‌ها داشته باشند سپس به نظر مؤلفان توجّه کنند. این «نظره نویسی‌ها» بدین‌گونه بود که آقاى على حکیمى و محمّد حکیمى جداگانه می‌نوشتند وپس از مقایسه‌ى برداشت‌ها، نکات مثبت و ارزنده‌ى هریک ترکیب می‌شد و نظر نهایى با استاد محمّد‌رضا حکیمى بود.

بارى با این چگونگی، طرح نخستین ابواب و فصول کتاب الحیاة شکل گرفت و تدوین اجمالى و ابتدایى یافت. آقاى محمّد حکیمى درباره‌ى این دوران چنین می‌گوید:‌

پس از این‌که کتاب به صورت اجمالى و ابتدایى تدوین یافت و قبل از این‌که ما کتاب را به تهران براى اخوى محمد رضا ببریم و از ترس دستبرد رژیم خفقان که به منزل هرکس می‌ریختند دست نوشته‌هایشان را می‌بردند و به آن‌ها باز نمی‌گرداندند، ما از این کتاب چندین نسخه تهیّه کردیم و در منزل سه نفر از آشنایان و وابستگان پنهان کردیم. یکى از این نسخه‌ها تماماً به صورت اعداد و ارقام بود (کد گذارى بود) و در دست هرکس که می‌افتاد چیزى از آن نمی‌فهمید.

دو جلد نخستین الحیاة را ـ پس از تدوین اولیه _ به تهران می‌فرستند، تا استاد محمد رضا حکیمى نیز در آن‌باره نظر داده و اقدام کنند. استاد محمّد‌‌رضا حکیمى در این‌باره می‌گویند:‌

خلاصه به این‌ها پیغام دادیم و تلفن زدیم که آقا در اسرع وقت بفرستید و فرستادند تهران. دو جلد الحیاة بود، همین‌جلدهاى 1و2 که اوّل چاپ شد، مادیدیم که، الحقّ و الانصاف، این‌ها درست آن‌چه ما گفتیم و خواستیم انجام داده‌اند و این همان است. علّتش هم این است که از اوّل سیر فکرى و درسى و اساتید و خصوصیّاتمان یکى بود و غالب شب‌ها هم توى خانه سه نفرى می‌نشستیم همین حرف‌ها و بحث‌ها را داشتیم. یا بد‌و بیراه می‌گفتیم به برخى آقایانى که مفت خورى می‌کردند و کارى انجام نمی‌دهند، یا مثلاً جوش می‌زدیم براى فقرا که کسى به دادشان نمی‌رسد و یا همیشه این حرف‌ها را می‌زدیم، و از آن طرف تحلیل و بحث در روایات و آیات و سیره‌ى اهل‌بیت و. اصلاً مذاق اهل بیت نسبت به انسانیت و انسان و. به هرحال این مبدأ‌المبادى شد. این‌را من عرض کنم که الحیاة واقعاً مال اخوان ماست. براى این‌که اصل ساختمان و سفت‌کاری‌اش ـ‌به‌قول بنّاهاـ اگر نشود که گچ‌برى و و سر و وضع ظاهرش را درست کردن معنایى ندارد، باید ساختمانى باشد و این ساختمان را آن‌ها درست کردند و‌الا، نه من وقت و حال و حوصله‌ى این‌را داشتم، و نه گرفتاری‌هاى خودم در تهران می‌گذاشت که دنبال این‌کار بروم.

این دوران مصادف بود با روزهاى اوج گیرى انقلاب، و شهادت آیت‌اللّه سیّد‌‌مصطفى خمینى. پس از این استاد با نظرات دقیق و فنّى تألیفى و تغییر بسیارى از عنوان‌ها و ترجمه‌ى عنوان‌ها و نظره‌ها و تفصیل و توضیح‌ها به زبان عربیِ روز، جلدهای‌1و2 کتاب الحیاة را از تدوین اولیّه بیرون آورده و به سرانجام می‌رساند؛ و با نگرش نهایى و کار کارشناسانه و دقیق و فنّى ایشان جلدهاى 1 و2 در مدّت حدود دو سال آماده‌ى چاپ می‌شود. و در تابستان سال هزار و سیصد و پنجاه و هشت، به چاپ می‌رسد.

مراحل چاپ این 2 جلد، در چاپخانه‌ى خیّام در قم انجام می‌شود که استاد محمّد‌ رضا حکیمى درباره‌ى این مرحله از کار چنین می‌گویند:‌




موضوع مطلب : الحیاه
سه شنبه 89 تیر 1 :: 9:48 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

چاپخانه‌اى بود در قم، به نام چاپخانه‌ى خیّام ‌این چاپخانه مربوط بود به جناب آقاى سید احمد اشکوری، دانشمند و فاضل و پژوهش‌گر. آقاى برقعى که در دفتر نشر بودند و بانى چاپ کتاب (ناشر کتاب)، با ایشان قرارداد بستند که چاپ کتاب در این چاپخانه صورت پذیرد. تعریب مطالب با اینجانب بود. من از سال‌ها قبل عربى می‌نوشتم، خیلى پیش در مشهد شعر عربى می‌گفتم، می‌نوشتم. من تقریباً هیجده ساله بودم، که آن قصیده را درباره‌ى ادیب گفتم که خود ادیب تعجّب کرد، و گفت:‌«شما که نه از مشهد خارج شدید و نه با عربها سرو کار داشتید. الآن من این قصیده‌ى شما را در حدّ متنبّى (شاعر بزرگ عرب) می‌بینم، خیلى تعریف کردند و» البته باید این‌جا از زحمات جناب آقاى اشکورى ـ در مورد جلد یک و دو و الطافشان‌‌ـ یاد و تقدیر کنم.

در مهرماه سال هزار و سیصد و شصت، دست تقدیر بر آن شد که مؤلفان در کنار هم جمع شوند تا کار این کتاب و جلدهاى آینده‌ى آن به سامان رسد واین شد که محمّد حکیمى و على حکیمى از مشهد به قم آمده و چند سالى در این شهر اقامت گزیدند. و در این مدّت استاد محمّد رضا حکیمى بیشتر اوقات را در قم سپرى نمود و با حضور سه برادر در کنار هم کار جدّى بر روى بقیّه کتاب الحیاة آغاز شد، ابتدا مرورى اجمالى بر آن‌چه که برادران در مشهد جمع‌آورى کرده بودند آغاز شد. پس از چند روز از میان ابواب و فصول فراهم شده، اهمّیت موضوع عدل و اقتصاد بیش از بقیّه‌ى ابواب و فصول نمایان گشت، به همین دلیل کارى جدّى بر روى مباحث اقتصادى و عدالت آغاز شد و این به همراه بازخوانى کتاب‌هاى حدیثى و جست‌وجوى احادیث دیگر براى عنوان‌هاى جدید بود. استاد محمّدرضا حکیمى دراین باره چنین می‌گویند:‌

من روزهاى اولى که آمدم، به اخوى محمّد گفتم بقیّه‌ى الحیاة را بیاورید تا ببینیم باید چه‌کار بکنیم. بقیّه‌ى الحیاة، چهارتا پوشه‌ى صورتى رنگ قطور بود که مطالب 4 جلد بعدى (3ـ6) بود. ما این‌ها را شروع کردیم به تورّق، دیدیم بله، این‌ها اوّل، بحث اقتصاد را مطرح کردند، که نیمى از یک جلد می‌شد و این کلّ اقتصاد بود و بعد وارد بحث‌هاى دیگر شده بودند. بخش اقتصاد را درآوردیم گذاشتیم کنار، و باز هم یکى دو‌روزى روى بقیّه‌ى کتاب کار کردیم. ابوابش، فصولش، مطالبش، و این‌که راجع به اقتصاد چه کنیم و چه نکنیم، این یک مسأله، یک مسأله خارجى دیگر هم این بود که بنده بنا به دلایلى در همان سه چهار پنج ماه اوّل انقلاب، با کمال درد و دریغ و تأسّف، ملتفت شدم که ممکن است توفیق اجراى عدالت اسلامى و قسط قرآنی، چنان‌که باید و شاید دست ندهد و اگر توفیق در آن حدّ دست ندهد و آن وقت ماهیت این تعالیم شناخته نشود و این در زمان حکومت شیعى و اسلامى در ایران است، و همه نوع آزادى از این جهت‌ها داریم. این دیگر بزرگ‌ترین ظلم به ائمه و بزرگ‌ترین مسئولیّت در پیشگاه خداوند و بزرگ‌ترین صدمه به اسلام است، که مدعیان انقلاب آنگونه سخن گفتند و آنگونه عمل شد! و ما دیدیم عرضه‌ى حقایقى از اسلام، یک تکلیف است.

و گرنه جوان‌هاى ما چه می‌شوند! دشمنان دینى و مسلکى ما چه می‌گویند! در داخل و در خارج چطور؟ پس باید فکرى کرد و این‌جا یک‌دفعه این روایت که مرحوم مجلسى در بحارالانوار نقل کرده‌اند به ذهنمان آمد که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم می‌فرماید:‌در آخر‌الزمان، قومى یا اقوامى بیایند که: «آمنوا بسوادٍ على بیاضٍ»1 هستند. سوادٍ على بیاضٍ یعنى کتاب؛ این تعبیر کنایه از کتاب است. گرچه این‌را می‌شود به دو صورت معنى کرد، یکى این‌که در آخرالزمان کسانى می‌آیند که در زمان آن‌ها در حوزه‌هاى اجتماعی، کلاس‌ها و صحبت از دین نمی‌شود و این‌ها اگر بخواهند دین را بفهمند باید بروند کتاب بخوانند. این یک معنی، ولى من فکر می‌کنم بهترین معنی‌اش این است که در زمان ما اتّفاق افتاده. یعنى در آخرالزمان مردمانى می‌آیند که مدّعیان دین و عمل به دین، چنان از دین فاصله می‌گیرند که اگر کسى بخواهد دینش را حفظ کند باید به کتاب‌ها مراجعه کند. و آن‌هایى که دینشان را حفظ کردند، رفتند کتاب‌ها را خواندند، دیدند این کتاب‌ها و این حقایق است که نمی‌شود از آن‌ها دست برداشت. این‌ها واقعاً بوى الهیّت می‌دهد، این‌ها بوى حقّانیت می‌دهد.

روى این فلسفه بود که یادم هست، من چهار شبانه‌روز این‌ها را زیر و رو می‌کردم و از آن طرف فکر می‌کردم که اگر در زمان حیات خود من الحیاة تمام شود، شاید بهتر باشد، و من می‌خواهم خود من هم باشم که الحیاة به سرانجام برسد، لذا باید به فکر مسأله‌ى عدالت باشیم و همین چهار جلد را باهم بنشینیم و تمامش کنیم. این‌جا که رسیدیم، دیدیم که وجدان علمى و دینى و اجتماعى می‌گوید باید عدالتش را بحث کرد و بقیه‌اش را فعلاً گذاشت در طاقچه. چون به‌این نتیجه رسیدیم که شرایط و کیفیّات و چگونگی‌هایى که نمى خواهم آن‌ها را به تفصیل بگویم، جورى است که معلوم نیست قسط قرآنى و عدل اسلامى در جامعه راهى به تحقق بیابد.

روى این جهات بود که ما آن‌وقت رفتیم سراغ اقتصادش و بقیّه را کنار گذاشتیم. اقتصادش آن وقت نیمى از یک جلد بود، بعد از حدود پنج سال که ما هفت هشت ماهش را در قم بودیم و با اخوان کار می‌کردیم. و در سه ماه تابستان آن مقدارى را که ما باهم کار کرده بودیم، می‌بردیم تهران، و در تهران من روى تمام آن‌ها کار می‌کردم و اگر یک نقصى داشت درست می‌کردم، البته به خود اخوان هم تلفن می‌زدم و مشورت می‌کردم. این حدود پنج سال شد، تا آن‌جایى که یادم هست.

این کار فشرده و فراگیر در مدّت پنج سال در اتاق کوچکی، در منزلى که آقاى محمّدحکیمى در قم اجاره کرده بود صورت پذیرفت. مؤلفان هر روز درکنار هم به کار می‌پرداختند و با تبادل نظر و مشورت و با کار جدّی، چهار جلد اقتصاد الحیاة را که می‌توان آن‌را سیاست (مکتب) اقتصادى اسلام دانست به انجام رساندند.

اولین تقریظ‌ها

در این زمان براى آماده سازى کتاب الحیاة براى چاپ نیازبه آن شد که دست خطها، تایپ شوند و چون حجم صفحات زیاد (حدوداً 2هزار صفحه) و زمان بسیار محدود بود، تایپ کتاب به چهار مؤسسه واگذار شده بود تا تمامى صفحات در مدّت کوتاهى تایپ شوند. آقاى محمد حکیمى در این رابطه خاطره‌اى بسیار شنیدنى نقل می‌کنند:‌

یکى از جاهایى که براى تایپ به آن مراجعه کردیم، دستگاه تایپ متعلّق به یکى از رانده شدگان عراقى بود و ایشان که عربى خوب می‌دانست و دانشگاه‌رفته نیز بود و متن‌ها نیز همه به عربى بود. به برخى از فصول و مطالب کتاب توجّه یافته بود. در قرارداد نخست مبلغى با او مذاکره شده بود، در مراجعه دوّم ایشان مبلغ زیاد‌ترى درخواست کرد و گفت: «با این مبلغ صرف نمی‌کند، این کتاب می‌گوید که باید حقّ مرا بدهید.» با این‌که به طور متفرق صفحاتى براى تایپ به ایشان داده شده بود و بخش‌هاى دیگر توسط سه مؤسسه‌ى دیگر تایپ می‌گردید، ایشان چنین برداشتى را از جهت‌گیرى کلّى کتاب پیدا کرده بود و این بسیار مایه‌ى خرسندى شد وهنگامى که این مطلب را براى اخوى بزرگ نقل کردم ایشان با خرسندى چنین گفتند:‌«این باعث تشویق ماست که از سطور مختلف این کتاب احقاق حقوق زحمت‌کشان و کارگران به روشنى مفهوم می‌شود».

و این را می‌توان از اولین از «تقریظ‌ها» بر‌الحیاة دانست.

اگرچه بر این کتاب تقریظ‌هاى مکتوب و شفاهى بسیارى نگاشته و گفته شده است، که نقل آن‌ها احتیاج به رساله‌ى جداگانه دارد و در این اندک نمی‌گنجد، لیکن تقریظ دیگرى را از مرحوم علاّمه محمّد‌‌تقى جعفرى در این‌جا می‌آوریم که بسیار جالب است. جناب آقاى محمد حکیمى چنین می‌فرمایند:

‌مرحوم علاّمه محمّدتقى جعفرى به مشهد آمده بودند و ما همانند همیشه به زیارت ایشان رفتیم. پس از احوال‌پرسی، سؤال کردم که شرح نهج‌البلاغه به کجا رسیده است. ایشان در پاسخ با لبخند فرمودند، به خطبه‌ى لنگ‌کفش (مقصود خطبه‌ى کوتاهى است که در آن به زنان اشاره شده است.)، در پاسخ به ایشان گفتم از امام علی‌$ سخن دیگرى نیز، در‌این‌باره نقل شده است که کلّیت این کلام را تقیید می‌زند. فرمودند چیست؟ گفتم حدیثى است به این مضمون: «با زنان مشورت نکنید الاّ مَنْ جُرِّبَتْ بکَمال عقلٍ مگر زنانى که بدست آمده باشد که به عقلى کمال یافته رسیده ا‌ند». ایشان گفتند این حدیث کجاست؟ گفتم در الحیاة آمده. استاد فرمودند این حدیث را براى من بیاورید. روز دیگر این حدیث را از روى الحیاة نوشتم و براى ایشان بردم و حدیث این بود، «امام على $:‌ایّاک و مُشاوَرة النساء، الاّ مَنْ جُرّبَت بکمال عقلٍ2؛‌از مشورت با زنان بپرهیز، مگر زنى که کمال عقل او آزموده شده باشد.» مرحوم جعفرى دفترچه‌ى کوچکى از جیبشان درآوردند و تمام حدیث را نوشتند سپس با شوخى فرمودند به نام هر سه‌ى شما بنویسم. و بعد این جمله را گفتند:‌«الحیاة کتاب مادر است و ماندنى است.»

توجّه به این نکته ضرورى است که در جلدهاى اقتصادى (3تا6) به دلیل شرایط خاصّ زمانى و دوره‌هاى مختلف و تحوّلاتى که در این دوران‌ها صورت گرفته است صفحاتى از این بخش‌ها در ترجمه‌ى فارسى از متن اصلى حذف شده است و در برخى موارد به آن مطالبى اضافه شده است. به عنوان مثال در ترجمه‌ى جلد6 الحیاة و در هنگام ویرایش دو فصل کوتاه با عنوان‌هاى «جامعه‌ى قرآنى نه قارونی» و «سیاست دینى نه دین سیاسی» به این کتاب اضافه شده است.

این مجلّدات نیز پس از کارهاى نهایى و تایپ در قم، به وسیله‌ى استاد محمّد‌رضا حکیمى به تهران انتقال یافت و مراحل چاپى آن آغاز شد و این آغاز براى زحمات بسیار زیاد استاد براى چاپ فنّى و زیباى این کتاب بود. چاپ و حروف‌چینى و صفحه‌بندى کتاب الحیاة در چاپخانه‌ى روزنامه‌ى اطّلاعات آغاز گشت و این کار با نظارت دقیق و در اکثر موارد نظارت حضورى استاد در کنار حروف‌چین‌ها و صفحه‌بندها صورت پذیرفت. زیرا که ایشان به این مسایل و زیبایى چاپ کتاب بسیار اهمّیت می‌دهند و همیشه بر تمامى مراحل چاپى نظارت دقیق و کامل دارند، بلکه در بسیارى موارد خود صاحب نظر هستند و افراد بر طبق روش ایشان پیش می‌روند و به گفته‌ى ایشان:

خیلى وقت‌ها خود این آقایان، صفحه‌آرایی‌ها را از ما یاد می‌گرفتند و بعدها می‌دیدیم که در کتاب‌هاى دیگر نیز به‌کار می‌برند.

در این دوران، چاپ کتاب الحیاة با زحمات طاقت‌فرساى استاد محمّد‌رضا حکیمى (وبا غلط‌گیریهایى گاه تا 7 بار)، به بهترین صورت انجام پذیرفت. استاد خاطره‌اى از آن دوران را چنین یاد‌می‌کنند:‌

یک جوان مؤدّبى بود در روزنامه‌ى اطّلاعات که کارمند بخش چاپ و صفحه‌آرایى بود به نام آقاى عباس محمودی، ایشان یک مقدار از کار را انجام می‌دادند و من خود می‌رفتم کنار ایشان می‌نشستم. ایشان ساعت 2یا 5/2 از محل کار به منزل باز می‌گشت و من براى این‌که کار سریع‌تر پیش برود و به آن صورتى که دلم می‌خواهد در صفحه‌آرایى اعمال نظر بکنم، با ایشان قرار گذاشتم و بعداز ظهرها و یا گاهى روزهاى جمعه به خانه‌ى ایشان می‌رفتم.

یکى از روزها یادم هست که با ایشان ساعت 4 قرار گذاشته بودم. بعد، از روزنامه‌ى اطّلاعات درآمدم و به منزل رفتم وناهار خوردم و استراحتى کردم. آن وقت ما خانه‌مان تقریباً میدان ولى عصر بود. من از آنجا خودم را می‌رساندم به میدان انقلاب، اول خیابان آزادی، آنجا مینی‌بوس‌هایى بودند که می‌رفتند تا آخر همین خیابان آزادی، منزل ایشان هم تقریباً در آخرین کوچه‌ى همین خیابان آزادی، دست چپ بود. ما می‌رفتیم توى صف این مینی‌بوس‌ها تا نوبتمان می‌شد و سوار می‌شدیم. یکى از روز‌هایى که به خانه‌ى ایشان رفتم در گرماى تیرماه و مرداد ماه بود. یادم هست که ایشان ساعت 5/2 از محلّ کار درآمده و ساعت 3 رسیده بود. ساعت 4 هم ما با هم قرار داشتیم. آن روز وقتى به نزدیک منزل ایشان رسیدم دیدم، یک ربع به چهار است، من هر کارى کردم در بزنم ـ یکى دوبار هم تا درِ خانه رفتم و آمدم ـ دلم نیامد. گفتم ایشان از صبح سرِپا ایستاده و کار کرده و ساعت 5/2 حرکت کرده و لابُد ساعت 3 رسیده الآن هم که باید استراحت کند. آمدم این طرف کوچه، همانجا چیزى گذاشتم زیر سرم و روى آسفالت‌ها مقدارى خوابیدم. گفتم خوب من هم می‌خوابم تا ساعت چهار، بعد پا‌شدیم، چهار، چهار‌و ده دقیقه شده بود، رفتیم و در زدیم. ایشان آمد و در را باز کرد و با هم کار می‌کردیم تا هشت‌و نیم، نه شب تا این‌که کلّ این شش جلد صفحه‌آرایى شد. به این کیفیّت صفحه‌آرایى شد و باز هم باهمان رعایت‌هاى همیشگی، البته من به این‌هایى که زحمت می‌کشیدند ظلم نمی‌کردم. براى این‌که می‌گفتم خوب این الحیاة، الحیاة که می‌شود با همه‌ى ما است. هر کدام اگر نباشیم، الحیاة در نمی‌آید. این‌ها هم باید باشند، لذا این‌ها را هم ذى حقّ می‌دانستم. حتّى الآن که گاهى وقت‌ها یک حقّ‌التّألیف ناچیزى به ما مى دهند، که ما، ده درصد بیش‌تر از دفتر نشر نمی‌گیریم ـ یک بولتنى یک زمانى چاپ کرده بودند که مؤلفانى که کم‌تر از همه از ما می‌گیرند همین حکیمی‌ها هستند.‌ـ این ده در‌صد را هم تقسیم بر‌‌سه می‌کنیم. یعنى سه درصد برمی‌دارم و هفت درصد هم براى اخوان می‌فرستم. آن وقت با این حرف‌ها چیزى نمی‌شود. عربی‌اش هم که الآن دیگر مدّت‌هاى مدید است، چاپ نشده، مخصوصاً از وقتى که فارسی‌اش با عربی‌اش در‌می‌آید. با همه‌ى این حرف‌ها وقتى همین اندک را می‌گیریم بازهم توى دلم می‌گویم که لازم است مبلغى به صفحه‌آرا و حروف‌چین‌ها بدهم؟ براى این‌که این‌ها باعث می‌شوند که کتاب، کتاب بشود. همیشه سایه‌ى این‌ها روى سرم هست که این‌ها کار کردند، این‌ها زحمت کشیدند، این‌ها خون دل خوردند تا کتاب شد کتاب.

ترجمه‌ى الحیاة

در این‌جا تذکّر این نکته ضرورى است که مؤلفان، نخست زبان عربى را براى الحیاة برگزیدند تا حقایق ظلم ستیز و عدالت بنیاد آن که با هر حاکمیّت ظلمى به طور بنیادین ناسازگار می‌باشد، در دوران خفقان رژیم شاهنشاهى کم‌تر روشن گردد تا این‌که مانعى براى چاپ و نشر کتاب پدید نیاید. امّا پس از پیروزى انقلاب موقعیّتى فراهم شد تا کتاب ترجمه گردد و این ضرورتى بود، تا نسل جوان و جامعه‌ى اسلامى بتوانند به معارف وحیانى دست یابند و با تعالیم ظلم‌ستیز و عدالت محور امامان شیعه بیشتر آشنا گردند. و این خود زمینه‌اى شد براى ترجمه‌ى کتاب الحیاة به دست استاد احمد آرام.




موضوع مطلب :
سه شنبه 89 تیر 1 :: 9:43 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

خواندنی ترین کتاب

 

نویسنده : داوری اردکانی، رضا

دو سا ل پیش یکی از شماره های کیهان فرهنگی*به «مکتب تفکیک» اختصاص یافت و رساله‌ی استاد محمد رضا حکیمی در آن درج شد. از مدتها پیش وعده ی انتشار کتابی به نام شیخ مجتبی قزوینی و مکتب تفکیک داده شده بود ووقتی آن رساله منتشر شد کسانی آن را به جای کتاب شیخ مجتبی گرفتند و البته چنین نبود. اخیراً آن رساله قدری تفصیل پیدا کرده و مطالبی به آن ملحق شده و به صورت کتابی به نام مکتب تفکیک منتشر شده است.

نویسنده‌ی گرامی درصفحات 74و75 این کتاب‌توضیح می دهد که «چون کسانی بسیار و گاه با تأکید و اصرار از مکتب تفکیک و موضوع آن جویا می شوند و به نوشتن در این‌باره ترغیب می‌کنند و روشن شدن ابعاد این مکتب را لازم می‌شمرند، و من کمتر فرصتی یافته‌ام تا در این‌باره چیزی مفصل مطرح سازم،می‌خواهم در این نوشته ادای وظیفه کنم… و چون معلوم نیست برای جمع و تدوین کتابی جامع درباره‌ی مکتب تفکیک فرصتی پیش آید و توفیق نوشتن کتاب شیخ مجتبی قزوینی و مکتب تفکیک نصیب گردد، بهتر می یابم که فهرستی از آن کتاب و مسائل و مباحثی که در نظر بود، در آن کتاب بیاورم، در همین جا ثبت کنم، اجابت فاضلان و اغتنام فرصت را… و اینک آن فهرست یعنی فهرست مسائل و مباحث و مطالب و موضوعاتی که تحقیق عمیق و ژرفکاوی گسترده درباره ی یکایک آنها ضرورت قطعی دارد.(ودر این ضمن روشن می گرددکه تحقیق و تبیین معارف، بدون تحقیق درباره‌ی این مسائل تقلید است نه تحقیق، و پذیرش است نه شناخت، و محفوظات است نه معلومات)…» ، آنگاه فهرست را که مشتمل بر 10مقدمه و45بخش و یک خاتمه است در49صفحه می آورد.‌در صدر این فهرست آمده است که «مسائل تاریخی و تحقیقی و علمی که پژوهش درباره‌ی آنها یک ضرورت علمی و دینی است و ترک این پژوهش مستلزم جهل است به حقایق و قرار دادن غیر علم به جای علم».

با مطالعه ی فهرست مزبور اولاً حکم نویسنده در باب ضرورت تحقیقی که پیشنهاد شده است موجه به نظر می آید؛ ثانیاً معلوم می شود که چرا نوشتن کتاب شیخ مجتبی به تأخیر افتاده است. البته اگر استاد حکیمی به تنهایی بخواهد چنین کتاب بزرگی بنویسد که شاید تعداد مجلدات آن به بیست و حتی سی برسد، سالهای سال طول می کشد. ثالثاً این پرسش پیش می آید که آیا مؤسسات بزرگ پژوهش نمی توانند امکانات لازم در اختیار صاحب این طرح پژوهشی منقّح و دقیق و مهم و اساسی و ضروری بگذارند و عده‌ای از فضلا و پژوهندگان قلمرو فرهنگ با ایشان همکاری کنند تا این پژوهش انجام شود. من اگر قدرت و اختیار داشتم در فراهم آوردن امکانات این تحقیق تردید نمی کردم.

اگر کسانی این نگرانی را پیش آورند که این پژوهش جهت‌گیری خاصّی دارد، در آن با فلسفه و عرفان مخالفت می‌شود. اولاً این تحقیق دامنه‌ی بسیار وسیع دارد و شامل یک دوره‌ی تاریخ عقاید و سیر فلسفه می شود و اهل عرفان و فلسفه هم باید در آن سهیم و شریک باشند. ثانیاً به فرض اینکه چون و چرایی در باب بعضی فلسفه ها بشود، اهل نظر که نباید از این بابت نگرانی به خود راه دهند . آقای حکیمی نوشته اند: «سنخ برخورد «مکتب تفکیک» با فلسفه غیر از سنخ برخورد کسانی از انواع ابو حامد غزالی است. مکتب تفکیک مکتبی است معتقد به ضرورت علم اصول و مبانی قویم اجتهاد وضد اخباریگری.»

مکتب تفکیک موجودیت فلسفه ی اسلامی رامی پذیرد، و در عین اینکه اندیشه‌ی «فلسفه پویا» را مردود نمی‌شمارد، فتوا به حذف فلسفه‌ی موجود نمی دهد و بر‌خواندن و دانستن آن برای واجدان شرایط تأکید می کند و مدرّسان و استادان و مؤلّفان آن را مورد احترام قرار می دهد و طلاّب و دانشجویان آن را عزیز می شمارد. من این سخن را از مرد بزرگی که ندیده ام نام هیچ بزرگی را به زشتی ببرد و به علم و عالمان احترام می گذارد، می پذیرم وبه هیچ وجه نگران نیستم که مبادا در کتابی که می نویسد در یک مطلب فلسفه که مورد قبول من است چون وچرا کند. اگر کسی بگوید که میان دین و فلسفه نسبت ملازمت نیست، باید سخنش را شنید.البته من در این تفکیک، تفکیک دیگری را پیش می آورم و آن تفکیک عرفان‌و تصوّف از فلسفه است، زیرا حکم این دو یکی نیست. و این یک مسأله‌ی مهم است که بدانیم آیا تصوّف نظری تحت تأثیر فلسفه بوده است؟چنانکه می دانیم فیلسوف از آن حیث که فیلسوف است التزام به و حی ندارد،امّا عارف خود را پیرو و شاگرد پیامبر گرامی و اوصیا ء کرام او می داند. در اینجا مسأله‌ی تأویل پیش می آید و بگذاریم این مسأله به صورت جدّی مطرح شود.

عجالتا بگویم که کتاب «مکتب تفکیک» یکی از خواندنی ترین کتب انتشار یافته در سالهای اخیر است. و تمام کسانی که به نهضت‌های فکری قرن اخیر توجّه دارند، آن را با علاقه می خوانند. در باب شیوه‌ی تألیف و سبک نگارش نویسنده‌ی آن چیزی نمی گویم،آقای حکیمی نیاز به تعریف و تمجید ندارد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

* مجله ی «کیهان فرهنگی» ،سال نهم، شماره ی 12، اسفند 1382، ویژه ی « مکتب تفکیک».

 

منبع: فصلنامه بینات > شماره 39 > خواندنی ترین کتاب- ( 4 صفحه - از 357 تا 360 )

 




موضوع مطلب : محمدرضا حکیمی
سه شنبه 89 تیر 1 :: 9:40 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

انتشار توصیه های آیت الله وحید خراسانی به 4 زبان زنده دنیا


بعضی از توصیه های آیت الله وحید خراسانی به 4 زبان زنده دنیا ترجمه شد.

منبع خبر: www.hawzahnews.com


توصیه های شش گانه، عملی و عبادی آیت الله وحید خراسانی به 4 زبان  زنده دنیا شامل، عربی، انگلیسی، فرانسه و اردو ترجمه شده است.
 
گزیده ای از توصیه های معظم له تقدیم می شود.
 
سعادت دنیا و آخرت در توجه و توکل به خداوند متعال و توسل به ولیَ او امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است و برای رسیدن به این مهم به نکات ذیل توجه کنید.
 
در همه حال خداوند تبارک و تعالی را در نظر داشته باشید که او این همه نعمت های بی پایان را به شما داده است و سعی کنید نماز را اول وقت بجا آورید که اول وقت رضوان الله تبارک و تعالی است.
 
هر روز بعد از نماز صبح دعای عهد «اللهم رب النور العظیم...» را بخوانید که وسیله ارتباط با ولی عصر «عج الله تعالی فرجه الشریف» است.
 
هر روز صبح بعد از نماز و شب قبل از خواب یازده مرتبه سوره توحید را قرائت کنید و در شبانه روز هر مقدار توانستید این سوره را بخوانید.
 
سعی کنید هر روز حداقل پنجاه آیه قرآن و اگر میسَر است یک جزء قرآن برای حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف)تلاوت کنید.
 
بعد از هر نماز تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) فراموش نشود و بعد از آن سه مرتبه بگویید: (صَلی الله علیک یا ابا عبد الله و علی المُستشهدین بین یدیک و رحمة الله برکاتة) و دعای (اللهم کن لولیک...) را بخوانید.
 
هر روز صبح یا شب سوره «یس» برای حضرت زهرا(علیهاالسلام) قرائت نمائید.




موضوع مطلب : وحید خراسانی, توصیه ها