سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
دوشنبه 94 خرداد 25 :: 6:47 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

عکس منشاوی که با دست باز نماز خوانده که برخی این مطلب را تاییدی بر شیعه بودنش گرفته اند زیرا خاطراتی از استاد طوسی به نقل از مرحوم شیخ احمد رزیقی نقل شده که منشاوی شیعه بوده البته برخی از مذاهب اهل سنت گویا دست باز نماز می خوانند.

منشاوی با دست باز نماز می خواند




موضوع مطلب : منشاوی, قاری, قرآن, کامران اویسی, دکتر, حجت السلام, مصر, نماز, شیعه
یکشنبه 94 خرداد 24 :: 6:46 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی
این سخن امام علی(ع) که هیچ آزمایشی دشوارتر از مهلت دادن به انسان‌ها نمی باشد، به چه معنا است؟
امام علی (ع) می فرمایند:ما ابتَلَى اللّه ُ أحَدا بمِثلِ الإملاءِ لَهُ .(نهج البلاغه ، خطبه 116) خداوند هیچ کس را به چیزى همانند مهلت دادن به او، آزمایش نکرده است.
مقدمه
این روایت؛ مربوط به مجازات‌هاى استدراجى خداوند در دنیا است که یکى از سنت‌هاى الهى در مقابله با بدکاران است. به این معنا که آنها هرچه بد می‌کنند نعمت بیشتر می‌یابند و خود نمی‌دانند که این نعمت‌ها به منظور غوطه‌ور نمودن ایشان در لذت و کامرانى‏ است تا به تدریج استعداد هدایت را از دست می‌دهند و زمانى فرا می‌رسد که تمام فرصت‌ها از آنها گرفته می‌شود. و این از دو حال خارج نیست، یا این نعمت‌ها باعث تنبّه و بیداریشان می‌شود که در این حال برنامه «هدایت الهى» عملى شده، و یا این‌که بر غرور و بى خبریشان می‌افزاید.
یکی از موارد آزمایش الهی در «ما ابتَلَى اللّه ُ أحَدا بمِثلِ الإملاءِ لَهُ» بیان شده است؛ یعنی خدای تعالی به وسیله مهلت و فرصت دادن به انسان در زندگی که یکی از نعمت‌های بزرگ الهی است، او را مورد آزمایش و امتحان قرار می‌دهد. که در نهایت به سود افراد با ایمان تمام خواهد شد؛ چون آنها این فرصت و هشدار را درک کرده و اقدام به اصلاح انحرافات احتمالی خویش می‌نمایند، اما اگر به شخصی فرصت داده شده و هشداری به او نرسد، او در دریای غفلت غوطه‌ور شده و ناگهان بدون هشدار قبلی با عذاب نهایی مواجه خواهد شد.
پاسخ تفصیلی
امام علی(ع) می‌فرماید: «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه»؛[1]‏ چه بسیارند کسانى که به‌وسیله نعمت، غافلگیر می‌شوند و به‌خاطر پرده‌پوشى خدا بر گناهان خود مغرور می‌گردند و بر اثر تعریف و تمجید از آنان فریب می‌خورند و خداوند هیچ‌کس را به چیزى مانند «مهلت دادن» آزمایش نکرده است.
به طور کلی؛ هر گاه بنده‌اى در دنیا مرتکب گناهى شود از باب مکافات در دنیا، خداوند او را به یکى از دو شکل عقوبت می‌کند:
الف. مجازات تأدیبى: اگر شخص، مؤمن باشد و خداوند خیر او را بخواهد او را دچار گرفتارى می‌نماید[2] تا به خود آمده و از اشتباه خود دست بردارد و توبه کند. چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «همانا خداوند هرگاه خیر بنده‌اى را بخواهد به هنگامى که گناهى انجام می‌دهد او را گوشمالى می‌دهد تا به یاد توبه و طلب آمرزش بیفتد».[3]
ب. مجازات استدراجى: چنانچه انسانى به جهت گناهان زیاد توفیق عنایت و توجه خداوند را از دست بدهد، خداوند او را رها می‌سازد، نعمت خود را بر او ارزانى می‌دارد تا سرگرم دنیا شود و توبه و استغفار را فراموش نماید و روز بروز در گناه و گمراهى خود بیشتر فرو رود. چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «و هنگامى که خداوند شرّ بنده‌اى را [بر اثر اعمالش] بخواهد موقعى که گناهى می‌کند نعمتى به او می‌بخشد تا استغفار را فراموش نماید و به آن ادامه دهد، همان‌طور که قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایى که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد[4]».[5]
روایت مورد پرسش؛ مربوط به مجازات‌هاى استدراجى خداوند در دنیا است؛[6] استدراج، عبارت از آن است که شخص به تدریج و درجه درجه گرفتار شود، یکى از سنت‌هاى الهى در مقابله با بدکاران استدراج است. به این معنا که آنها هر چه بد می‌کنند نعمت بیشتر می‌یابند و خود نمی‌دانند که این نعمت‌ها به منظور غوطه‌ور نمودن ایشان در لذت و کامرانى‏ است تا به تدریج استعداد هدایت را از دست می‌دهند و زمانى فرا می‌رسد که تمام فرصت‌ها از آنها گرفته می‌شود. و این از دو حال خارج نیست، یا این نعمت‌ها باعث تنبّه و بیداریشان می‌شود، که در این حال برنامه «هدایت الهى» عملى شده، و یا این‌که بر غرور و بى خبریشان می‌افزاید در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله، دردناک‌تر است.[7] همان‌طور که در حدیثى از امام حسین(ع) می‌خوانیم: «استدراج در نعمت و غافلگیر کردن خداوند این است که به بنده‌اش نعمت فراوان می‌دهد و توفیق شکرگزارى را از او سلب می‌کند [ و ناگهان به زمین می‌خورد و همه چیز را از دست می‌دهد]».[8]
در سخن امام علی(ع)، از امورى که خداوند بدان وسیله بندگانش را می‌آزماید، چهار مورد بیان شده است:
1. نیکى و احسان با انواع نعمت‌ها نسبت به بنده‌اش.                   
2. پوشاندن نافرمانى و گناه او.
3. خوش‌گویى و مدح و ستایش مردم نسبت به او.
4. به تأخیر انداختن مدّت و مهلت و فرصت دادن به او.[9] (مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه)
بنابراین، «استدراج» گاهى با دادن نعمت و ثروت است و گاهى با پرده‌پوشى از گناهان ‏و مخفی کردن معایب انسان که او را به خود مغرور سازد و گمان کند که خداوند او را خیلى دوست دارد. و گاهى نیز نام او را به نیکى بر سر زبان‌ها انداخته و این‌چنین مفتون جایگاه خود می‌شود و گاهی با دادن فرصت و مهلت در زندگی که در همه این موارد انسان از استغفار و توبه غافل می‌شود.
از آن‌جایی که نتیجه آزمون به وسیله این امورى که در حقیقت همه آنها نعمت‌اند، یا شکر و سپاس است و یا کفران و ناسپاسى، چنان‌که خداى متعال می‌فرماید: «و هنگامى که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‌آورم یا کفران می‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‌کند؛ و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنىّ و کریم است!»[10] و سپاس‌گزارى همان نتیجه خوب و مطلوب بالذّات است که خداوند به شخص متنعّم که از طریق سپاس‌گزارى اولین نعمت، مورد آزمایش قرار گرفته است، هشدار می‌دهد که چه بسا او به وسیله همین نعمت، اندک اندک به عذاب کشیده شود. بنابراین، شایسته است که از آن غفلت نورزد، و همچنین خداوند آن شخص را که به سبب نعمت دوم مورد آزمایش قرار گرفته، توجّه داده است که بسیارى از اوقات این نعمت، باعث غرور و خودخواهى او نسبت به خدا شده، و شخص از پیشامد ناگوار خود را در امان می‌بیند و در نتیجه گرفتار معاصى می‌گردد. و در مورد سوّم توجّه داده است بر این‌که آن نعمت، گاهى باعث شرّ و فساد نسبت به او است و همچنین باعث منصرف ساختن وى از شکر خدا و مبتلا شدن او به خودبینى، و در مورد چهارم (مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه) توجّه داده است بر این‌که نعمت فرصت و مهلت به انسان در زندگی، بالاترین نعمتى است که خدای تعالی وى را با آن آزمایش می‌کند.[11]
همچنین با توجه به این قسمت از حدیث می‌توان گفت: کاستی‌ها و مصیبت‌هایی مانند از دست دادن نزدیکان، اموال، سلامتی و .... که در زندگی پدیدار می‌شود نوعی هشدار به انسان‌ها است که در نهایت به سود افراد با ایمان تمام خواهد شد؛ چون آنها این فرصت و هشدار را درک کرده و اقدام به اصلاح انحرافات احتمالی خویش می‌نمایند، اما اگر به شخصی فرصت داده شده و هشداری به او نرسد، او در دریای غفلت غوطه‌ور شده و ناگهان بدون هشدار قبلی با عذاب نهایی مواجه خواهد شد. این قسمت از  حدیث، در واقع، بیانی از این آیه است: «[آرى،] هنگامى که [اندرزها سودى نبخشید، و] آنچه را به آنها یادآورى شده بود فراموش کردند، درهاى همه چیز [از نعمت‌ها] را به روى آنها گشودیم تا [کاملاً] خوشحال شدند [و دل به آن بستند] ناگهان آنها را گرفتیم [و سخت مجازات کردیم] در این هنگام، همگى مأیوس شدند [و درهاى امید به روى آنها بسته شد]».[12]
 
[1]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صالح، صبحی، حکمت 116، ص 489، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[3]. «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ الِاسْتِغْفَار»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏2، ص 452، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. اعراف، 182.
[5]. «وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ یَتَمَادَى بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی»؛ الکافی، ج ‏2، ص 452.
[6]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل،‏ ج ‏18، ص 281، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق؛ هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، حسن زاده آملی، حسن، کمره‌اى، محمد باقر، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: میانجى، ابراهیم‏، ج ‏21، ص 178، مکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1400ق.
[7]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏7، ص 32 – 33، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: حسینی ارموی محدث، جلال‌الدین، ج ‏4، ص 550، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش.
[8]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 246، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[9]. ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 303، دفتر نشر الکتاب، بی‌جا، چاپ دوم، 1362ش.
[10]. نمل، 40.
[11]. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 304.
[12]. انعام، 44.



موضوع مطلب : علی, اویسی, شیعه, امام, کامران, دکتر, حجت الاسلام, مهلت, آزمایش
یکشنبه 94 خرداد 24 :: 6:43 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی
معناى اضلال خداوند، در قرآن چیست؟
مقدمه
«ضلال» و «ضلالت» به معناى انحراف از حق است. و اضلال در مقابل هدایت، و از امور عدمى است و چون هدایت به معناى دلالت و ارشاد به مقصود است، اضلال، فقدان هدایت است و در اصطلاح منطق، رابطه این دو، ملکه و عدم است. یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ‌گاه ضلالتى از آن جهت در آن‌جا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد، نبودن هدایت، ضلالت است. لذا بر خلاف هدایت، ضلالت را نمی‌توان به خداوند نسبت داد؛ زیرا عدم، قابل دادن و گرفتن نمی‌باشد.
اِضلال بر خلاف هدایت که تکوینى و تشریعى است، فقط تکوینى است و تشریعى ندارد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى هادى با لذّات است؛ چون اگر غیر از این بود گمراهان و بدکاران در برابر خداوند عذر می‌آوردند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى. پس خداوند همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت می‌کند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد. ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش، بیراهه گمراهى را پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تاخیر مجازات متنّبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خویش برنگشت آن‌گاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد. بنابراین، اضلال و گمراه ساختن از ناحیه خداوند، همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق، و رها ساختن انسان به حال خود است که نتیجه‌اش گمراه شدن و سرگردان ماندن در طریق هدایت است. پس در حقیقت عمل انسان منحرف، علت براى عدم برخوردارى از هدایت الهى است و این معناى اضلال تکوینى است. «الله لا یهدى القوم الظالمین».
اکنون نکاتی را می توان به عنوان پاسخ های تفصیلی بیان نمود.
1. معناى «ضلل»: ضلال و ضلالت به معناى انحراف از حق است.[1] در واقع ضلالت در برابر اهتدا و اضلال در مقابل هدایت است، و چون هدایت به معناى دلالت و ارشاد به مقصود است،[2] اضلال فقدان آن است.
2. نسبت بین هدایت و اضلال: «هدایت» امرى واقعى و موجود و «اضلال» امر عدمى و غیر موجود است و لذا هدایت را می‌شود به خداوند نسبت داد ولى ضلالت و گمراهى را نه؛ زیرا چیزى که ردّ شى‏ء و عدم است قابل دادن و گرفتن نیست. ضلالت، نبودن هدایت است و به اصطلاح منطق، رابطه این دو، رابطه ملکه و عدم است؛ یعنى اگر هدایت در جایى موجود باشد، هیچ‌گاه ضلالتى از آن جهت در آن‌جا نخواهد بود ولى اگر هدایت نباشد، نبودن هدایت، ضلالت است.[3]
3. مقصود از اضلال: با توجه به آیات شریفه، هدایت الهى به دو قسم تکوینى و تشریعى تقسیم می‌گردد که انسان از هر دوى آنها برخوردار می‌باشد. به خلاف اضلال که فقط تکوینى است و تشریعى ندارد؛ زیرا خداوند تبارک و تعالى هادى با لذّات است، چون محال است که خداى سبحان رَبّ با لذّات و معبود با لذات و مستعان مطلق باشد ولى هادى با لذّات نباشد.[4] و اگر غیر از این بود گمراهان و بدکاران در برابر خداوند عذر می‌آوردند که ما خواستار هدایت تو بودیم ولى تو ما را گمراه کردى. بنابراین، خداوند اضلال تشریعى و ابتدایى ندارد و همگان را در وهله نخست با هدایت تشریعى و ابتدایى خود به راه راست و صلاح و فلاح و رستگارى دعوت می‌کند و در این مرحله هیچ اضلالى وجود ندارد ولى اگر کسى این هدایت تشریعى را نپذیرفت و به اختیار خویش، بیراهه گمراهى را در پیش گرفت، و از مهلت توبه و تراخى انابه و تاخیر مجازات متنّبه نشد و استفاده نکرد و به فطرت الهى خود برنگشت آن‌گاه به اضلال تکوینى خداوند مبتلا خواهد شد.[5]
4. ضلالت ابتدایى و ضلالت مجازاتى و فرق آن دو: ضلالت ابتدایى آن است که خداوند بخواهد در آغاز، کسى را گمراه سازد چنین امرى از خداوند محال است و با حکمت او سازگارى ندارد و از طرف ذات اقدس خداوند جز خیر و رحمت چیزى نازل نمی‌شود. و او در آغاز کسى را گمراه نمی‌کند بلکه اِضلال او مجازاتى است؛ یعنى تبهکاران با سوء اختیار خویش به بیراهه رفته و گرفتار ضلالت شده‌اند. پس در حقیقت، ضلالت ابتدایى منسوب به بندگان خدا می‌گردد و ضلالت مجازاتى منسوب به خداى تعالى است.[6]
نتیجه:
معناى اضلال الهى: اضلال، و گمراه ساختن از ناحیه خداوند همان قطع هدایت و برگرفتن نعمت و توفیق و رها ساختن انسان به حال خود می‌باشد که نتیجه‌اش گمراه و سرگردان ماندن در طریق هدایت است.[7] اگر کسى هدایت تشریعى الهى را نپذیرفت خداوند نیز، بنا به خواست خود او، او را مشمول هدایت تکوینى خود نمی‌گرداند. در چنین وضعى شخص گمراه به حال خود رها می‌شود.
به عبارت دیگر؛ عمل و فعل انسان ظالم و کافر و منحرف، علت است بر آن‌که او از هدایت الهى برخوردار نباشد، و این بر اساس سنت نظام هستى، که نظام علّى و معلولى است می‌باشد و به همین جهت، خداوند فرموده است که: قوم کافر،[8] ظالم[9] و فاسق[10] را هدایت نمی‌کند.
 

[1]. قرشى، سید على اکبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 192.
[2]. همان، ج 7، ص 145.
[3]. جوادى آملى، عبدالله، تفسیر موضوعى، قرآن در قرآن، ج 1، ص 197، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1378ش.
[4]. همان، ص 186.
[5]. همان، ص 197.
[6]. طباطبایى، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه موسوى همدانى، ج 12، ص 355، انتشارات اسلامى.
[7]. مکارم شیرازى، تفسیر نمونه، ج 8، ص 164.
[8]. بقره، 264؛ مائده، 67؛ توبه، 37.
[9]. بقره، 258 - مائده، 51 - آل عمران، 86.
[10]. توبه، 80؛ آل عمران، 86؛ مائده، 108.



موضوع مطلب :
یکشنبه 94 خرداد 24 :: 5:0 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

آیت الله علی اکبر مسعودی خمینی از شخصیت های برجسته حوزوی و انقلابی است که تجربه سالها شاگردی و همراهی با آیت الله بهجت را داشته است. 13 سال در خارج فقه و اصول و رفت و آمد به همراه آیت الله مصباح در محضر آیت الله بهجت جزئیات جالبی از زندگی این فقیه نامدار را به ایشان شناسانده است.به مناسبت سالگرد وفات آیت الله العظمی بهجت به سراغ ایشان رفته و به گفتگو نشستیم:

 آیت الله بهجت اسطوره دینی‌ای بودند که در شاخه های مختلف زندگی شان حرف برای گفتن است. ابتدا از جانب شخصی زندگی ایشان می خواهیم از زبان شما بشنویم.

بنده دقیقا در زندگی خانوادگی ایشان نبودیم، ولی سالیان طولانی در محضر ایشان بودیم و مطالبی هم در این خصوص به دست آورده ایم. آیت الله بهجت در مقام علمی و در مقام روحی یک مقامی داشتند که کمتر کسی می توانست متوجه بشود. آنقدر کتوم بودند که افراد به راحتی از کرامات ایشان مطلع نمی شدند مگر اینکه سالیان سال با ایشان مراوده ای داشته باشند. اما از روزی که بنده و آقای مصباح با ایشان آشنا شدیم که درس فقه طهارت را خدمت ایشان شروع کردیم، در اوایل درس را در مدرسه فیضیه نه در اتاق ها، در یکی از این فضاهای باز جلو اتاق تدریس می کردند. ایشان روی خاک ها به سادگی می نشستند و شاگردان ایشان نیز همانند ایشان به سادگی روی خاک می نشستند. زمستان که می شد مشکل می شد. البته تابستان و بهار مشکل آنچنانی نبود. بعد از مدتی ما به ایشان عرض کردیم که اینجا مناسب نیست، متوجه درس نمی توانیم بشویم. ایشان فرمودند منزل ما هم مانعی ندارد. اگر می خواهید بیائید منزل. از آن روز به منزل رفتیم. در منزل اولی ایشان که پشت مسجد فاطمه گذرخان قم است، دو سه اتاق داشت، که ما در یکی از اتاق ها بودیم. یادم است ایشان دو سه تا قالی داشتند در خانه شان که اگر به من کلا می دادند پنجاه تومان نمی خریدم. در اتاق های دیگرشان گلیم بود. قال ی اصلا وجود نداشت. در اتاق اندرونی که من یک مرتبه رفتم آنجا کرسی گذاشته بودند و یک لحاف معمولی هم آنجا بود. حتی من نگاه کردم ببینیم خب کتابهای ایشان احتیاج به قفسه دارد. قفسه این کتابها کجاست. دیدم اصلا این کتابها قفسه ندارد. کتابها روی زمین کنار دیوار چیده شده بود و یک تشکی هم در آن اتاق بود که فکر می کنم برای بیست سال پیش بود. به قدری ساده بود که حد ندارد؛ با اینکه خودمان هم طلبه بودیم و نه خانه ای داشتیم، و نه منزلی، طلبه های آن زمان هم که اصلا توانایی مالی ای نداشتند. وقتی ما در زمستان می رفتیم در سرمای زمستان گرم کردن این اتاق مشکل بود. گفتن این مطالب آسان است ولی در اصل اینگونه نیست. من تصورم این بود که ایشان چون پول ندارند اینگونه زندگی می کنند، ولی بعد می دیدیم که نه در همین مواقع به طلبه ها پول و برنج می داد. 

 

 

این اتفاقات در چه سالی بود؟ 

 

 

حدود سال 36. در تمام طول این چند سالی که خدمت ایشان بودیم، ایشان یک گونی برنج به بنده دادند که گونی برنج را آورده بودیم خانه، و به خانواه گفتیم برنج را آقای بهجت داده، کم مصرف کنید و اصلا به تبرک مصرف کنید. من فکر می کنم حدود یک سال این گونی برنج را داشتیم. نظر من این است که ایشان واقعا اینگونه نبود که نتوانندچند قالی نو برای خود تهیه کنند، ولی کسی که از خود بگذرد و خودش را نبیند اینها برایش مسئله ای ندارد، ایشان خودش را نمی دید. از نظر خرج روزانه یادم می آید یک بقالی ای بود زیر گذر که از آنجا یک کیلو پیاز و یا سیب زمینی می خریدند. زندگی بسیار زندگی ساده ای بود، نه اینکه خودش را بزند به سادگی. معتقد بودند چه لزومی دارد که انسان زندگی آن چنانی داشته باشد و فرش آن چنانی زیر پای ش بیندازد. زندگی شان ساده بود، ولی از نظر فهم و درک زندگی، زندگی ایشان بالاتر از سطح و درک عموم برخوردار می شد. اما در عین حال اینگونه زندگی می کردند. 

 

 

ایشان شبها بیدار بود و صبح ها حتما یکی دو ساعت به اذان بیدار می شدند. من یادم می آید به پسر ایشان شیخ علی بهجت گفتم که علی آقا ایشان که آب گرم ندارد، در این سرمای زمستان بدون آب گرم که نمی شود وضو گرفت، ایشان گفتند که احتیاجی به آب گرم نداریم. در آن سالها همانند الان مرسوم نبود که حمام ها در خانه ها باشند. حمام ها بیرون از خانه بود، اگر آب گرمی می خواستند باید روی چراغ های نفتی و فیتیله ای آن آب را می گذاشتند. ایشان در آن منزل خوب بود حدود ده پانزده پله می رفتند پائین تا بروند از آب انبار آب بیاورند، و بیایند بالا. 

 

 

اینها زندگی هایی بودند که ما همینطور در خصوصش راحت فکر می کنیم، اما کسی مثل آیت الله بهجت که 3 فرزند داشت، یک دختر داشت وهمسر و رفت و آمدهای فراوانی به منزل ایشان می شد. این زندگی ساده ای است که ما قطعا نمی توانیم مثل آن زندگی کنیم. 

 

 

می فرمائید که همانند سادگی زندگی آیت الله بهجت نمی توانیم دیگر زندگی کنیم. چرا؟ 

 

 

هم به خاطر رفت و آمدهایی که به منزلمان می شود، حضور اقوام و دوستان و آشنایان در منزل، ممکن است خجالت بکشیم. مثلا فامیل های می آیند منزل ما و ما یک فرش مناسب هم زیر پا نداشته باشیم. ولی ایشان آنقدر روح بزرگ و متعالی داشتند که این مسائل برای شان مسئله نبود. ما فکر می کنیم این مسائل زیبایی و زینت ماست. ایشان اینگونه فکر نمی کردند معتقد بودند زیبایی ای زیبائی است که از درون ایشان تراوش کند. 

 

 

خوراک ایشان چه بود؟ 

 

 

ما که به دفتر ایشان می رفتیم، در روزهای معمولی و عادی هیچ پذیرائی از دیگران نمی کردند. فقط درروزهای عید بود که ایشان یک چایی به مهمان ها می دادند. شیرینی و میوه که اصلا ایشان نمی دادند. زندگی، زندگی بسیار ساده ای بود. من بعضی اوقات به علی آقا می گفتم که آقا امروز چه خورده اند، علی آقا می‌گفتند نون و پنیر و چای شیرین. می گفتم ظهر که نون و پنیر و چای شیرین نمی شود خورد. می گفتم من غذا می خواهم برای ایشان درست کنم و بیاورم، علی آقا می گفتند غذا هست ولی ایشان نمی خورند. صبح نون و پنیر و چای شیرین، ظهر نون و پنیر و چای شیرین، شب یه مقداری نون ماست و برنج بسیار بسیار بی روغن یا کم روغن و گوشت که بسیار بسیار کم من می دیدم ایشان مصرف کنند. خب این مسائل باعث می شود که روح انسان بزرگ شود. این زندگی شخصی ایشان بود. 

 

 

چطور با ایشان آشنا شدید؟ 

 

 

در خمین بودم و کلاس پنجم دبستان. من و مرحوم آیت الله رضوانی، به همراه آیت الله جلالی خمینی هم‌درس و هم‌بحث شدیم که خودش کتابی نیاز دارد برای بازگو شدن. 

 

 

وقتی آمدیم قم روزی با آیت الله مصباح از صحن بزرگ فاطمه معصومه رد می شدیم دیدیم یک آقایی جلوی یکی از این مقبره ها نشسته و بسیار انسان نورانی‌ای ست. در آن لحظه نورانیت ایشان خیلی ما را گرفت. من به آقای مصباح گفتم که این آقا را شما می شناسید؟ گفت: بله. ایشان آقای بهجت اند. من درسشان می روم. من با آقای مصباح اوقاتم تلخ شد و گفتم چطور من و شما همه درس و بحث مان و کلاس های مان به نوعی با هم هست ولی الان که در کلاس ایشان حضور یافتی به من چیزی نگفتی؟ حدود دو سال و خورده ای بود که ایشان می رفت و من نمی دانستم. بعد از اینکه ایشان گفت و من آیت الله بهجت را دیدم با هم به درس ایشان می رفتیم. و لذا آقای مصباح 15 سال حدودا در درس ایشان و من حدود 12 -13 سال در درس ایشان رفتم. ما می رفتیم منزل شان، بعد از اینکه از منزل درس خارج فقه ایشان منتقل شد به جایی دیگر و خواستند منزل را که در طرح شهرداری بود می خواستند خراب کنند خلاصه منزل عوض شد. من به منزل جدید هم رفتم و هم به اتاق درس منزل شان و هم به اندرونی. زندگی ایشان در هر دو منزل هیچ فرقی با یک دیگر نداشت. و ایشان یک اتاق کوچکی بود که بغل آن یک ساختمان و دستشوئی بود که کنار اتاق بود. من فکر می کردم که حالا که رفتند در منزل جدید یک مقداری وضع زندگی و منزل را بهتر کرده اند ولی دیدم نه هیچ فرقی نکرده. 

 

 

از آن روز که آقای بهجت را در حرم حضرت معصومه دیدیم دیگر به درس شان رفتیم و بعد آیت الله مصباح تعریف می کردند که ایشان از شاگردان آقای قاضی بودند. و آقای قاضی از شاگردان ملا حسین قلی بودند و ایشان از نظر عرفانی خیلی سطح بالائی دارند. روزها می رفتیم خدمت آیت الله بهجت و بعضی اوقات مسائلی را ایشان می گفتند که کأنه داشتند وضعیت ما را بازگو می کردند.. 

 

 

یک روز یادم هست بعد از نهضت 42 و ما برای ملاقات با ایشان از قبل می رفتیم تا به موقع برسیم. ایشان خیلی منظم بودند و همه کارها را سر وقت انجام می دادند. حتی چند دقیقه دیر و زود نمی شد. با آقای مصباح داشتیم صبحت می کردیم که شاه رفتنی ست و آیا می توان بیرونش کرد؟ مشکل است؟ یا نه؟ آن وقت می گفتیم آقای خمینی و امام هنوز نمی گفتند. می گفتیم آقا روح الله می توانستند این کار را بکنند یا نه؟ تا رسیدیم به دفتر و تا ایشان آمدند و نشستند،‌ فرمودند: بسم الله الرحمن الرحیم. بله آقا شاه هم رفتنی ست. او هم می تواند برود. و آقای حاج آقا روح الله خوب مقابل شاه ایستاده. هر که می خواهد باشد. اگر کار برای خدا باشد به نتیجه می رسد. همان چیزهایی که ما می گفتیم ایشان هم تاکید کردند. 

 

 

بعد از انقلاب من خدمت ایشان می رفتم تا وقتی که رفتیم به تولیت حرم حضرت معصومه و گنبد حرم و ماجرای طلا شدن گنبد حرم که جریان مفصل خود را دارد. 

 

 

وضع مالی شما در دوره طلبگی چطور بود بعد از طلبگی چطور بود؟ 

 

 

پدرم با همه مشکلات می گفت هر جور شده تو باید درس بخوانی و بروی قم. و وضع زندگی بسیار محقر بود. و رفتیم قم. در قم هم زندگی مان بسیار ساده بود. من اگر این را بگویم ولو اینکه ما در روز سه قران می توانستیم پیدا کنیم و می دادیم یک نان سنگک و ثلثش را صبح می خوردم و ثلث دیگر را ظهر و ثلث دیگر را شب. اینها زندگی ما بود. اینها افسانه نیست. واقعیت است. منتهی در عین حال خیلی سر حال و با ذوق و شوق و هیچ نگرانی ای هم نداشتیم. بعضی اوقات هیچی نداشتیم. بعضی اوقات من پول داشتم و می رفتم با دیگران تقسیم می کردم و بعضی اوقات دیگران. اینجوری زندگی می کردیم و زندگی ما خیلی ساده بود. وقتی رفتیم منزل آقای بهجت،‌ زندگی ایشان با آن همه وضعیت بد ما زندگی ایشان ساده تر بود. 

 

 

آنچه که برای ما الگو بود رفتار آقایان و فضلا و طلبه ها بود که بر روی ما اثر گذاشت. اینها خیلی برای ما آموزنده بود. 

 

 

لطفا یک مقایسه ای از وضعیت مالی و معیشتی زندگی امام و آیت الله بهجت کنید و بفرمائید چه تفاوت هایی در این دو زندگی دیده می شد؟ 

 

 

اینها دو جهت داشتند. دو نوع زندگی داشتند. آقای بهجت از اول طلبگی و بچگی در زندگی خیلی ساده ای زندگی کردند. ولی امام خمینی در یک زندگی سطح بالاتری زندگی کرده بودند. پدر امام خمینی در خمین مورد ارادت همه بودند و آقائی می کردند در خمین. این آقایان از کسانی بودند که در خمین آقا بودند. امام در چنین خانواده ای رشد کرد. و امام هم از آن اموال پدری حدود ماهی 400 – 500 تومان در سال به ایشان تعلق می گرفت و با همان زندگی می کرد. و توقعی نبود که امام مثل آیت الله بهجت زندگی کند. اما نکته بسیار مهم و جالب این است که امام با این وضع خوبی که داشتند چرا این قدر ساده زندگی می کردند؟ مثلا اگر می فرمودند نیم کیلو گوجه چیز را بگیر و وقتی خادم ایشان به جای نیم کیلو، یک کیلو می خرید می گفت برو پس بده. چرا وقتی گفتم نیم کیلو رفتی یک کیلو خریدی؟ 

 

 

توقع این نبود که امام مثل آیت الله بهجت زندگی کند؛ اما در عین حال بسیار ساده زندگی می کردند. ساده در حیطه شخصیت خودشان و با توجه به دارائی شان. و هر کدام در نوع خودش منحصر به فرد است. 

 

 

وضعیت مالی خودتان در این ایام چگونه بود؟ 

 

 

در همان ایام که من زندگی خوبی نداشتم و سنگک را به سه قسم تقسیم می کردم و بعد ازدواج کردم. بعد رفتم پیش ایشان و گفتم که آقا ما یک وضع بد مالی ای داریم و دعا بفرمائید. ایشان فرمودند هر روز یک دعائی را می گویم و به هیچ کس هم نباید بگوئی به هیچ وجه و هر وقت توانستی بخوان. من از روزی که این را گرفتم و خواندم تا الان بی پولی نکشیده ام. 

 

 

از جمله مهم ترین توصیه های اخلاقی آیت الله بهجت چه بود؟ 

 

 

ایشان همیشه توصیه شان این بود که در تمام امور و در تمام جهات و در تمام زندگی فقط خدا را حاکم بدانید و بس. هیچ کس دیگر کاره ای نیست. این نصیحت کلی دائمی و شبانه روزی ایشان بود. فقط او و بعد اوست که همه چیز را درست می کند. اگر کسی بتواند اینگونه باشد زندگی الهی ای دارد.


منبع:فردا





موضوع مطلب : خمینی, کامران اویسی, دکتر, حجت الاسلام, آیت الله, بهجت, مسعودی
سه شنبه 94 خرداد 19 :: 11:25 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

سیر مطالعاتی از جمله مهمترین عوامل موفقیت است زیرا چشم انداز و نقشه راه را تعیین می کند. با توجه به تجربه برخی از مهمترین و مشهورترین کتاب های رشته های مختلف اسلامی معرفی می گردد. البته این سیر مطالعاتی برای آزمون های دانشگاهی نیست بلکه بیشتر برای بالا بردن سطح علمی واقعی است. ممکن است کتاب های دیگری نیز باشد که از قلم افتاده است اما سعی گردیده تا حد امکان منابع مهم ذکر شود.

 

تاریخ  اسلام

فروغ ابدیت سبحانی

تاریخ تحلیلی اسلام جعفر شهیدی

تاریخ سیاسی اسلام رسول جعفریان

الصحیح من سیره نبی الاعظم

اخبار الطوال

الجمل  شیخ مفید

الارشاد شیخ مفید

 تشیع در مسیر تاریخ  محمد حسین جعفری

حیات فکری و سیاسی امامان شیعه جعفریان

 شیعه در اسلام طباطبایی

جنبش های شیعی در تاریخ اسلام  هاشم معروف الحسنی

مبارزات شیعیان در دوره اول خلافت عباسیان

سیره پیشوایان   مهدی پیشوایی

قیامهای شیعه در عصر عباسی   پوران کاظمی

 

منطق

منطق  صوری خوانساری

المنطق مظفر

ترجمه تهذیب المنطق تفتازانی   حسن ملکشاهی

منطق نوین  عبد الحسین مشکوه الدینی

منطق کاربردی علی اصغر خندان

رهبر خرد محمود شهابی

 اساس الاقتباس خواجه

جوهر النضید علامه

منطق تعایمی

منطق منتظری

خلاصة المنطق  الفضلی

 

 

زبان تخصصی

ترجمه قرآن انگلیسی توسط ایروینگ- پیکتال- اربری

شیعه در اسلام قران در اسلام

Root of religion موسسهدرراهحق

English for the student ofhumanities

The encyclopedia  of  islam

فرازهاییازمقالاتاسلاموایراندائرهالمعارفاسلامی

مقاله بیت المال مقاله برامکه مقاله جمعه مقاله فلسطین مقاله جامعه مقاله اسلام، ایران، غزالی، الازهر

(منتخبی از  A hand book of islamic colture term طرح قدیم)

 

 

عقاید

پیام قرآن

معارف اسلامی نهاد رهبری

آموزش عقاید مصباح

مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی مطهری

عقاید السلام من القران الکریم علامه عسکری

اعتقادات شیخ صدوق

تصحیح الاعتقاد شیخ مفید

مناهج البیان ملکی

الوهابیه فی المیزان

مجله نقد و نظر ش 17

تجرید الاعتقاد خواجه

معرفت فطری خدا برنجکار

توحید الامامیه ملکی

عقاید الامامیه مظفر

الهیات سبحانی

خداشناسی مصباح یزدی

آشنایی با علوم اسلامی مطهری

آشنایی با علوم اسلامی برنجکار

عدل الهی مطهری

موسوعه اعتقادی ری شهری

معاد در قرآن و روایات هادی ربانی

معاد شناسی علامه طهرانی

وحی و نبوت مطهری

المراجعات

 

 

فلسفه

درآمدی بر فلسفه اسلامی  عبدالرسول عبودیت

اسفار

المبدا و المعاد ملاصدرا

المشاعر ملاصدرا

شواهد الربوبیه ملاصدرا

 شرح منظومه

 بدایه

نهایه

 اصول فلسفه و روش رئالیسم

شرح مختصر و مبسوط منظومه مطهری

آموزش فلسفه مصباح

 

 

کلام جدید

کلام جدید در گذر اندیشه ها علی اوجبی

 

ادیان

آشنایی با ادیان بزرگ حسین توفیقی

تاریخ ادیان علی اصغر حکمت

 معرفی کتب اسمانی حسام نقبایی

ادیان زنده جهان عبدالرحیم گواهی

 

فرق

اشنایی با فرق و مذاهب  اسلامی برنجکار

 

عرفان و تصوف

 عارف و صوفی چه می گویند

جستجو در تصوف ایران زرینکوب

تاریخ تصوف در اسلام قاسم غنی

ابن عربی  جهانگیری

 

علوم قرآنی

امثال قران علی اصغر حکمت

درسنامه علوم قرآنی آراسته

الاتقان 11-44-50-51- 66-67-68

45-46-47-49

53-54- 65-70

48-59-62-64

علوم قرآن حکیم ترجمه لسانکی فشارکی

البیان

القران و روایات المدرستین

مباحثی در تاریخ و علوم قرانی معارف

البیان

التمهید

مقدمتان فی علوم القران

بحوث فی تاریخ القران و علومه میر محمدی

التحقیق فی نفی التحریف میلانی

مباحث فی علوم القران صبحی صالح قسمت وحی

تاریخ قران رامیار قسمت وحی

سلامه القران من التحریف نجارزادگان

در قلمرو بلاغت قران محمد علوی مقدم

تاریخ قران زنجانی

تاریخ قران عبدالصبورشاهین

تاریخ قران معرفت

حقایق هامه حول القرانئالکریم جعفر مرتضی عاملی

پژوهشی در تاریخ قران کریم حجتی

تدوین القران کورانی

تاریخ جمع القران الکریم محمد رضا جلالی

مقاله مقدمه ای بر تاریخ اختلاف قرائت قران در مقالات و برسی ها 64

علوم قرانی معرفت

تفسیر المیزان ذیل ایات تحدی

 

تفسیر

تسنیم ج 1

المیزان

الاتقان نوع 38-59-77-78

مقئمه تفسیر مجمع البیان

نوین شریعتی

مجمع البیان

ال عمران ق مزمل فجر(ارشد)

علق-محمد- توحید- کوثر- نجم-5 آیه اول بقره(بیشتر روایات)

اعلی با محوریت المیزان و دهر با محوریت جوامع الجامع و ال عمران با محوریت تفسیر اثری (سر فصل قدیم)

تفسیر صحیح ایات مشکله سبحانی

امالی سید مرتضی

مقدمه تفسیر صافی

مقدمه تفسیر بلاغی

تفسیر فخر رازی جز 30

 

روش و تاریخ تفسیر

قانون تفسیر کمالی دزفولی

درامدی بر تفسیر علمی قران رضایی اصفهانی

روش شناسی تفسیر موضوعی قران سید هدایت جلیلی

تفسیر و مفسران معرفت

مبانی و روشهای تفسیر قران زنجانی

مبانی تفسیر قران مودب

روش تفسیر قران رجبی

مکاتب تفسیری بابایی

روش تاویل قران شاکر

گرایشهای تفسری علوی مهر

تفسیر عصری قران ایازی

آشنایی با تفاسیر قران مجید و مفسران استادی

تاریخ تفسیر عبدالوهاب طالقانی

تفسیر موضوعی قران عصمت انبیا معرفت

 

اصول

الوسیط فی قواعد فهم النصوص الشرعیه الفضلی

اصول فقه مظفر

الموجز سبحانی

اصول الاستنباط حیدری(اصول استنباط دانشگاه تهران)

مبادی فقه و اصول دکتر فیض

دروس فی علم الاصول صدر

(قوانین رسائل طرح قدیم)

 

(قواعد الفقهیه

بجنوردی

عوائد نراقی

عناوین میر فتاح طرح قدیم)

 

فقه

تبصره المتعلمین  علامه حلی

مختصر النافع محقق حلی

رساله

مقدمه ای بر فقه شیعه محمد تقی مدرسی

تاریخ فقه و فقها گرجی

ادوار فقه شهابی

مبادی فقه و اصول دکتر فیض

(کنزالعرفان مقداد زبده البیان اردبیلی لمعه شرایع مسالک طرح قدیم)

 

 

(فقه تطبیقی

 خلاف طوسی

تذکره الفقها حلی طرح قدیم)

 

صرف

صرف ساده

صرف میر

التصریف مدرس افغانی

مبادی العربیه ج4 صرف تنقیح محمدی

 

 

نحو

مبادی ج 3 و 4 نحو

النحو الواضح

المنهاج انطاکی

الهدایه فی النحو

 جامع الدروس النحو الکافی ایمن امین

 النحو الوافی عباس حسن

القواعد الاساسیه للغه العربیه احمد بن ابراهیم الهاشمی

تهذیب  المغنی باب اول ودوم

 

بلاغت

جواهر البلاغه هاشمی

تهذیب البلاغه الفضلی

علوم بلغت و اعجاز قران یدالله نصیریان

معالم البلاغه رجایی

المطول

مختصر المعانی

معانی و بیان غلامحسین آهنی

در قلمو بلاغت علوی مقدم

اسرار بلاغت دکتر جرجانی

 

ترجمه

فن ترحمه  یحیی  معروف

روشهایی در ترجمه از عربی به فارسی رضا ناظمیان

آموزش زبان عربی 1 و 2 آذرتاش اذرنوش

دراکمدی بر مبانی ترجمه عنایت الله فاتحی نژاد

درس اللغه و الادب محمدی

 

 

مکالمه

المدخل

تعلیم اللغه العربیه المجمع العلمی الاسلامی

المحادثه العربیه ناصرعلی عبدالله

دروس دارالعلوم العربیه سعید نجفی اسد اللهی

فیلم و نرم افزار

العربیه للناشئین

العربیه المعاصره علی الحیدری

جواهر الادب

الجدید فی الانشاء

النشا فی اللغه

 

قرائت مطبوعات و اخبار و رسانه

کیهان  العربی

الوفاق

الحیاة

الشرق الاوسط

مجله العالم

مجله الهدی

دروس فی العلام المسموع حامد صدقی

 

اعراب قران و حدیث و مفردات

نصوص مختاره من تراث اهل بیت حمید محمدی

مقدمه ابن خلدون

اخبار الطوال

کلمات قصار، خطب و نامهی نهج البلاغه

الاتقان نوع 41 و 36 و 40

فروغی از قران جز 30 افراسیابی

معانی حروف با شواهدی از قرا ن وحدیث  محمد رادمنش

وجوه قران تفلیسی

 

قرائت و درک متون معاصر

الایام طه حسین

درس الغه و الادب

نصوص من النثر و الشعر فی العصر الحدیث  نادر نظام تهرانی

فرهنگ و اصلاحات روز شیرازی و غفرانی

 

 

تجوید

التجوید المجمع العلمی الاسلامی

حلیة القران

تجوید جامع انتشارات سمت

تجوید و اواشناسی ستوده نیا

سرالبیان فی علم القران بیگلری

قواعد وقف و ابتدا شاکر

 

 

 

حدیث

مقدمه الوافی

خاتمه وسائل

تاریخ حدیث طباطبایی

پژوهشی در تاریخ حدیث شیعه معارف

تدوین السنه الشریفه

مقدمه معجم الفاظ بحار الانوار مهدوی راد

مجموعه مقالات منع تدوین حدیث مجله علوم حدیث مهدوی راد

مجموعه مقالات تحقیق درباره کتاب کافی مجله نامه استان قدس رضوی واعظ زاده خراسانی

 اصول الحدیث سبحانی

اصول الحدیث الفضلی

علم الحدیث و مصطلح الحدیث شانه چی

تاریخ حدیث شانه چی

علوم الحدیث و مصطلحه صبحی صالح

 علم الحدیث مودب

علم الدرایه تطبیقی مودب

دراسات فی الحدیث والمحدثین هاشم معروف حسنی

مقدمه معانی الخبار ربانی شیرازی

مقدمه وسائل شهرستانی

مقدمه مستدرک شهرستانی

مقدمه وافی ضیاالدین

عوالم  العلوم بحرانی

علامه مجلسی حسن طازمی

مجلسی و بحار الانوار حسن طارمی

 آشنایی با بحار الانوار احمد عابدی

مسند نویسی در تاریخ حدیث

 یادنامه مجلسی 3جلد  مهدی مهریزی

محدث نوری عبدالحسین طالعی

سیری در صحیحین

 اضواء ابو ریه

اصول علم رجال الفضلی

مقدمه رجال خویی

 کلیات فی علم الرجال

الفوائد الرجالیه فی تنقیح المقال مامقانی

بحوث فی مبانی علم الرجال صالح تبریزی

الفوائد الرجالیه کجوری

مبانی حجیت ارا رجالی سیف الله صارمی

اصول علم الرجال مسلم داوری

الفوائد الرجالیه وحید بهبهانی

مقباس الهدایه ج2

بحوث فی فقه الرجال  علی بن حسین مکی عاملی

سماء المقال ابو الهدی  کلباسی

الرسائل الرجالیه ابوالمعالی کلباسی

مقدمه تنقیح المقال مامقانی

مقدمه بهجه الامال علیاری

مقدمه رجال ایت الله بروجردی واعظ زاده خراسانی

جزوه اصول الرجال سید جواد شبیری زنجانی

مقدمه الموسوعه الرجالیه سید حسین بروجردی

چهار کتاب اصلی رجال خامنه ای

الفوائد الرجالیه بحر العلوم

مقایسه دیدگاههای رجالی طوسی و نجاشی مقالات و بررسی ها دفتر 62

اصول الکافی کتاب العشره

الموضوعات فی الاثار و الاخبار هاشم معروف حسنی

مستدرک الاخبار الدخیله محمدتقی شوشتری

الاخبار الدخیله محمدتقی شوشتری

الموضوعات هاشم معروف حسنی

غالیان نعمت الله صفری فروشانی

الحدیث النبوی بین الروایه والدرایه سبحانی

شرح توحید صدوق قاضی سعید قمی

ریاض السالکین علیخان المدنی الشیرازی

رهاورد خرد شرح تحف العقول پرویز اتابکی

اصول کافی حدیث جنود عقل و دعائم الاسلام

روش فهم حدیث عبدالهادی مسعودی

 قواعد فقه الحدیث محمد حسن ربانی

 فقه الحدیث و روشهای نقد متن نهله غروی

مقاله معناشناسی درایه الحدیث پژوهش دینی 4

ده گفتار مطهری

اختلاف الحدیث احسانی فر

بحوث فی الاصول هاشمی شاهرو.دی ج 7

الرافد فی علم الاصول سیستانی

الاصول العامه للفقه المقارن محمد تقی حکیم

غریب الحدیث فی بحار الانوار حسین الحسینی البیرجندی

مصابیح الانوار شبر

مبانی نقد متن حدیث از دیدگاه علمای شیعه

کافی کتاب فضائل القران

 

 

 

شبهه شناسی

شبهه شناسی علی اضغر رضوانی

وضو النبی شهرستانی

شفاعت مصباح

صیانه القران عن التحریف معرفت

عدالت صحابه محمدحسن زمانی

القران والروایان المدرستین

التبرک و الجود علی الارض ملکی میانجی

معالم المدرستین

جزوات شبه شناسی سبحانی

 

 نهج البلاغه

سیری در .. مطهری

آشنایی با .. و آموزش ... سید محمد مهدی جعفری

فرهنگ افتاب عبدالمجید معادیخواه

سید رضی مولف نهج البلاغه دوانی

اسناد و مدارک ... سید محمد مهدی جعفری

مقدمه های شروح نهج البلاغه

 

 

 

 




موضوع مطلب : سیر مطالعاتی, مطالعه, علم, علوم انسانی, اسلامی, شیعه, سنی, دکتر, حجت السلام, کامران, اویسی
یکشنبه 94 خرداد 17 :: 5:25 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

مطلبی که یکی از دانشجویان دانشگاه قم برای بنده فرستاده است:

تعریف نسخ

نسخ در لغت به معنی ازاله، تغییر ،ابطال و تحویل است و در اصطلاح یعنی از بین بردن حکم شرعی سابق با قرار دادن یک حکم شرعی جدید ،به طوری که این دو حکم با هم قابل جمع نباشند. حکم جدید را ناسخ و حکم سابق را منسوخ می گویند. مثل اینکه گفته شود نباید در حال مستی نماز بخوانید. که از آن فهمیده می شود در غیر نماز، مست بودن اشکال ندارد. سپس حکم جدیدی می گوید مستی در هر حال حرام و ممنوع است.

شرایط نسخ

منسوخ (حکم اول) حکم شرعی باشد نه عقلی. 1

منسوخ، محدود به زمان معیّنی نشده باشد، یعنی به صورت حکم دایمی و همیشگی باشد. 2

زمان ناسخ (حکم دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد. 3

میان حکم اول و دوم تعارض کلی و تام برقرار باشد به گونه ای که امکان جمع میان هر دو حکم نباشد. 4

تشریع ناسخ از سوی شارع صورت گرفته باشد  5

حکمت نسخ

نسخ یکی از موضوعاتی است که پیرامون آن شبهات زیادی مطرح می شود. چرا خداوند حکم خود را عوض می کند؟ مگر خدا از اول خوب و بدی یک حکم را نمی داند یا چیزی را فراموش می کند؟ چرا آیه ای که نسخ شده در قرآن باقی مانده و ذکر می شود؟ آیات منسوخه چه استفاده ای دارند؟ و...

گفتنی است نسخ به دلایل مختلفی اتفاق می افتد گاهی برای آماده کردن مردم برای تشریع حکمی که تحمل آن برای مردم با وضعیت فعلی سخت است. مثل نسخ حکمی که مردم را مکلف کرده بود در حالت مستی نماز نخوانند تا مردم کم کم به ترک شرابخواری روی بیاورند و سپس حکم می کند که شرابخواری در هر حالتی ممنوع است.

گاهی نسخ نوعی تخفیف در حکم به دنبال دارد تا مردم لطف الهی را بهتر درک کنند و شکرگذار باشند. مثل نسخ حرمت زناشویی در شبهای ماه رمضان . (178، بقره)

یا مثل نسخ حکمی که برای آزمایش موقت مردم و فهماندن چیزهایی به مردم برای مدتی موقت و عبرت آیندگان اتفاق می افتد. اشاره به نسخ در حکم صدقه دادن برای دیدار پیامبر، البته اینها دلایلی است که به نظر ما می رسد و الله اعلمم.

در تعداد آیات منسوخ اتفاق نظرى دیده نمى شود; بیشتر دانشمندان علوم قرآنى فقط هشت مورد را که بر نسخ آنها دلیل قطعى و اجماع وجود دارد پذیرفته اند. آیاتى که نسخ شده اند، عبارتند از:

. 1.آیه نجوا; (یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ إِذَا نَـجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیْنَ یَدَىْ نَجْوَکُمْ صَدَقَةً)[6]اى کسانى که ایمان آورده اید، هرگاه با پیامبر خدا گفت و گوى محرمانه مى کنید،پیش از گفتوگوى محرمانه خود صدقه اى تقدیم بدارید. که به واسطه آیه بعد از آن نسخ گردیده است.

2.عدد مقاتلین; (إِن یَکُن مِّنکُمْ عِشْرُونَ صَـبِرُونَ یَغْلِبُواْ مِاْئَتَیْنِ وَإِن یَکُن مِّنکُم مِّاْئَةٌ یَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّیَفْقَهُون)[7] اگر از [میان] شما بیست تن، شکیباباشند بر دویست تن چیره مى شوند، و اگر از شما یک صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز مى گردند، چرا که آنان قومى اند که نمى فهمند. این آیه نیز به واسطهآیه بعدش نسخ گردیده است    .

. آیه امتاع;[8] 3. 
4. آیه جزاى فحشا;[9]4. 
5 . آیه توارث به ایمان;[10]5. 
6.ایات صفح و عفو:که با آیه هاى 39 از سوره حج، 65 از سوره انفال و 15 از سوره توبه نسخ شده است. 
آیات تدریجى بودن تشریع قتال.[137..

آیات تدریجى بودن تشریع قتال8.

 

اقسام نسخ را بیان کنید. 
نسخ سه قسم است: 
1.نسخ در تلاوت: آیه هایى وجود داشته که اکنون در قرآن نیست و خوانده نمى شود، ولى مسلمانان به حکم آن عمل مى کنند. مانند آیه رجم. 
2.نسخ در حکم: آیه هایى در قرآن وجود دارد که عمل به حکم و مفهوم آنها جایز نیست، ولى از نظر تلاوت در قرآن ضبط شده و مانند دیگر آیات تلاوت مى شوند. 
نسخ در تلاوت و حکم: آیه هایى وجود داشته که هم حکم آن نسخ شده و هم تلاوت آن3

 

یدگاه شیعه و سنی در مورد نسخ

در مقاله‌ای با عنوان دیدگاه شیعه و سنی در مورد نسخ می‌خوانیم: شکى نیست که قرآن، به خود قرآن نسخ مى‌شود همچون آیه اى که ذکر شد، اما هیچ آیه اى به سنت نسخ نمى‌گردد بلکه برعکس سنت به قرآن نسخ مى‌شود، البته سنت به خودش نیز نسخ مى شود، دلیل غیرممکن بودن نسخ قرآن به سنت این آیه شریف است: (ما نَنْسَخُ مِنْ آیَة أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْر مِنْها أَوْ مِثْلِها)؛ به حکم این آیه، هیچ نسخى مثل قرآن و بهتر از قرآن نخواهد بود.

این دیدگاه را جماعتى از اصحاب حدیث نیز پذیرفته اند اما بسیارى از متکلمان با آن مخالفت کرده‌اند، از فقهاى سنى مذهبى که با این دیدگاه موافق اند مى توان از امام شافعى و احمد حنبل نام برد .         محمدبن ادریس شافعى در این باره مى‌گوید: «نسخ قرآن جز به قرآن حاصل نمى‌شود، چنان که آیه (ما ننسخ...) این مسأله را ثابت مى‌کند اما بیشتر فقهاى اهل سنت نسخ قرآن را با سنت متواتر یا مستفیض صحیح مى‌دانند و حتى ابن حزم گفته است که نسخ به وسیله خبر واحد نیز محقق مى‌شود»..

احمد بن حنبل مى گوید:«السنة یفسر القرآن و لا ینسخ القرآن الا القرآن»؛ سنت بیانگر و مفسر قرآن است و قرآن جز به قرآن نسخ نمى شود.

ابن خزیمه در مورد آیات ناسخ و منسوخ گفته است که ابوحنیفه نسخ قرآن را با سنت جایز دانسته است، همچنین این مسأله به مالک نسبت داده شده است.

 
مهمترین آثار چاپ شده  
بـعضى از مهمترین آثار ( چاپ شده ) درباره نسخ عبارتند از : 
1کتاب الناسخ و المنسوخ اثر ابوعبید قاسم بن سلام ( م 224 ق ) از اهل سنت که به کوشش جان برتون انتشار یافته است .  
2کتاب الناسخ و المنسوخ , اثر ابن متوج بحرانى , از علماى امامیه در قرن نهم هجرى . شرح سید عبدالجلیل حسینى قارى , که با ترجمه و تعلیق محمد جعفر اسلامى انتشار یافته است .  
3الناسخ و المنسوخ تالیف ابن العتائقى ( م . 790 ق ) , تحقیق عبدالهادى الفضلى که در مقدمه آن 73 کتاب در زمینه ناسخ و منسوخ معرفى شده است .

چرا آیات منسوخ با وجود از دست دادن اثر خود، از قرآن حذف نشده اند؟! مثل آیاتى که فقط در مکه کاربرد داشته اند; آیا این آیات در آینده ممکن است مصداقى بیابند؟ یا جهت حفظ کل قرآن حفظ شده اند؟ چه هدف و حکمتى در این است؟ 
آیات قرآن کریم تنها براى یک هدف نازل نشده است که با رسیدن به همان یک هدف، تاریخ مصرف آنها تمام شود; بلکه براى اهداف متنوع و متعددى نازل شده است که یکى از آن اهداف، حکم تشریعى آیات است، که گاهى حکم تشریعى آیه اى طبق مصلحت الهى نسخ مى شود. روشن است که با نسخ شدن یک هدف (حکم تشریعى) اهداف دیگر از بین نمى رود; زیرا اهمیت قرآن، تنها در جنبه تشریعى آن نیست; بلکه جنبه هاى دیگر قرآن چون: اعجاز بیانى و ... نیز از اهمیت ویژه اى برخوردار است و باید همیشه ثابت و استوار باقى بماند. 
افزون بر این، نفس وجود آیات ناسخ و منسوخ در قرآن، سیر تدریجى و مراحل تشریع احکام را نشان مى دهد و این خود، ارزش آموزشى و نیز تاریخى، دینى دارد و مراحل تکامل شریعت را بیان مى کند

چرا خداوند ابتدا آیه ای را نازل کرده و سپس با نازل کردن آیه ای دیگر آن آیه را نسخ کرده 
در حقیقت برخی افراد این سوال را بهانه می کنند تا بگویند که قرآن سخن خدا نیست.لطفا در این باره توضیح دهید.

پاسخ: 

 

معنای لغوی و حقیقی نسخ یعنی با روشن شدن بطلان رای و نظر قبلی ، حکم و نظر دهنده ، آن را باطل و رای و حکم جدید جایگزین کند. این معنای حقیقی نسخ است و نسخ به این معنا در قرآن وجود ندارد زیرا لازمه آن، ضعف و جهل قانون گذار (خداوند) است که با علم بی پایان خداوند منافات داشته و از ساحت مقدّس پروردگار به دور است. 
اما نسخ در چند معنای دیگر به کار رفته که آنان مستلزم عیب و نقص بر خدا نیستند از جمله::1 
حکم از آغاز محدود به زمان خاصی بوده که خداوند به آن آگاه است؛ اما مردمان نسبت به آن جاهل بوده و گمان داشته‏اند که حکم دائمی است. نسخ در این جا در حقیقت اعلام این است که گمان شما خطا بوده و خدا از اول حکم موقت داده بود ولی شما آن را دائمی می دانستید. 
-2اصولا احکام خداوند برای پیاده و اجرا شدن توسط بندگان است تا در سایه انجام آن، به کمال برسند و کسب نور و هدایت و تقوا کنند و شایسته ورود به بهشت گردند اما گاهی احکام ، امتحانی است؛ یعنی هدف، آزمایش و امتحان افراد و یا اتمام حجت است و بعد از برآورده شدن هدف، دلیلی برای تداوم حکم نیست و نسخ میگردد. چنین نسخی بر خلاف حکمت نبوده و عدم آگاهی معنا نمی‏دهد، مثلا آیه نجوا در سوره مجادله (آیه 12) که مضمون آن ، وجوب پرداخت صدقه برای نجوای با پیامبر و هدف از آن آزمایش مردم بود تا به سبب این آیه فضیلت امیرالمؤمنین ثابت گردد. 
در این جا وقتی آیه اول نازل شد ، مردم گمانشان این بود که حکمی دائمی است در حالی که خدا از اول این حکم را وضع کرده بود تا عملا نشان دهد از بین مسلمانان فقط علی است که قدر مصاحبت با پیامبر را می داند . وقتی این مطلب روشن شد ، دیگر وجهی برای تداوم آن نبود و با آیه بعد نسخ گردید . بنا بر این در این جا هم نسخ به معنای لغوی آن نیست. 
3نیازهای انسان گاه با تغییر زمان و وضع محیط دگرگون می‌شود. گاه نیازها ثابت و پایدار است. این مسئله با توجه به قانون تکامل انسان و جوامع روشن‏تر می‌گردد که در روند تکامل و پیشرفت انسان‏ها ، در مرحله ای برنامه‏ای مفید و سازنده است و در مرحله بعد همان برنامه زیانبار و غیر لازم. 
در مورد احکام خداوند هم همین طور است. برخی احکام در زمان و مکان خاصی کارآیی و مصلحت داشته و بعد از آن به خاطر تغییر اوضاع بی اثر می‌شود. البته نباید فراموش کرد که معارف دین فرا زمانی و فرا مکانی است و بسیاری از احکام هم دائمی و فرا زمانی است. تغییر هماره در مسائل کوچک‏تر و دست دوم است. 
بنا بر این نسخ به معنای حقیقی و لغوی در قرآن اصلا وجود ندارد ولی به معنا هایی که ذکر شد و از جمله به معنای تخصیص (خارج گردن یک مورد از حکم کلی) و تقیید (قرار دادن قید برای حکمی که قبلا مطلق بیان شده بود) هم در قرآن وجود دارد و منعی در آن نیست و ایراد ندارد.

 

نظر آیت الله محمدهادی معرفت

مرحوم آیت الله محمدهادی معرفت در کتاب علوم قرآنی در مبحث ناسخ و منسوخ نکات مهم سه گانه زیر را ذکر می کند:

1ـ مورد نسخ: نسخ فقط در اوامر و نواهی است یعنی فقط در احکام شرعی می باشد، و لذا در مورد مسائل عقلی و اعتقادات، مثلا در مورد ذات یا صفات خداوند متعال و یا نسبت به ارسال پیامبران و کتاب های آسمانی آنها و همچنین در مورد روز قیامت و نیز اصول عبادات و معاملات و...، نسخ وجود ندارد. زیرا این اصولِ اعتقادی در تمام شرایع الهی وجود داشته و مورد اتفاق نظر همه ی شرایع می باشند، همان طور که خداوند متعال فرمود: شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ(شوری13)آیینی را برای شما تشریع کرد که به نوح توصیه کرده بود. و آنچه را بر تو وحی فرستادیم و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش کردیم این بود که:دین را برپا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید! و بر مشرکان گران است آنچه شما آنان را به سویش دعوت می کنید! خداوند هر کس را بخواهد برمیگزیند، و کسی راکه به سوی او بازگردد هدایت میکند.

2ـ ناسخ کیست: ناسخ تنها و تنها باید شارع حکیم باشد ولی پیامبران و امامان معصوم (علیهم السلام) چون از منبع وحی سخن می گویند وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَی. إِنْ هُوَ إِلا وَحْیٌ یُوحَی(نجم3و4)پیامبر از روی هوای نفس سخن نمی گوید بلکه هر چه می گوید چیزی نیست مگر این که به او وحی شده است. لذا به آنان نیز اطلاق شارع می گردد و غیر از اینها، دیگران حقّی در نسخ ندارند.

 
3ـ تعداد آیات منسوخه: کسانی که شرایط مقرر در تحقیق نسخ را نادیده گرفته، یا نسخ را به مفهوم عام آن گرفته اند (که نزد پیشینیان کاربرد داشته و شامل عام و خاص، و مطلق و مقید نیز شده) آمار آیات منسوخه را تا 288 آیه رسانده اند، ولی به نظر می رسد که یک زیاده روی است و با ضوابط نسخ سازگاری ندارد.

 




موضوع مطلب : اسلام, اویسی, شیعه, تلاوت, علوم قرآنی, کامران, دکتر, حجت الاسلام, معرفت, نسخ, حکم
سه شنبه 94 خرداد 12 :: 11:42 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

آیا سنت استدراج با عدل الهی می سازد؟

الف
با توجه به آیه شریفه «وَ لو شئنا لَأتینا کُلَّ نفس هُدها...» روشن
می‌شود  خداوند هدایت همه انسان‌ها را اراده نکرده، باطل است. بلکه مطلب
عکس آن است، و خداوند هدایت تمامى موجودات را اراده کرده است؛ چون بنابر
آنچه از آیات استفاده می‌شود: الف. هدایت الهى به هدایت تکوینى و تشریعى
تقسیم می‌گردد. هدایت تکوینى که هدایتى عام است به همه پدیده‌هاى هستى
تعلق گرفته، و خداوند او را به واسطه آنچه در سرشتش نهاده به سوى کمال و
هدفى که برایش تعیین کرده به جریان انداخته است. و هدایت تشریعى که
هدایتى خاص براى صاحبان عقل و اندیشه است مربوط به امور تشریعى از قبیل
اعتقادات حقّه و قوانین الهى بایدها و نبایدها و... می‌باشد که به وسیله
انبیا و ائمه معصومین(ع) نسبت به بشر انجام پذیرفته است، و این هدایت نیز
منّتى می‌باشد بر همه انسان‌ها و نوع بشر از هر دو هدایت برخوردار است.
ب. آیات بسیارى بر مختار بودن انسان دلالت می‌کند چنانچه می‌فرماید: «ما
راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس» و این حق انتخاب و
اختیار، هدایتى تکوینى از ناحیه خداست، چراکه منشأ اختیار انسان
نمی‌تواند خود انسان باشد و الّا اشکال دور و یا تسلسل پیش می‌آید. ج.
هستى بر مبناى نظام علّى و معلولى است و سنّت خداى تبارک و تعالى
این‌گونه است که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله
هدایت هم وسیله‌اى فراهم می‌کند تا مطلوب و هدف براى هرکس که او بخواهد
روشن گشته، بنده‌اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد. در نتیجه، بر
اساس صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه موجودات شده و علاوه،
انسان مشمول هدایت تشریعى نیز گردیده است، ولى از طرفى چون در سرشت و
جوهره آدمى اراده و اختیار به صورت تکوینى نهفته شده، او مختار است با
یارى جستن از هدایت‌هاى خاصه الهى، زمینه هدایت افزون‌تر را فراهم نماید
و یا با چشم بستن بر هدایت‌هاى خاصه در خلاف جریان هدایت طىّ طریق نماید
که سرانجامش کفر و ظلم است. و از آیه مورد نظر می‌توان فهمید که اگر
اراده خداوند تعلق می‌گرفت سرشت آدمى را همانند دیگر پدیده‌ها، بدون
اختیار می‌آفرید. ولى خداوند با اعطای حق انتخاب به انسان، او را در پرتو
هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خویش مکلف و مسئول نمود تا به این وسیله، حق
را از باطل جدا سازد. و بنابر همان سنت الهى اگر انسانى با انتخابش در
مسیر ظلم و کفر قدم بردارد به طور طبیعى هدایت الهى نمی‌تواند به ظلم و
کفر تعلق بگیرد، و انسانى که با انتخابش در مسیر حق حرکت کند، توفیق
هدایت افزون‌تر را می‌یابد.
ب
بارها در زندگى، خویشتن را در جاده‌اى تنها و غریب می‌یابیم. مسیرى که ما
چاره‌اى جز حرکت در آن‌را نداریم. جادّه امور ثابت و از پیش تعیین شده
زندگى ما؛ یعنى امورى همچون نژاد، ملیّت، خانواده، قد و قامت و گویش و
امثال آن، اما در مقابل، بارها و بارها در زندگى، خود را در برابر چندین
طریق حیران و سر در گم می‌یابیم. اوّلین سؤالى که به ذهن ما می‌زند، این
است که: چه کنم؟ و کدام راه را برگزینم؟
آرى واژه‌هایى همچون: کدام، چرا، و چه، به خوبى نمایشگر گزینش و اختیار ماست.
اما در باب دایره اختیار انسان، باید گفت: نه این چنین است که ما علت
تامه در تحقق کارهاى اختیارى خود هستیم و نه این‌که در کارهایمان بدون
هیچ نقشى مجبور و مضطّر می‌باشیم، بلکه در عین حال که از میان همه شروط و
مقدمات و علل براى انجام یک فعل ما علت ناقصه می‌باشیم، اما اگر همین علت
ناقصه؛ یعنى اختیار و اراده ما در کار نباشد، فعل به نتیجه نمی‌رسد.
ج
یکی از سنت‌های تغییر ناپذیر الهی امتحان و آزمایش بندگان است. این
امتحان با اسباب و وسایل و حوادث مختلف و متفاوتی انجام می‌شود. در بعضی
از مواقع خداوند، ظالمان را وسیله امتحان افراد دیگر قرار می‌دهد در حالی
که خود ظالم توجه ندارد که وسیله امتحان الهی قرار گرفته است. و این‌که
ظالم وسیله امتحان قرار گرفته است چیزی از زشتی کار او و استحقاق او برای
عذاب نمی‌کاهد؛ زیرا خداوند به او امر نکرده که وسیله آزمایش قرار بگیرد،
بلکه تکویناً طوری شرایط را آماده کرده است که هرگاه ظالم، با اختیار و
اراده خود ظلمی را مرتکب شود، همان ظلم او که مخالف امر پروردگار است،
وسیله آزمایش دیگران شود. بر این اساس، این ظلم از آن جهت که فعل اختیاری
این فرد است عقاب دارد و ظالم به خاطر ارتکاب آن عذاب می‌شود. مانند خدای
متعال در این آیه به یکى از نعمت‌هاى بزرگى که به قوم بنى اسرائیل ارزانى
داشته اشاره می‌کند و آن نعمت آزادى از چنگال ستم‌کاران است که از
بزرگ‌ترین نعمت‌هاى خدا است:
«وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ
الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی‏
ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ»؛ شما را  از دست فرعونیانی که شما
را به شدیدترین وجهى آزار می‌دادند (پسرانتان را سر می‌بریدند، و زنان
شما را براى کنیزى و خدمت، زنده نگه می‌داشتند) آزاد کرد. و در این ماجرا
آزمایش سختى از سوى پروردگارتان براى شما بود.
د
بله خدا از همه چیز برای ابتلا و امتحان افراد استفاده می کند حتی از
استدراج استدراج خود حکمتی دارد که شاید با این مهلت دادن ها فرد دوباره
به سوی خدا باز گردد شاید از اختیارش درست استفاده کند و برگردد اما
غالبا هوای نفس باعث می شود که او با اختیار خود مسیر انحرافی را پیش
گیرد. حالا آیا خدا او را وادار کرد یا اختیار فرد که با هوای نفس توام
گشته است؟
آیا درب مسجد را به خاطر یک بی نماز باید بست؟ آیا سنت استدراج اگر از
روی لطف باشد تا برگردد یا از روی امتحان باشد تا ببیند تا کجا می خواهد
این راه کج را ادامه دهد با اینکه پیامبر و امام و کتاب و عقل و ...
فرستاده شد تا این راه را نرود باز هم خدا مقصر است؟
ه
انسان نباید تمام اشتباهات ناشی از سهل انگاری خود را بر عهده پروردگار
بگذارد و آنها را بلای غیر قابل پیش‌‌گیری بداند و آنها را به حساب
سرنوشت و امتحان الهی بگذارد:
امام صادق(ع) در این‌باره می‌فرماید: «أَرْبَعَةٌ لَا تُسْتَجَابُ لَهُمْ
دَعْوَةٌ ... وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ فَیَقُولُ
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیُقَالُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالاقْتِصَادِ أَ
لَمْ آمُرْکَ بِالْإِصْلَاحِ ثُمَّ قَالَ "وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا
لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً"وَ
رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَدَانَهُ بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ فَیُقَالُ لَهُ
أَ لَمْ آمُرْکَ بِالشَّهَادَةِ»؛چهار گروه هستند که دعایشان مستجاب
نمی‌شود ... یکی از آن گروه، کسانی هستند که ثروت داشته و آن‌را بی حساب
و کتاب خرج کرده و بعد از خداوند روزى طلب مى‌‏کند. خداوند در پاسخ آنها
مى‌‌فرماید: مگر من به شما دستور ندادم در زندگى مقتصد باشید و راه صلاح
را در پیش گیرید، و بعد این آیه شریفه را تلاوت کردند: «و کسانى که هر
گاه انفاق کنند، نه اسراف مى‌‏نمایند و نه سخت‌‌گیرى، بلکه در میان این
دو، حدّ اعتدالى دارند».
دسته‌ای دیگر کسانی هستند که مال و سرمایه‌ای دارند و بدون بینه و شاهد
آن‌را وام می‌دهند، خداوند به آنها مى‌‏گوید: مگر من امر نکردم هنگام وام
دادن شاهد و بینه بگیرید.
بنابر این کارهایی که انسان بدون فکر و اندیشه انجام می‌دهد، با توجه به
این‌که اسلام در ارتباط با آنها سفارش و رهنمون داده، اگر انسان بدون
توجه به این تعالیم اقدام به کارهایی کرده و در این هنگام متضرر شده، این
ضررها را نمی‌‌توان به حساب امتحان و آزمایش‌های الهی گذاشت.
این‌جا است که با توجه به روایت نمی‌توان انتظار معجزه از جانب خداوند
داشت؛ چرا که خداوند پیشاپیش راهنمایی‌های لازم را نموده و ما را از
ارتکاب چنین اشتباهاتی برحذر داشته است. حتی در مورد انفاق که خیلی بر آن
تأکید شده؛ قرآن کریم می‌‌فرماید هنگام انفاق، زیاده روى نکنید تا در
روزی خود به مشکلات مالی برنخورید: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً
إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً
مَحْسُوراً»؛هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما)
و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار
فرومانى.
و

ریشه های ظلم همه ظالمین در چهار چیز خلاصه می شود: 1. جهل؛ 2. احتیاج؛
3. رزائل اخلاقی؛ 4. عجز و ناتوانی، اما خداوند متعال که از همه این امور
پاک و مبری است، هیچ ظلمی در ساحت او راه ندارد بنا براین نه تنها عادل
است که عین عدل است؛ و به حکم این که حکیم و عادل است، کارهای خود را با
معیار و مقیاس عدل انجام می دهد.

خداوند همه انسان ها را یکسان آفریده، راه هدایت را به آنها نمایانده و
به همه اختیار و حق انتخاب داده است، اما گروهی با اراده و اختیار خود و
به دلیل یک یا چند عامل از عوامل بالا راه ضلالت و ظلم را در پیش می
گیرند؛ و گروهی دیگر با مبارزه با ریشه های ظلم در وجود خود، راه هدایت و
عدل را در پیش می گیرند و رستگار می شوند. در هر صورت منشأ اصلی این سؤال
نگاه جبرگرایانه به انسان است، در حالی دلایل جبریون قابل پذیرش نیست؛ ما
بر اساس مکتب و سخنان اهل بیت (ع) معتقد به امر بین الامرین هستیم؛ یعنی
در عین این که تمام کارهای انسان بر اساس اراده تکوینی خداوند محقق می
شود، ولی چون بر همان اساس، اراده انسان نیز به عنوان جزئی از علت در
تحقق کارهای وی نقش دارد انسان مسئول کارهایش است و این کارها از نظر
اراده تشریعی، مبغوض خداوند است.
ز
آیاتی که می فرمایند خداوند هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را
بخواهد گمراه می‌کند» یعنی انسان در انجام دادن کارهای خود دارای اختیار
است و آموزه های قرآنی هم با این حقیقت منافاتی ندارد و مؤید آن است، ولی
از آن جا که قرآن بعضی از آیاتش بعض دیگر را تفسیر می کند، باید آیات را
کنار هم گذاشت تا معنای واقعی آن به دست آید. کلمه اضلال (گمراه کردن) در
آیات قرآن به خدا و به شیطان و به دیگران نسبت داده شده است. باید توجه
داشت که اضلال خدا روی چه شرایطی است و چگونه و برای چه کسانی است. اضلال
خداوند اضلال ابتدایی نیست و این اضلال برای کسانی است که با اختیار خود
موجب گمراهی خود را فراهم کرده اند. خداوند در آیه 26 سوره بقره می
فرماید: "خدا جمع زیادی را با آن گمراه می کند و عده کثیری را هدایت می
کند، و تنها فاسقان را با آن گمراه می کند".ظاهر تعبیر آیه ممکن است این
توهم را به وجود آورد که هدایت و گمراهی جنبه اجباری دارد و تنها منوط به
خواست خداست، در حالی که آخرین جمله این آیه حقیقت را روشن کرده و سرچشمه
هدایت و ضلالت را اعمال خود انسان می شمارد.
ح
در آیات فراوانى، سخن از مُهر نهادن بر دل و چشم و گوش کافران و منافقان
و واژگونى و گمراهى جان‏هاى گنهکاران و تبهکاران به میان آمده است.

«ختم» و «طبع» به معناى پایان یافتن، مُهر نهادن، نقش نمودن و چاپ کردن و
اشیا را به شکل خاصّ در آوردن است.

«قلب» گاه به معناى جزء و عضو خاصى از بدن بکار مى‏رود (قلب جسمانى) و
گاه مراد از آن، همان نفس و روح و جان و... مى‏باشد. (قلب روحانى و
معنوى).

ختم و طبع الهى بر قلوب (روحانى و باطنى) برخى انسان‏ها، به معناى هدایت
ناپذیرى و بسته شدن دل‏هاى آنان از درک و فهم معارف الهى و بازنگشتن به
نیکى و خوبى است.

مهر و طبع بر قلب و سمع و بصر عده‏اى از طرف خداوند، نتیجه‏ى عملکرد
اختیارى خود آنها و در پى هشدارهاى مکرر الهى و عدم توجه آنها به این
هشدارها است؛ به علاوه گرچه بر قلب و سمع و بصر آنها مهر نهاده مى‏شود،
لکن مختوم و مطبوع شدن قلب و بسته شدن و واژگونى دل، مراتب و درجاتى
دارد؛ اگر به گونه‏اى باشد که سیاهى و ظلمت گناه و عناد و... تمام قلب را
بپوشاند، هرگز به نیکى و هدایت باز نمى‏گردند. هرچند بازگشت به روشنایى و
هدایت امرى محال و غیر ممکن نخواهد بود و تا دم مرگ امکان تغییر و تحول
وجود دارد؛ در نتیجه آنها مسلوب الاختیار نمى‏باشند و به اختیار خود، هم
مى‏توانند به سیره‏ى خود عمل کنند و هم مى‏توانند با اراده و عزمى راسخ -
اگر چه مشکل و صعب است - راه خود را تغییر دهند، و به راه هدایت درآیند و
از رهنمودهاى الهى بهره گیرند تا به سعادت نهایى دست یازند.

به دیگر سخن، به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون
و مختوم و مطبوع گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهى و استفاده‏ى از
هدایت و نور الهى محروم مى‏گردد و واژگونى و بسته شدن دل، اختصاص به
کافران و منافقان ندارد.
ی

1. مفهوم قضا و قدر:

واژه "قدر" به معنای اندازه، و "تقدیر" به معنای اندازه گیری و چیزی را
با اندازه معینی ساختن است. واژه "قضا" به معنای یکسره کردن و به انجام
رساندن و داوری کردن (که آن هم نوعی به انجام رساندن اعتباری است)،
استعمال می شود. گاهی این دو واژه به صورت مترادف و به معنای "سرنوشت"
نیز به کار می رود.

منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و
حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و
عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الهی این است که پس از فراهم
شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی می
رساند.

2. رابطه قضا و قدر با اختیار انسان:

تقدیر الهی یا سرنوشت، دو حوزه دارد:

1. حوزه ای که خارج از اختیار آدمی است؛ مانند وقوع حوادثی چون سیل،
زلزله، طوفان و ... در زندگی انسان، که وظیفه انسان دین باور در برخورد
با حوادثی که به وقوع پیوسته، چیزی جز تسلیم و رضایت نیست.   البته بدیهی
است که تسلیم بودن در برابر این گونه امور الهی، با تلاش برای جلوگیری از
حدوث بلایا یا تقلیل خسارات و یا جبران خسارات ناشی از آن بلایا منافاتی
ندارد؛ چون تسلیم بودن، مربوط به اصل تحقق اموری است که بدون اختیار
انسان واقع شده و تحقق یافته است و لزوم تلاش، یا برای جلوگیری از حدوث
بلا، یا تقلیل آثار و یا برای جبران خسارت ناشی از آن است و بین این دو
فرق است؛ چون ممکن است در همان موردی که انسان تمام تلاش و نهایت توان
خود را به کار برده باز بلا و حادثه واقع شود؛ مثل این که نهایت قدرت
انسان در استحکام بنا، مقاومت در برابر قدرت معینی از زلزله است، حال اگر
زلزله ای با قدرت بالاتری واقع شود در چنین موردی انسان دین باور، وظیفه
ای جز تسلیم و رضایت ندارد.

2. حوزه ای که شامل افعال اختیاری انسان می شود. در این حوزه، تقدیر الهی
هیچ گونه منافاتی با اراده و تصمیم گیری آزاد انسان ندارد، از این رو،
مسئولیت افعال آدمی در این حوزه بر عهده خود اوست؛ چون معنای قضا و قدر
الاهی این است که تحقق هر پدیده ای با همه خصوصیات و قیود آن، مستند به
علم و اراده الهی است و همه تحت تدبیر حکیمانه الهی است. آنچه خداوند
تقدیر می کند، فعل انسان همراه با همه خصوصیات و قیود آن است، نه بدون
آنها. برخی از این خصوصیات به ویژگی های زمانی و مکانی باز می گردد و
پاره ای نیز به فاعل آن مربوط می شود. یکی از خصوصیات افعال اختیاری، آن
است که از سر اختیار و بر پایه گزینش آزادانه فاعل انجام شود. بنابراین،
معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیر کرده است، این
است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش - و
نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد.

پس، قضا و قدر نه تنها منافاتی با افعال اختیاری انسان ندارد، بلکه آن را
تأیید می کند؛ زیرا بدین معنا است که وقوع جبری و غیراختیاری چنین فعلی
محال است. چون قضا و قدر الهی به وقوع اختیاری این فعل تعلق گرفت و اگر
این فعل از روی جبر و غیر اختیاری واقع شود، خلاف قضا و قدر الهی است.

بر این اساس هر کس مسئول اعمال خودش است  در قبال کارهای خوب و شایسته
مستحق پاداش و در قبال کارهای زشت و ناشایست مستحق عذاب است.

به طور مثال اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی انجام داده و
در عالم آخرت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد و این با قضا و قدر الهی هیچ
گونه منافاتی ندارد چون با اختیار خودش به این کار اقدام نموده است.

پس روشن شد که همه موارد و همه امور، تحت تدبیر قضا و قدر الهی است و
منافاتی با اراده انسان ندارد؛ یعنی چه موردی که انسان قصد جدی برای کاری
داشته باشد و چه موردی که انسان قصد جدی نداشته باشد، همه قضا و قدر الهی
است، اما تبعات و گرفتاری و عذاب اخروی این دو فرق دارد؛ چون تبعات اخروی
عمل، بستگی به میزان وابستگی عمل به انسان دارد. جایی که قصد، جدی نباشد
و عمل هم عادتاً منجر به نتیجه نشود، وابستگی عمل به انسان کمتر است، لذا
تبعات آن کمتر است.
ک
امتحان الاهى براى کشف مجهول نیست؛ چون خداوند به همه چیز عالِم است، ولى
از آیات قرآن و روایات به دست مى‏آید که امتحان، یک سنت و قانون الاهى
است و این سنت الاهى بر مبناى سنت دیگرى است که عبارت است از: تربیت و
هدایت عامه الاهى. خداوند از طریق شریعتى که براى انسان‏ها تشریع ‏نمود و
حوادثى که پدید ‏آورد، اراده کرده است که آنها را از قوه و استعداد، خارج
کند و هر کسى با فعلیت بخشیدن به استعدادهایش به کمال مورد نظر خود او
رهنمون گردد.

از جمله تعبیراتى که در متون اسلامى براى بیان آزمایش الاهى به کار رفته
واژه "فتنه" است و فتنه به معناى پاک و خالص نمودن طلا است. در روایت
آمده است که مردم امتحان مى‏شوند همان گونه که طلا امتحان مى‏گردد. گوهر
وجود انسان طلایى است که در کوران حوادث و امتحانات الاهى خالص مى‏گردد و
پرورش مى‏یابد. از آثار دیگر امتحان الاهى این است که انسان را از خواب
غفلت بیدار مى‏نماید. خداوند در آیاتى از قرآن کریم، هدف از ابتلاى انسان
به حوادث ناگوار را آزمون و در نتیجه، بیدارى او معرفى مى‏فرماید. در
واقع مى‏توان گفت این حوادث همچون پیچ‏هاى مصنوعى در جاده‏ها مى‏باشند که
بدین منظور در جاده‏ها ایجاد مى‏گردند تا راننده در اثر یک نواختى جاده
به خواب نرود و در درّه سقوط ننماید.

این معنا از امتحان براى به فعلیت رسیدن پلیدى‏هایى که کافران و فاسقان
در ضمیر خود مى‏پرورانند نیز لازم است. به عبارت دیگر، خداوند در امتحان
دو خواست و اراده دارد. یکى خواست و اراده تکوینى و دیگرى تشریعى. خواست
تکوینى خدا از امتحان این است که مؤمن و کافر هر یک بتوانند قابلیت‏هاى
خوب یا بد خود را به فعلیت برسانند؛ ولى خواست تشریعى خداوند از این
امتحانات این است که فقط ضمیر پاک انسان خود را نشان دهد و استعدادهاى
نیکوى او شکوفا شود.
نتیجه:
خدا اختیار داد. فرد از اختیار خودش بد استفاده کرد. سنت خدا این است که
او که کفران نعمت کرد و از این همه راه های خیر که خدا برای هدایتش قرار
داد استفاده نکرد بهخ او مهلت داده می شود (سنت امهال) اگر برگشت که چه
خوب اگر برنگشت و با سوء اختیارش همه پل های پشت سر را خراب کرد پس بگذار
بیشتر گور خود را بکند و استدراج باعث شود تا کوله بارش سنگین تر شود.




موضوع مطلب : کلام, استدراج, عدل, شیعه, اختیار, دکتر, حجت السلام, کامران اویسی, قضا, قدر
دوشنبه 94 خرداد 4 :: 9:4 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

تحقیق ذیل درباره نسخ در قرآن است که توسط یکی از دانشجویان دانشگاه قم ارسال شده است:

تعریف نسخ

نسخ در لغت به معنی ازاله، تغییر ،ابطال و تحویل است و در اصطلاح یعنی از بین بردن حکم شرعی سابق با قرار دادن یک حکم شرعی جدید ،به طوری که این دو حکم با هم قابل جمع نباشند. حکم جدید را ناسخ و حکم سابق را منسوخ می گویند. مثل اینکه گفته شود نباید در حال مستی نماز بخوانید. که از آن فهمیده می شود در غیر نماز، مست بودن اشکال ندارد. سپس حکم جدیدی می گوید مستی در هر حال حرام و ممنوع است .

شرایط نسخ

منسوخ (حکم اول) حکم شرعی باشد نه عقلی. 1

منسوخ، محدود به زمان معیّنی نشده باشد، یعنی به صورت حکم دایمی و همیشگی باشد. 2

زمان ناسخ (حکم دوم) متأخر از زمان منسوخ باشد. 3

میان حکم اول و دوم تعارض کلی و تام برقرار باشد به گونه ای که امکان جمع میان هر دو حکم نباشد. 4

تشریع ناسخ از سوی شارع صورت گرفته باشد  5

حکمت نسخ

نسخ یکی از موضوعاتی است که پیرامون آن شبهات زیادی مطرح می شود. چرا خداوند حکم خود را عوض می کند؟ مگر خدا از اول خوب و بدی یک حکم را نمی داند یا چیزی را فراموش می کند؟ چرا آیه ای که نسخ شده در قرآن باقی مانده و ذکر می شود؟ آیات منسوخه چه استفاده ای دارند؟ و...

گفتنی است نسخ به دلایل مختلفی اتفاق می افتد گاهی برای آماده کردن مردم برای تشریع حکمی که تحمل آن برای مردم با وضعیت فعلی سخت است. مثل نسخ حکمی که مردم را مکلف کرده بود در حالت مستی نماز نخوانند تا مردم کم کم به ترک شرابخواری روی بیاورند و سپس حکم می کند که شرابخواری در هر حالتی ممنوع است.

گاهی نسخ نوعی تخفیف در حکم به دنبال دارد تا مردم لطف الهی را بهتر درک کنند و شکرگذار باشند. مثل نسخ حرمت زناشویی در شبهای ماه رمضان . (178، بقره)

یا مثل نسخ حکمی که برای آزمایش موقت مردم و فهماندن چیزهایی به مردم برای مدتی موقت و عبرت آیندگان اتفاق می افتد. اشاره به نسخ در حکم صدقه دادن برای دیدار پیامبر، البته اینها دلایلی است که به نظر ما می رسد و الله اعلم.

در تعداد آیات منسوخ اتفاق نظرى دیده نمى شود; بیشتر دانشمندان علوم قرآنى فقط هشت مورد را که بر نسخ آنها دلیل قطعى و اجماع وجود دارد پذیرفته اند. آیاتى که نسخ شده اند، عبارتند از:

ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :