سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
شنبه 92 مرداد 26 :: 11:23 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

این تلاوت برای تقلید خوب است زیرا نسبتاً آموزشی است و در فضای استودیو اجرا شده است. امید است لذت ببرید. برای افرادی که در مراحل اولیه قرائت قرآن هستند توصیه می شود. ضمننا استاد از آیه 192 شعراء تلاوت کرده است.عبد الباسط

http://uplod.ir/xxwcthop1fvk/shoara_192.mp3.htm




موضوع مطلب : تلاوت, تقلید, قرائت, قرآن, عبد الباسط, باسط, مصری
شنبه 92 مرداد 26 :: 11:20 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

 

امام صادق علیه السلام در حدیث توحید مفضل شگفتی ها و برخی حکمت های خلقت مو و ناخن و فوایدشان  را بر می شمارند. در ذیل به صورت خلاصه مطالب ایشان می آید:

امام:  مو و ناخن رشد مى‏کنند و بلند مى‏شوند پس باید کوتاه گردند، اما آنها حس ندارند تا انسان به هنگام گرفتن آنها احساس درد نکند. اگر جس داشتند، مردم یا باید می گذاشتند آنها همینطور بلند شوند یا آنها را با درد کوتاه می کردند.

مفضل: چه مى‏شد اگر خداوند آنها را چنان مى‏آفرید که افزوده نگردند تا آدمى به اصلاح و کوتاه کردن نیازمند نباشد.؟

امام: خداوند متعال در این کار، نعمتهایى نهاده که آدمى از آنها آگاه نیست تا سپاس گوید. آگاه باش! دردهاى بدن با خروج مو از منافذ بدن و با خروج ناخن از سر انگشتان خارج مى‏گردد؛ از این رو به انسان فرمان داده شده که هر هفته با نوره مالیدن و مو تراشیدن و کوتاه کردن ناخنها به این کار اقدام کند. این کار باعث مى‏شود که موى و ناخن با شتاب بیشترى برویند و دردها و بیماریها را سریعتر خارج کنند. اگر شخص چنین نکند، رشد آنها کوتاه و اندک مى‏شود، در نتیجه، دردها در بدن مى‏ماند و بیماریهاى مختلف پدید مى‏آید.

نیز از رویش مو در چند جاى بدن که وجود آن براى انسان مایه رنج و زیان است جلوگیرى شده. اگر مو در دیدگان مى‏رویید آیا آدمى نابینا نمى‏شد؟ و اگر در دهانش مى‏رویید آیا خوردن و آشامیدن انسان دشوار و بى‏لذّت نمى‏گشت؟ اگر در کف دست رشد مى‏کرد آیا انسان از لمس درست اشیا و انجام برخى از کارها باز نمى‏ماند؟ یا اگر بر فرج زن و یا آلت مرد مى‏رویید آیا لذّت مجامعت از اینان نمى‏گرفت؟ پس نیک بنگر که چگونه در جایى که سود و مصلحتى در کار نیست نروییده. اینها مخصوص انسان نیست، بلکه در چهارپایان و درندگان و دیگر حیوانات تولید مثل‏کننده نیز چنین است؛ از این رو با اینکه بدن آنها از مو پوشیده است و لیکن این مناطق، دقیقا به خاطر آنچه که ذکر شد، مویى بر آنها نیست. نیک اندیشه کن که چگونه آفرینش از هر خطا، زیان و ناهماهنگى به دور است و یکسره حکمت و تقدیر است و مصلحت و سود.[1]



[1]  . شگفتیهاى آفرینش-ترجمه توحید مفضل، ص 66- 67 با اندکی تصرف.




موضوع مطلب : مو, ناخن, حدیث, سنت, امام صادق, توحید, توحید مفضل, نوره
چهارشنبه 92 مرداد 23 :: 12:21 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

 

 

سخنان سرجان ملکم درباره فرقه منحوس وهابیت به بهانه تخریب قبور ائمه بقیع (علیهم السلام) در زیر می آید.

در بیان مذهب وهابى که در نجد پیدا شد

 

طایفهاى که در این اواخر پیدا شدهاند، مدعى آنند که در این باب از سایر اهالى اسلام مستثنى و ممتازند. شیخ محمد نامى عرب پسر عبد الوهاب که این طایفه منسوب به اویند، قریب صد سال قبل ازین بنیاد این مذهب را نهاد و، در اعلاى اعلام مذهب خویش، بن سعود صاحب درعیه را که پاىتخت ممالک نجد است با خویش یار ساخت و، به معاونت وى و پسرش عبد العزیز چنانکه باید کار ساخت، چنانچه امروز مذهب وهابى در بر عرب یکى از مذاهب مستقله است. قواعد طریقه ایشان مخصوص است و قابل ذکر: اقرار به وحدانیت واجب و رسالت محمد دارند، لاکن گویند که، نسبتى بههیچوجه مابین مخلوق و خالق نیست. و اعتقاد بهاینکه پیغمبر یا ائمه یا اولیا بهوجهى از وجوه تصرفى در امور انسان دارند، یا بعد از فوت یا در آخرت منشاء مددى یا فایدهاى هستند، کفر است. و جمیع مسلمین که قرآن را تاویل مىکنند کافر مىدانند و غزاى با ایشان را لازمه همت جمیع سلسله وهابیه مىشمارند. و جمیع القابى را که دلالت بر عزت و احترام دارد، گویند در نزد خداوند مکروه است. و او تعالى فقط لایق تمجید و تقدیس است. و همچنین به نصّ تنزیل ثابت مىکنند که، محاربه با فرق اسلام که بر طریقت ایشان نیستند لازم است، تااینکه بدان طریقت گردند، یا مانند کفار جزیه بر گردن گیرند و، دراینصورت باید لباس خشن پوشند، و بر اسب سوار نشوند و، ابنیه عالیه بهجهت سکناى خویش بنا نکنند. و هم از عقاید ایشان است که، هر خراجى غیرمشروع است بجز آنچه پیغمبر گرفته است، از قبیل خمس و زکات و غیر ذلک. و سوگند یاد کردن به محمد و على و کسان دیگر را نیز حرام مىدانند، زیرا که گویند: قسم عبارت از شهادت طلبیدن به آنچه در ضمیر مستتر است و خبایاى

 ضمایر را بجز خداوند کس نداند. و بنا کردن ابنیه رفیعه بر سر قبور را قسمى از بتپرستى دانند. و بوسیدن مراقد و سایر ترکه انبیا و اولیا را عین بتپرستى شمارند. و بنابراین گویند: تخریب قبور اولیاى اسلام در عربستان و ایران و صرف اسباب و زینتآلات آنها را در امور مشروعه دنیوى موجب خوشنودى خداوند است. تعزیت مردگان را حرام دانند، زیرا که مسلمان پاک را روان به جانب جنت خرامد و این مایه سور است نه سوک. اخبار را عمل نمىکنند. کتاب اللّه را کافى دانند.

قرآن را کتاب خدا دانند که به محمد فرستاد. و محمد را مردى نیک دانند که خدا او را دوست مىداشت. استعمالات و رسوم از قبیل ختان و غیره را که در قرآن وارد نیست ولى سیرت اسلام بدان جارى است، معمول مىدارند. ولى در باب متابعت رسوم و عادات، نه از باب تعبد مذهبى. از اعظم اصول ایشان سفک دماء و نهب اموال کسانى است که از طریقه ایشان خارجاند. و مسلمین درین باب در نزد این گروه از یهود و نصارى بدترند. ده سال قبل ازین ترقیشان به حدى شد که اولیاى دولت عثمانى در هراس افتادند. و از جمله امکنهاى که عرضه قتلوغارت ایشان گشت، نجف و کربلا بود. و بر هرجا که دست یابند، غوغاى قیامت راست کنند. بر هیچچیز و هیچکس ابقا ننمایند.

...بعضى از اعاظم ایشان مانند غزالى و غیره تصریح کردهاند که، متشیعه مسلمند، الا اینکه غالبا سلاطین این سلسله، یا بهجهت تعصب مذهب، یا مصلحت ملکى، این طایفه را رافضى و از کافر بدتر گرفتهاند. و بههمین دلیل، پرهیزگارترین سلاطین بخارا اسراى ایران را مانند بنده و برده، یا فروخته یا نگاه داشتهاند. چنانچه، آقا محمد خان بیکى جان را، بهاینکه مسلمین را مانند بهایم در بازار مىفروشند، ملامت کرد. نسبت على اللهیان به شیعه از راه عداوت است. شیعه خود ان طایفه را دشمن مىدارند. عدد ایشان بسیار نیست، و قواعد و رسوم خود را مخفى مىدارند.

---------------------------

 

تاریخ کامل ایران ج2 693 ( سر جان ملکم/ ترجمه: میرزا اسماعیل حیرت، تاریخ کامل ایران، 1جلد، افسون - تهران، چاپ: اول، ش1380.)




موضوع مطلب : وهابیت, شیعه, اهل سنت, تاریخ, سرجان ملکم, ائمه بقیع, تخریب قبور
چهارشنبه 92 مرداد 23 :: 11:53 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

تخریب قبور ائمهبقیع علیهم السلام تسلیت باد.




موضوع مطلب : تسلیت
چهارشنبه 92 مرداد 23 :: 2:22 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

ثواب جمع کردن در این دنیا از ناحیه خداوند متعال برای انسانها آسان گشته است. یکی از موترد این است که انسان تسبیحی در دستش باشد سپس دعایی بخواند و بعد از آن بدون اینکه ذکری بگوید با چرخاندن تسبیح ثواب ذکر گفت به او داده می شود حتی اگر مثلا با کس دیگری تکلم کند. این نوع از تسبیح و ذکر بدون تکلم توسط امام سجاد (علیه السلام) در مقابل یزید (لعنة الله علیه) انجام شده است. حدیث و ترجمه ان در ادامه می آید:

 

وَ رُوِیَ‏ أَنَّهُ لَمَّا حُمِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع إِلَى یَزِیدَ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ هَمَّ بِضَرْبِ عُنُقِهِ فَوَقَّفَهُ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُوَ یُکَلِّمُهُ لِیَسْتَنْطِقَهُ بِکَلِمَةٍ یُوجِبُ بِهَا قَتْلَهُ وَ عَلِیٌّ ع یُجِیبُهُ حَسَبَ مَا یُکَلِّمُهُ وَ فِی یَدِهِ سُبْحَةٌ صَغِیرَةٌ یُدِیرُهَا بِأَصَابِعِهِ وَ هُوَ یَتَکَلَّمُ فَقَالَ لَهُ یَزِیدُ عَلَیْهِ مَا یَسْتَحِقُّهُ أَنَا أُکَلِّمُکَ وَ أَنْتَ تُجِیبُنِی وَ تُدِیرُ أَصَابِعَکَ بِسُبْحَةٍ فِی یَدِکَ فَکَیْفَ یَجُوزُ ذَلِکَ فَقَالَ ع حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ جَدِّی ص أَنَّهُ کَانَ إِذَا صَلَّى الْغَدَاةَ وَ انْفَتَلَ لَا یَتَکَلَّمُ حَتَّى یَأْخُذَ سُبْحَةً بَیْنَ یَدَیْهِ فَیَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُکَ وَ أُحَمِّدُکَ وَ أُهَلِّلُکَ وَ أُکَبِّرُکَ وَ أُمَجِّدُکَ بِعَدَدِ مَا أُدِیرُ بِهِ سُبْحَتِی‏ وَ یَأْخُذُ السُّبْحَةَ فِی یَدِهِ وَ یُدِیرُهَا وَ هُوَ یَتَکَلَّمُ بِمَا یُرِیدُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَتَکَلَّمَ بِالتَّسْبِیحِ وَ ذَکَرَ أَنَّ ذَلِکَ مُحْتَسَبٌ لَهُ وَ هُوَ حِرْزٌ إِلَى أَنْ یَأْوِیَ إِلَى فِرَاشِهِ فَإِذَا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ مِثْلَ ذَلِکَ الْقَوْلِ وَ وَضَعَ سُبْحَتَهُ تَحْتَ رَأْسِهِ فَهِیَ مَحْسُوبَةٌ لَهُ مِنَ الْوَقْتِ إِلَى الْوَقْتِ فَفَعَلْتُ هَذَا اقْتِدَاءً بِجَدِّی ص فَقَالَ لَهُ یَزِیدُ عَلَیْهِ اللَّعْنَةُ مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى لَسْتُ أُکَلِّمُ أَحَداً مِنْکُمْ إِلَّا وَ یُجِیبُنِی بِمَا یَفُوزُ بِهِ وَ عَفَا عَنْهُ وَ وَصَلَهُ وَ أَمَرَ بِإِطْلَاقِه‏.[1]

 

در کتاب: دعوات راوندى روایت میکند هنگامى که حضرت على بن- الحسین علیهم السلام را نزد یزید ملعون بردند یزید تصمیم گرفت گردن حضرت سجاد را بزند لذا آن امام مظلوم را در مقابل خود نگاه داشت و شروع بسخن کرد.منظور یزید این بود که با آن حضرت مکالمه نماید و آن بزرگوار سخنى بگوید که یزید آن را بهانه کند و او را شهید نماید. ولى حضرت سجاد جواب او را مطابق با سؤالش میفرمود.حضرت سجاد یک سبحه کوچکى در دست داشت که آن را با انگشت‏هاى خود میگردانید. و تکلم میکرد. یزید گفت: من با تو سخن میگویم و تو جواب مرا در حالى میدهى که سبحه را بدست خود میگردانى! چگونه این موضوع جائز است؟ امام سجاد فرمود: پدرم از جدم برایم نقل کرد که هر گاه نماز صبح را میخواند با کسى سخن نمیگفت تا اینکه سبحه را بر میداشت و میفرمود:

اللهم انى اصبحت اسبحک و امجدک و احمدک و اهللک بعدد ما ادیر به سبحتى‏.

سپس آن حضرت آن سبحه را بر میداشت و بدون اینکه تسبیح بگوید هر چه میخواست سخن میگفت و سبحه را میگردانید. میفرمود: همین گردانیدن سبحه برایش ثواب داشت و یک حرزى بود تا آن موقعى که در رختخواب خود وارد میشد. هنگامى که وارد رختخواب خود میشد نیز همین عمل را انجام میداد و سبحه خود را زیر سر خویش مى‏نهاد و ثواب آن سبحه از این وقت تا وقت بعدى برایش حساب میشد. من بجدم اقتداء کردم و من این عمل را انجام دادم یزید گفت: من با هیچ کدام از شما (آل محمّد) تکلم نکردم مگر اینکه جوابى بمن داد که به آن پناهنده شد!! سپس حضرت سجاد را عفو کرد، جایزه‏اى به آن بزرگوار داد و آزادش نمود.[2]


________________________________________
منابع:

جزائرى، نعمت الله بن عبد الله، ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار، 3جلد، مؤسسة التاریخ العربی - بیروت، چاپ: اول، 1427 ق-2006 م.

قطب الدین راوندى، سعید بن هبة الله، الدعوات (للراوندی) / سلوة الحزین، 1جلد، انتشارات مدرسه امام مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) - قم، چاپ: اول، 1407ق.

مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بیروت)، 111جلد، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، چاپ: دوم، 1403 ق

نجفی، محمد جواد، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)، 1جلد، اسلامیه - تهران، چاپ: سوم، 1364 ش.

 

 

 



[1]    . الدعوات (للراوندی)، ص61؛ بحار الأنوار، ج‏45، ص200؛ ریاض الأبرار فی مناقب الأئمة الأطهار،ج ‏1 ، ص263.

[2]    0 زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه [جلد 45 بحار الأنوار)، ص240.




موضوع مطلب : حدیث, امام سجاد, تسبیح, ذکر
یکشنبه 92 مرداد 20 :: 2:45 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

این تلاوت برای تقلید خوب است زیرا نسبتاً آموزشی است و در فضای استودیو اجرا شده است. امید است لذت ببرید. برای افرادی که در مراحل اولیه قرائت قرآن هستند توصیه می شود. ضمننا استاد از آیه 192 شعراء تلاوت کرده است.عبد الباسط

http://uplod.ir/xxwcthop1fvk/shoara_192.mp3.htm




موضوع مطلب :
سه شنبه 92 مرداد 8 :: 4:5 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

هیچگاه نمی شود اقیانوس را در یک حوض دفعتا جا داد. اما در طول سالها و به تدریج می توان آب اقیانوس را در حوض ریخت دوباره خالی کرد تا تمام آب اقیانوس در حوض بیاید و برود. این مثالی است رای فیاضیت نامتناهی خدای نامتناهی که در نامتناهی بودنش هم نا متناهی است. اما ممکنات محدودند و برای درک فیض خدا از قبیل وجود و حیات و امثال آن باید واسطه هایی باشد تا هر ممکنی به حسب درجه اش آن را دریافت کند.

ثانیا عقلا هر کس به منبع نور نزدیک تر باشد مقدم است. مثلا اگر لامپی روشن باشد و کسیبخواهد مراتب نور را دسته بندی کند، خود لامپ از همه روشنتر است سپس یک سانتیمتری ان سپس دو سانتیمتری تا در صدمتری که با ظلمت و تاریکی مماس شود که پایین ترین درجه نور را دارد. آن فاصله که به لامپ نزذیک تر است نورانیت بیشتری دارد تا فاصله صدمتری.

ثالثا اول نور به مقدم می رسد و تا به مقدم نور نرسد به موخر نخواهد رسید وگرنه طفره پیش می آید که محال است.

در باب فیض الهی نیز اول ممکن اشرف آن فیض را می گیرد که مقدم است و سپس شریف سپس خسیس و در آخر اخس. پس ما برای کسب فیض وجود و حیات و رزق و .. نیاز به اول شخص و ممکن هستی نیاز داریم یعنی پیامبر اکرم سپس علی سپس ائمه سپس انبیاء سپس ملائکه تا به مخلوقات دیگر برسد. اینجاست که معنای حدیث لولا الحجه لساخت الارض باهلها و نیز الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق فمیده می شود.




موضوع مطلب : شیعه, حجت, فیض, قاعده امکان اشرف, عقاید
دوشنبه 92 مرداد 7 :: 2:8 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذو الجلال و الاکرام(رحمن/27)

 اولا باید گفت که ذوالجلال و الاکرام صفت است برای وجه. نه رب. یعنی وجه خدا     دارای جلالت و کرامت است. حال وجه خدا چیست؟

صاحب تفسیر اطیب البیان اورده است    :

در وجه ربک مجسّمه گفتند، العیاذ مراد صورت خدا است که فرداى قیامت مى‏آید روى     تخت که عرش الهى است مى‏نشیند و حکم میکند و مؤمنین او را مى‏بینند و کفّار ممنوع   هستند، چنانچه یهود و نصارى و مجوس و سایر فرق کفار و مشرکین هم خدا را جسممى‏دانند و این کفر محض است، و اما کسانى که خدا را منزه میدانند از جسم و جسمانى وصرف وجود و محض وجود است حتى مرکب از وجود و ماهیّت هم نیست، بعضى گفتند: مراد ازوجه ربک ذات مقدس او است، و اما در اخبار اهل بیت در بعض آنها گفتند: مراد از وجهدین الهى است که باو باید توجّه کرد که باقى است و از بین رفتنى نیست، چنانچهمیفرماید:
فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ بقره آیه 109 و دربسیارى از اخبار دارد وجه اللَّه ائمّه اطهار هستند که تا قیامت باقى و از بینرفتنى نیستند. (اقول): در حدیث ثقلین دارد.
 (
انى تارک فیکم الثقلین کتاب اللَّهو عترتى لن یفترقا حتى یرد اعلى الحوض)
بناء على هذا مى‏گوئیم هر چه موجب توجهبخدا باشد وجه اللَّه است و فانى نمیشود دین قرآن انبیاء ائمّه هدى احکام الهىاطاعت عبادت اعمال صالحه تقوى چون حسن آنها ذاتى است تغییر پذیر نیست و البته باقىاست حتى در حق شهداء مى‏فرماید:
وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِیسَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ آل عمرانآیه 163 و در خبر داریم فرمود:
 (
میتنا لم یمت و غائبنا لم یغب).(اطیبالبیان،ج12،ص378)

طبرسی معتقد است:

وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ یعنى ذات حق باقى مى‏ماند و از وجه به کلّ و ذاتتعبیر مى‏شود.(ترجمه جوامع الجامع، ج‏6، ص: 199)

آیت الله مکارم معتقدست: اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» که توصیفى است براى «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زیرا ذو الجلال از صفاتى خبر مى‏دهد کهخداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبیه) و «اکرام» به صفاتى اشاره مى‏کند کهحسن و ارزش چیزى را ظاهر مى‏سازد و آن «صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت وحیات اوست.                        
 
بنابر این معنى آیه روى هم رفته چنینمى‏شود تنها ذات پاک خداوندى که متصف به صفات ثبوتیه و منزه از صفات سلبیه است دراین عالم باقى و برقرار مى‏ماند.(برگزیده تفسیر نمونه، ج‏5، ص: 57)

در روایات آمده است

قالعلی بن الحسین (علیهما السلام): «نحن الوجه الذی یؤتى الله منه».
10322/ [4]-
ابن بابویه، قال: حدثنا أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، قال: حدثنا علی بن إبراهیم،عن أبیه إبراهیم بن هاشم، عن عبد السلام بن صالح الهروی، قال: قلت لعلی بن موسىالرضا (علیه السلام): یا بن رسول الله، فما معنى الخبر الذی رووه أن ثواب لا إلهإلا الله النظر إلى وجه الله تعالى؟ فقال (علیه السلام): «یا أبا الصلت، من وصفالله تعالى بوجه کالوجوه فقد کفر، و لکن وجه الله تعالى أنبیاؤه و رسله و حججه (صلوات الله علیهم)، هم الذین بهم یتوجه إلى الله عز و جل و إلى دینه و معرفته، وقال الله تعالى: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ و قال عز وجل:
کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ».(البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص: 236)

پس به هیچ وجه نمی توان وجه را به خدا یا صفاتش برگرداند زیرا باعث کفر است و منظور از وجه معصومین هستند که با توجه دادن به دین خدا وجه الله هستند.

آنها گرچه حادثند اما باقی به بقاء خدایند و دیگران از ممکنات باقی به ابقاء خدایند.

عدد ابجدی حروف کلمه وجه نیز 14 می شود(تفسیر القرآن الکریم (الخمینی)، ج‏2، ص: 333) که شاید 14 معصوم را بتوان استحسان نمود.

 

شاید تا حدودی سخن آیت الله مدرسی به بیان ما نزدیک باشد. ایشان می فرماید:

پس آیا وجه خدا که پس از فناى همه چیزها باقى مى‏ماند چیست؟ الفاظ ظاهر مادى و تجسمى خود را در هنگام سخن گفتن از پروردگار قدّوس ما سبحانه و تعالى از دست مى‏دهند، پس دست خدا چیزى جز قدرت او نیست، و عین او چیزى جز علم و گواه بودن بر هر چیز نیست، و نیز وجه و روى او، آن چیزى است که به آن در برابر آفریدگان خود تجلّى مى‏کند، تا هر کس بخواهد از این راه او را بشناسد، و نور او را به میانجیگرى کسى او را دوست دارد ببیند، مگر ما افراد بشر همانندان خویش را به میانجیگرى چهره‏هاى ظاهرى ایشان نمى‏شناسیم، و خداوند متعال از داشتن مثل برتر است، و وجه آشکار براى پروردگار ما همان دین او است که سنتها و شرایع و حقایقى را که دلالت بر او دارند شامل مى‏شود، و امام امیر المؤمنین (ع) گفته است: کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ که مراد از آن این است که هر چیز جز دین او از میان مى‏رود، چه محال است که خدا همه چیز را هلاک کند و وجه را باقى گذارد، او از این کار برتر و بزرگتر است، بلکه هر کس و هر چه را هلاک مى‏کند که از او نباشد، مگر ندیده‏اى که خداوند متعال گفته است: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ و بدین گونه وجه خود را از خلق جدا کرده‏است». دین در کسانى تجلّى پیدا مى‏کند که به آن تحقق مى‏بخشند، همچون پیامبران و امامان هدایت کننده به خدا، و امام رضا علیه السلام در پاسخ پرسش ابو الصلت از او درباره «وجه اللَّه» که گفت: اى پسر رسول خدا! معنى این خبر روایت شده که پاداش لا اله إلّا اللَّه گفتن نظر کردن به وجه خداى تعالى است چیست؟، گفت: «اى ابو الصلت! هر کس خدا را با وجه و چهره‏اى همچون دیگر وجوه و چهره‏ها تشبیه کند، کفر ورزیده است، ولى وجه خدا پیامبران و حجتهاى او صلوات اللَّه علیهم‏اند، که به توسط ایشان به خداى عزّ و جلّ رو و توجه مى‏شود، و نیز به دین و معرفت او». و امام صادق (ع) گفت: «ما وجه خداییم».بنا بر این وجه اللَّه حق تحقق یافته در سنتها و شریعتها و دین او و اولیاى او است، و همه چیز جز آن فانى است، پس بر ما است که به آن متمسک شویم و متغیرها در ما تأثیر نداشته باشد، پس اگر کسى از ما به اعمال نیک و صالح مى‏پردازد، این را براى خدا و لوجه اللَّه انجام دهد، تا به پاداش آن در روز جزا برسد، و اگر عمل صالح نه براى وجه اللَّه بلکه براى ریا صورت بگیرد، آیا مى‏تواند سودى داشته باشد؟( تفسیر هدایت، ج‏14، ص: 320)

ایشان در جای دیگر می فرمایند:

وجه خدا همان نامهاى او است، همچون الرحمن و الباقى و ذو الجلال و الاکرام.... این که نامهاى خدا، همچون ذات او تعالى، منزه است. در آن جا گفت: ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ یعنى وجه ربّ، و در این جا گفت ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ یعنى ذات ربّ، ولى تنزیه نامها ذاتى نیست بلکه از خدا است، به همان گونه که ما از گفتن این مطلب قصد آن نداریم که بگوییم نامهاى خدا همان ذات او است ... هرگز ... و امام ابو عبد اللَّه علیه السّلام گفت: «اللَّه غایت کسى است که او را غایت قرار دهد، و غایت شده غیر از غایت است ... و در ربوبیت یگانه است، و خود را به نامحدود بودن توصیف کرده است، پس یاد آورنده خدا جز خدا است، و خدا جز نامهاى او است و هر چه بر آن نام چیزى جز او نهاده شود، آن مخلوق است، مگر ندیده‏اى که مى‏گوید: الْعِزَّةَ لِلَّهِ، العظمة للَّه، و گفت: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ فَادْعُوهُ بِها و گفت: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى‏ پس نامها مضاف الیه است، و او توحید و یگانگى خالص است. (تفسیر هدایت، ج‏14، ص: 390)

بله شاید از این منظر هم بتوان دید که خدا دارای دو اسم است یکی اسم لفظی که همان اسماء سلام و مومن و مهیمن و.. است و یکی اسم کونی که انبیاء و ائمه و به ترتیب درجه سایر تکوینیات مانند انسان ها و حیوانات و .. هستند. همانطور که اسماء لفظی حسنی خدا مثل عالم و هادی و ...باقی هستند اسماء حسنی کونی خدا که 14 معصومند نیز باقیند. اما معلوم نیست که منظور آیه علاوه بر بقاء 14 معصوم دیگران را هم شامل شود. قدر متیقن همان 14 معصومند.

 




موضوع مطلب : تفسیر, قرآن, شیعه, بقاء, وجه, رحمن, نمونه, روایات, اطیب البیان
یکشنبه 92 مرداد 6 :: 11:31 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

مطلق در لغت به معنای آزاد  و رها شده  ومرسل است اما در اصول در نزد متاخرین به همان معنای لغوی است اما در نزد اصولیون متقدم- البته اگر به قول مرحوم آخوند این نسبت صحیح باشد- به معنای طبیعت به قید شی است یعنی به قید شمول (در ماهیت مرسله) و به قید عموم بدلی( در ماهیت بدلیه)است.




موضوع مطلب : اطلاق, مطلق, متاخرین, متقدمین, آخوند, کفایه, اصول, لغت
شنبه 92 مرداد 5 :: 12:48 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

بین نحویون بحث است که ال با همه اقسامی که دارد مشترک لفظی است یعنی یکبار برای تعریف وضع شده یکبار رای جنس و ضع شده یکبار برای استغراق و ...یا به نحو اشتراک معنوی است که برای تعریف و تعیین وضع شده اما گاهی به نحو تعیین جنس است گاهی تعیین استغراقی و ... یا به نحو حقیقت و مجاز است.




موضوع مطلب : ادبیات عرب, عربی, نحو, ال
1   2   >