سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد دوست

منابع درس اصول فقه استاد اویسی

با توجه به دو درس اصول فقه 2 و 5 در این ترم، منابع زیر را با عنوان جزوه استاد می توانید دانلود کنید: ادامه مطلب...

شعر پارسی در کفایه الاصول

خوب، همان گونه که اهل فن و طلاب و فضلای حوزه می دانند، کتاب کفایه الاصول، تالیف آیت الله محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی از علمای  مؤیّد مشروطه مهمترین کتابی است که در زمینه اصول فقه، خوانده می شود و فهم درست آن، می تواند نه تنها زمینه ساز اجتهاد در اصول باشد و ورودیه دروس خارج اصول فقه اساتید بزرگ است. زبان این کتاب عربی و گاه با اغلاق و اجمال و اختصار و ایجاز، فهم آن در تعیین مرجع ضمایر و مدلول کلام مرحوم آخوند را مشکل کرده است. نیز تعبیر آخوند به شکل فتأمل یا فتدبر که محشین کفایه را به سختی انداخته است. اما در یکجا مرحوم آخوند از یک مصرع شعر فارسی استفاده می کند که پی جویی ها نشان می دهد که آخرین مصرع شعر خاقانی است. خاقانی شاعر ایرانی ساکن تبریز و معروف به حَسّان العجم است که در قرن ششم قمری می زیسته است. ادامه مطلب...

مقاله بازتاب نفی سبیل در قانون اساسی

 مقاله مشترک دانشجو پورعسکری با استاد اویسی در مجموعه مقالات کنفرانس ملی حقوق، فقه و فرهنگ با عنوان "بازتاب قاعده نفی سبیل در قانون اساسی با تأکید بر اصول سیاست خارجی" انتشار یافت. ادامه مطلب...

واکاوی فقهی و تربیتی تنبیه بدنی کودکان

خلاصه

در روایات، احادیثی وجود دارند که به طور عام هر گونه اذیت کردن مؤمنان را جایز نمی دانند که کودکانِ مؤمنین نیز می‌توانند در ذیل این فقره از روایات قرار گیرند و تنبیه بدنی آنها اگر مصداقی از آزار و اذیت باشد، جایز نیست.

خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:

تربیت کودکان از مهمترین وظایف والدین است، اما گاهی والدین ناچار می شوند کودک خود را تنیبه کنند. آیا این کار  مصداق کودک آزاری نیست؟ هنگام اشتباه کودکان چگونه باید آنان را تادیب کرد؟ در خصوص تنبیه بدنی کودکان با حجت الاسلام دکتر «کامران اویسی»، پژوهشگر حوزه تفسیر تطبیقی و علوم دینی و مدرس حوزه و دانشگاه به گفتگو نشستیم.

ابنا: آیا در دیدگاه اسلام تنبیه بدنی کودکان جایز است؟

در فقه امامیه تنبیه کودکان به طور کلی و در حالت اولیه ممنوع است؛ اما دو استثنا وجود دارد یا به تعبیر فقهی، دو بحث از تحت قاعده اولیه ممنوعیت تنبیه بدنی کودکان خارج شده است که عبارتند از تعزیر و تأدیب دو دیدگاه کلی درباره  این مسئله  قابل تصور است:

دیدگاه اول: مخالفان تنبیه بدنی کودکان هستند که بر اساس اصل اولی  حرمت تنبیه کودک و مفهوم سه دسته از روایات شکل گرفته است.

دیدگاه دوم: با توجه به ادله روایی و نیز تمسک به قاعده احسان و اتفاق فقها بر جواز تعزیر و تأدیب حکم داده اند.

مستندات فقهی مخالفان یعنی دیدگاه اول، کافی نیست و بنابراین نمی توان قائل به حذف تنبیه کودکان شد گرچه می‌توان محدودیت برای آن قائل شد.

ابنا: روانشناسان چه دیدگاهی در این خصوص دارند؟

دانشمندان روانشناس نیز دو نظرگاه کلی درباره تنبیه کودکان ارائه کرده اند. یعنی دانشمندان روانشناس و علوم تربیتی هم با طرح دیدگاه های متفاوت، یا اعتقاد به اصل تنبیه ندارند و یا ضمن پذیرش آن به تعیین اندازه و حدود اجرای آن پرداخته اند.

ابنا: کودک چه تعریفی داشته و دوران کودکی تا چه سنی ادامه دارد؟

معنای کودک که در لغت و اصطلاح به آن "صَبیّ" می‌گویند به لحاظ لغوی، واژه کودک به معنای خرد و کوچک می‌باشد که راجع به انسان کم سن و سال استعمال شده است؛ اما در اصطلاح، ملاک پایان دوران کودکی و استقرار مسئولیت کیفری در دانش فقه به بلوغ شرعی دانسته شده است.

در اینجا خوب است تعزیر را نیز معنا کنیم. در لغت یعنی ردّ و منع، تأدیب، سرزنش. اما تعزیر در اصطلاح به عقوبتی گفته می‌شود که شارع برای آن اندازه ای معین نکرده و تعیین مقدارش را به دست حاکم سپرده است که البته نباید از مقدار حد تجاوز نماید.

تأدیب هم در لغت به معنای تعلیم و تربیت و یا مجازات کردن است. اما در اصطلاح تربیت همراه با تنبیه به عنوان وظیفه والدین در قبال فرزندان و معلم در قبال متعلم است. البته گاهی اوقات تأدیب مترادف تعزیر نیز به کار رفته است.

ابنا: به نظر می‌رسد تنیبه کودکان که در شرع اسلام مورد تایید قرار دارد، هر چند که محدودیت هایی هم برای آن قائل است، خشونتی علیه کودکان باشد! چه توضیحی در این زمینه دارید؟

اساس آیات متعددی از قرآن کریم خداوند متعال همه افراد را آزاد آفریده و حق قانون گذاری را تنها برای خود تعیین کرده است. برای مثال در سوره انعام آیه 57 می فرماید: "قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ ؛ بگو: «براستى من دلیل روشنى از جانب پروردگارم دارم در حالى که شما آن را دروغ انگاشته‏اید! آنچه را (از عذاب الهى) بدان شتاب مى‏ورزید، نزد من نیست! حکم جز براى خدا نیست، در حالى که حق را (از باطل) جدا مى‏کند و او بهترین جدا کنندگان است.»" نیز مانند آیه 40 سوره یوسف که می فرماید: "ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏ ؛ غیر از خدا (معبودى) را نمى‏پرستید، جز نام‏هایى که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید، و خدا هیچ دلیلى براى آن ها فرو نفرستاده است حکم جز براى خدا نیست فرمان داده که جز او را نپرستید. این دین استوار است و لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند." و نیز آیه 67 سوره یوسف: "وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی‏ عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون‏ ؛ و گفت:«اى پسران من، از یک در وارد نشوید، و از درهاى مختلف وارد شوید و هیچ چیزى را که از طرف خدا (حتمى شده) است از شما دفع نمى‏کنم. حکم، جز براى خدا نیست تنها بر او توکّل کرده‏ام و همه توکّل کنندگان پس باید تنها بر او توکّل کنند.»" بنابراین نمی توان بر دیگران حکم رانی کرد و برای آنان حکمی مانند تنبیه و تعزیر صادر کرد مگر در مواردی که خود اسلام اجازه داده است.

در آیاتی ظلم در حق دیگران عملی قبیح و حرام است. خداوند در آیاتی مانند آیه 52 سوره غافر می فرماید: "یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار ؛ روزى که عذرخواهى ستمکاران براى آنان سودى ندارد و لعنت فقط براى آنان است و بدى سراى (دیگر نیز) تنها براى ایشان است‏." نیز مانند آیه 151 سوره آل عمران: "سَنُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمینَ ؛ بزودى در دل‏هاى کسانى که کفر ورزیدند، وحشت (و ترس) خواهیم افکند، بخاطر اینکه چیزى را با خدا شریک قرار داده‏اند، که هیچ دلیلى بر آن فرو نفرستاده است، و مقصدشان، آتش است و جایگاه ستمکاران چه بد (جایگاهى) است‏." همچنین آیه 22 سوره ابراهیم که در آن می فرماید: "وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛ و شیطان، هنگامى که کار پایان یافت مى‏گوید:» در حقیقت، خدا وعده حق به شما وعده داد و [من‏] به شما وعده دادم، و [لى‏] با شما تخلّف کردم و براى من هیچ تسلّطى بر شما نبود، جز اینکه شما را فرا خواندم، و [درخواست‏] مرا پذیرفتید، پس مرا سرزنش مَکنید، و خودتان را سرزنش کنید من فریادرسِ شما نیستم، و شما فریادرس من نیستید. براستى که من شریک قرار دادن شما، پیش از این (مرا براى خدا) را انکار مى‏کنم. «در واقع ستمکاران برایشان عذاب دردناکى است!»" و نیز در آیه 31 سوره انسان آمده است: "یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی‏ رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیما ؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) در رحمتش وارد مى‏کند و ستمکاران عذاب دردناکى برایشان آماده ساخته است!" 
همه این آیات، حکایت از حرمت شرعی ظلم و با ضمیمه برخی مقدمات عقلی، دلالت بر قبح عقلی آن دارد. بنابراین اصل اولی در تنبیه کودکان حرمت آن است اگر به مرحله ظلم برسد. اما موارد تأدیبی که همراه با ظلم نیست یا مقدمه ای برای ظلم نباشد، اشکال ندارد.

اما در روایات، احادیثی وجود دارند که به طور عام هر گونه اذیت کردن مؤمنان را جایز نمی دانند که کودکانِ مؤمنین نیز می‌توانند در ذیل این فقره از روایات قرار گیرند و تنبیه بدنی آنها اگر مصداقی از آزار و اذیت باشد، جایز نیست. مانند اینکه از امام صادق علیه السلام در کتاب کافی نقل شده است. خداوند عزوجل فرماید: به جنگ با من اعلان دهد آن کس که بنده مؤمن مرا بیازارد، و از خشم من آسوده خاطر باشد آن کس که بنده مؤمن مرا گرامى دارد، و اگر در میانه مشرق و مغرب زمین آفریده از آفریده‏هایم جز یک مؤمن و یک پیشواى‏ عادل با او نباشد، من به عبادت آن دو از تمامى آنچه در زمینم آفریدم بى‏نیاز باشم و هر آینه هفت آسمان و هفت زمین به خاطر او بر پا باشند، و براى آن دو از ایمانى که دارند آرامشى فراهم سازم که نیازى به آرامش دیگرى نداشته باشند."

از نهی حدیث یاد شده می‌توان مواردی مانند تنبیهی که مقدمه ترک معصیت در آینده باشد و در نتیجه از روی لطف انجام گرفته است که با اجرای صحیح شرایط آن، می‌تواند نقش تربیتی و اصلاحی مهمی در سرنوشت کودک داشته باشد. بنابراین، این شکل تنبیه، از همان ابتدا از موضوع ایذای مؤمن خارج  است.

در روایتی دیگر که شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است، داریم که نباید کودکان را حدّ بزنند یا توبیخ شرعی کنند تا به مرحله بلوغ برسد. ابو ظبیان گوید: زن دیوانه‏اى را نزد عمر آوردند که عمل منافى عفت کرده بود، عمر دستور داد تا سنگسارش کنند. مأمورین اجرا با زن گذارشان به على (علیه السلام) افتاد. فرمود: این زن را چه شده است؟ عرض کردند: دیوانه‏اى است که دامن آلوده و اینک عمر دستور سنگسارشدنش را صادر کرده است، فرمود: شتاب نکنید. پس آن حضرت، نزد عمر آمده و او را گفت: مگر ندانسته‏اى که قلم تکلیف از سه فرد برداشته شده است؛ از کودک تا محتلم شود و به بلوغ شرعی برسد و از دیوانه تا به خود آید و از خواب رفته تا بیدار گردد." البته از نظر فقهی بین حکم مرد و زن دیوانه زناکار فرق است اما کودک را تفاوتی در جنسیتش قائل نشده اند. حال توجیه موافقان تبنیه بدنی که به شرط تأدیب باشد نه ظلم و شرایط تأدیب و تعزیر را رعایت کند این است که منظور از رفع قلم در این حدیث، برداشته شدن مواخذه است که متوجه افراد بالغ می‌باشد. به عبارت دیگر، مواخذه ای که متوجه افراد مکلف است، در حق کودکان وجود ندارد، نه اینکه هیچگونه مجازاتی نسبت به کودکان اعمال نمی گردد. یعنی بر این اساس، حکم تعزیر کودک طبق اصطلاح فقهی و اصولی "تخصصاً" از تحت حکم حرمت اجرای حدّ شرعی بر کودک خارج است. به عبارت بهتر کودک آزاری نیست، سنگسار و شلاق کودک برای زنا – و با تقیح مناط برای غیر زنا مانند سرقت و قتل- آنچنان که برای بزرگسالان اعمال می‌شود، نیست بلکه یک تأدیب و تعزیری جهت توجه دادن کودک به زشتی کار و عواقب آن و جلوگیری از اینکه به این گناهان و بزه کاری ها مبتلا گردد، است. مثال در حدّ نازل تر بزنیم: مانند این است که نگذاریم تخم مرغ دزد، شتر دزد شود.

  • کد خبر : 727971
  • منبع : اختصاصی ابنا

حکمی در اذان و اقامه

برخی از نمازگزاران مسجد امام سجاد تهران از بنده سوالاتی پیرامون اذان و اقامه غیر نمازهای یومیه داشته اند که با توضیح فی المجلس قانع نشدند و به ناچار برخی موارد را از کتب فارسی مراجع تقلید با ذکر آدرس متذکر می شوم:

اذان و اقامه‌ [اذان و اقامه از رساله توضیح المسائل (محشى - امام خمینى)، ج‌1، ص 519]

امام خمینی: مسأله 916 براى مرد و زن مستحب است پیش از نمازهاى یومیه (1) اذان و اقامه بگویند (2)، ولى پیش از نماز عید فطر و قربان (3)، مستحب است سه مرتبه بگویند «الصَّلاة» (4) و در نمازهاى واجب دیگر سه مرتبه «الصَّلاة» را به قصد رجاء بگوید.

(1)    خوئى، سیستانى: پیش از نمازهاى واجب شبانه روزى (یومیه) ..گلپایگانى، صافى، تبریزى، زنجانى: پیش از نمازهاى واجب یومیه

(2)   خوئى، سیستانى: و براى نمازهاى دیگر واجب یا مستحب، مشروع نیست ..

بهجت: امّا احتیاط مستحبّ این است که اقامه ترک نشود مخصوصاً در نماز صبح و مغرب و براى کسى که به جماعت نماز نمى‌خواند .

زنجانى: و براى مرد سفارش بیشترى شده، و در نماز مغرب و صبح تأکید بیشترى دارد و احتیاط استحبابى در آن است که اقامه در نمازها ترک نشود، و براى نمازهاى دیگرِ واجب یا مستحب، مشروع نیست.

مکارم: و بهتر است حتّى الإمکان ترک نشود مخصوصاً اقامه، ولى براى نماز عید فطر و قربان و نمازهاى واجب دیگر اذان و اقامه نیست بلکه سه مرتبه به امید مطلوبیّت پروردگار بگویند (الصَّلاة).

(3)   سیستانى: در صورتى که با جماعت بخوانند .

گلپایگانى، خوئى، زنجانى، تبریزى، صافى: پیش از نمازهاى واجب غیر یومیه مثل نماز آیات (خوئى، زنجانى، تبریزى: در صورتى که با جماعت بخوانند) ..

(4)   خوئى، گلپایگانى، صافى، تبریزى، سیستانى، زنجانى: بقیه مسأله ذکر نشده.

 اراکى: و هم چنین قبل از نمازهاى واجب دیگر مانند نماز آیات هم مستحب است سه مرتبه «الصلاة» بگویند.

بهجت: و هم چنین براى این که به دیگران اعلام شود که وقت نماز داخل شده است استحباب اذان بعید نیست؛ و گفتن اذان و اقامه در غیر این موارد به قصد ورود در شرع حرام است.

اذان و اقامه در نماز قضا

 مسأله نماز قضا را نباید با مسأله مذکور یکی دانست زیرا بسیاری از احکام نماز قضا همانند نماز اداست و آنچه که از استفتاء از دفاتر برخی مراجع مانند آیت الله مکارم شیرازی و سیستانی بر می آید، با نماز قضا در این باره معامله نمازهای  واجب یومیه می شود.

توضیح مطلب:

س 5‌- نماز قضا اذان و اقامه دارد یا نه؟.ج‌- واجب نیست و مستحبّ است و اگر هر مجلسى یک اذان و یک اقامه بگوید مستحسن است.(مجمع المسائل (للگلبایگانی)، ج‌1، ص 223)

سؤال 365: کسى مى‌خواهد نمازهاى خود را که زیاد هم هست قضا کند، آیا اذان و اقامه لازم است؟جواب: واجب نیست بلکه مستحب است و اگر هر مرتبه که شروع به قضا مى‌کند یک اذان و یک اقامه بگوید و بعد براى هر نمازى یک اقامه بگوید به مستحب عمل کرده است.(جامع المسائل (فارسى - فاضل)، ج‌1، ص 106)

2352. آیا نماز قضا اذان و اقامه دارد؟ ج. بله، استحباب دارد.(استفتاءات (بهجت)، ج‌2، ص 229)

اذان و اقامه براى چند نماز قضا‌براى هر یک از فوائت متعدّده، اذان و اقامه مستحب است، لکن محتمل است سقوط از غیر اوّلى به سبب جمع به نحوى که خواهد آمد ان شاء الله، مگر آن که سقوط در مقام، رخصت باشد، نه عزیمت، چنانچه اظهر است؛ و جایز است اکتفا به اذان براى اولى و اقامه براى هر یک، لکن اوّل افضل است، و پایین‌تر، اکتفا به اقامه براى هر یک بدون اذان [است]، یعنى اذان [براى نماز قضا] تأکّدِ ادا را ندارد.(جامع المسائل (بهجت)، ج‌1، ص 328)

استحباب اذان و اقامه در نمازهاى یومیه چه ادا یا قضا و چه در سفر یا غیر سفر و چه در سلامتى یا مرض و چه به جماعت یا فرادى، چه زن یا مرد تأکید شده، و نسبت به مردان، در نماز ادایى و مخصوصاً مغرب و صبح بیشتر تأکید شده است و بالخصوص نسبت به اقامه تأکید بیشترى شده است، ولى اذان و اقامه در نمازهاى واجب غیر یومیه و مستحبى مشروع و جایز نیست.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 142)

(مسأله 744) اگر بخواهد در یک مجلس چند نماز قضا بخواند، براى اولى اذان و اقامه بگوید و براى بقیه اقامه کافى است و سقوط اذان بنابر اظهر رخصت (یعنى اجازه داده‌اند که نخوانى ولى مى‌توانى بخوانى) است.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 187)

(مسأله 566) در چند مورد استحباب اذان کم است:1- اگر انسان اذان دیگرى را بشنود مى‌تواند به آن اکتفا نماید، ولى چنانچه خودش نیز اذان بگوید اشکالى ندارد.2- اگر انسان چند نماز قضا دارد و بخواهد آنها را پشت‌سرهم در یک زمان بخواند، مى‌تواند با یک اذان و براى هر نماز یک اقامه بگوید، و چنانچه براى هر نماز اذان هم بگوید، مانعى ندارد.3- اگر انسان ظهر و عصر یا مغرب و عشا را جمع کند، مى‌تواند به یک اذان اکتفا نماید، اگر چه اذان گفتن براى نماز دوم اشکالى ندارد الّا در دو مورد که جایز نیست:اول- در سرزمین عرفات روز نهم ذى حجه در صورتى که بین نماز ظهر و عصر جمع کند.دوم- در سرزمین مشعر الحرام شب دهم در صورتى که نماز مغرب و عشا را جمع کند.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 144)

مسأله 931- انسان اگر نماز عصر را بدون فاصله یا با فاصل? کم بعد از نماز ظهر، یا نماز عشا را بدون فاصله یا با فاصل? کم بعد از نماز مغرب بخواند، اذان نماز دوم ساقط مى‌شود؛ همچنین اگر چندین نماز قضا را پشت سر هم بخواند، اذان از نمازهاى دوم به بعد ساقط است.(رساله توضیح المسائل (شبیرى)، ص 202)

نتیجه: تمامی علماء می فرمایند که اذان و اقامه برای نمازهای مستحبی جایز نیست. اما برای نماز قضای اول مشکلی ندارد. نماز قضای دوم به بعد اختلافی است.

خلاصه: بحثى در مشروعیّت اذان براى نمازهاى یومیّه اعم از ادا و قضا نیست، لیکن در وجوب و استحباب آن اختلاف است. بیشتر فقها قائل به استحباب آن هستند. اذان براى غیر نمازهاى واجب یومیّه، مشروعیّت ندارد. (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج‌1، ص 328)

 

 

 

 


ادامه فسخ عقد موقت 2

4-1) تعریف و ذکر خصوصیات
این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: وجود ارتباط غیرطبیعی مادرزادی یا اکتسابی بین مهبل و یا راست روده پارگی التیام یافته ناحیه میان دو راه در تحت این عنوان بررسی می‌شود و در بسیاری از موارد با جراحی ترمیمی قابل درمانست. (22)
در تعریف دیگری این عیب بدین شکل معرفی شده است: ارتباط انتهای تحتانی روده بزرگ با مهبل، و یا مجاری ادرار و مثانه و مهبل. این حالت در قسمتی از جداره‌های داخلی به وجود می‌آید و موجب اختلال روابط جنسی می‌گردد. (23)
در این عیب بر اثر پارگی که بوجود می‌آید، مجرای بول و غایط یا بول و حیض یکی می‌شود، عده‌ای از حقوقدانان معتقدند که هر چند پارگی مزبور را بتوان بعد از عقد بوسیله عمل جراحی به صورت طبیعی درآورد، حق فسخ ساقط نمی‌گردد زیرا حق مزبور در اثر عقد برای شوهر حاصل شده است و در مورد تردید در بقاء خیار پس از عمل جراحی وجود این حق استحصاب می‌شود.(24)
اما به نظر می‌رسد که هدف قانونگذار از ایجاد حق فسخ با وجود چنین عیبی جلوگیری از ضرر مرد است، بنابراین اگر بتوان بوسیله عمل جراحی 

طبق ماده 1123 ق.م و ماده 1126 ق.م در صورتی که زن در زمان عقد نکاح زمین‌گیر باشد،‌ حق فسخ نکاح برای زوج ایجاد می‌گردد. قانون مدنی بین زمین‌گیری موقت و زمین‌گیری دائم فرقی نگذاشته است. بنابراین با توجه به عدم تفاوت بین زمین‌گیری دائم و موقت در صورتی که زن در هنگام عقد دچار زمین‌گیری موقت نیز باشدحق فسخ برای مرد ایجاد خواهد شد.

یا وسایل درمانی دیگری این عیب را برطرف نمود، حق فسخی که قانونگذار به مرد داده است مبنای حقوقی خود را از دست خواهد داد و این حق ساقط می‌شود. برای مثال اگر زنی دچار عیب افضاء گردد و مخرج بول و حیض وی یکی شود و برای مرد حق فسخ به خاطر وجود این عیب حاصل شود ولی زن با مراجعه به پزشک این عیب را برطرف نماید به نظر می‌رسد شوهر دیگر نمی‌تواند به استناد به وجود این عیب در زمان نکاح عقد را بر هم بزند.
از طرف دیگر با توجه به اصول کلی حقوق خانواده متوجه می‌شویم که هدف قانونگذار همواره در مورد خانواده این است که از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی‌های بی‌مورد تا حد ممکن جلوگیری به عمل آید. بنابراین با در نظر گرفتن این هدف مهم، برداشت چنین تفسیری به نظر با اصول و موازین حقوقی صحیح‌تر و معقول‌تر به نظر می‌رسد. (25)
4-2) مستند فقهی افضاء
صاحب جواهر در تعریف افضاء فرموده‌اند: «الافضاء فهو تصیر المسکین واحداً.» (26)
عموماً فقها در تعریف افضاء آن را یکی شدن مخرج بول و حیض می‌دانند. (27)
این عیب به اجماع فقها جزء عیوب مختص زن محسوب می‌شود که حق خیار فسخ نکاح را به مرد می‌دهد و عمده دلیل آن نیز روایات وارده در این خصوص می‌باشد.(28)
5) زمین‌گیری Paralytic Disability
5-1) تعریف و ذکر خصوصیات
حالتی که بر اثر بیماریهای مختلف عارض می‌گردد و از انسان قدرت نشست و برخاست سلب می‌شود از قبیل اشخاصی که به فلج اندام‌های تحتانی یا قطع نخاع دچار می‌شوند. (29)
در تعریف دیگری گفته شده است: زمین‌گیری عبارت است از مفلوج شدن زن به طوری که قدرت حرکت نداشته باشد. (30)
اعرج یا لنگی که منظور از آن زمین‌گیر بودن زن است و لغت صحیح آن عرجاء است. (زیرا مربوط به زنان است). در صرف لنگ بودن زن از نقطه‌نظر اینکه موجب فسخ عقد می‌گردد یا خیر؟ محل تردید است و اظهر آن است که اگر لنگی مزبور به حد زمین‌گیری یعنی اقعاد زن برسد موجب ایجاد حق فسخ عقد برای مرد می‌گردد.(31)
طبق ماده 1123 ق.م و ماده 1126 ق.م در صورتی که زن در زمان عقد نکاح زمین‌گیر باشد،‌ حق فسخ نکاح برای زوج ایجاد می‌گردد.
قانون مدنی بین زمین‌گیری موقت و زمین‌گیری دائم فرقی نگذاشته است. بنابراین با توجه به عدم تفاوت بین زمین‌گیری دائم و موقت در صورتی که زن در هنگام عقد دچار زمین‌گیری موقت نیز باشدحق فسخ برای مرد ایجاد خواهد شد.
5-2) بررسی فقهی زمین‌گیری
فقها در اینکه زمین‌گیری از عیوب مختص زن محسوب می‌شود و موجب حق فسخ نکاح برای زوج است اتفاق نظر دارند(32). آنچه که بین فقها موضع اختلاف است در مورد لنگی زن است.
عده‌ای از فقها مانند حضرت امام (ره) لنگی را از موجبات فسخ می‌دانند و در این زمینه می‌فرمایند: «لنگی موجب فسخ است هرچند به حد زمین‌گیری نرسد.» (33)
عده‌ای دیگر از فقها(34) لنگی فاحش را از موارد پیدایش فسخ نکاح دانسته‌اند هر چند که این لنگی به حد زمین‌گیری نرسد.
عده‌ای دیگر از فقها همچون ابن البراج در مهذب(35) علامه حلی در قواعد الاحکام(36) محقق حلی در شرایع الاسلام(37) معتقدند که چنانچه لنگی به حد زمین‌گیری مطلق نرسد موجب خیار نیست.
به نظر می‌رسد که در صورتی که ما لنگی فاحش را از عوامل فسخ نکاح محسوب نماییم با اصول و قواعد فقهی و حقوقی سازگارتر می‌باشد چرا که مبنای این عیوب قاعده لاضرر می‌باشد و لنگی نیز از جمله عواملی است که موجب ضرر شوهر است، از طرف دیگر عده‌ای از فقها مثل حضرت امام (ره)(38 )فقهای دیگر(39 )لنگی یا لنگی فاحش را از عوامل فسخ دانسته‌اند.
6) نابینایی از هر دو چشم Blindness
6-1) تعریف
کوری یا فساد چشم به طوری که شخص نتواند ببیند هر چند هر دو چشم وی باز باشد ولی چپ بودن یا شب‌کور بودن و یا ضعف رؤیت یا ریزش آب در اکثر موارد موجب فسخ نکاح نخواهد بود.
تشخیص هر یک از موارد مذکور در بالا با پزشک متخصص می‌باشد.
6-2) بررسی فقهی نابینایی
مشهور فقها این عیب را از موجبات فسخ نکاح دانسته‌اند و حتی عده‌ای از فقها بر آن دعوا اجماع نموده‌اند(40)و قول مخالف شاذ و نادر است.
7) صور مختلف عیوب زن
درخصوص عیوب زن سه حالت متصور است که احکام آن را بیان می‌کنیم:
1 – هرگاه این عیوب در حال عقد موجود باشد و مرد به آن جاهل باشد برای زوج حق فسخ نکاح را ایجاد خواهد نمود. ماده 1124 ق.م در این خصوص متذکر می‌گردد: «عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مذکور در حال عقد وجود داشته است.» باید به این نکته توجه داشت که طبق قاعده کلی ذکر شده در ماده 224 ق.م خیار عیب وقتی به وجود می‌آید که عیب مخفی و در حین عقد موجود باشد و چنانکه از ماده 425 ق.م استنباط می‌شود عیب وقتی مخفی محسوب است که در زمان نکاح عالم به آن نبوده اعم از اینکه این عدم علم ناشی از آن باشد که واقعاً مستور بوده است یا اینکه ظاهر بوده ولی مرد ملتفت نشده است. این است که ماده

عده‌ای از فقها نیز اعتقاد دارند زنی که به خاطر زنا حد بخورد در این حالت زوج حق خیار فسخ دارد. زیرا چنین عیبی موجب تنفر مرد است و از عیوبی نظیر کوری یا زمین‌گیری نیز بدتر است.( 47) به نظر می‌رسد که به چند دلیل بتوان این نظریه را رد نمود: اولاً علت ایجاد خیار فسخ وجود ضرر است که در این مورد ما می‌توانیم با طلاق این ضرر احتمالی را رفع نماییم. ثانیاً این سند اگر چه قوی باشد با سند قوی‌تری معارضه دارد و آن حدیثی از امام صادق (ع) است به این مضمون: رفاعه سأل الصادق (ع): «عن المحدود و المحدوده هل یرد منه النکاح؟ قال لا» بنابراین به نظر می‌رسد که در این مورد حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌شود.

1126 ق.م می‌گوید «هریک از زوجین که قبل از عقد عالم به امراض مذکور در طرف دیگر بوده، بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت.» زیرا به همان وضعیت به نکاح با آن زن راضی شده است.
2 – هرگاه این عیوب پس از عقد و قبل از نزدیکی نیز واقع شود مرد حق فسخ نکاح را نخواهد داشت در این خصوص فقها دو نظر دارند،‌ عده‌ای قائل به خیار، و مشهور فقها با تمسک به اصل لزوم و استصحاب نظر به عدم خیار داده‌اند.(41)
3 – چنانچه این عیوب پس از عقد و انجام نزدیکی نیز ایجاد گردد، از نظر قانون مدنی حق فسخ ایجاد نمی‌شود. فقها نیز به اتفاق آراء معتقدند که موجب خیار نخواهد بود، زیرا که اولاً وطی به منزله تصرف بوده که مانع از رد به جهت عیب است، ثانیاً عقد به صورت لزوم انجام گرفته و مقتضای استصحاب بقاء آن است، ثالثاً روایت عبدالرحمن از امام جعفر صادق (ع) بر این امر تنصیص دارد.(42)
8)‌ بررسی چند مسئله
8-1) در صورتی که عیوب مرد یا زن به وسیله عمل جراحی یا به وسایل دیگر از بین برود، آیا حق فسخ ایجاد شده ساقط می‌گردد یا خیر؟
حق فسخ برای جلوگیری از ضرر مرد است، پس اگر به وسیله عمل جراحی یا به وسایل درمانی دیگر این عیوب از بین برود، حق فسخ نیز مبنای حقوقی خود را از دست می‌دهد و ساقط می‌شود. برای مثال اگر زنی هنگام نکاح نابینا یا زمین‌گیر باشد و پیش از آنکه مرد نکاح را فسخ کند بهبود یابد، شوهر نمی‌تواند به استناد وجود این عیب در زمان نکاح عقد را بر هم زند.
همچنین، اگر در اثر پیشرفت علم پزشکی این عیوب به صورت بیماری‌های درمان‌پذیر درآید، دیگر عیب به حساب نمی‌آید. و مرد به استناد آنها حق فسخ ندارد. با اینکه اسقاط حق فسخ در چنین موردی با ظاهر عبارات قانون مخالف است، ولی به طور مسلم با روح قانون (مقصود قانونگذار) سازگارتر به نظر می‌رسد. زیرا مبنای حق در این گونه موارد جلوگیری از ضرر شوهر است، جز اینکه قانونگذار نخواسته است که معیار تشخیص عیب را چنانکه در معاملات است، داوری عرف قرار دهد. پس پاره‌ای از عیوب را که به نظر او مهمتر از سایرین و درمان‌ناپذیری نموده انتخاب کرده است و حق فسخ را محدود به همان موارد ساخته است. حال اگر پیشرفت علم این عیوب را به صورت بیماری‌های ساده‌ای درآورد چگونه می‌توان ادعا کرد که فسخ نکاح با مقصود قانونگذار و اصول حقوقی موافق است؟
برای مثال اگر پیسی زن به آسانی و در اندک مدت درمان پذیرد و ضرری بیش از حصبه یا سرماخوردگی برای مرد نداشته باشد، آیا باز هم دادن حق فسخ به مرد معقول است؟
به نظر می‌رسد که در چنین مواردی طرف مقابل حق فسخ نکاح را ندارد زیرا آنچه که باعث ضرر بوده از بین رفته و دیگر حق فسخ معنی و مفهومی ندارد.
مفاد قانون حمایت خانواده و لایحه دادگاه مدنی خاص این تفسیر را تقویت کند. زیرا از احکام آن چنین برمی‌آید که تمایل قانونگذار بر این است که از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی‌های بی‌مورد تا حد ممکن جلوگیری به عمل آید. (43)
دکتر حسن امامی در این خصوص رویه واحدی را اتخاذ نفرموده‌اند و بین عیوب فرق گذاشته‌اند. ایشان در مورد بهبود قرن بعد از عمل جراحی معتقد به حق فسخ هستند: «به نظر می‌رسد که هرگاه عمل جراحی در رفع قرن طوری باشد که موجب تقویت استمتاع شوهر نگردد،‌ حق فسخ او ساقط می‌شود زیرا فسخ برای جبران زیان است و زیانی موجود نیست تا موجب فسخ باشد.» اما ایشان در مورد رفع عیب افضاء معتقد به بقاء حق فسخ می‌باشند و دلیل خود را استصحاب قرار داده‌اند: «پارگی مزبور (ناشی از افضاء) را اگر چه بعد از عقد بتوان به وسیله عمل جراحی به صورت طبیعی درآورد حق فسخ ساقط نمی‌گردد زیرا حق مزبور در اثر عقد برای شوهر حاصل شده است و در مورد تردید بقاء آن پس از عمل جراحی آن حق استصحاب می‌شود.» (44 )
اشکالی که به گفته‌های ایشان می‌توان وارد کرد این است که در سایر عیوب نیز می‌توان به بقاء حق و استصحاب آن استناد کرد، بنابراین تفاوت گذاشتن بین این عیوب سخن صحیحی نمی‌تواند باشد.
8-2) اگر زوج زوجه خود را قبل از دخول طلاق داد سپس علم پیدا کرد که وی دارای عیبی بوده است آیا می‌تواند از خیار فسخ استفاده کند؟
قبل از پرداختن به مسئله این موضوع قابل توجه است که یکی از ثمرات مهم این بحث این است که اگر نکاح به وسیله طلاق از بین برود (قبل از دخول) زوج می‌بایست نصف مهر را به زوجه خود بپردازد. اما اگر به واسطه وجود عیب نکاح را قبل از دخول فسخ نماید مهری به زوجه تعلق نخواهد گرفت.
اما در جواب مسئله باید گفت حق فسخ به زوج تعلق نمی‌گیرد و آنچه به واسطه طلاق به وی تعلق گرفته از او ساقط نمی‌شود چرا که به واسطه طلاق زوجیت از بین رفته است و وقتی نکاحی بین زوج و زوجه وجود ندارد فسخ نکاح هم معنایی پیدا نمی‌کند حتی در طلاق رجعی هم که علقه زوجیت هنوز باقی می‌باشد و زن و شوهر از همدیگر ارث می‌برند حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌گردد و نمی‌تواند رجوع نماید و سپس از حق فسخ به خاطر وجود عیب استفاده نماید زیرا او آگاه به وجود عیب شده است و با علم به وجود عیب رجوع می‌کند و همین آگاهی او به عیب موجب سقوط حق فسخ وی می‌گردد. البته اگر وی در طلاق رجعی رجوع نماید و بعد از رجوع آگاه به وجود عیب گردد حق فسخ برای او ثابت است.
8-3) آیا زنا دادن زوجه قبل از نزدیکی زوج با او،‌ حق فسخ برای زوج ایجاد می‌کند؟
در جواب این سؤال فقها به سه شکل جواب داده‌اند: بعضی از فقها از جمله شیخ صدوق با مستند قرار دادن بعضی از روایات معتقدندکه در این گونه موارد حق فسخ برای زوج ایجاد می‌شود، از جمله این روایات حدیثی از امام علی (ع) ذکر کرده‌اند که آن حضرت فرموده‌اند «فی المراه اذا زنت قبل ان یدخل بها یفرق بینهما و لا صداق لها، لان الحدث کان من قبلها.» (45)
عده‌ای دیگر از فقها مثل ابن جنید مطلق زنا چه از سوی مرد و چه از سوی زن را از موارد فسخ نکاح توسط طرف مقابل تشخیص داده‌اند. (46)
عده‌ای از فقها نیز اعتقاد دارند زنی که به خاطر زنا حد بخورد در این حالت زوج حق خیار فسخ دارد. زیرا چنین عیبی موجب تنفر مرد است و از عیوبی نظیر 

عیوب مذکوره که موجبات فسخ نکاح را فراهم می‌سازد، اختصاص به عقد دائم نداشته بلکه در عقد منقطع نیز جاری است.( 49) این قاعده از اطلاق مواد 1122 و 1123 ق.م به خوبی نمایان است. بنابراین هرعیبی که در عقد دائم موجب فسخ باشد در عقد منقطع نیز موجب فسخ است.

کوری یا زمین‌گیری نیز بدتر است.( 47)
به نظر می‌رسد که به چند دلیل بتوان این نظریه را رد نمود: اولاً علت ایجاد خیار فسخ وجود ضرر است که در این مورد ما می‌توانیم با طلاق این ضرر احتمالی را رفع نماییم. ثانیاً این سند اگر چه قوی باشد با سند قوی‌تری معارضه دارد و آن حدیثی از امام صادق (ع) است به این مضمون: رفاعه سأل الصادق (ع): «عن المحدود و المحدوده هل یرد منه النکاح؟ قال لا» بنابراین به نظر می‌رسد که در این مورد حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌شود.( 48)
باید توجه داشت که از نظر قانون مدنی زنا از جمله موارد فسخ نکاح محسوب نشده است.
8-4) آیا عیوب ویژه مرد یا زن مختص به عقد دائم می‌باشد؟
عیوب مذکوره که موجبات فسخ نکاح را فراهم می‌سازد، اختصاص به عقد دائم نداشته بلکه در عقد منقطع نیز جاری است.( 49)
این قاعده از اطلاق مواد 1122 و 1123 ق.م به خوبی نمایان است. بنابراین هرعیبی که در عقد دائم موجب فسخ باشد در عقد منقطع نیز موجب فسخ است.
5 – آیا عقیم بودن زن یا مرد از عیوب موجب فسخ نکاح محسوب می‌شود؟
عقیم بودن اعم از آنکه از جانب زوج باشد یا زوجه موجب فسخ نکاح نخواهد بود. بلکه در این مورد قانون به طرفین حق طلاق را داده است. در بند 13 ماده 8 قانون حمایت خانواده مصوب 1353 در بیان مواردی که زن یا شوهر می‌توانند از دادگاه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش را نمایند آمده است: «در صورت عقیم بودن یکی از زوجین به تقاضای دیگر، همچنین در صورتی که زوجین از جهت عوارض و خصوصیات جسمی نتوانند از یکدیگر صاحب اولاد شوند.»
از طرف دیگر در حال حاضر زوجه می‌تواند با استناد به ماده 1130 ق.م عقیم بودن زوج را از موارد عسر و حرج معرفی کند و از دادگاه تقاضای طلاق نماید.
همچنین پاره‌ای از عوارض و خصوصیت‌های جسمی که مانع از فرزند‌دار شدن است در شمار عیوب نیز آمده است: مانند خضاء و عنن و مقطوع بودن آلت تناسلی. حال،‌ این پرسش مطرح می‌شود که در این گونه امور آیا زن زیان دیده حق دارد از هر دو راه فسخ و طلاق برای انحلال نکاح استفاده کند؟
پاسخ این است که بین احکام مربوط به فسخ نکاح و امکان درخواست طلاق تعارضی وجود ندارد زیرا با این که فسخ نکاح و طلاق دو نهاد حقوقی جداگانه با آثار و تشریفات متفاوت است مانعی ندارد که قانونگذار شرط خاصی را مبنای ایجاد دو حق گوناگون سازد. بدین ترتیب زنی که به موقع از حق فسخ خود استفاده نکرده است (ماده 1131 ق.م) و اکنون که از عقیم بودن شوهر رنج می‌برد می‌تواند از حق درخواست طلاق استفاده کند.
9) مطالعه تطبیقی عیوب زن
شافعیه و مالکیه و حنابله در مورد عیب برص و جذام گفته‌اند: این دو مرض از عیوب مشترک بین زن و مرد است و اگر هر یک از زوجین در دیگری برص و یا جذام یافت حق فسخ نکاح را دارد و حکم این دو نزد شافعیه و حنابله حکم جنون است.
مالکیه گفته‌اند: هرگاه زوجه در زوج جذام یافت، چه قبل یا بعد از عقد حادث شده باشد، حق فسخ دارد اما برص اگر قبل از عقد بود برای هر یک حق خیار فسخ وجود دارد. ولی اگر بعد از عقد حادث شده باشد حق خیار با زوجه است نه با زوج و اثری برای برصی که بعد از عقد حادث شده باشد نیست و حاکم برای برص و جذام، یک سال قمری برای احتمال شفا مهلت می‌دهد.
رَتَق و قَرَن و عَفَل جزء عیوبی هستند که نزد مالکیه و حنابله برای زوج موجب حق فسخ عقد خواهد بود.
شافعیه در این مورد گفته‌اند: رتق و قرن موجب فسخ است و افضاء. عفل اثری ندارند.(50)
درکشورهای سوریه، عراق، مراکش و تونس، بیماریهای برص و جذام از عیوب مشترک مرد و زن محسوب می‌شوند. و شرط آنکه زوجین بتوانند از حق فسخ استفاده نمایند عبارتند از: اولاً این امراض تا یکسال قابل علاج نباشند، ثانیاً زندگی زوجین را به مخاطره اندازد در این صورت زوجین حق دارند به دادگاه مراجعه نمایند و نکاح را با حکم دادگاه فسخ نمایند. (51)
قرن و افضاء و زمین‌گیری از عیوب ویژه زن محسوب می‌شود و زن حق دارد به دادگاه مراجعه نماید و با حکم دادگاه نکاح را منحل نماید،‌ بعد از درخواست زوجه دادگاه بیماری را بررسی می‌کند. هرگاه مرضی از امراض غیر قابل علاج باشد، دادگاه حداکثر ظرف مدت یکسال به مریض مهلت می‌دهد تا خود را معالجه کند که در این مدت زن از مقاربت با شوهرش معاف و گاهی ممنوع نیز می‌شود. پس از پایان مهلت مقرر که از سوی دادگاه به زوجه داده شده است،‌ اگر مریض خود را معالجه نکرد یا علاج مؤثر واقع نشد، دادگاه حکم بر جدایی زوجین را صادر خواهد کرد. (52)


ادامه فسخ عقد موقت

مطابق ماده 1123 ق.م: عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود:

1 – قَرَن 2 – جذام 3 – برص 4 – افضاء 5 – زمین‌گیری 6 – نابینایی از هر دو چشم.
1) قَرَن
1-1) تعریف قرن
قرن: این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: شاخی بودن و یا وجود نسوج سخت فیبری غضروفی در مجرای مهبل که مانع از انجام اعمال زناشویی است، در این مورد با جراحی ترمیمی احتمال بهبود می‌رود. امروزه اختلالات خلفی مهبل را که مانع از دخول باشد تحت این عنوان بررسی می‌نمایند. (1)
مؤلف کتاب جواهر الکلام در تعریف قرن می‌گوید: «انه لحم ینبت فی فم الرحم یمنع من الوط و هو المسی بالفعل».(2)
عده‌ای دیگر از فقها در تعریف این عیب گفته‌اند: «قرن عبارت است از استخوان یا گوشت زائدی که در آلت تناسلی زن که مانع نزدیکی شوهر با او می‌گردد هرگاه این قسم گوشت باشد آن را عفل نیز نامند. (3)
مؤلف کتاب شرح لمعه در این مورد می‌گوید: «قرن عبارت است از استخوانی در رحم زن که مانع از دخول می‌گردد چنانچه یکی از تفاسیری که برای قرن شده همین معناست یعنی آن را شبیه استخوانی شبیه دندان دانسته‌اند که در فرج زن آمده باشد و از دخول مرد با وی مانع گردد بنابراین اگر این مانع به جای استخوان گوشت باشد اصطلاحاً آن را عفل خوانند. البته گاهی بر عفل نیز لفظ قرن را اطلاق می‌نمایند. کلمه عفل به فتح عین و فاء و آن عبارتست از خروج چیزی از قُنِل و فروج زنان شبیه باد نمودن بیضه‌های مردان.» (4)
نوعی دیگر از قرن «رَتَق» به فتح راء و تاء است که در فرج زن گوشت به نحوی روئیده باشدکه محل و منفذی برای دخول آلت تناسلی مرد در آن وجود نداشته باشد.
در قانون مدنی تعریف خاصی برای این عیب نشده است و حتی شرط نگردیده که مانع از مقاربت نیز باشد. باید توجه داشت که قرن همانطوری که در تعاریف دیدیم ممکن است اقسام مختلفی داشته باشد، در هر حال همه آنها عیب محسوب می‌شوند، از طرف دیگر برای استفاده از حق فسخ با عنایت به مفاد قانونی مدنی لازم نیست که این عیب به حدی باشد که مانع از مقاربت گردد بلکه ظاهر شدن این عیب از آنجا که موجب تنفر است،‌ عیب محسوب می‌گردد و موجب خیار می‌باشد.
مرحوم دکتر حسن امامی در مورد این عیب می‌گویند: «قرن، استخوان زائدی است که در جلوی آلت تناسلی بعضی از زنان است،‌ که مانع نزدیکی شوهر با او می‌گردد و در صورتی که آن زیادی از گوشت باشد آن را عفل گویند. به نظر می‌رسد که قرن در ماده اعم از عفل است زیرا اصطلاحاً هر یک از دو کلمه چنانچه به تنهایی استعمال شود شامل معنی دیگری می‌گردد. این ساختمان غیرطبیعی آلت تناسلی زن اگر چه بوسیله عمل جراحی پس از عقد به صورتی درآید که مانع از نزدیکی نباشد، حق فسخ شوهر زائل نمی‌گردد، زیرا حق مزبور بوسیله نکاح زنی که دارای وضعیت غیرطبیعی بوده به وجود آمده و در مورد تردید بقاء حق مزبور استصحاب می‌شود. به نظر می‌رسد که هرگاه عمل جراحی در رفع قرن طوری باشد که موجب تفویت 
مطابق ماده 1123 ق.م: عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود: 1 – قَرَن 2 – جذام 3 – برص 4 – افضاء 5 – زمین‌گیری 6 – نابینایی از هر دو چشم.
استمتاع شوهر نگردد، حق فسخ او ساقط می‌شود زیرا فسخ برای جبران زیان است و زیان موجود نیست تا موجب فسخ باشد.» (5)
قرن در صورتی برای زوج حق فسخ نکاح را به وجود می‌آورد که این عیب در هنگام عقد وجود داشته باشد. ماده 1124 ق.م در این خصوص می‌گوید: «عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مزبور در حال عقد وجود داشته است.»
هرگاه زوج قبل از انعقاد نکاح به وجود این عیب در زوجه آگاه بوده است ولی با وجود آگاهی اقدام به عقد نکاح نموده است بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت. (م 1126 ق.م)
1-2) مستند فقهی قرن
مستند فقهی در مورد پیدایش خیار فسخ با وجود قرن اخبار وارده از ائمه (ع) می‌باشد در این خصوص ابی الصباح کنانی خبری از امام صادق (ع) نقل می‌کنند با این مضمون:
«از حضرت صادق (ع) پرسیدم: مردی با زنی ازدواج نموده آنگاه آن را قرناء یافته است. حضرت فرمودند: … می‌تواند شوهرش او را به خانواده‌اش برگرداند.»(6)
به نظر صاحب جواهر اگر قرن مانع از وطی باشد حق فسخ وجود دارد و می‌گوید دلیل ما اجماع و نصوص وارده در این مورد است و اگر مانع از وطی نباشد حق فسخ به وجود نمی‌آید و دلیل ما اصاله الزوم و احتیاط و انتقاع ضرر و امکان استمتاع می‌باشد. (7)
شیخ طوسی در کتاب مبسوط می‌فرمایند: «نوع دیگری از قرن، رتق (رتقاء) است و آن مسدود بودن فرج زن است،‌اگر رتقاء به صورتی بود که مانع از دخول نمی‌شد پس برای زوج خیار وجود ندارد و اگر مانع از دخول گردد برای وی خیار ثابت می‌شود اما اگر چه با استفاده از عمل جراحی این عیب را برطرف کرد حق فسخ ساقط می‌گردد برای اینکه حق فسخ به علت وجود این عیب بوده است و حال آنکه دیگر این عیب وجود ندارد، بنابراین خیار هم ساقط می‌گردد.»(8 )
حضرت امام (ره) در این خصوص می‌فرمایند: «قرن هر چند که موجب عدم دخول نباشد اما به خاطر وجود تنفر از موجبات فسخ محسوب می‌شود.» (9)
2) جذام Black Leporsy
2-1) تعریف و خصوصیات جذام
این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: «بیماری عفونی است با تظاهرات جلدی بد شکل، مخصوصاً در صورت است و خوره نیز نامیده می‌شود.» (10)
صاحب جواهر در این خصوص می‌گویند: «الجذام فهو المرض السوداوی الذی یظهر معه یبس الاعضاء و تناثر اللحم.» (11)
جذام مرضی است مسری و بدین لحاظ مبتلایان به این مرض را جدا از جامعه می‌نمایند و در بیمارستانهای مخصوص به خود آنها نگهداری می‌شوند جذام نوعی بیماری است که بر اثر آن اعضاء خشک و گوشت بدن بیمار در اثر آن می‌ریزد.
این عیب طبق بند 2 ماده 1123 ق.م از عیوب مختص زن محسوب می‌گردد و در صورتی که این عیب در زمان عقد وجود داشته باشد و مرد به آن آگاه نباشد برای وی حق فسخ نکاح ایجاد می‌شود. (1126 ق.م)
عده‌ای از حقوقدانان از جمله دکتر حائری شاهباغ در کتاب شرح قانون مدنی معتقدند که جذام و برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردند و در این خصوص می‌گویند: «جذام و برص از عیوب مرد که موجب فسخ برای زوجه باشد برحسب نظر مشهور فقها نخواهد بود اما به عقیده مصنف این عیوب نیز مشترک است.» (12)
2-2) بررسی فقهی جذام
فقها در این خصوص اتفاق نظر دارند که این بیماری در صورتی که در زمان عقد وجود باشد و مرد جاهل باشد به وی حق فسخ نکاح را خواهد داد و مستند آنها روایات واصله در این خصوص می‌باشد.
اما عده‌ای از فقها معتقدند که جذام از عیوب مشترک بین زوجین محسوب می‌گردد از جمله این فقها شیخ یوسف الفقیه(13) مؤلف کتاب احوال شخصیه فی خقه اهل البیت معتقد است که عیوب مشترک میان زوجین عبارتند از: جنون، جذام، برص و کوری و مستند خود را حدیثی از امام صادق (ع) قرار داده است: «انما یرد النکاح من البرص و الجذام و الجنون و الحکم مطلق فی رد النکاح من ای من الزوجین مضافاً الی الضرر الذی یصب المراه به مثل هذه العیوب.»
شیخ طوسی در مورد جذام معتقد است: «جذام بر دو قسم است پس اگر زوج و زوجه اتفاق حاصل کردند که این مورد جذام است اختلافی نیست و برای طرف حق 
عده‌ای از حقوقدانان از جمله دکتر حائری شاهباغ در کتاب شرح قانون مدنی معتقدند که جذام و برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردند و در این خصوص می‌گویند: «جذام و برص از عیوب مرد که موجب فسخ برای زوجه باشد برحسب نظر مشهور فقها نخواهد بود اما به عقیده مصنف این عیوب نیز مشترک است.»
فسخ ایجاد می‌شود پس اگر مشخص نبود دو شاهد اهل فن که متخصص به این امر نیز باشند یافت نشد، در این صورت چنانچه زوج در معرض اتهام بود، قول وی مقدم است در مورد زوجه.(14)
عده‌ای دیگر از فقها این عیب را از عیوب مختص زن می‌دانند. (15)
3) بَرَص Leprosy
3-1) تعریف و ذکر خصوصیات برص
برص به فتح راء و باء یا پیسی، سفیدی که در پوست بدن انسان پیدا می‌شود و دارای خارش دردناکی است یا طبق تعریف دیگر، نوعی بیماری است که موجب غلبه سفیدی بر سیاهی در قسمتی از بدن می‌گردد. (16)
صاحب جواهر در تعریف برص فرموده‌اند: «البرص فهو لغه و عرفاً، البیاض الذی یظهر صفحه البدن لغلبه البلغم.»(17)
همچنین برعکس این تعریف یعنی غلبه سفیدی بر سیاهی را نیز برص دانسته‌اند برخی از فقها هر دو نوع را برص دانسته‌اند. (18)
قانون مدنی تعریفی از برص ارائه نکرده است اما طبق بند 3 ماده 1123 ق.م باید گفت که برص از عیوب مختص زن محسوب می‌گردد و هرگاه در هنگام عقد وجود داشت زوج می‌تواند در صورت جاهل بودن با استفاده از ماده 1123 و 1126 ق.م از حق فسخ استفاده نماید.
دکتر حائری در این مورد می‌فرماید «هر چند در قانون مدنی برای زن در صورت وجود جذام و برص در مرد حق فسخ مقرر نشده است،‌ ولی دسته‌ای از فقها آن را از عیوب مشترک فتوا داده و بالنتیجه برای زوجه نیز حق فسخ قایل شده‌اند در هر حال با خوف سرایت این مرض زوجه می‌تواند از زوج مسکن جداگانه‌ای بخواهد و با او همبستر و هم غذا نشده و زندگانی خود را به کلی از زوج مجزا سازد و در صورت امتناع زوج از تقاضای مشروع زوجه، مشارالیه حق دارد بوسیله حاکم زوج را الزام به آن نماید، با این حال تبعیض نشده است،‌ نکته قابل ملاحظه آنکه دفاع زن از امراض مسریه برحسب ساختمان او بیشتر از مرد است،‌ مع الوصف هرگاه متخصصین معاشرت زن را با مردی که دارای چنین بیماری است خطرناک تشخیص دهند، حقوق فوق الذکر را خواهد داشت و می‌تواند زوج را به صورت احتمال خطر به کیفیتی که اشاره شد از ورود به منزل خود ممنوع سازد با این حال تضییقی نسبت به زوجه نشده است.» (19)
3-2) بررسی فقهی برص
شیخ طوسی (ره) در تعریف برص می‌فرمایند: «برص سفیدهایی در بدن است و آن بر دو قسم است یک نوع آن آشکار است که هر کس با دیدن آن متوجه می‌شود، پس برای طرف دیگر حق فسخ پیدا می‌گردد و نوع دیگر آن برص پنهان است پس در این صورت اگر اختلاف حاصل شد و دو نفر عادل از میان مسلمانان که اهل فن باشد وجود نداشت قول کسی که منکر است با قسم قبول می‌شود.» (20)
همانطوری که در بالا دیدیم به نظر ایشان برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردد، استدلالی که این عده از فقها برای بیان نظر خود می‌آورند معمولاً به این نحو است که اولاً از عمومات می‌توان این مشمولیت را بدست آورد و ثانیاً‌ این گونه از امراض مسری هستند و می‌بایست به شکلی زن بتواند از آن رهایی پیدا کند، بنابراین راهی جز حق خیار فسخ باقی نمی‌ماند.
عده‌ای از حقوقدانان نیز از این نظر حمایت نموده‌اند، به نظر ایشان این قول با موازین و روح فقه اسلامی منطبق است، زیرا علاوه بر عموم و حاکمیت قاعده لاضرر چنانچه این گونه امراض در زنان موجب خیار برای مردان باشد، بنا بر اولویت باید عکس آن نیز وجود داشته باشد، زیرا فرضاً اگر مرد حق خیار فسخ هم نداشته باشد، حق طلاق برای او موجود است، ولی اگر زن چنین حقی را دارا نباشد به هیچ وجه راهی برای استخلاص ندارد(21)
4) افضاء Anal Passayes