سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
شنبه 90 اسفند 13 :: 11:12 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

مطالبی که در مورد آیت الله عزالدین زنجانی زده شد به معنای تایید ایشان نیست و فقط جنبه اطلاع رسانی و آشنایی با علماء بلاد خصوصا مشهد دارد. ایشان از آنجا که متاثر از اندیشه های فقهی مرحوم آیت الله حجت هستند، به تصریح پسرشان که از اساتید خارج فقه و اصول مشهد است، آراء خاصی نسبت به دیگر علماء در فقه دارند.

نیز ایشان معتقد است که فلسفه را باید آموخت زیرا باعث کمال انسان است و بزرگان فلسفی فخر شیعه محسوب می شوند و برای یادگیری معارف باید به فلسفه مراجعه کرد. این نظر به خاطر شاگردی در محضر علامه طباطبایی و گاهی امام خمینی است.

قابل ذکر است ک بزرگانی چون آیت الله صافی و وحید خراسانی و مرحوم گلپایگانی و برخی دیگر قائلند فلسفه نیاز نیست و برخی به حرمت یادگیری آن قائلند.

خود عزالدین زنجانی در جلسه سوم دروس معارف خود رجوع به اهل بیت را در معارف لازم دانسته است.

باید اشاره نمود که مطلوب در معارف الهی این است که از آبشخور خالص امامن استفاده نمود و آن را با سخنان هرچند به ظاهر درست غیر معصومین کدر ننمود. خوشا آنان که مشکلات اعتقادیشان را با توسل به امام عصر در این عصر آشفته حل می کنند. گرچه انسداد باب  علم است اما گاهی  روزنه هایی برای  برخی چون میرزا مهدی اصفهانی و  دیگران پیدا می شود. کجتیند مقدس اردبیلی ها که سوالاتشان را مستقیم از امامشان می پرسیدند. کجاست سید علی شوشتری که قضاوت را به امر یکی از ابدال (ظاهرا) به سبب احتیاط ترک کرد؟ آیا تسلیم محض در برابر اهل بیت این نیست که حتی در سوالات و د رخواستها جز به در خانه آنها نرویم؟




موضوع مطلب : فلسفه, تفکیک, شیعه, عزالدین زنجانی, توجه, اهل بیت, معارف
شنبه 90 اسفند 13 :: 10:58 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

منزل آقا ،خیابان دانشگاه نزدیکیهای مسجد است.

وارد منزل ه شدم بوی خوش آشنایی فضا را پر کرده بود و مهربانی استاد با شاگردانش.این را همه می گفتند.

آن روز درس ایشان ،درس اخلاق طلبگی بود و بس.سخنانش گرچه به دلیل کهولت سن کوتاه بود،اما دلنشین و ماندگار بر صفحه ذهنمان

پای درس مردمی ترین عالم شهر؛

همه اینجا هستند…

همیشه مرور خاطره ها،دستاوردهای مثبتی برای انسانها دارد ،چرا که مرور هر واقعه و اتفاقی در زندگی ،یک تجربه تلخ یا شیرین را برای آدمی زنده می کند و آن را راهنمایی می سازد برای فردا روزهای پیش رو.

من هم مثل همه آدمها ،که بعضی وقتها هنگام قدم زدن از مرور خاطره هایشان نمی گذرند،در یک غروب گرم اما دل انگیز بهاری،خیابان دانشگاه مشهدد را می پیمودم و از اولین خاطرات آشنایی با بزرگمردی با خود یاد می کردم که نفسش برای من و همه جوانان شهر حکایتی از انسانیت ،دینمداری و بزرگی دارد…

…نزدیکیهای مسجد امام صادق (ع) خیابان دانشگاه که می رسم ،نماز جماعت تمام شده ،مردم از مسجد خارج می شوند،پیر و جوان ،روحانی و غیره ،همه اینجا هستند،حتی جوانهایی که لباسهای نامتعارف به تن دارند و ظاهری باز هم نامتعارف!

داخل مسجد ،خانواده ای روبروی آقا نشسته اند و منتظرند تا ایشان خطبه عقد را برای نوعروس و دامادشان بخواند.

عده ای منتظرند تا برگه های استخاره را به مسئول دفتر آقا تحویل دهند.

بعضی جوانها هم داخل مسجد سرک می کشند تا فقط چهره آقا را ببینند…

اینجا همه او را بعنوان مردمی ترین چهره مذهبی- علمی شهر می شناسند،بیشتر وقتش را با جوانها سپری می کند.

عالم است و زاهد،معلم است و استاد اخلاق،فقیه است و ادیب،و بالاخره وجودش دریایی از برکت برای شهر ما.

*اولین آشنایی؛

اولین آشنایی من با حضرت آیت الله سید عزالدین موسوی زنجانی به دوران طلبگی برمی گردد.منزل آقا خیابان دانشگاه ،نزدیکیهای مسجد است.

وارد منزل ه شدم بوی خوش آشنایی فضا را پر کرده بود و مهربانی استاد با شاگردانش.این را همه می گفتند.

آن روز درس ایشان ،درس اخلاق طلبگی بود و بس.سخنانش گرچه به دلیل کهولت سن کوتاه بود،اما دلنشین و ماندگار بر صفحه ذهنمان.

آن ایام نشریه داخلی یک مدرسه علمیه را اداره می کردم .از آقا وقت مصاحبه خواستیم درباره حقوق زن در اسلام،با اینکه می دانستند تیزاژ آن نشریه بیش از سیصد عدد نیست،مصاحبه با ما را پذیرفتند و ددو ساعت برای ما با نگاهی تجلیلی و عالمانه از حقوق زنان گفتند.

*پای درس استاد؛

سال 83 ،بعد از چند سال ،برای بار دوم خدمت ایشان رسیدم،این دفعه برای مصاحبه مطبوعاتی برای یک روزنامه کشوری.

با همه کهولت سن و بیماری که اطرافیان به ما گوشزد کرده بودند،مصاحبه با ما را پذیرفت و در یک نشست شش ساعته برایمان از دغدغه های ارزشمندش برای جوانان گفت؛که مسئولان به فکر ازدواج جوانان باشند و آنها را به بهایی اندک از دست ندهند،برایمان از مولوی گفت و شعر خواند،حافظه اش عجیب اشعار را به خاطر دارد..

*شرمنده کرامتش شدم؛

آن شب که برای مصاحبه، خدمت آقا رسیدم ،صحنه ای را مشاهده کردم که تا زنده ام از صفحه ذهنم پاک نخواهد شد و هنوز هم که در همایش یا نشست لمی،ایشان را می بینم ،ذوق زده می شوم و خاطره شیرین آن روز را برای اطرافیان و همکاران همراهم تعریف می کنم…

حسینیه منزل آق ،محل ملاقاتم با ایشان بود ،در زدم و وارد شدم.ایستاده بود و دست بر سینه سلام کرد و تا زمانیکه به خواست ایشان ننشستم ،ایشان هم ننشست.

برایم سخت بود و شیرین!

سخت که عالمی چون او، سختی ایستادن را به تن خرید و شیرین که عالمی چون او سختی ایستادن را به تن خرید تا در کنار کار مطبوعاتی درس اخلاق هم از او گرفته باشم…

*با جوانان شهر؛

بسیاری از جوانان دانشجو با آقا ارتباط خوبی دارند،مسجد امام صادق(ع) محل تردد جوانان مشتاقی است که شوق زیارت او آنها را به آنجا می کشاند و صفهای فشرده نماز جماعت را آکنده از مهر الهی می سازد.

پای درس آقا ،همه هستند.کنار طلاب مشتاق درس ،جوانهایی با موهای بلند و صورت تراشیده مشتاقانه نشسته اند و به چهره او می نگرند و می شنوند حدیث ماندگاری را.

و من یقین دارم نور الهی این چهره هدایت زندگی آنان خواهد شد.

*وظیفه ما؛

خدا کند من و تو ،و همه ما که داعیه درا حرکتهای حسینی و زینبی هستیم ،شعار را از دامنه ذهنمان پاک کنیم و چون عالم شهرمان در عمل ،کنار مردم باشیم

نوشته : طیبه مروت - سرویس فرهنگی روزنامه قدس




موضوع مطلب : عزالدین زنجانی
شنبه 90 اسفند 13 :: 10:57 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی
مصاحبه با آیت الله عزالدین زنجانی درباره حضرت معصومه و قم

کوثر: حضرت عالی از جمله بزرگانی هستید که تحصیلات عالیه را در حوزه مقدسه قم و در جوار کریمه اهل بیت گذرانده اید لطفا شمه ای از آن دوران برایمان بفرمایید.

- بنده دروس حوزوی را تا پایان سطح در زنجان در خدمت مرحوم والد و دیگر اساتید آن دیار خواندم، بعد از آن برای ادامه تحصیل راهی قم شدم .در آن زمان هنوز آیة الله العظمی بروجردی به قم نیامده بود، حوزه مقدسه را آیات سه گانه (حجت، صدر و خوانساری) اداره می کردند. در درس فقه و اصول آیة الله حجت شرکت می کردم و درس اصولی هم آیة الله صدر می گفتند. در آن نیز حاضر می شدم. حضرت امام(ره) آن زمان اسفار تدریس می کردند. درس ایشان را نیز با عده ای از فضلای حوزه از جمله حاج آقا مهدی حائری فرزند حاج شیخ عبدالکریم و آقای صدر شرکت می کردیم و یک دوره اسفار در محضر ایشان خواندیم. در آن روزگار تدریس فلسفه در حوزه قم نه تنها مرسوم نبود که گوینده آن مورد بی مهری واقع می شد. تا اینکه پس از شهریور 1320 حضرت استاد علامه طباطبایی(ره) به قم آمدند به تدریس فلسفه مشغول شدند کم کم درس فلسفه در حوزه قم رونق گرفت.  من نیز با اینکه اسفار را خوانده بودم ولی به توصیه مرحوم والد در درس مرحوم علامه نیز شرکت کردم.  از آن پس امام به تدریس فقه و اصول پرداختند.

با ورود مرحوم آیة الله بروجردی به قم، در درس فقه و اصول ایشان شرکت کردم و از محضر ایشان نیز بهره بردم.

مرحوم پدرم با حضرت امام خیلی رابطه صمیمانه ای داشتند. هر وقت ایشان به قم می آمدند مرحوم امام هر روز برای دیدن ایشان به منزل ما می آمدند به خاطر همین رابطه صمیمی ایشان به من نیز اظهار لطف و محبت می کردند. یادم هست دچار مریضی حصبه شده بودم حالم بسیار بد بود حضرت امام و مرحوم حاج سید احمد زنجانی پدر جناب حاج آقا موسی شبیری زنجانی خیلی به من لطف کردند. هر روز به عیادتم می آمدند و از من مراقبت می کردند که اگر پدرم در قم بود به این خوبی نمی توانست از من مواظبت کند.

پدرم که از دنیا رفت ناگزیر به زنجان رفتم و جریان 15 خرداد را آنجا بودم و در حد توان خودم از این حرکت عظیم حمایت و پشتیبانی کردم و می توانم بگویم اولین کسی بودم که امام و اهداف او را در آن جا به مردم معرفی می کردم به خاطر همین حمایتها سرانجام به مشهد مقدس تبعید شدم. در ایام تبعید یکی از کسانی که مقید بود هر هفته به دیدنم بیاید مرحوم آقا میرزا جواد آقا تهرانی بود با اینکه من یک تبعیدی سیاسی بودم.

پس از پیروزی انقلاب به دستور حضرت امام به زنجان برگشتم و مدتی آنجا ماندم  بعد به خاطر بعضی از مسائل مجددا به مشهد برگشتم و از توفیق مجاورت علی بن موسی الرضا(ع) بهره مند شدم.

کوثر: لطفا درباره عظمت مقام کریمه اهل بیت حضرت معصومه (س) و اهمیت زیارت آن حضرت مطالبی بفرمایید.

در بزرگی مقامش همین بس، که در میان تمامی امامزادگان بزرگ و عظیم الشان تنها امامزاده ای است که در خصوص زیارتش از امام معصوم(ع) روایت رسیده است. سعد بن سعد که از بزرگان راویان حدیث است می گوید: از امام صادق(ع) در باره زیارت فاطمه دختر موسی بن حعفر(ع) پرسیدم فرمود: «من زارها فله الجنة » هر که او را زیارت کند بهشت برای اوست.

و مشابه همین روایت از امام جواد(ع) رسیده است که می فرماید:

«من زار عمتی بقم فله الجنة »هر که عمه ام را در قم زیارت کند بهشت برای اوست.

و حال آنکه، فضیلت زیارت دیگر امامزادگان بزرگ را همچون حضرت عبدالعظیم و امثال او را از عموماتی استفاده می کنیم که در کتاب های «مزار» در مورد زیارت اولاد ائمه اطهار رسیده است و ظاهرا تنها این کریمه است که در خصوص زیارتش روایت رسیده است.

از روزی که قم مدفن این مخدره شد محل برکات و جایگاه پرورش شیعیان خاص شده است فقیهان و راویان بنام، همواره در جوار این کریمه تربیت شده اند و رشد یافته اند و تا امروز که حوزه درخشنده ترین و پرآوازه ترین حوزه علمی شیعه است از برکت وجود این بانوی بزرگ است.

کوثر: از توجه و پایبندی بزرگان و اساتیدتان به زیارت حضرت معصومه (س) چنانچه خاطره ای دارید بفرمایید.

شور و شوق موجود از برکات انقلاب است و دمیدن همان روح معنویت حضرت امام(ره) در مردم. اهتمام به زیارت و دعا و توسلات بیشتر در میان خواهد بود. و در میان خواص آن کس که از همه پایبندتر به زیارت حضرت معصومه (س) دیدم حضرت امام بود. یادم هست ایشان نماز مغرب و عشاء را در مدرسه فیضیه پشت سر آیة الله سید محمد تقی خوانساری می خواندند، بعد از تعقیبات نماز هر شب به حرم مطهر حضرت معصومه(س) مشرف می شدند و خوشبختانه من هم نوعا توفیق حضور در خدمتشان را داشتم و الآن به خوبی آن منظره دعا و زیارت خواندن ایشان و جایی که می نشستند را به خاطر دارم.

توجه به زیارت حضرت معصومه (س) با این شور و شوق همگانی که اکنون مشاهده می کنید در گذشته نبوده است یا به خاطر مشکل رفت و آمد وسائل نقلیه و یا بیشتر به خاطر جو و بی توجهی عمومی نسبت به معنویات.

کوثر: لطفا از برکات و آثار زیارت و توسلات که خود از آن بهره مند شده اید برایمان بفرمایید.

- برکات و آثار توسل به ائمه(ع) و اولیاءالله فراوان است که در کتابهای معتبر نوشته شده است ولی از آنچه مربوط به خودم می شود چند نمونه را یادآوری می کنم:

در زمان رضا خان فشار بر روحانیت به اوج خود رسیده بود از جمله این فشارها محدودیت شدیدی بود که در گذاشتن عمامه ایجاد کرده بود. کسانی مجاز به گذاشتن عمامه بودند که امتحان بدهند و تصدیق عمامه گذاری دریافت کرده باشند من با اینکه هنوز به سن تکلیف نرسیده بودم امتحان داده و تصدیق گرفته بودم در عین حال مورد تعرض ماموران شهربانی واقع می شدم لذا در یکی از سفرها که به همراه پدرم به مشهد مقدس رفته بودیم ماموران شهربانی مرا به جرم عمامه داشتن دستگیر کردند ولی چون رئیس شهربانی اهل زنجان بود با وساطت مرا آزاد کرد. یکی از آرزوهای من این بود که برای ادامه تحصیل به قم بروم. به خاطر همین فشارها و برخی امور دیگر پدرم به هیچ وجه راضی نمی شد، به خود حضرت متوسل شدم تا راه رفتن به قم را برایم بگشاید.

از اتفاق شبی برای عیادت پسرعمه ام به منزل عمه رفته بودم، آخرهای شب بود به منزل برمی گشتم با اینکه سعی داشتم در تاریکی حرکت کنم تا ماموران شهربانی متوجه نشوند متاسفانه خود رئیس شهربانی که بسیار مرد خبیثی بود، از دور مرا دید به سراغم آمد با اینکه خودم را معرفی کردم ولی به جرم معمم بودن مرا به پاسبانی سپرد تا شبانه راهی زندان نماید. در بین راه یکی از آشنایان را دیدم قضیه را به او گفتم. با تلاش بسیار شوهرعمه ام فردای آن شب مرا آزاد کردند. به منزل که آمدم مجددا رئیس شهربانی مامور فرستاد و پیغام داده بود که از این به بعد حق استفاده از عمامه را ندارم، و باید لباس متحدالشکل بپوشم. پذیرفتن این برای خانواده ما بخصوص شخص پدرم بسیار دشوار بود. لذا پدرم پیشنهاد کرد که برای رهایی از این فشار خوب است به قم بروم و گفت تو که علاقه داشتی به قم بروی حال که چنین شد من نیز راضی هستم برو! این چنین سریع توسل به کریمه اهل بیت نتیجه داد، هر چند ظاهرش ناخوشایند بود ولی سرانجام بسیار خوبی داشت و آرزوی ما برآورده شد. در قم که آمدم دچار مریضی آزاردهنده ای شدم که قابل توصیف نبود. چاره ای نداشتم جز آنکه به حرم مشرف شدم و با حضرت معصومه (س) عرض حال کردم. خدا را گواه می گیرم از حرم بیرون نیامده بودم احساس بهبودی کردم و از الطاف این کریمه اهل بیت همواره بهره مند بودم.

مورد دیگری که از دعا و توسلات سریع نیتجه گرفتم و به نظرم می رسد که ذکر آن برای زائران مفید خواهد بود این است که:

چنانکه اشاره کردم به مریضی حصبه دچار شدم حالم بسیار وخیم بود. در مدت مریضی مرحوم حضرت امام و حضرت آیة الله آقا سید احمد زنجانی خیلی در حق من بزرگواری نمودند و بیش از اندازه لطف کرده بودند. مرض آن قدر شدید بود که به حد یاس رسیده بودم. شنیده بودم نمازی هست بنام عبدالرحیم قصد داشت که برای بر آورده شدن حاجات و رفع گرفتاریها مؤثر است. گفتم چه خوب است کسی این نماز را برایم بخواند چون آدابی داشت که خودم نمی توانستم آن را انجام دهم. حضرت امام خمینی(ره) وقتی می شنوند من چنین تقاضایی دارم با اینکه نسبت به روایت کننده آن خبر اشکال داشتند در عین حال برای انجام خواسته من بزرگواری کرده بودند و این نماز را با تمام آدابش خوانده بودند و ظاهرا حرم مطهر رفته و آنجا خوانده بودند. خدای شاهد است ایشان شب این نماز را می خوانند و فردای آن حالم رو بهبود می رود و شفای کامل پیدا می کنم. این نماز در حاشیه مفاتیح الجنان آمده است. شخصی به نام عبدالرحیم قیصر خدمت امام صادق(ع) می رسد و عرض می کند فدایت شوم برای رفع گرفتاریم دعایی اختراع کرده ام امام او را از خواندن آن دعا باز می دارد و دستورالعملی برای برطرف شدن گرفتاریها و برآورده شدن حاجتهایش می دهد که آن دستورالعمل مشتمل بر غسل است و دو رکعت نماز و سجده های طولانی.

ادعیه و زیارات رسیده از ائمه(ع) فراوانند و یکی از ذخائر مهم فرهنگ غنی شیعه همین هاست که به گفته مرحوم شهید باهنر دعاها مظلوم واقع شده اند.

کوثر: حضرت عالی بیشتر چه دعاها و زیارت هایی را می خوانید؟

- چنانکه می دانید ادعیه و زیارات رسیده از ائمه - علیهم السلام - فراوانند و یکی از ذخائر مهم فرهنگ غنی شیعه همین هاست که به گفته مرحوم شهید باهنر دعاها مظلوم واقع شده اند.

اینکه چه دعا یا زیارتی را بیشتر بخوانیم; این بسته به آن است که چه دعا و زیارتی برای ما روحبخش تر و دل چسب تر بوده است افراد با هم فرق دارند.

ولی بنده در میان دعاها به دعاهای صحیفه سجادیه خیلی اهمیت می دهم. و دعای بعد از زیارت امام هشتم که با این جملات شروع می شود:” اللهم انی اسئلک یا الله الدائم فی ملکه القائم فی عزه …” را زیاد می خوانم. و نیز از جلمه دعاهای من دعا به آقا امام زمان(عج) و توسل به آن حضرت است من در این خصوص همه زائران و خوانندگان مجله را توصیه می کنم به آنچه که سید بن طاووس به فرزند خودش توصیه نمود. او در کتاب کشف الحجة به فرزندش سفارش می کند بیش از همه و پیش از همه به ولی عصر(عج) متوسل شود در دعا به آن حضرت مداومت نماید بخصوص روزهای دوشنبه و پنج شنبه که بنا بر بعضی روایات در این دو روز اعمال بندگان بر آن حضرت عرضه می شود. این شیوه توسل را به فرزندش تاکید می کند که در مفاتیح هم آمده است، می گوید هر گاه قصد توسل به آن حضرت نمودی دو رکعت نماز می خوانی در رکعت اول انا فتحنا و در رکعت دوم سوره «اذا جاء نصرالله » و بعد این زیارت را می خوانی که با این جملات شروع می شود: سلام الله الکامل التام الشامل العام…

و نیز از جمله زیارات این زیارت حضرت است «سلام علی آل یس » که از زیارت معتبر آن حضرت است در احتجاج طبرسی آمده است که این زیارت از ناحیه مقدسه برای حمیری آمده است و مرحوم حاج شیخ عباس هم آن را در مفاتیح آورده است.

اینها از جمله دعاها و زیاراتی بود که من سعی می کنم در آنها مداومت داشته باشم و از خداوند متعال می خواهم که همگان را به خواندن دعا و زیارات و توسل به معصومین و بویژه حجه بن الحسن (عج) موفق بدارد و از برکات دنیوی و اخروی آن بهره مندمان سازد.

کوثر: با توفیق روزافزون برای حضرت عالی و تقاضای دعای خیر.

- مجله کوثر ، شماره 5 ، مرداد 1376/




موضوع مطلب : قم, عزالدین زنجانی, کریمه اهل بیت, حضرت معصومه
شنبه 90 اسفند 13 :: 10:57 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

آنان که سری در معقول و منقول دارند،آیت الله سید عزالدین زنجانی را خوب می شناسند؛ فقیهی بلند مرتبه و فیلسوفی متبحر، مدرس متون فلسفی و نقاد آراء فقهی و اصولی!

عارفان و صاحبدلان نیز، بر مقام والای وی و والد بزرگوارش، مرحوم آیت الله میرزا محمود زنجانی واقفند. جویندگان اسرار قرآنی و رموز فرقانی را ،جلسات تفسیر آیت الله زنجانی، منبع فیض و شیفتگان معانی و دلدادگان حدیث دوست را ،حلقه درس مثنوی استاد ،محفل انس بود و هست که گم شده خویش را در آن محافل و مجالس می جستند و می جویند. دلیران و مبارزان تاریخ مبارزات صد ساله اخیر ایران هم ،با جایگاه بلند خاندان امام جمعه زنجان آشنایند.هنوز خاطره مبارزات قاطع و سازش ناپذیر امام جمعه و فرزند دلیرش در یاد کهنسالان و عاقل مردان خطه زنجان زنده است.در جای جای قیام پانزده خرداد ،به رهبری امام امت ،حضور آیت الله زنجانی را می توان دید؛چه همراه بزرگانی چون آیت الله شهید مطهری در سیه چال رژیم و چه با امضاها در پای اعلامیه ها ،برای تشجیع مردم یا افشای رژیم!

از آنجایی که آیت الله زنجانی فقیهی است آشنا به فلسفه ،اخلاق،عرفان،تفسیر و مسایل سیاسی و اجتماعی ،برای حوزه ها سخنی رهگشا و پیامی درس آموز دارد.دست اندرکاران مجله با شناختی که از استاد دارند و از موقعیت وی در حوزه علمیه مشهد آگاهند،این شماره و شماره آینده را به مصاحبه با آن بزرگوار اختصاص دادند تا از رهنمودهای استاد،بهره ای بایسته دستگیر خوانندگان شود

استاد،در این گفتگو از مقوله های گوناگون و متنوع سخنانی سنجیده و پربار گفته است.راه افراط و طریق تفریط به کنار نهاده و اعتدال را در همه آموزشها و پرورشها توصیه کرده است.در اکثر زمینه ها ، تصفیه و بازنگری را سفارش می کند.متون فلسفی را به بازنگاری، نیازمند می داند و دروس حوزوی را به تخصصی شدن مفتقر! استاد،طرحهای نو ،همگام با مقتضیات زمان و نیازهای عصر را در هر موردی ضروری می شمارد؛اما در هیچ یک از آنها هدف را بی تحقق اخلاقیات و آفرینش انسانی الهی برآورده نمی بیند.

آرزومند است روزی ،مبانی عرفان و فلسفه از میان متون قرآنی و نصوص روایی که معتقد است در آن به وفور وجود دارد ،بیرون کشیده شود و جای پای فلسفه و عرفان،در متن احادیث و آیات نشان داده شود تا آنان که سر جدالی با فلسفه و عرفان دارند،دریابند که هر آنچه معرفت و شناخت است ریشه در دین دارد و سرنخ در آیین!

استاد، کتب اخلاقی و تربیتی را هم بی نیاز به اطلاح و تزکیه نمی بیند و آفتهایی نظیر پا گرفتن "جدایی دین و سیاست"را از انحرافاتی میداند که در کتب اخلاقی و تربیتی مسلمانان پیدا شده است و رهایی از آن را در گرو اصلاح منابع تربیتی میداند.

مطالعه "مصاحبه با استاد"گوشه هایی از این بایدها را به خوانندگان خواهد نمود و اطلاحات مورد نیاز را نشان خواهد داد.امید که همه از سخن استاد پند گیریم و درس آموزیم.

 

حوزه: با تشکر از فرصتی که به شاگردانتان داده اید تا واسطه خیر شوند و از احوال آراء حضرت عالی برای طلاب و دیگر پژوهندگان ،راه و تجربه ای را نشان دهند.ابتدا مطابق معمول اولین سوال را از شرح زندگی و دوران تحصیل شروع می کنیم ؛ با این انتظار که ما و خوانندگان را از انبوه تجربیات ،خاطرات و اطلاعات این دوران محروم نسازید.

 

استاد: مطابق معمول طلاب زنجان، تقریبا سطح را در آن شهر ،به اتمام رساندم (یعنی رسائل و قسمت عمده "مکاسب" و مقدار کمی از کفایه) و همچنین مقداری از طهارت شیخ را هم در زنجان – نزد مرحوم آیت الله شیخ حسین دین محمدی و مقداری از اصول را نزد والد مرحوم تحصیل کردم. در سن بیست و یک سالگی به قم مشرف شدم و در آن زمان هنوز،مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ،وارد قم نشده بودند و آیات سه گانه (مرحوم حجت ،صدر و خوانساری)حوزه قم را اداره می کردند.در ابتدای ورود به قم ،درس آیت الله مرحوم آقای حجت ،رفتم و از ابتدای بحث و"خیار مجلس " تا آخر"خیارات " را در درس ایشان شرکت کردم.همچنین در درس خارج اصول ایشان از اول تا اواخر استصحاب شرکت کردم و نوشته این درس را-البته نه بطور کامل – دارم. بیان ایشان ،بسیار جالب و روان بود. مقداری هم در درس اصول آیت الله مرحوم صدر،حاضر می شدم.ایشان بعد از نماز مغرب و عشاء در مدرسه فیضیه ،خارج اصول تدریس می کردند.از جمله حاضران بحث ایشان،مرحوم آقا سید حسن مدرس و آقای عبدالحسین حائری ،نواده دختری شیخ بودند. حضرت امام ،دام ظله العالی ،در آن وقت ،اسفار می فرمودند که از اول در آن شرکت کردیم .ایشان در صحن بزرگ ، تدریس می کردند.درس فلسفه در آن زمان رائج نبود.در آن درس ،آقای حاج آقا مهدی حائری ،فرزند آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری،شیخ عبدالجواد اصفهانی،آقا شیخ محمد فکور یزدی و … شرکت می کردند.تعداد شرکت کنندگان به ده نفر می رسید. من آن درس را با آقای حاج مهدی مازندرانی ،طاب ثراه ،که" معقول" می فرمودند،تلمذ کردیم.ایشان،مجتهدی بسیار بزرگوار و از شاگردان مرحوم شریعت اصفهانی و آقا سید محمد کاظم یزدی بودند.به معقول تسلط داشتند و خیلی خوب درس می فرمودند.یادم است در آن هنگامی که شایع بود" فلسفه چه نفعی دارد؟" روزی در تدریس جلد دوم "اسفار" آنجا که مرحوم صدر المتألهین ،خطبه نهج البلاغه را در بحث توحید صفات عنوان کرده اند،ایشان کتاب را بست و درد دلش باز شد و فرمودند:"نمی دانم اینهایی که با فلسفه مخالفند، آیا این مطالب را به غیر فلسفه می توان فهمید؟"

بعد از شهریور 1320 ،سیدنا الاستاد علامه طباطبایی(ره) به قم مهاجرت کردند.بنده از ایشان سابقه ای نداشتم .در آن موقع ،مرحوم والد در قم بودند.مرحوم والد از شاگردان بسیار خصوصی مرحوم حاج شیخ محمد حسین کمپانی و مورد توجه و علاقه ایشان بودند و با علامه طباطبائی خیلی صمیمی .ایشان به من فرمودند:"حتما باید یک دوره" اسفار" پیش استاد علامه طباطبائی بخوانید و تکرار بشود." من خدمت علامه رفتم و در مدرسه حجتیه ،ابتدا برای سه چهار نفر در س را شروع کردند وحضرت امام ، دام ظله العالی ،چون دیدند که درس فلسفه و معقول من به الکفایه هست،لذا درس فلسفه را تعطیل و درس فقه و اصول ،شروع کردند. یکی دیگر از اساتیدمان ،مرحوم آیت الله حاج سید احمد خوانساری بتودند.ایشان ،از جمله افرادی بودند که با مرحوم والد بسیار مرتبط بودند.مرحوم والد می فرمودند:" وقتی که به نجف رفتم و درس آقا ضیاء عراقی شرکت کردم،کسی را نمی شناختم –از ایشان درخواست کردم که یک نفر از حاضرین را که علما وعملا خودشان می پسندند ،به من معرفی کنند که با ایشان،مباحثه کنیم.یک روز مرحوم آقا ضیاء به منزل آمدند و همراه ایشان سید جوانی با سیمای نورانی(سید احمد خوانساری ) بود آقا ضیاء فرمودند:"این آقا همان فردی است که شما می خواستید ،علماً و عملاً جامع است". مرحوم والد می فرمودند :" در چند سالی که با ایشان هم مباحثه بودم ، در طول این مدت مکروهی از ایشان ندیدم."

یک روز که مرحوم والد به قم آمده بودند، مرحوم آقای حاج سید احمد خوانساری ،طاب ثراه،به دیدن ایشان تشریف آوردند.بعد از رفتن ایشان،مرحوم والد فرمودند:"آیا از ایشان هم درس می گیرد؟"عرض کردم :"ایشان منزوی هستند و درس و بحثی ندارند که من شرکت کنم." مرحوم والد فرمودند:"حتما باید از ایشان درس بگیرید.من از موقعیت علمی ایشان خبر دارم". در بازدید که خدمت ایشان رفتیم،مرحوم والد ،راجع به درس به ایشان پیشنهاد کردند.مرحوم خوانساری ،بسیار متواضع بود.خواص،ایشان را کمتر از مرحوم حجت نمی دانستند؛اما ایشان با تواضع فرمودند: برای ایشان(اشاره به اینجانب)احتیاجی نیست. ایشان که درس آقای حجت می روند.مرحوم والد فرمودند:"من بهتر میدانم که احتیاج دارد و باید از خدمتتان استفاده کند."

بالاخره به هر نحوی بود،ایشان قبول کردند.ما خدمت ایشان رفتیم و ایشان "مقالات" آقا ضیاء (استادشان )را شروع کردند و پیدا بود که خیلی مسلط هستند.بسیار نقاض بودند و در باز کردن مطالب ،وارد. در معقول و فلسفه هم کاملا وارد بود.زیاد می دیدم که"اسفار " را مطالعه می کردند و فلسفه- مانند شرح اشارات و شوارق لاهیجی – را خصوصی تدریس می کردند.فضائل و علو جنبی نیز ،خیلی داشتند مثلا خط خوبی داشتند.به تاریخ مسلط بودند و در جنبه عملی و فضائل اخلاقی ،آنچه پیش من خیلی مهم است،بسیار ضبط لسان داشتند.بیشتر ساکت بودند مثل سیدنا الاستاد علامه طباطبایی،مگر کسی از ایشان سوالی می کرد.اگر صحبتی مطرح می شد که احتمال می رفت به غیبت منتهی شود،مانع می شدند.ایشان ،در عین قلت کلام،بسیار شیرین سخن بودند .از مرحوم کمپانی نقل می کردند که فرموده بود:"بسیار مواظب افکار و مطالب علمی که به نظرمیرسد هستم؛به صورتی که اگر موقع خواب در بستر مطالبی به ذهنم بیاید،بلند می شوم و مطلب را یادداشت می کنم." بعد فرمودند:"کسی که آنطور مطالب علمی را صید کند و آنگونه قید کند،به همان مقامی که ایشان از علم رسیدند،می رسد". راجع به مرحوم آقا ضیاء اعلی الله درجة ،فرمودند:"من خدمت ایشان عرض کردم پس وقتی که در مطلب خودتان عدول می فرمایید ،در متن واقع عدول می فرمایید."

بعد که حضرت آیت الله العظمی آقای بروجردی به قم مشرف شدند و بنای درس گذاشتند،درس فقه و اصول ایشان،حاضر می شدیم .اصول را تا اوائل ظن فرمودند که من اغلب آنها را نوشته دارم،فقه را از اجاره شروع کردند؛بعد صلوة شروع کردند.بحمدالله از محضر مبارک ایشان استفاده کرده ایم.

 

حوز: در ارتباط با حوزه علمیه زنجان که جنابعالی مقدمات و سطح را در آنجا فرا گرفته اید ، مطالبی را بیان بفرمایید.

 

استاد : قبل از زمان رضاخان ،اکثر شهرهای ایران حوزه علمیه داشتند و زنجان که تقریبا ضرب المثل بود. چند نفر از بزرگان در همین حوزه درس خوانده اند از جمله؛ مرحوم آیت الله آقا سید یونس اردبیلی ،طاب ثراه ، که قبل از مرحوم آیت الله میلانی،قدس سره، در مشهد رئیس علی الاطلاق بودند.ایشان از شاگردان بسیار برجسته و معروف و مبارز مرحوم آخوند بود؛ باسواد و فقیه کامل و اهل مبارزه بود.یکی از افرادی بود که بعد از واقعه مسجد گوهرشاد،تبعید شد.ایشان ،مدتها و تقریبا بیشتر سطح را در زنجان تحصیل کرده بودند و در مواقع مقتضی یاد می کرد. دیگری مرحوم آیت الله آقای فاضل لنکرانی- پدر همین آقای فاضل ،دامت افاضاته– بود و سومی مرحوم والد که از شاگردان ( ایشان هم در زنجان از شاگردان مرحوم آخوند ملا قربانعلی بودند) مرحوم آیت الله نائینی و مرحوم آیت الله کمپانی بودند و همچنین آقا شیخ عبدالکریم خوئینی که خود آموز کفایه هم دارند،.یکی هم آیت الله آقا شیخ حسین دین محمدی که ایشان جزء تلامذه مرحوم آخوند و مجازاز طرف ایشان، و استاد رسائل و مکاسب بود و نیز آیت الله آقا میرزا عبدالرحیم فقاهتی بود که از شاگردان دوره اول درس مرحوم آخوند و صاحب کتابی در قضاست و افراد دیگری هم مانند: مرحوم آقا میرزا ابراهیم حکیم و آقا میرزا مجید حکیم ،که فلسفه و ریاضیات تدریس می کردند، بودند. زنجان ،هشت مدرسه دارد و از اردبیل و اطراف، برای درس خواندن به آنجا می آمدند.همه این مدرسه ها ، طلبه های فاضل داشت.مسلما تبریز هم حوزه داشته است و سالهای متمادی ، کاشان هم حوزه داشت. مرحوم نراقی آنجا بوده اند و اصفهان قبل از شیخ انصاری مانند نجف بود. رضاخان که آمد اینها را از میان برد.از میان این مدرسه ها از همه مهمتر مدرسه معروف به مدرسه یا مسجد سید می باشد که مراد، جد اعلای ما،مرحوم آیت الله سید محمد مجتهد بود که با فرقه بابیه جنگید و بالاخره با فتوای ایشان محمد علی باب که داعی سید علی محمد باب بود کشته شد . بحمدالله درس و بحث و اقامه نماز جمعه و جماعت در آنجا ترک نمی شود.

 

حوزه: خصوصیات و امتیازات هر کدام از آیات و مراجع ثلاثه را بفرمایید:

 

استاد : هر سه این بزرگواران را کاملا از نزدیک می شناختم .هر کدام ،از مقام عالی فقاهت برخوردار بودند و اما روش سیاسی این بزرگواران ،روش سیاسی مرحوم آقای حجت ،ظاهرا سنخ روش آقا سید محمد کاظم طباطبائی بود و یا مثل روش مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی، خیلی به کارهای سیاسی کار نداشتند. بیشتر به همان درس و بحث می پرداختند .حتی در بحث صلوة ،صلوة جمعه را ذکر نکرده و اصلا وارد بحث نشدند و صحبتی پیرامون آن بیان نداشتند.اما مرحوم آقای سید محمد تقی خوانساری بالعکس ،ایشان بینی و بین الله بودند. کراراً از مرحوم والد،ت عریف ایشان را چه در ایام تحصیل نجف و چه بعد در مهاجرت به قم شنیدم . امام،حفظه الله ، به نماز ایشان بسیار مقید بودند و مرتب حاضر می شدند. مرحوم والد نقل می کردند:" تنها کسی که می توانست در درس مرحوم آقا ضیاء روی مطلبش تکیه کند و بایستد ،ایشان بود ،که اشکال می کرد و با مثالهای عرفی ،آنچنان مطالب خود را در برابر استاد مجسم می کرد که اغلب حاضران جلسه درس می خندیدند و این وضع خوشایند مرحوم آقا ضیاء نبود . وقتی که جنگ عراق و انگلیس پیش آمد ،ایشان به صف مجاهدین پیوست و با انگلیس وارد جنگ شد.انگلیسی ها ،ایشان را به اسارت به هند بردند وایشان بعد از برگشتن ، دچار کسالتی شده بودند. ایشان بسیار با تقوی بودند، با تقوای بدون تکلف که نماز استسقای ایشان هم خیلی معروف است. این نماز و استجابت استسقای ایشان ، مایه حیرت و تعجب افراد ارتش انگلیسی ،که در اواخر جنگ دوم جهانی در قم بودند، گردید و نقل شد که گفته بودند از کشیشتان درخواست کنید که به پیروزی کامل ما دعا کند! و اما مرحوم آیت الله صدر،ایشان نیز از جمله زعمای حوزه بودند که معتقد بودند باید در امور سیاسی اقدام جدی بشود و باید در امور،دخالت کرد و باید به فکر اصلاح امور حوزه بود و در سیاست دخالت کرد.اما این حرفها ،آن موقع هیچ خریداری نداشت .حتی افرادی که اینگونه بودند ،قدری خلاف حوزه ای و به روشنفکر و متجدد ،معروف می گردیدند.واقعا این انقلاب ،بزرگترین خدمت را به حوزه ها کرده است.شما اکنون نمی توانید وضع آن زمان را باور بکنید، چنانچه آن روزهم کسی تصور این چنین وضعی را نمیکرد که این گونه واقعیتها مطرح شود.

مرحوم آقای صدر،طاب ثراه،از نجف با مرحوم والد رفیق بودند. یادم است در یک جلسه ای ، صحبت از ماده تاریخ بود،مرحوم صدر فرمودند:« من راجع به مرحوم والدم این ماده تاریخ را گفتم" فی تلحتئ تسکتهیل طاب له الصدر" که این مطابق تاریخ وفات ایشان است.»

مرحوم آقای صدر، طاب ثراه، شاعری قوی بود.اشعار روی سنگ قبر مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم از ایشان است:

اجدب ربع العلم بعد خصبه  و هدار کان المعالی فقده

کوکب سعد سعد العلم به دهرا و غاب الیوم عنه سعده

کان لاهل العلم خیر والد و بعده امت یتامی ولده

فی شهر ذی القعده غاله الردی بهمه یالیت شلت یده

فی حرم الائمه الاطهار فی شهر الحرام کیف حل صیده

دعاه مولاه فقل مورذخا دری الکریم جل ضیفا عبده

عبدالکریم آیت الله قضی وانحل من شمل العلوم عقده

پدر ایشان، مرحوم حاج سید اسماعیل صدر است.

مرحوم حاج سید اسماعیل صدر ،از شاگردان مرحوم میرزای کبیر و از مراجع زمان خود بود. ایشان گرچه فقیه ، با تقوا و زاهد بودند، ولی معروفیت مرحوم آخوند و آقا سید محمد کاظم طباطبائی را نداشتند.البته اوضاع حوزه قم در آن هنگام،سروسامانی نداشت تا این که مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ،از بروجرد برای معالجه راهی تهران شدند. پس از بهبود، امام دام ظله،برای رونق بخشیدن به حوزه از ایشان درخواست کردند که در قم توطن کرده و حوزه را به نحو احسن در تحت زعامت خویش اداره کنند.آن بزرگوار هم دعوت امام را اجابت فرموده وارد قم شدند و درس شروع کردند. چنانچه ذکر شد، من هم مرتب درس فقه و اصول ایشان می رفتم.ایشان، ابتدا کتاب" اجاره" و بعد از آن کتاب " صلوة" را تدریس فرمودند.

بزرگان حوزه مانند خود امام و مرحوم آیت الله آقا سید محمد داماد و آقای حاج آقا مرتضی حائری نیز،در درس ایشان شرکت می فرمودند و احیانا صحبت می فرمودند.پس از ورود ایشان بود که حوزه حیات علمی دیگری گرفت و رونق فراوان یافت.غرض ، حوزه ماهیت دیگری به خود گرفت باید به ابیات مولوی متشبث گردم و به شکرانه بهره های روحی و معنوی و تشویقات خصوصی آن مرحوم و سایر اساتید عرض کنم:

این نفس جان دامنم بر تافته است بوی پیراهان یوسف یافته است

کز برای حق صحبت سالها باز گو رمزی از آن خوشحالها

تا زمین و آسمان خندان شود عقل و روح دیده صد چندان شود

حوزه:با مرحوم آیت الله میلانی ،ارتباطهای فراوان داشته اید؛در این زمینه مطالبی را بیان فرمایید.

استاد : مرحوم آیت الله میلانی، بواسطه رفاقت زیادی که با مرحوم والد داشتند،وقتی که مرحوم والد از ایران به نجف می آمدند در کربلا به منزل ایشان وارد می شدیم . یا آنگاه که ایشان به تبریز مسافرت می کردند در زنجان به منزل ما وارد می شدند. یادم می آید مرحوم آیت الله میلانی فرمودند:در نجف ،با مرحوم والد در جلسه ای پیرامون بعضی از علوم وارد صحبت شدیم .صحبت ما از صبح تا ظهر بطول انجامید و در این نشست ،پیرامون هفت علم صحبت کردیم .وقتی دیگر در مشهد مقدس فرمودند:" سی سال است ،من با مرحوم آقا ،رضوان الله علیه،رفاقت داریم. این رفاقت نیست، قرابت است". من عرض کردم مضمون فرمایش شما منطق است بر روایت امام هشتم،سلام الله که فرمودند:" موده عشر من سنه قرابه"آنگاه که اینجانب علی رغم میل باطنی خودم می خواستم از نجف به ایران برگردم (چرا که گفته می شد حوزه زنجان،کسی راندارد. چون آن ایام،مصادف بود با کسالت و بستری شدن مرحوم والد برای اداره مدرسه و مسجد سید و شاید زنجان. مرحوم والد،لازم دیدند که مراجعت کنم و احساس تکلیف می شد.) مرحوم آیت الله میلانی ،که ناراحتی من را در مراجعت به ایران دیدند،گفتند:" شما ناراحت نشوید،به شما روشی یاد می دهم که دوری حوزه را جبران کند.این روش ، نوعی ریاضت می خواهد و آن این است که یا با نذر و یا چیز دیگری ،خود را موظف کنید که یک متن فقهی را در ساعاتی از روز، عمیق مطالعه کرده و نظرات خود را پیرامون آن یادداشت کنید. به شما قول می دهم که اگر بر این کار به طور منظم اهتمام کنید، دوری شما از حوزه جبران خواهد شد. سیدنا الاستاد،علامه طباطبائی ،معظم له را معرفی می نمودند و آثاری که از درس ایشان طبع شده، گواه فقاهت و درجه اجتهاد آن مرحوم می باشد.بسیار متواضع و بزرگوار و چون از تلامذه خاص مرحوم آقای حاج شیخ محمد حسین کمپانی بودند،طبعا دارای حالات و مقامات معنوی بودند.در اوانی که اینجانب در کربلا به منزل ایشان ،که منزل کوچکی بود ،وارد می شدم، پیوسته احساس می کردم که شبها بعد از تهجد و نماز بدون اندک صدایی،درب حیاط را باز می کردند و به حرم مطهر مشرف می شدند.

مرحوم آیت الله میلانی در سال 42 جزء پیشگامان در حرکت انقلابی بودند و به همین جهت به تهران تشریف آوردند .کاملا یادم است که ورود ایشان به تهران مصادف با زندانی شدن ما، در همان تاریخ بود. بعد از خلاصی از زندان ،مجالسی داشتیم با بعضی از مراجع وقت و علماء که به تهران آمده بودند.این مجلس در منزلی که ایشان ساکن بودند،منعقد میشد.گاهی هم جلسه خصوصی راجع به اوضاع، در منزل یکی از منسوبین ما تشکیل می شد.در بعضی از این محافل خصوصی، مرحوم شهید مطهری(ره) نیز شرکت داشتند.

ادامه دارد . . .

منبع : مجله حوزه شماره پنجم سال چهارم آذر و دی 1366




موضوع مطلب : عزالدین زنجانی
شنبه 90 اسفند 13 :: 10:55 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی
مصاحبه آیت الله عزالدین زنجانی با مجله اخبار شیعیان

اخبار شیعیان :‌لطفاً بفرمایید چه ویژگی‌هایی فقه شیعه را از فقه اهل سنت متمایز می‌کند؟

• بسم الله الرحمن الرحیم‌. یکی از جهاتی که باید روی آن کار کرد، حفظ اتحاد مسلمانان است‌ همان‌گونه که ائمهء ما بخصوص امام صادق صلوات الله و سلامه علیه عمل می‌کردند. از امام صادق‌(ع‌) روایات زیادی نقل شده مبنی بر اینکه شیعیان رفتارشان‌، اخلاقشان و آداب معاشرتشان با اهل سنت به گونه‌ای باشد که آنها غبطه بخورند و مرا یاد کنند بگویند: خدا جعفر را رحمت کند که اصحابش را خوب تربیت کرده است‌. پس به عیادتشان بروید، از جنازه‌هایشان تشییع کنید و هر آنچه را که لوازم اخوت و مودت یک مسلمان نسبت به مسلمان دیگر است انجام بدهید. … زیدٌ الشّحام انه قال‌: یا زید خالقوا الناس باخلاقهم صلّوا فی مساجدهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و ان استطعتم ان تکونوا الائمة والمؤذنین فافعلوا فانکم اذا فعلتم ذلک قالوا هولاء الجعفریة رحم الله جعفراً ما کان احسن ما یؤدب اصحابه و اذا ترکتم ذلک قالوا هولاء الجعفریة فعل  الله بجعفر ما کان اَسؤأ ما یؤدب اصحابه‌ (من لایحضره الفقیه‌، ج 1، ص 383)

• آنچه دشمن می‌خواهد، ایجاد اختلاف بین مسلمان‌هاست‌. چه بسا خودشان عواملی برای ایجاد اختلافات و درگیری‌ها بین مسلمانان داشته باشند. در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید آمده است که سر چه موضوعی در بغداد و در بین کشورهای اسلامی اختلاف درگرفت و خیلی‌ها بر اثر این اختلاف کشته شدند. (شرح نهج‌البلاغه‌، ج 8، ص 200-214) اسلام امروز هم دشمن دارد. صهیونیست‌ها و آمریکا دشمنان درجه یک اسلام هستند و هدفشان این است که با همین اختلاف به دین و اسلام صدمه بزنند، ولی باید هشیار باشیم که این‌گونه اختلافات جزئی را در سایه ادب و فراست و مهربانی حل نماییم‌.

• در اینجا بد نیست خاطره‌ای را عرض کنم‌. قریب پنجاه سال پیش‌، که کردستان تابع زنجان بود، دولت آن زمان‌، شخصی به نام حاجی باب الشیخ را که امام جمعه سقز بود، بر سر موضوعی محکوم و در زنجان زندانی کرده بود. مرحوم والد اعلی الله مقامه الشریف که در آن زمان در زنجان بودند و عمدهء مشکلات مراجعه‌کنندگان به دست ایشان حل می‌شد، از حاجی باب الشیخ کاغذی دریافت می‌کند با مضمون خیلی لطیف و مردم‌پسند که بعد از تحیات نوشته بود: آقا چطور بود که وقتی عثمان محصور شد، یا علی مددی گفت و حضرت کمک کردند. شما هم به داد من برس‌! و مرحوم آقا هم اقدام کرده بودند. به یادم می‌آید در یک زمستان وقتی کودک بودم‌، و ملازم جلسه مرحوم والد‌، حاجی باب الشیخ آمد و پشت سر آقا شروع کرد به نماز خواندن‌، ولی تکتف نکرد. بعد از فراغت از نماز، آقا فرمودند: عجب است شما تکتف را انجام ندادید! او گفت‌: من شافعی هستم و شافعی هم واجب نمی‌داند و خود شافعی وقتی مهمان یکی از علمای شیعه شد، این عمل را به خاطر میزبانش ترک کرد. من هم چون می‌دانم شما انجام نمی‌دهید، به احترام شما انجام ندادم‌.

• مرحوم آقا شیخ عبد الله مامقانی در تنقیح المقال‌ در حالات خودشان می‌نویسند: ما در این سال به مکه مشرف شدیم … همه بالاتفاق نظر دادند که امام جماعت مسجد الحرام باشم‌. در آن زمان‌، 15000 نفر در نماز جماعت به ایشان اقتدا کردند در حالی که ایشان یک عالم شیعی بودند. … و لقد حججت بحمدالله تعالی سنة الف و ثلاث مائة و ثمان و ثلاثین فخرجت من النجف الاشرف فی الیوم الرابع عشر من شهر شعبان و انانا و للحج استجابا فلمّا وردت الکاظمیة و کنت مدعوّا الی ضیافة جناب صاحب المجد و العز و السعادة الحاج حسین التبریزی المقیم فی الکاظمیة و متجره فی بغداد اعزه الله تعالی فی الدارین و وفقّه للسعادات الابدیة فبذل لى الزاد والراحلة و انی بما هو فوق ما یؤمل منه من الضیافة و وردنا مکة المشرفة فی 27 شهر رمضان و سافرنا الی المدینة المشرفة فی سابع شوال و رجعنا الی مکة فی ثامن ذی القعدة و انعقدت لنا صلاة جماعة علی طریقتنا مرسل الیدین و الحنک واضعین الترب لنسجود فی المسجد الحرام فی اول المغرب فی قبال الائمة الثلاثة الشافعی و المالکی و الحنبلی و قد نقل ان جماعتنا بلفت خمسة عشر الف نفسا و ذلک مما لم یتفق لاحد و ذلک ایضا من فضل الله سبحانه یؤتیه من یشاء … و قد کان الحاج تسعون الفا علی ما کانوا ذاکرین فی جریدة القبلة … (تنقیح المقال‌، ج 2، ص 211)

• بنابراین‌، باید در مصاحبت‌ها و رفتارها به هم کمک کرد. همین مسئله باعث می‌شود تا آنها راغب بشوند و گرایش پیدا کنند. البته این به معنای دست برداشتن از اصول یا فروع فقهی خودمان نیست‌ یعنی این‌طور نیست که ما به خاطر حفظ اتحاد حاضر باشیم از اعتقاداتمان دست برداریم و تسلیم بشویم‌. ما نمونه‌های بسیاری در این زمینه داریم که به برخی از آنها اشاره می‌کنم‌:

• مرحوم سید شرف الدین رضوان الله تعالی علیه به مصر رفتند. در مصر با شیخ سلیم در همین موضوعات تشیع و تسنن مباحثه کردند. این دو شخصیت بزرگ با یکدیگر بنا می‌گذارند که پس از مراجعت سید شرف‌الدین‌، مباحثات خود را به وسیله مکاتبه با هم ادامه دهند. این ماجرا ادامه پیدا می‌کند و ایشان با کمال ترتیب و نظم و در تاریخ‌های معین با شیخ سلیم به طور مفصل بحث می‌کند با کمال احترام سؤالاتی را از یکدیگر می‌پرسند و جواب می‌دهند. ماحصل این مباحثات کتابی می‌شود به نام المراجعات‌ که بحمدالله چندین مرتبه تجدید چاپ شده است‌. به عقیده من بر حوزه علمیه است که آن را تجهیز کند. در این مباحثات‌، هر دو تسلیم حق بودند، بنا هم داشتند اذعان بکنند. از این‌رو، سرانجام شیخ سلیم گفت‌: حق با شماست‌، من دیگر جواب ندارم‌. مراد هم این است که مغالطه نشود. بنابراین‌، ما در عین حال که باید با آنها با محبت برخورد نماییم و حقوق و قوت اسلامی را نگه بداریم‌، باید اصول خودمان را که حق هم هست‌، کاملاً محکم بچسبیم‌.

•اما فقه شیعه. فقه شیعه به برکت ائمه‌(ع‌) فقهی پویاست‌. چون امامان ما حجت حق بودند و وارد به احکام الهی‌، کلام ایشان حجت است‌ .متسلسلاً از جد بزرگوارشان حضرت امیر(ع‌) و همچنین از رسول الله(ص‌) نقل می‌کنند. پس مذهب شیعه واقعاً و خالصاً دین اسلام است‌. ائمه ما همهء اصول و فروع مذهب را از وحی الهی و قرآن استنباط و استخراج کرده‌اند. اما اهل تسنن چون نصوص را کم دارند، خیلی متأخرند از زمان نزول قرآن‌، و تا آن وقت خلا‌› هم داشتند. از این‌رو، ناچار شدند به قیاس و به اعتقادات عقلی که ملاک درستی ندارند دست بزنند و به چیزهایی مانند استحسانات و مواردی از این قبیل که در اصولشان هست متشبّث بشوند. اما ما می‌توانیم بسیاری از مسائل را هر چند در نص وارد نشده باشند با فقه خودمان حل کنیم‌. فکر ما خیلی توسعه دارد. برای نمونه‌، اهل تسنن در خصوص آیهء شریفه وَیَسْئلُونکََ عَن‌ِ الَْمحِیض‌ِ قُل‌ْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِی‌الَْمحِیض‌ِ وَلاَ تَقْرَبُوهُن‌َّ حَتَّی‌َ یَطْهُرْن‌َ فَإِذَا تَطَهَّرْن‌َ فَأْتُوهُن‌َّ مِن‌ْ حَیْث‌ُ أَمَرَکُم‌ُ اللّه‌ُ إِن‌َّ اللّه‌َ یُحِب‌ُّ التَّوَّابِین‌َ وَیُحِب‌ُّ الْمُتَطَهِّرِین (بقره‌: 222) بر این عقیده‌اند که مقاربت با زن پیش از انجام غسل حیض‌، هر چند به طور کامل پاک شده باشد، حرام است‌، اما ما در فقه شیعه می‌گوییم به مجرد اینکه خون قطع شد و طهارت پیدا کرد، هر چند غسل نکرده باشد مانع ندارد. این یک نمونه کوچکی است از اختلاف در فقه شیعه و اهل تسنن‌. مبنای ما روایات اهل بیت و ظواهر کتاب است‌، اما چون آنها به قیاسات و استحسانات روی آورده‌اند، اتکایشان تنها به آراء است‌. محی‌الدین عربی‌، عارف معروف  در فتوحات‌ ثابت می‌کند که این همه اختلاف میان مسلمانان ناشی از اتکا به آراء است‌. اتکا به آراء صدمات زیادی به اسلام زده است‌. در آنجا می‌گوید: تمام بدبختی‌ها به خاطر اختلافات در حکم خدا می‌باشد.
اخبار شیعیان :‌با توجه به موارد اختلافی بین فقهای شیعه‌، چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنید؟ برای مثال‌، در ایام حج در یک کاروان‌، حجاج از مراجع مختلف تقلید می‌نمایند. حال با توجه به اختلاف در مطاف و … چه باید کرد؟

• اصل سؤال این است که آیا هر اختلافی موجب تشتّت است و باید از آنها جلوگیری کرد یا نه؟ ظاهراً در کتاب امالی‌ سیّد مرتضی که کتاب ارزشمندی است و در ایران هم چاپ شده این توضیحات را دیدم‌: یهودیان به حضرت امیر عرض کردند شما عجب ملتی هستید، نگذاشتید آب غسل پیغمبرتان خشک بشود، شروع کردید به اختلاف‌. حضرت فرمود: شما بدتر از ما هستید چون هنوز پیغمبرتان از میقات برنگشته بود که شروع کردید به اختلاف‌. در حالی که هم پیغمبرتان زنده بود و هم وصی‌اش هارون‌، اختلاف را ایجاد کردید که موجب تغییرتان شد. اما ما در خصوص پیغمبرمان اختلافی نداریم‌، فقط نمی‌دانیم که چه چیزی از ایشان صادر شده و چطور باید آنها را روایت کنیم‌. بنابراین‌، فهم‌ها در این موضوع مختلف است‌ فهمی که تربیت علمی و دینی شده باشد، خداوند به آن قوه‌ای می‌دهد که می‌تواند حکم را از روایت مورد نظر استخراج کند.

• این اختلاف‌، اختلاف مضرّی نیست‌ یعنی به‌گونه‌ای نیست که مقصد را از بین ببرد، بلکه موجب می‌شود که ما حکمی را که از رسول اکرم‌(ص‌) و در نهایت‌، از سوی خدا آمده درست بفهمیم‌. این غیر از آن است که در اصل حکم‌، ما اختلاف بکنیم‌. البته در این زمینه هم علما باید همان‌گونه که حضرت امام حسن عسکری‌(ع‌) می‌فرمایند و این روایت را شیخ در رسائل‌ در باب خبر واحد به طور مبسوط نقل کرده است دارای شرایط خاصی باشند. … ما فی الاحتجاج عن تفسیر العسکری‌(ع‌) فی قوله تعالی … و منهم اُمیّون لا یعلمون الکتاب‌ من انه قال رجل للصادق‌(ع‌) … فامّا من کان من الفقهاء، صائناً لنفسه‌، حافظاً لدینه‌، مخالفاً علی هواه‌، مطیعاً لامر مولاه‌، فللعوام ان یُقلَدوه‌. و ذلک لا یکون الّابعض فقهاء الشیعة لاجمیعهم‌ (رسایل‌، ج 1، ص 141-140 / احتجاج‌، ص 457) مرحوم آیة الله حکیم هم در شرح عروه‌ می‌گویند: صرف داشتن عدالت برای مرجع کافی نیست‌، بلکه فقیه نباید حریص به دنیا باشد و … اگر این‌گونه شد و فقیه به یقین رسید، مقلّدانش باید از او تبعیت کنند. بله‌، برخی از مقلدبازی‌ها جداً حرام است و موجب ناراحتی می‌شود. خود صحابه هم با یکدیگر اختلاف داشتند، حتی در زمان ائمه‌(ع‌). مثلاً، هشام بن حکم با محمد بن ابی‌عمیر اختلاف‌نظر داشتند از جمله در باب زکات‌. هر دو بزرگوار بودند. امام صادق‌(ع‌) می‌فرمایند: اگر امثال اینها نبودند اصلاً عقاید دین ما از بین می‌رفت‌. این‌گونه اختلافات نه تنها بد نیست‌، بلکه موجب تقویت دین می‌شود. اما اگر اختلافات از روی هوا و هوس باشد و خدای ناکرده این‌طور باشد که نگذاریم دیگری عرض اندام بکند، این خیلی خطرناک است‌. همان‌گونه که حضرت عسکری‌(ع‌) فرمودند، این آخوندهایی که اهل دنیا هستند و غیردنیا چیزی سرشان نمی‌شود، نسبت به ضعفای شیعهء ما از جیش یزید و معاویه بدترند. اما نفی اختلاف بما هو اختلاف‌، امری طبیعی است‌. هشام بن حکم جوانی بود که حضرت ایشان را به مشایخ اصحاب برتری می‌فرمود. محمد بن ابی‌عمیر هم که مرسلاتش حجّت است‌. این دو بزرگوار به شدت با هم اختلاف داشتند. در کتاب خمس‌ مرحوم حاج آقا رضا همدانی قواعدی در این زمینه وجود دارد. کسی که مطابق ذوق و فهم عرفی‌، روایات را خوب می‌فهمد و به سبک ائمه آشنا شده است می‌داند که چگونه باید عمل کند. … و لکن قد یقال بعدم امکان الالتزام بهذا الظاهر فانه کاد ان یکون مخالفاً للضرورة و لم ینقل عن احد من الاصحاب التعبد بهذا الظاهر عدا ابن ابی‌عمیر فی ما حکاه عنه السندی بن الربیع حیث قال علی ما نقل انه ای ابن ابی‌عمیر لم یکن یعدل بهشام بن الحکم شیئاً و کان لا یغب‌ّ اتیانه ثم انقطع عنه و خالفه و کان سبب ذلک ان ابا مالک الحضرمی کان احد رجال هشام وقع بینه و بین ابن ابی‌عمیر ملاحاة فی شیءٍ من الامامة. قال ابن ابی‌عمیر: ان الدنیا کلها للامام علی جهة الملک و انه اولی بها من الذین فی ایدیهم و قال ابومالک‌: لیس کذلک املاک الناس لهم الا ما حکم  الله به للامام من الفیء والخمس و المغنم فذلک له و ذلک ایضا قد بیّن  الله للامام أین یضعه و کیف یصنع به فتراضیا بهشام بن الحکم و صار الیه و حکم هشام لابی مالک علی ابن ابی‌عمیر، فغضب ابن ابی‌عمیر و هجر هشام بعد ذلک‌. (مصباح الفقیه‌، کتاب الخمس‌، ج 14، ص 8)
اخبار شیعیان : ‌پس به فرمایش حضرتعالی اختلاف برداشت اشکال ندارد؟

• همانگونه که عرض کردم‌، اگر یک مجتهد رأیش را بگوید، عده‌ای هم پیرو او باشند هیچ اشکالی ندارد، ولی اگر طوری شود که او بخواهد رئیس دیگران باشد این خطرناک است‌، این همان مصداق فرمایش حضرت عسکری‌(ع‌) است‌.
اخبار شیعیان:  در بعضی از مسائل‌، اختلاف فتاوا مقلّدان را به حرج می‌اندازد برای مثال‌، در مسئلهء حج آیا نمی‌شود طرحی ریخت که علما این مسائل را به صورت شورایی حل کنند؟

بر خلاف آنچه که ما را از آن ترسانده‌اند، این دین خیلی آسان است‌. به فرمایش امام باقر(ع‌)، دین وسعتش زیاد است‌. … ان اباجعفر(ع) کان یقول ان ا لخوارج ضیّقوا علی انفسهم بجهالتهم ان الدین اوسع من ذلک ان علی بن ابی‌طالب‌(ع‌) کان یقول ان شیعتنا فی اوسع ما بین السماء الی الارض انتم مغفور لکم‌ (بحارالانوار، ج 100، ص 70) واقعاً بایستی آنهایی را اخذ کرد که خیلی آسانند. چندی پیش یکی از فضلای خوب قم نزد من آمد و گفت‌: آقا! من روایات پیامبر و ائمه را که می‌بینم‌، متوجه می‌شوم آنها با برخی از فتاوای علما خیلی اختلاف دارند مثلاً مرحوم سید در عروه‌ در مسئلهء وضو برای شستن صورت خیلی مبالغه و سخت‌گیری می‌کند، در حالی که ائمه جهات سهولت دین را در نظر می‌گرفته اند.
اخبار شیعیان :‌با توجه به اینکه اصل اختلاف موجب تشتت نیست‌، وظیفه علما نسبت به یکدیگر چیست؟

• از حالات شیخ انصاری نقل می‌کنند که یک روز خواهر ناصرالدین شاه که به نجف آمده بود به خدمت ایشان می‌رسد. چون وقت ناهار بوده‌، در یک مجمعه‌ای یک ظرف آبگوشت رنگ و رو رفته و مقداری نان به عنوان غذا می‌آورند. از قضا مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی صاحب حاشیه‌ که آن زمان مشغول تصحیح مکاسب‌ برای چاپ بودند وارد می‌شود و چون با این صحنه مواجه می‌شود، خطاب به شیخ عرض می‌کند: در تهران مرحوم ملا علی کنی خیلی کبکبه و دبدبه و ثروت و خدم و حشم و برو و بیا دارد چرا بین شما و ایشان اینقدر تفاوت است؟ شیخ به مرحوم آشتیانی می‌فرماید: فوراً صیغهء توبه را تلقین کن‌ چون پشت سر مرجع غیبت کردی‌ آنچه ایشان آنجا انجام می‌دهند حق است و آنچه من اینجا انجام می‌دهم نیز حق‌. چرا؟ چون ایشان در مقابل وزرا و سفرای خارجی که می‌آیند بایستی آن کبکبه را داشته باشند، من هم به خاطر اینکه برای طلابی که وضعیت مالی خوبی ندارند، الگو باشم ناچارم این‌گونه زندگی کنم تا اینها ناراحت نباشند.
اخبار شیعیان :‌لطفاً از ضرورت فلسفه برای طلبه‌ها بگویید. اگر خاطراتی هم از علامه طباطبایی دارید بیان بفرمایید.

• راجع به علامه صحبت زیاد است‌. واقعاً باید به روح ایشان درود و صلوات فرستاد. نحوهء آشنایی ما با ایشان مفصل است‌. ایشان با مرحوم والد در نجف خیلی گرم و رفیق بودند. مرحوم والد خیلی زودتر آمده بودند ایران‌. ایشان هم بعدها برگشتند به ایران و در تبریز مشغول شدند. در جریان اشغال ایران که همه بیرون رفتند، این بزرگوار هم به قم تشریف آوردند. چون مرحوم والد از نجف با ایشان آشنا بودند، به من فرمودند: شما حتماً باید درس اسفار را با ایشان بگذرانید. گفتم‌: آقا! من پیش امام اسفار را خوانده‌ام‌. (من به همراه شهید مطهری‌، آقای منتظری‌، مرحوم حاج آقای مهدی حائری‌، آقای رومی‌، آقای فکور یزدی و چند نفری دیگر در یکی از بقعه‌های صحن بزرگ حضرت معصومه‌(س‌) در محضر امام اسفار خوانده بودیم‌.) مرحوم والد گفت‌: نه‌، این چیز دیگری است‌، من این را لازم می‌دانم‌. من اطاعت امر کردم و رفتم خدمت مرحوم علامه‌. آن وقت‌ها اسفار تازه چاپ شده بود در دو جلد قطور. ایشان خیلی بزرگوار بود، خیلی باحیا حرف می‌زد. پس از اینکه تقاضای خود را مطرح کردم‌، فرمود: من اثاثیه‌ام در تبریز مانده‌. من گفتم‌: آقا! این اسفار برای شما، شروع بفرمایید. ایشان دیگر جواب نفرمودند و من مشغول شدم‌. در محضر درس ایشان که در مدرسه حجتیه بود، به جز من‌، آقای شیخ جواد خندق‌آبادی بود و یکی دیگر که در تهران‌، دبیرستان علوی را اداره می‌کرد. ما سه نفر در درس علامه حاضر شدیم و ایشان درس را شروع فرمودند. ایشان انصافاً فوق‌العاده بود. چون ممکن بود نتوانم همهء فرمایشات ایشان را در حافظه‌ام نگهداری کنم‌، به ایشان عرض کردم‌: آقا هر چه به نظر مبارکتان می‌رسد در حاشیهء اسفار من مرقوم فرمایید. ایشان هم قبول کردند و آراء خودشان را آنجا بر حسب خواهش من یادداشت کردند. الان این کتاب نفیس نزد فرزندمان آقای حاج سید محمد حسینی نگهداری می شود. خلاصه ما شروع کردیم تا اینکه جمعیت زیاد شد.

• ایشان خیلی به من لطف داشتند. بعداز فوت مرحوم والد، ایشان دو سال پیاپی‌، هم برای تسکین قلب من و هم به خاطر لطفی که به خانواده ما داشتند، تابستان را تشریف آوردند زنجان منزل ما. واقعاً وجود ایشان در زنجان مغتنم بود، خیلی هم متواضع بودند. روحانیت زنجان می‌آمدند خدمتشان‌. ایشان به معنای واقعی کلمه معلم‌ بودند. معلّم یعنی چه؟ یعنی احاطه داشتن به تمام معلومات عصر خود مثل معلم اول‌، معلم ثانی‌، معلم ثالث (میرداماد) و …

• اما راجع به فلسفه‌، روایاتی در باب توحید از جمله در کافی‌ و وافی‌ وجود دارند که اگر فلسفه دستگیر آدم نباشد اصلاً آنها مجمل می‌شوند. امام صادق‌(ع‌) از هشام بن سالم می‌پرسد: آیا توحید را بلدی؟ (آدم مات و مبهوت می‌شود که مثلاً از یکی از علما بپرسند تو موحد هستی‌، آن هم قدری به گلایه‌.) می‌گوید: بلدم‌. حضرت می‌فرماید: بگو ببینم که چطوری است؟ می‌گوید: حی‌ٌّ قادرٌ علیم‌ٌ سمیع‌ٌ و بصیر. می‌فرماید: همین‌، دیگر چیزی نمی‌دانی؟ می‌گوید: خیر. می‌فرماید: اشتباه است‌، سمیع من حیث سمیع…. چنین مضامینی در دعاها پر است‌. احدیت خدا یعنی چه؟ مرتبهء احدیت کدام است؟ واحدیت به چه معناست؟ انسان حتماً باید اینها را ببیند، منتها هر کسی برای یک فنی ساخته شده است‌. البته چیزهایی را باید بلد باشد تا مطابق ذوقش برای فهم آن روایات از فلسفه اقدام کند. برای مثال‌، همین افرادی که الان فلسفه می‌خوانند، خوب است در کنار تحصیل فلسفه‌، دروس دیگری نیز برای آنها در نظر گرفت‌. خواجه نصیرالدین طوسی در آداب المتعلمین‌ به مسئلهء نظم در تحصیل اشاره کرده است‌. قطعاً استعدادهای متوسطه و بلکه بالاتر از متوسطه میان اهل علم زیاد است‌ هم می‌توانند فلسفه را یاد بگیرند و هم ریاضیات و هم علوم دیگر را. مثلاً شیخ بهایی و امثال اینها، هم ریاضیات بلد بودند، هم طبیعیات و هم فلسفه‌.
اخبار شیعیان :‌برای ترویج و تبلیغ تشیع در جهان‌، چه طرح‌هایی را، بخصوص برای طلبه‌های جوان‌، دارید؟

• ترویج نمی‌خواهد،  اگر ما بتوانیم خودمان عامل باشیم و چهرهء واقعی شیعه را با رفتارمان به مردم بشناسانیم دیگر هیچ زحمتی نداریم‌. البته قسمت اعظم این کار به عهدهء مسئولان است‌. من در جمع دختران دانشجو که از زنجان آمده بودند گفتم‌: اگر الان در تلویزیون برخی صحنه‌های مسئله‌دار را نشان می‌دهند، مسبب آن‌، امثال شماها هستید. البته مرادم شماهای نوعی است‌. این از طرح‌های استعمار است‌، البته عذر می‌آورند که غیر این نمی‌شود ما می‌پرسیم‌: چرا در زمان امام‌(ره‌) شد؟ در آن زمان همه چیز تحت کنترل بود. بنابراین‌، شما حق بازخواست دارید. تشیّع بعد از ظهور امام‌(ره‌) دنیاگیر شد. اگر همان رویه ادامه پیدامی کرد، قطعاً دیگر نیاز به ترویج نداشت‌. برای مثال‌، چندی پیش یک دختر آلمانی آمده بود اینجا تا راجع به شیخ جواد بلاغی تحقیق کند یعنی موضوع تحقیق پایان‌نامه‌اش راجع به شیخ جواد بلاغی بود. این از برکات انقلاب است‌. ما اگر رفتار خودمان را درست کنیم‌، ترویج تشیع زحمت نمی‌خواهد، مشروط به اینکه آنچه را که از آینه تمام نمای دین در قرآن هست‌، با اعمال خودمان لکه‌دار نکنیم‌. من در زمان شاه با جوانان در ارتباط بودم و شاهد بودم چقدر مردم و جوان‌ها به دین گرایش داشتند.

* اخبار شیعیان، شماره 14، با اصلاح و ویرایش




موضوع مطلب : فقه, شیعه, عزالدین زنجانی, تقریب, اهل سنت