سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
سه شنبه 95 مهر 6 :: 11:44 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

از امام رضا علیه السلام  روایات فراوانی به ویژه در بحث اعتقادات به میراث گذاشته شده است که درباره یک روایت بررسی هایی انجام یافته که در سایت رضوان علم از سوی حقیر منتشر شده است. پیشنهاد می شود به آن مراجعه شود.

http://razavi.aqr.ir/portal/home/?news/122501/168057/1018296/%D8%B5%D9%81%D8%A7%D8%AA%20%D8%B0%D8%A7%D8%AA%20%D8%A7%D9%84%D9%87%DB%8C%20%D8%A7%D8%B2%20%D9%85%D9%86%D8%B8%D8%B1%20%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85%20%D8%B1%D8%B6%D8%A7%20(%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%20%D8%A7%D9%84%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85)




موضوع مطلب : مقاله, یادداشت, توحید, صفات, اعتقادات, امام رضا, شیعه, رضوان علم, کامران اویسی, دکتر, استاد, حجت الاسلام
چهارشنبه 93 دی 10 :: 10:55 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

نوشتاری از دکتر کامران اویسی

فخر رازی معتقد است سوگند خوردن به اشیاء صحیح نیست بلکه به پروردگار آنها باید قسم خورد. در سوره دخان نیز، اگر"حم"، "قسم به حم" باشد، در تقدیر، "قسم به پروردگار حم و پروردگار کتاب مبین" است.[1] بله چنان که آیت الله مکارم شیرازی نیز بیان داشته است: اولاً حتى الامکان نباید قسم خورد؛ ثانیاً در موارد لزوم، مخصوصاً در مقام قضاوت و رفع اختلاف و خصومت، تنها به نام خدا قسم یاد شود، چرا که قسم به غیر نام خدا در مبحث قضاوت ارزشى ندارد، حتى اگر به مقدساتى مانند قرآن و پیامبر(ص) و امامان (ع) باشد. همان‏گونه که قسم هاى تعهدیّه نیز در صورتى آثار فقهى دارد که به نام خداوند باشد.[2]

غالباً، هدف خداوند از قسم خوردن به موجودات، توجه دادن انسانها به اسرار نهفته در آنها و سعى در کشف اسرار درونى موجودات است. اما هدف ازقسم خوردن انسان ها به امور مقدس، علاوه بر اشاره به قداست آنها، ترغیب و تشویق یا ترساندن و برحذر داشتن و یا جلب اعتماد طرف مقابل است.[3] اما این نکته نیز نباید فراموش گردد که گرچه قسم یاد کردن از نظر اسلام کار خوبى نیست اما حرام نمى‏باشد. اگر به خاطر هدفهاى مهم تربیتى و اجتماعى و اصلاحى انجام گیرد ممکن است واجب یا مستحب گردد.[4]بسیاری از آیات قرآن که به "اقسام القرآن" مصطلحند، خدا قسم خورده است.[5] پیامبر (ص) نیز بارها به جان یا عمر خود قسم خورده است.[6] علامه طباطبایی در پاسخ به کسی که قسم به غیر خدا را از باب شرک جایز نمی داند، گفته است: اگر مقصود این است که سوگند به غیر اسم خدا در حقیقت تعظیم  و پرستش غیر خدا است در جواب بیان می گردد: هر تعظیمى شرک نیست، بلکه شرک عبارت است از اینکه عظمتى را که مخصوص ذات خداوندى است و با آن از هر چیزى بى نیاز است براى غیر خدا قائل شد؛ اگر هر تعظیمى شرک بود، خود پروردگار در قرآن مخلوقات خود را تعظیم نمى‏کرد؛ در حالی که معلوم است که سوگند خالى از یک نحوه تعظیم نیست. چه مانعى دارد همان طورى که خداوند اشیاء را به عظمتى که خودش به آنها داده است،  یاد فرموده، ما نیز آنها را به همان موهبت تعظیم، و به همان مقدار از تعظیم یاد کنیم؟[7] بنابراین اصل قسم خوردن به غیر خدا شرک یا بدعت نیست.

 



[1] . مفاتیح الغیب، ج 27،‌ ص 651.

[2]. ر.ک: سوگندهاى پربار قرآن، ص 48.

[3]. مرزهاى توحید و شرک در قرآن، ص 215.

[4]. ر.ک: تفسیر نمونه، ج 2، ‌ص 148.

[5]. تفسیر احسن الحدیث، ج 11،‌ ص 282؛ مرزهاى توحید و شرک در قرآن، ص 213.

[6]. مرزهاى توحید و شرک در قرآن، ص 216؛ سوگندهاى پربار قرآن، ص 43.

[7]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‏6 ، ص 306.




موضوع مطلب : قسم, وهابیت, شرک, کامران, اویسی, دکتر, حجت الاسلام, استاد, تفسیر, قرآن, بدعت, توحید
شنبه 92 مرداد 26 :: 11:20 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

 

امام صادق علیه السلام در حدیث توحید مفضل شگفتی ها و برخی حکمت های خلقت مو و ناخن و فوایدشان  را بر می شمارند. در ذیل به صورت خلاصه مطالب ایشان می آید:

امام:  مو و ناخن رشد مى‏کنند و بلند مى‏شوند پس باید کوتاه گردند، اما آنها حس ندارند تا انسان به هنگام گرفتن آنها احساس درد نکند. اگر جس داشتند، مردم یا باید می گذاشتند آنها همینطور بلند شوند یا آنها را با درد کوتاه می کردند.

مفضل: چه مى‏شد اگر خداوند آنها را چنان مى‏آفرید که افزوده نگردند تا آدمى به اصلاح و کوتاه کردن نیازمند نباشد.؟

امام: خداوند متعال در این کار، نعمتهایى نهاده که آدمى از آنها آگاه نیست تا سپاس گوید. آگاه باش! دردهاى بدن با خروج مو از منافذ بدن و با خروج ناخن از سر انگشتان خارج مى‏گردد؛ از این رو به انسان فرمان داده شده که هر هفته با نوره مالیدن و مو تراشیدن و کوتاه کردن ناخنها به این کار اقدام کند. این کار باعث مى‏شود که موى و ناخن با شتاب بیشترى برویند و دردها و بیماریها را سریعتر خارج کنند. اگر شخص چنین نکند، رشد آنها کوتاه و اندک مى‏شود، در نتیجه، دردها در بدن مى‏ماند و بیماریهاى مختلف پدید مى‏آید.

نیز از رویش مو در چند جاى بدن که وجود آن براى انسان مایه رنج و زیان است جلوگیرى شده. اگر مو در دیدگان مى‏رویید آیا آدمى نابینا نمى‏شد؟ و اگر در دهانش مى‏رویید آیا خوردن و آشامیدن انسان دشوار و بى‏لذّت نمى‏گشت؟ اگر در کف دست رشد مى‏کرد آیا انسان از لمس درست اشیا و انجام برخى از کارها باز نمى‏ماند؟ یا اگر بر فرج زن و یا آلت مرد مى‏رویید آیا لذّت مجامعت از اینان نمى‏گرفت؟ پس نیک بنگر که چگونه در جایى که سود و مصلحتى در کار نیست نروییده. اینها مخصوص انسان نیست، بلکه در چهارپایان و درندگان و دیگر حیوانات تولید مثل‏کننده نیز چنین است؛ از این رو با اینکه بدن آنها از مو پوشیده است و لیکن این مناطق، دقیقا به خاطر آنچه که ذکر شد، مویى بر آنها نیست. نیک اندیشه کن که چگونه آفرینش از هر خطا، زیان و ناهماهنگى به دور است و یکسره حکمت و تقدیر است و مصلحت و سود.[1]



[1]  . شگفتیهاى آفرینش-ترجمه توحید مفضل، ص 66- 67 با اندکی تصرف.




موضوع مطلب : مو, ناخن, حدیث, سنت, امام صادق, توحید, توحید مفضل, نوره
شنبه 90 اسفند 20 :: 12:38 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی
از برای خدا؟ یا برای خود؟

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»




موضوع مطلب : توحید, داستان, یهود, بنی اسرائیل, نفس, خدا
چهارشنبه 90 اسفند 10 :: 12:27 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

طبق آیه 3 زمر:ما نعبدهم الّا لیقربونا الی الله زلفی، مشرکان قریش بت را نمی پرستیدند بلکه آن بتها نشانه ای بودند از یک سری هیاکل که آن هیکل ها نشانه روحانیتی بودند و واسطه بین عابد و معبود. بشر همیشه خدا را می پرستیده و چون خودش را لایق نمی دانسته بدون واسطه خدا را بپرستد، برای تقرب خودش به خدا، وسیله و واسطه ای اتخاذ می کرده، آن واسطه، روحانیون و موجودات با معنویتی بودند که امروزه آنها را " اولیاء الله" می نامیم. چون روحانیون از دید بشر پنهان بودند برای آنها هیکلی به منزله بدن آنان ساختند. هیاکل اولیه ستاره ها بودند. زیرا دارای نور و خاصیت های مختلفند. اما چون همیشه نمایان نبودند، برای اینکه موقع عبادت یک وجهه ای به این هیاکل آسمانی بدهند، بتهایی تراشیدند تا همیشه در دسترس باشند. با این تعبیر هرکس که واسطه در عبادت برای تقرب به خدا داشته باشد، مشرک و مانند بت پرستان مکه است. این دستاویز برای وهابیها خوب است. اما صدر و ابتدای آیه می گوید: والذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی اللهه زلفی یعنی اولیاء غیر خدایی و کسی که خدا آن را واسطه نکرده را به عنوان واسطه بگیرند مانند ستاره ها و هیاکل و بت ها اما اگر من دون الله نبود، واسطه داشتن اشکالی ندارد زیرا خود خدا فرموده که وابتغوا الیه الوسیله. پس کار شیعیان در قرار دادن واسطه فیض بین خدا و مخلوق در تمام شئون شرک نیست. این اجمال قضیه تا تفصیل آن در پستی دیگر.




موضوع مطلب : وهابیت, قران, شرک, بت پرتی, توحید