سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
سه شنبه 97 آذر 13 :: 8:22 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

با سلام خدمت فضلا و دانشجویان گرامی ارشد دانشگاه معارف اسلامی، لطفا ادامه جزوه تاثیر علوم قرآن و حدیث در علم کلام را از لینک زیر دریافت کنید و منتظر بقیه آن باشید.

http://s9.picofile.com/file/8344731268/%D8%B4%D8%A8%D9%87%D9%87_%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF_%D8%AA%D9%86%D8%A7%D9%82%D8%B6_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%861.pdf.html




موضوع مطلب : حدیث, اویسی, قرآن, دانشگاه, کامران, دکتر, حجت الاسلام, استاد, جزوه, کلام, حوزه, درس, علوم, اثر
سه شنبه 94 خرداد 12 :: 11:42 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

آیا سنت استدراج با عدل الهی می سازد؟

الف
با توجه به آیه شریفه «وَ لو شئنا لَأتینا کُلَّ نفس هُدها...» روشن
می‌شود  خداوند هدایت همه انسان‌ها را اراده نکرده، باطل است. بلکه مطلب
عکس آن است، و خداوند هدایت تمامى موجودات را اراده کرده است؛ چون بنابر
آنچه از آیات استفاده می‌شود: الف. هدایت الهى به هدایت تکوینى و تشریعى
تقسیم می‌گردد. هدایت تکوینى که هدایتى عام است به همه پدیده‌هاى هستى
تعلق گرفته، و خداوند او را به واسطه آنچه در سرشتش نهاده به سوى کمال و
هدفى که برایش تعیین کرده به جریان انداخته است. و هدایت تشریعى که
هدایتى خاص براى صاحبان عقل و اندیشه است مربوط به امور تشریعى از قبیل
اعتقادات حقّه و قوانین الهى بایدها و نبایدها و... می‌باشد که به وسیله
انبیا و ائمه معصومین(ع) نسبت به بشر انجام پذیرفته است، و این هدایت نیز
منّتى می‌باشد بر همه انسان‌ها و نوع بشر از هر دو هدایت برخوردار است.
ب. آیات بسیارى بر مختار بودن انسان دلالت می‌کند چنانچه می‌فرماید: «ما
راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد و یا ناسپاس» و این حق انتخاب و
اختیار، هدایتى تکوینى از ناحیه خداست، چراکه منشأ اختیار انسان
نمی‌تواند خود انسان باشد و الّا اشکال دور و یا تسلسل پیش می‌آید. ج.
هستى بر مبناى نظام علّى و معلولى است و سنّت خداى تبارک و تعالى
این‌گونه است که امور را از مجراى اسباب به جریان اندازد، و در مسئله
هدایت هم وسیله‌اى فراهم می‌کند تا مطلوب و هدف براى هرکس که او بخواهد
روشن گشته، بنده‌اش در مسیر زندگى به هدف نهایى خود برسد. در نتیجه، بر
اساس صریح آیات قرآن، هدایت تکوینى خداوند شامل همه موجودات شده و علاوه،
انسان مشمول هدایت تشریعى نیز گردیده است، ولى از طرفى چون در سرشت و
جوهره آدمى اراده و اختیار به صورت تکوینى نهفته شده، او مختار است با
یارى جستن از هدایت‌هاى خاصه الهى، زمینه هدایت افزون‌تر را فراهم نماید
و یا با چشم بستن بر هدایت‌هاى خاصه در خلاف جریان هدایت طىّ طریق نماید
که سرانجامش کفر و ظلم است. و از آیه مورد نظر می‌توان فهمید که اگر
اراده خداوند تعلق می‌گرفت سرشت آدمى را همانند دیگر پدیده‌ها، بدون
اختیار می‌آفرید. ولى خداوند با اعطای حق انتخاب به انسان، او را در پرتو
هدایت‌هاى تکوینى و تشریعى خویش مکلف و مسئول نمود تا به این وسیله، حق
را از باطل جدا سازد. و بنابر همان سنت الهى اگر انسانى با انتخابش در
مسیر ظلم و کفر قدم بردارد به طور طبیعى هدایت الهى نمی‌تواند به ظلم و
کفر تعلق بگیرد، و انسانى که با انتخابش در مسیر حق حرکت کند، توفیق
هدایت افزون‌تر را می‌یابد.
ب
بارها در زندگى، خویشتن را در جاده‌اى تنها و غریب می‌یابیم. مسیرى که ما
چاره‌اى جز حرکت در آن‌را نداریم. جادّه امور ثابت و از پیش تعیین شده
زندگى ما؛ یعنى امورى همچون نژاد، ملیّت، خانواده، قد و قامت و گویش و
امثال آن، اما در مقابل، بارها و بارها در زندگى، خود را در برابر چندین
طریق حیران و سر در گم می‌یابیم. اوّلین سؤالى که به ذهن ما می‌زند، این
است که: چه کنم؟ و کدام راه را برگزینم؟
آرى واژه‌هایى همچون: کدام، چرا، و چه، به خوبى نمایشگر گزینش و اختیار ماست.
اما در باب دایره اختیار انسان، باید گفت: نه این چنین است که ما علت
تامه در تحقق کارهاى اختیارى خود هستیم و نه این‌که در کارهایمان بدون
هیچ نقشى مجبور و مضطّر می‌باشیم، بلکه در عین حال که از میان همه شروط و
مقدمات و علل براى انجام یک فعل ما علت ناقصه می‌باشیم، اما اگر همین علت
ناقصه؛ یعنى اختیار و اراده ما در کار نباشد، فعل به نتیجه نمی‌رسد.
ج
یکی از سنت‌های تغییر ناپذیر الهی امتحان و آزمایش بندگان است. این
امتحان با اسباب و وسایل و حوادث مختلف و متفاوتی انجام می‌شود. در بعضی
از مواقع خداوند، ظالمان را وسیله امتحان افراد دیگر قرار می‌دهد در حالی
که خود ظالم توجه ندارد که وسیله امتحان الهی قرار گرفته است. و این‌که
ظالم وسیله امتحان قرار گرفته است چیزی از زشتی کار او و استحقاق او برای
عذاب نمی‌کاهد؛ زیرا خداوند به او امر نکرده که وسیله آزمایش قرار بگیرد،
بلکه تکویناً طوری شرایط را آماده کرده است که هرگاه ظالم، با اختیار و
اراده خود ظلمی را مرتکب شود، همان ظلم او که مخالف امر پروردگار است،
وسیله آزمایش دیگران شود. بر این اساس، این ظلم از آن جهت که فعل اختیاری
این فرد است عقاب دارد و ظالم به خاطر ارتکاب آن عذاب می‌شود. مانند خدای
متعال در این آیه به یکى از نعمت‌هاى بزرگى که به قوم بنى اسرائیل ارزانى
داشته اشاره می‌کند و آن نعمت آزادى از چنگال ستم‌کاران است که از
بزرگ‌ترین نعمت‌هاى خدا است:
«وَ إِذْ نَجَّیْناکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ
الْعَذابِ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فی‏
ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظیمٌ»؛ شما را  از دست فرعونیانی که شما
را به شدیدترین وجهى آزار می‌دادند (پسرانتان را سر می‌بریدند، و زنان
شما را براى کنیزى و خدمت، زنده نگه می‌داشتند) آزاد کرد. و در این ماجرا
آزمایش سختى از سوى پروردگارتان براى شما بود.
د
بله خدا از همه چیز برای ابتلا و امتحان افراد استفاده می کند حتی از
استدراج استدراج خود حکمتی دارد که شاید با این مهلت دادن ها فرد دوباره
به سوی خدا باز گردد شاید از اختیارش درست استفاده کند و برگردد اما
غالبا هوای نفس باعث می شود که او با اختیار خود مسیر انحرافی را پیش
گیرد. حالا آیا خدا او را وادار کرد یا اختیار فرد که با هوای نفس توام
گشته است؟
آیا درب مسجد را به خاطر یک بی نماز باید بست؟ آیا سنت استدراج اگر از
روی لطف باشد تا برگردد یا از روی امتحان باشد تا ببیند تا کجا می خواهد
این راه کج را ادامه دهد با اینکه پیامبر و امام و کتاب و عقل و ...
فرستاده شد تا این راه را نرود باز هم خدا مقصر است؟
ه
انسان نباید تمام اشتباهات ناشی از سهل انگاری خود را بر عهده پروردگار
بگذارد و آنها را بلای غیر قابل پیش‌‌گیری بداند و آنها را به حساب
سرنوشت و امتحان الهی بگذارد:
امام صادق(ع) در این‌باره می‌فرماید: «أَرْبَعَةٌ لَا تُسْتَجَابُ لَهُمْ
دَعْوَةٌ ... وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ فَیَقُولُ
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی فَیُقَالُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالاقْتِصَادِ أَ
لَمْ آمُرْکَ بِالْإِصْلَاحِ ثُمَّ قَالَ "وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا
لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً"وَ
رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَدَانَهُ بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ فَیُقَالُ لَهُ
أَ لَمْ آمُرْکَ بِالشَّهَادَةِ»؛چهار گروه هستند که دعایشان مستجاب
نمی‌شود ... یکی از آن گروه، کسانی هستند که ثروت داشته و آن‌را بی حساب
و کتاب خرج کرده و بعد از خداوند روزى طلب مى‌‏کند. خداوند در پاسخ آنها
مى‌‌فرماید: مگر من به شما دستور ندادم در زندگى مقتصد باشید و راه صلاح
را در پیش گیرید، و بعد این آیه شریفه را تلاوت کردند: «و کسانى که هر
گاه انفاق کنند، نه اسراف مى‌‏نمایند و نه سخت‌‌گیرى، بلکه در میان این
دو، حدّ اعتدالى دارند».
دسته‌ای دیگر کسانی هستند که مال و سرمایه‌ای دارند و بدون بینه و شاهد
آن‌را وام می‌دهند، خداوند به آنها مى‌‏گوید: مگر من امر نکردم هنگام وام
دادن شاهد و بینه بگیرید.
بنابر این کارهایی که انسان بدون فکر و اندیشه انجام می‌دهد، با توجه به
این‌که اسلام در ارتباط با آنها سفارش و رهنمون داده، اگر انسان بدون
توجه به این تعالیم اقدام به کارهایی کرده و در این هنگام متضرر شده، این
ضررها را نمی‌‌توان به حساب امتحان و آزمایش‌های الهی گذاشت.
این‌جا است که با توجه به روایت نمی‌توان انتظار معجزه از جانب خداوند
داشت؛ چرا که خداوند پیشاپیش راهنمایی‌های لازم را نموده و ما را از
ارتکاب چنین اشتباهاتی برحذر داشته است. حتی در مورد انفاق که خیلی بر آن
تأکید شده؛ قرآن کریم می‌‌فرماید هنگام انفاق، زیاده روى نکنید تا در
روزی خود به مشکلات مالی برنخورید: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً
إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً
مَحْسُوراً»؛هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن، (و ترک انفاق و بخشش منما)
و بیش از حدّ (نیز) دست خود را مگشاى، تا مورد سرزنش قرار گیرى و از کار
فرومانى.
و

ریشه های ظلم همه ظالمین در چهار چیز خلاصه می شود: 1. جهل؛ 2. احتیاج؛
3. رزائل اخلاقی؛ 4. عجز و ناتوانی، اما خداوند متعال که از همه این امور
پاک و مبری است، هیچ ظلمی در ساحت او راه ندارد بنا براین نه تنها عادل
است که عین عدل است؛ و به حکم این که حکیم و عادل است، کارهای خود را با
معیار و مقیاس عدل انجام می دهد.

خداوند همه انسان ها را یکسان آفریده، راه هدایت را به آنها نمایانده و
به همه اختیار و حق انتخاب داده است، اما گروهی با اراده و اختیار خود و
به دلیل یک یا چند عامل از عوامل بالا راه ضلالت و ظلم را در پیش می
گیرند؛ و گروهی دیگر با مبارزه با ریشه های ظلم در وجود خود، راه هدایت و
عدل را در پیش می گیرند و رستگار می شوند. در هر صورت منشأ اصلی این سؤال
نگاه جبرگرایانه به انسان است، در حالی دلایل جبریون قابل پذیرش نیست؛ ما
بر اساس مکتب و سخنان اهل بیت (ع) معتقد به امر بین الامرین هستیم؛ یعنی
در عین این که تمام کارهای انسان بر اساس اراده تکوینی خداوند محقق می
شود، ولی چون بر همان اساس، اراده انسان نیز به عنوان جزئی از علت در
تحقق کارهای وی نقش دارد انسان مسئول کارهایش است و این کارها از نظر
اراده تشریعی، مبغوض خداوند است.
ز
آیاتی که می فرمایند خداوند هر که را بخواهد هدایت می‌کند و هر که را
بخواهد گمراه می‌کند» یعنی انسان در انجام دادن کارهای خود دارای اختیار
است و آموزه های قرآنی هم با این حقیقت منافاتی ندارد و مؤید آن است، ولی
از آن جا که قرآن بعضی از آیاتش بعض دیگر را تفسیر می کند، باید آیات را
کنار هم گذاشت تا معنای واقعی آن به دست آید. کلمه اضلال (گمراه کردن) در
آیات قرآن به خدا و به شیطان و به دیگران نسبت داده شده است. باید توجه
داشت که اضلال خدا روی چه شرایطی است و چگونه و برای چه کسانی است. اضلال
خداوند اضلال ابتدایی نیست و این اضلال برای کسانی است که با اختیار خود
موجب گمراهی خود را فراهم کرده اند. خداوند در آیه 26 سوره بقره می
فرماید: "خدا جمع زیادی را با آن گمراه می کند و عده کثیری را هدایت می
کند، و تنها فاسقان را با آن گمراه می کند".ظاهر تعبیر آیه ممکن است این
توهم را به وجود آورد که هدایت و گمراهی جنبه اجباری دارد و تنها منوط به
خواست خداست، در حالی که آخرین جمله این آیه حقیقت را روشن کرده و سرچشمه
هدایت و ضلالت را اعمال خود انسان می شمارد.
ح
در آیات فراوانى، سخن از مُهر نهادن بر دل و چشم و گوش کافران و منافقان
و واژگونى و گمراهى جان‏هاى گنهکاران و تبهکاران به میان آمده است.

«ختم» و «طبع» به معناى پایان یافتن، مُهر نهادن، نقش نمودن و چاپ کردن و
اشیا را به شکل خاصّ در آوردن است.

«قلب» گاه به معناى جزء و عضو خاصى از بدن بکار مى‏رود (قلب جسمانى) و
گاه مراد از آن، همان نفس و روح و جان و... مى‏باشد. (قلب روحانى و
معنوى).

ختم و طبع الهى بر قلوب (روحانى و باطنى) برخى انسان‏ها، به معناى هدایت
ناپذیرى و بسته شدن دل‏هاى آنان از درک و فهم معارف الهى و بازنگشتن به
نیکى و خوبى است.

مهر و طبع بر قلب و سمع و بصر عده‏اى از طرف خداوند، نتیجه‏ى عملکرد
اختیارى خود آنها و در پى هشدارهاى مکرر الهى و عدم توجه آنها به این
هشدارها است؛ به علاوه گرچه بر قلب و سمع و بصر آنها مهر نهاده مى‏شود،
لکن مختوم و مطبوع شدن قلب و بسته شدن و واژگونى دل، مراتب و درجاتى
دارد؛ اگر به گونه‏اى باشد که سیاهى و ظلمت گناه و عناد و... تمام قلب را
بپوشاند، هرگز به نیکى و هدایت باز نمى‏گردند. هرچند بازگشت به روشنایى و
هدایت امرى محال و غیر ممکن نخواهد بود و تا دم مرگ امکان تغییر و تحول
وجود دارد؛ در نتیجه آنها مسلوب الاختیار نمى‏باشند و به اختیار خود، هم
مى‏توانند به سیره‏ى خود عمل کنند و هم مى‏توانند با اراده و عزمى راسخ -
اگر چه مشکل و صعب است - راه خود را تغییر دهند، و به راه هدایت درآیند و
از رهنمودهاى الهى بهره گیرند تا به سعادت نهایى دست یازند.

به دیگر سخن، به هر میزانى که دل آدمى به زنگار گناه آلوده گردد، واژگون
و مختوم و مطبوع گشته، به همان اندازه از فهم آیات الهى و استفاده‏ى از
هدایت و نور الهى محروم مى‏گردد و واژگونى و بسته شدن دل، اختصاص به
کافران و منافقان ندارد.
ی

1. مفهوم قضا و قدر:

واژه "قدر" به معنای اندازه، و "تقدیر" به معنای اندازه گیری و چیزی را
با اندازه معینی ساختن است. واژه "قضا" به معنای یکسره کردن و به انجام
رساندن و داوری کردن (که آن هم نوعی به انجام رساندن اعتباری است)،
استعمال می شود. گاهی این دو واژه به صورت مترادف و به معنای "سرنوشت"
نیز به کار می رود.

منظور از تقدیر الهی این است که خدای متعال برای هر پدیده ای، اندازه و
حدود کمی و کیفی و زمانی و مکانی خاصی قرار داده است که تحت تأثیر علل و
عوامل تدریجی، تحقق می یابد و منظور از قضای الهی این است که پس از فراهم
شدن مقدمات و اسباب و شرایط یک پدیده، آن را به مرحله نهایی و حتمی می
رساند.

2. رابطه قضا و قدر با اختیار انسان:

تقدیر الهی یا سرنوشت، دو حوزه دارد:

1. حوزه ای که خارج از اختیار آدمی است؛ مانند وقوع حوادثی چون سیل،
زلزله، طوفان و ... در زندگی انسان، که وظیفه انسان دین باور در برخورد
با حوادثی که به وقوع پیوسته، چیزی جز تسلیم و رضایت نیست.   البته بدیهی
است که تسلیم بودن در برابر این گونه امور الهی، با تلاش برای جلوگیری از
حدوث بلایا یا تقلیل خسارات و یا جبران خسارات ناشی از آن بلایا منافاتی
ندارد؛ چون تسلیم بودن، مربوط به اصل تحقق اموری است که بدون اختیار
انسان واقع شده و تحقق یافته است و لزوم تلاش، یا برای جلوگیری از حدوث
بلا، یا تقلیل آثار و یا برای جبران خسارت ناشی از آن است و بین این دو
فرق است؛ چون ممکن است در همان موردی که انسان تمام تلاش و نهایت توان
خود را به کار برده باز بلا و حادثه واقع شود؛ مثل این که نهایت قدرت
انسان در استحکام بنا، مقاومت در برابر قدرت معینی از زلزله است، حال اگر
زلزله ای با قدرت بالاتری واقع شود در چنین موردی انسان دین باور، وظیفه
ای جز تسلیم و رضایت ندارد.

2. حوزه ای که شامل افعال اختیاری انسان می شود. در این حوزه، تقدیر الهی
هیچ گونه منافاتی با اراده و تصمیم گیری آزاد انسان ندارد، از این رو،
مسئولیت افعال آدمی در این حوزه بر عهده خود اوست؛ چون معنای قضا و قدر
الاهی این است که تحقق هر پدیده ای با همه خصوصیات و قیود آن، مستند به
علم و اراده الهی است و همه تحت تدبیر حکیمانه الهی است. آنچه خداوند
تقدیر می کند، فعل انسان همراه با همه خصوصیات و قیود آن است، نه بدون
آنها. برخی از این خصوصیات به ویژگی های زمانی و مکانی باز می گردد و
پاره ای نیز به فاعل آن مربوط می شود. یکی از خصوصیات افعال اختیاری، آن
است که از سر اختیار و بر پایه گزینش آزادانه فاعل انجام شود. بنابراین،
معنای این که خداوند افعال اختیاری انسان را از پیش تقدیر کرده است، این
است که شخص خاصی در زمان و مکان معینی با بهره گیری از اختیار خویش - و
نه به صورت جبری – آن کار را انجام می دهد.

پس، قضا و قدر نه تنها منافاتی با افعال اختیاری انسان ندارد، بلکه آن را
تأیید می کند؛ زیرا بدین معنا است که وقوع جبری و غیراختیاری چنین فعلی
محال است. چون قضا و قدر الهی به وقوع اختیاری این فعل تعلق گرفت و اگر
این فعل از روی جبر و غیر اختیاری واقع شود، خلاف قضا و قدر الهی است.

بر این اساس هر کس مسئول اعمال خودش است  در قبال کارهای خوب و شایسته
مستحق پاداش و در قبال کارهای زشت و ناشایست مستحق عذاب است.

به طور مثال اگر کسی به هر انگیزه ای خودکشی کند گناه بزرگی انجام داده و
در عالم آخرت گرفتار عذاب دردناک خواهد شد و این با قضا و قدر الهی هیچ
گونه منافاتی ندارد چون با اختیار خودش به این کار اقدام نموده است.

پس روشن شد که همه موارد و همه امور، تحت تدبیر قضا و قدر الهی است و
منافاتی با اراده انسان ندارد؛ یعنی چه موردی که انسان قصد جدی برای کاری
داشته باشد و چه موردی که انسان قصد جدی نداشته باشد، همه قضا و قدر الهی
است، اما تبعات و گرفتاری و عذاب اخروی این دو فرق دارد؛ چون تبعات اخروی
عمل، بستگی به میزان وابستگی عمل به انسان دارد. جایی که قصد، جدی نباشد
و عمل هم عادتاً منجر به نتیجه نشود، وابستگی عمل به انسان کمتر است، لذا
تبعات آن کمتر است.
ک
امتحان الاهى براى کشف مجهول نیست؛ چون خداوند به همه چیز عالِم است، ولى
از آیات قرآن و روایات به دست مى‏آید که امتحان، یک سنت و قانون الاهى
است و این سنت الاهى بر مبناى سنت دیگرى است که عبارت است از: تربیت و
هدایت عامه الاهى. خداوند از طریق شریعتى که براى انسان‏ها تشریع ‏نمود و
حوادثى که پدید ‏آورد، اراده کرده است که آنها را از قوه و استعداد، خارج
کند و هر کسى با فعلیت بخشیدن به استعدادهایش به کمال مورد نظر خود او
رهنمون گردد.

از جمله تعبیراتى که در متون اسلامى براى بیان آزمایش الاهى به کار رفته
واژه "فتنه" است و فتنه به معناى پاک و خالص نمودن طلا است. در روایت
آمده است که مردم امتحان مى‏شوند همان گونه که طلا امتحان مى‏گردد. گوهر
وجود انسان طلایى است که در کوران حوادث و امتحانات الاهى خالص مى‏گردد و
پرورش مى‏یابد. از آثار دیگر امتحان الاهى این است که انسان را از خواب
غفلت بیدار مى‏نماید. خداوند در آیاتى از قرآن کریم، هدف از ابتلاى انسان
به حوادث ناگوار را آزمون و در نتیجه، بیدارى او معرفى مى‏فرماید. در
واقع مى‏توان گفت این حوادث همچون پیچ‏هاى مصنوعى در جاده‏ها مى‏باشند که
بدین منظور در جاده‏ها ایجاد مى‏گردند تا راننده در اثر یک نواختى جاده
به خواب نرود و در درّه سقوط ننماید.

این معنا از امتحان براى به فعلیت رسیدن پلیدى‏هایى که کافران و فاسقان
در ضمیر خود مى‏پرورانند نیز لازم است. به عبارت دیگر، خداوند در امتحان
دو خواست و اراده دارد. یکى خواست و اراده تکوینى و دیگرى تشریعى. خواست
تکوینى خدا از امتحان این است که مؤمن و کافر هر یک بتوانند قابلیت‏هاى
خوب یا بد خود را به فعلیت برسانند؛ ولى خواست تشریعى خداوند از این
امتحانات این است که فقط ضمیر پاک انسان خود را نشان دهد و استعدادهاى
نیکوى او شکوفا شود.
نتیجه:
خدا اختیار داد. فرد از اختیار خودش بد استفاده کرد. سنت خدا این است که
او که کفران نعمت کرد و از این همه راه های خیر که خدا برای هدایتش قرار
داد استفاده نکرد بهخ او مهلت داده می شود (سنت امهال) اگر برگشت که چه
خوب اگر برنگشت و با سوء اختیارش همه پل های پشت سر را خراب کرد پس بگذار
بیشتر گور خود را بکند و استدراج باعث شود تا کوله بارش سنگین تر شود.




موضوع مطلب : کلام, استدراج, عدل, شیعه, اختیار, دکتر, حجت السلام, کامران اویسی, قضا, قدر