به یاد دوست آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
جمعه 95 بهمن 8 :: 4:59 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
دیلی میل با انتشار گزارشی با عنوان "زبان حضرت آدم و حوا پیدا شد؟"، نوشت: هر زبانی در دنیا از انگلیسی گرفته تا ماندارین چینی از یک زبان ماقبل تاریخ که صدها هزار سال پیش در افریقا صحبت می شده است گرفته شده است. موضوع مطلب : پیامبر, علم, دین, آدم, زبان, باستان شناسی چهارشنبه 94 فروردین 19 :: 11:8 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
نیازمندی به تفسیر قرآن مقدمه قبل از شروع بحث باید به این نکته اشاره نمود که نیاز به تفسیر در مرحله نخست، مربوط به متن قرآن نیست؛ زیرا متن قرآن نور و بیان است و نقابی بر آن نیست، ولی مفسّران و مخاطبان همواره به جهت میزان حجاب های درونی، خود را نیازمند به تفسیر می دانند و می کوشند نقاب از چهره ی خود بردارند. در واقع، مخاطبان نیازمند تفسیرند، نه قرآن؛ از این رو قرآن در نوع خود توانا و معجزه است. در برخی روایات تصریحاً یا تلویحاً بر نیاز به تفسیر قرآن تأکید شده است. مثلاً روایتی از امام علی نیاز به تفسیر تصریح شده است که "هذا القرآن انما هو خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان، و لابد له من ترجمان و انّما ینطق عنه الرجال"؛ این قرآن خطی است مکتوب که زبان گویایی ندارد و نیاز به ترجمان و مفسر دارد و تنها راد مردانند که می توانند سخنگوی آن باشند.(نهج البلاغه، خطبه 125) اما در عین حال برخی از دانشمندان نیاز مذکور را منکر شده اند. مثلاً ابن خلدون چنین نظری ابراز کرده و نوشته است: "و اما التفسیر، فاعلم أن القرآن نزل بلغه العرب و علی اسالیب بلاغتهم فکانوا یفهمونه و یعلمون معانیه فی مفرادته و تراکیبه"؛ ولی تدبر در قرآن، نشان می دهد که بسیاری از معارف ارجمند قرآن را هر چند شخص از دانش ادبیات عرب و فنون آن بهره مند باشد، بدون تفسیر و بیانات مفسران واقعی نمی تواند دریافت نماید. (ابن خلدون ، مقدمه، ص438) چنان که از ابو عبیده معمربن مثنی نقل شده است: "انما القرآن بلسان عربی مبین، فلم یحتج السلف و لا الذین أدرکوا وحیه، الی النبی (ص) ان یسالوا عن معانیه، لانهم کانوا عرب الالسن، فاستغنوا بعلمهم عن المسأله عن معانیه و عما فیه مما فی کلام العرب مثله من الوجوه والتخلیص"؛ قرآن به زبان عربی مبین نازل شده و لذا گذشتگان و کسانی که وحی را درک کرده اند به پیامبر (ص) نیاز نداشتند تا از معانی قرآن از وی سؤال کنند، آنان عرب زبان بودند و به همین خاطر از پرسش معانی قرآن و از آن چه در کلام عرب همانندی با قرآن داشته بی نیاز بوده اند.(ثعالبی، تفسیر الثعالبی، ج1، ص48. تلخیص عبارت است از تغییرات صرفی ونحوی که در کلمه وکلام بوجود می آید) اما با دلایلی می توان به چنین ادعاهایی پاسخ گفت و به نظر می رسد مجموعه عواملی که سبب نیاز متن قرآن به تفسیر شده است، ویژگی های بیرونی و چگونگی فهم مخاطبان و اهداف و حکمی است که موجب شده متن قرآن از ساختاری خاص بهره مند و در نتیجه، نیازمند به تفسیر گردد و با بیان و مبین بودن قرآن منافات ندارد؛ چون بیان بودن کلام حکیم به معنای عامیانه بودن قرآن نیست؛ بنابراین، مهم ترین علل نیازمندی قرآن به تفسیر، موارد ذیل است:در ادامه می آید. دلایل نیازمندی به تفسیر قرآن 1- سطوح مختلف مخاطبان قرآن معارف قرآن دارای سطوح مختلفی است و هرکسی بنا بر میزان استعداد و لیاقت و علم و طهارت نفس خود از قرآن می تواند بهره گیرد. سطحی از معارف قرآن بدون نیاز به تفسیر و صرف آشنایی با زبان عربی بدست می آید. سطح دیگر را مفسران با تکیه بر فرآیند تفسیر می فهمند که نیاز به یک سری علوم مقدماتی مانند فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب اعم از لغت و صرف و نحو و معانی و بیان و بدیع و دیگر دانش های مربوط دارد. سطح دیگر را حتی با کسب علم حصولی نمی توان به آن رسید و مختص خدا و انبیا و راسخان در علم است. روایاتی وجود دارد که دارای سطوح مختلف بودن مفاهیم قرآنی را دلالت می کند: - کلام خدا دو مرحله دارد: الف) خدا و انبیا و راسخان علم می فهمند ب) با تأمل کردن فهمیده می شود. (وسائل، ج 27، ص 194) - در روایتی از حضرت علی (ع) آمده است که: خدا کتاب خود را به سه قسم تقسیم کرده است: الف- قسمی که جاهل و عالم می توانند به آن معرفت پیدا کند. ب-قسمی که فقط کسانی که اندیشه ی پاک، احساسی لطیف و قدرت تمیز (درست از نادرست) را دارند، درک می کنند همچون کسی که خدا او را جهت قبول اسلام، شرح صدر عطا فرموده است. ج- و قسمی که عمق آن را درک نمی کند مگر خدا، فرشتگان و راسخان در علم. (طبرسی، الاحتجاج ، ج1، ص376) 2- معرفی پیامبر (ص) به عنوان مفسر در قرآن "و انزلنآ الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم" (نحل/ 44) 3- برخی ویژگی های قرآن کریم 1-3- معانی و معارف بلند در الفاظ محدود یکشنبه 93 اسفند 24 :: 12:29 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
ایشان معتقد است که در قرآن واژه امی در آیاتی به کار رفته است مانند....فآمنوا بالله و رسوله النبی الامی...(اعراف/157-158) که مفسران دو احتمال درباره معنای امی داده اند: الف) منسوب به امّ و مادر یعنی مانند روزی که از مادر زاییده شده است فاقد سواد است ب) منسوب به ام القری (مکه) یعنی در مکه متولد شده است. ایشان احتمال اوئل را مشهورتر و موافق با آیاتی مانند و منهم امیّون لا یعلمون الکتاب...(بقره/78) می داند زیرا امیون به کسانی که کتابت نمی دانند تفسیر شده است. ثانیا معجزه بودن قرآن با نتوانستن در نوشتن و خواندن یعنی بی سوادی تناسب ندارد بلکه با توانایی در خواندن و نوشتن اما به آن مبادرت نکردن تناسب دارد. ثالثا قرآن می فرماید: و ما کنت تتلو من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذاً لارتاب المبطلون ( عنکبوت/48) که دلالت دارد پیامبر هیچ گاه نخواند و ننوشت تا کسی نتواند بر او شبهه وارد سازد مثلا بگوید مطالب قرآن را با مطالعه کتب آسمانی پیشین مانند تورات و انجیل گرفته است و هیچ دلالتی ندارد که او سواد نداشته بلکه فقط گفته او ننوشته و نخوانده. رابعا بی سوادی نقص و عیب است و پیامبر دارای کمال است نه عیب و او کمالاتش را از راه عنایت خاص الهی بدست آورده نه از راه تحصیل و تعلیم و خواندن و نوشتن در نزد کسی. نتیجه اینکه وی اظهار به خواندن و نوشتن ننموده و امی بودن یعنی در مکتب بشری تحصیل نکرده بلکه مربی او خداست و پیامبر استاد همه بشر است. ر.ک: آموزش علوم قرآنی، محمد هادی معرفت، قم: انتشارات تمهید، 1385 ش، چاپ سوم، ص 34- 35. موضوع مطلب : اسلام, اویسی, شیعه, علوم قرآنی, پیامبر, حجت الاسلام, استاد, مفسر, دکتر, امی, آیت الله معرفت چهارشنبه 91 مهر 12 :: 1:25 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
تفاوت علم غیب ائمه و خدا در حدیث: فقال أبو جعفر (علیه السلام): «... و أما قوله: عالِمُ الْغَیْبِ فإن الله عز و جل عالم بما غاب عن خلقه فیما یقدر من شیء و یقضیه فی علمه قبل أن یخلقه و قبل ان یفضیه إلى الملائکة، فذلک- یا حمران- علم موقوف عنده، إلیه فیه المشیئة، فیقضیه إذا أراد، و یبدو له فیه فلا یمضیه، فأما [العلم] الذی یقدره [الله] عز و جل و یقضیه و یمضیه فهو العلم الذی انتهى إلى رسول الله (صلى الله علیه و آله) ثم إلینا».[10] در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد . 1- از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنا بر این غیر او مستقلا هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خدا است، با الطاف و عنایت او است، و جنبه تبعى دارد .شاهد این جمع همان آیه مورد بحث است، که مىگوید : خداوند هیچکس را از اسرار غیب آگاه نمىکند، مگر رسولانى را که مورد رضایت او هستند" در" نهج البلاغه" نیز به همین معنى اشاره شده است که وقتى على ع از حوادث آینده خبر مىداد (و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى مىفرمود) یکى از یارانش عرض کرد: اى امیر مؤمنان آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت خندید و فرمود :لیس هو بعلم غیب، و انما هو تعلم من ذى علم ! " این علم غیب نیست، این علمى است که از صاحب علمى (پیامبر) آموختهام"! این جمع را بسیارى از دانشمندان و محققان پذیرفتهاند.[11] 2 - اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خدا است و هیچکس جز او نمىداند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مىآموزد، چنان که در نهج البلاغه در ذیل همان خطبهاى که در بالا اشاره کردیم مىفرماید : و انما علم الغیب علم الساعة، و ما عدده اللَّه سبحانه بقوله : إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه برشمرده است مىباشد آنجا که مىفرماید: آگاهى از زمان قیامت مخصوص خدا است و او است که باران را نازل مىکند، و آنچه در رحم مادران است مىداند، و هیچکس نمىداند فردا چه مىکند یا در چه سرزمین مىمیرد" سپس امام ع در شرح این معنى افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحمها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟ ... اینها علوم غیبى است که غیر از خدا کسى نمىداند، و غیر از آن علومى است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است" ممکن است بعضى از انسانها علم اجمالى به وضع جنین یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند، اما علم تفصیلى و آگاهى بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خدا است، همانگونه که در مورد قیامت ما نیز علم اجمالى داریم، اما از جزئیات و خصوصیات قیامت بىخبریم، و اگر در روایاتى آمده است که پیامبر یا امامان از بعضى از نوزادان، یا از پایان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است.[12] این جمع بر اساس مقدار معلومات است. 3- راه دیگر براى جمع میان این دو گروه از آیات و روایات اینکه اسرار غیب در دو جا ثبت است: در" لوح محفوظ" (خزانه مخصوص علم خداوند) که هیچگونه دگرگونى در آن رخ نمىدهد و هیچکس از آن آگاه نیست و" لوح محو و اثبات" که علم به مقتضیات است نه علت تامه، و به همین دلیل قابل دگرگونى است و آنچه دیگران نمىدانند مربوط به همین قسمت است. لذا در حدیثى از امام صادق ع مىخوانیم: ان للَّه علما لم یعلمه الا هو، و علما اعلمه ملائکته و رسله، فما اعلمه ملائکته و انبیاءه و رسله فنحن نعلمه خداوند علمى دارد که جز خودش نمىداند و علمى دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما مىدانیم" از امام على بن الحسین ع نیز نقل شده است که فرمود: لولا آیة فى کتاب اللَّه لحدثتکم بما کان و ما یکون الى یوم القیامة! فقلت له ایة آیة؟ فقال: قول اللَّه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب.[13] این جمع بر اساس حتمی و غیر حتمی بودن است. 4- راه دیگر اینکه خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مىدهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مىگیرد. بنا بر این جمع، آیات و روایاتى که مىگوید آنها نمىدانند اشاره به ندانستن فعلى است و آنها که مىگوید مىدانند اشاره به امکان دانستن آن است. این درست به آن مىماند که کسى نامهاى را به انسان بدهد که به دیگرى برساند، در اینجا مىتوان گفت: او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عین حال مىتواند نامه را باز کند و با خبر شود گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت مىتوان او را از یک نظر عالم به محتواى نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است. شاهد این جمع روایاتى است که در کتاب کافى در بابى تحت عنوان ان الأئمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا:" امامان هر گاه بخواهند چیزى را بدانند به آنها تعلیم داده مىشود"، از جمله در حدیثى از امام صادق ع مىخوانیم: اذا ارادالامام ان یعلم شیئا اعلمه اللَّه بذلک این وجه جمع بسیارى از مشکلات را در زمینه علم پیامبر ص و امام ع حل مىکند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذایى را که مثلا مسموم بود مىخوردند، در حالى که جایز نیست انسان به کارى که موجب خطر براى او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر ص یا امام ع اجازه نداشتهاند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب مىکند پیامبر ص یا امام ع مطلبى را نداند، یا آزمایشى براى او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان" لیلة المبیت" آمده است که على ع در بستر پیغمبر خوابید، در حالى که از خود آن حضرت نقل شده است که نمىدانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله مىکنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت مىبرد؟ در اینجا مصلحت این است که امام ع از سرانجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق یابد، و اگر امام ع مىدانست که در بستر پیامبر ص مىخوابد و صبح سالم برمىخیزد چندان افتخارى محسوب نمىشد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگرى وارد شده است چندان موجه به نظر نمىرسید. آرى مساله علم ارادى پاسخى است براى تمام اینگونه اشکالات.[14] 5- راه جمع دیگرى نیز براى روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هر چند این راه فقط در مورد قسمتى از این روایات صادق است) و آن اینکه مخاطبین در این روایات مختلف بودند، آنها که استعداد و آمادگى پذیرش مساله علم غیب را در باره امامان داشتند حق مطلب به آنها گفته مىشد، ولى در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد سخن به اندازه فهم شنونده مطرح مىگشت. مثلا در حدیثى مىخوانیم که ابو بصیر و چند تن از یاران بزرگ امام صادق ع در مجلسى بودند امام غضبناک وارد مجلس شد هنگامى که نشست در حضور جمع فرمود: یا عجبا لاقوام یزعمون انا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب الا اللَّه عز و جل، لقد هممت بضرب جاریتى فلانة، فهربت منى فما علمت فى اى بیوت الدار هى. عجیب است که عدهاى گمان مىکنند ما علم غیب داریم، هیچکس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست، من الان مىخواستم کنیزم را تادیب کنم از دست من گریخت، ندانستم در کدامیک از اطاقهاى خانه است"!! راوى حدیث مىگوید: هنگامى که امام ع از مجلس برخاست من و بعضى دیگر از یاران حضرت وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما در باره کنیزتان چنین گفتى، در حالى که ما مىدانیم شما علوم زیادى دارید و ما نامى از علم غیب نمىبریم؟ امام ع سپس شرحى در این زمینه داد که مفهومش آگاهى او بر اسرار غیب بود. واضح است که در آن مجلس افرادى بودهاند که آمادگى و استعداد لازم براى درک این معانى و معرفت مقام امام نداشتند.[15]
موضوع مطلب : جن, تفسیر, غیب, پیامبر, علم غیب, امام, رسول, نبی, علم, سوره, سوره جن چهارشنبه 91 مهر 12 :: 1:22 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27) داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمىسازد، (26)مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مىدهد ... (27)
مقدمه: با دقت در آیات مختلف قرآن به خوبى روشن مىشود که دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد؛ نخست آیاتى که علم غیب را مخصوص خدا معرفى کرده و از غیر او نفى مىنماید، مانند آیه 59 انعام وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ:" کلیدهاى غیب نزد خدا است که جز او کسى آنها را نمىداند"، و آیه 65 نمل قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ بگو هیچیک از کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمىدانند، جز خدا ". و مانند آنچه در باره پیامبر ص در آیه 50 سوره انعام آمده است قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ:" بگو من به شما نمىگویم خزائن خداوند نزد من است، و من غیب را نمىدانم" و در آیه 188 اعراف مىخوانیم وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ" اگر من غیب را مىدانستم خیر فراوانى براى خود فراهم مىنمودم" و بالآخره در آیه 20 یونس مىخوانیم، فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ: بگو غیب مخصوص خدا است" و امثال این آیات . گروه دوم آیاتى است که به روشنى نشان مىدهد که اولیاى الهى" اجمالا" از غیب آگاهى داشتند، چنان که در آیه 179 آل عمران مىخوانیم وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ:" چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمىگزیند" (و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مىگذارد) . و در معجزات حضرت مسیح مىخوانیم که فرمود: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ:" من شما را از آنچه مىخورید، یا در خانههاى خود ذخیره مىکنید خبر مىدهم". (آل عمران- 49) آیه مورد بحث نیز با توجه به استثنایى که در آن آمده نشان مىدهد که خداوند قسمتى از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیدهاش قرار مىدهد (زیرا استثناء از نفى همیشه اثبات است).[1] مصداق مرتضی در احادیث: 1- یعنی علیا المرتضى من الرسول (صلى الله علیه و آله) و هو منه.[2] 2- و کان و الله محمد ممن ارتضاه.[3] 3- قال علی (ع):«یا سلمان، أنا المرتضى من الرسول الذی أظهره الله عز و جل على غیبه، أنا العالم الربانی، أنا الذی هون الله علی الشدائد و طوى لی البعید».[4] شواهد بر علم غیب داشتن ائمه: 1- از کتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمى، از حضرت رضا (ع) روایت شده که آن جناب نظر کرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکى از ارحامت کشته مىشود، آیا تصدیقم مىکنى؟ گفت: نه، براى اینکه کسى به جز خداى تعالى غیب نمىداند. فرمود: مگر این خداى تعالى نیست که مىفرماید:" عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ"، پس رسول اللَّه (ص) که مرضى نزد خدا است غیب مىداند، ما هم ورثه همان رسولى هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم مىدانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد. [5] روایات در این باب از حد شمار بیرون است، و مدلول آنها این است که : رسول اللَّه (ص) علم غیب را از راه وحى از خداى تعالى گرفته، و امامان (ع) از آن جناب به ارث گرفتهاند.[6] 2- در اصول کافى از حضرت ابى جعفر الباقر علیه السّلام روایت کرده که روزى جبرئیل علیه السّلام براى حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه علیه و اله دو انار از بهشت آورد و على علیه السّلام درین وقت به ملاقات حضرت فایز گردید و از آن حضرت پرسید که این چه انار است که در دست مبارک شماست؟ حضرت فرمودند که یکى ازین دو انار نبوت است که تو را در آن نصیبى نیست و آن دیگر علم است و آن را دو پاره کرده نصفى را حضرت خود برداشت و نصف دیگر را بحضرت امیر داد و فرمود که ما و تو هر دو در این انار شریکیم و بعد ازین حضرت ابى جعفر الباقر علیه السّلام فرمود بخدا قسم ندانست پیغمبر حرفى را که حق تعالى باو تعلیم کرد مگر آن که آن را بامیر المؤمنین علیه السّلام آموخت و این علم بالآخره منتهى شد به ما.[7]
جمعه 91 فروردین 25 :: 12:36 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
تجربه دینی معنای عامی دارد و در نگاه اولیه یعنی تجربه داشتن احساسی مقدس که اولین کسانی که آن را به کار بردند ویلیام جیمز بود و در ادامه افرادی مانند اقبال لاهوری و در نهایت سروش و دیگران. در مورد پیامبر اسلام نیز به کار می رود و این معنای خاص تجربه دینی است یعنی شخص پیامبر در اثر یک تجربه مقدس معنوی قرار گرفته است و قرآن حاصل این تجربه و تفسیر خود پیامبر از این تجربه است که به صورت قرآن برای دیگران تعریف شده است. قائلین به تجربه دینی معتقدند که وحی بر پیامبر شده است ولی پیامبر حاصل آم وحی را که حوریتش پیام و مضمون است را با زبان و الفاظ خودش بیان می کند نه اینکه الفاظ نیز از سوی خدا باشد بلکه هم الفاظ هم معنا از خود پیامبر است. اکثریت مسحیان به تجربه دینی در وحی معتقدند و با این نظریه تفاوت های 4 انجیل مشهور خود را توجیه می کنند که هر یک از چهار نویسنده تجربیات تجلی خدا بر خود را نوشته اند هرچند در هنگام نوشتن آن تجربه دچار خطا و اجتهاد می شوند و آن به سبب قالب انسانی نویسندگان است نه ماهیت پیام روحانی متجلی بر آنان که تجربه کردند پس ایرادی بر نویسندگان اناجیل اربعه نیست. در مقابل این نظریه، نظریه مشهور که منطبق بر احادیث و نصوص قرآنی است قرار دارد یعنی هم لفظ و هم معنای قرآن از سوی خدا به وسیله جبرئیل بر پیامبر نازل شده است و پیامبر بدون هیچ تصرفی آن را ابلاغ نموده است. گرچه بعدا تفاسیری از ناحیه پیامبر وارد شده است اما آن تفاسیر جزء قرآن نبوده و نیست. نظر سنتی و مشهور که منطبق بر سیره علما و اجماع است و عقل نیز از پذیرش آن استبعادی ندارد نشان دهنده جایگاه ویژه پیامبر و ظرفیت بالای ایشان و بلندای مقام قرآن کریم است که طبق احادیث تجلی از خداست. به همین سبب با کلام بشر تفاوت دارند انچنان که خدا و خلق باهم بینونیت دارند نه وحدت. بنابراین نظریه زبان عرفی قرآن قابل انطباق با زبان قرآن که به نحوی عجیب و غیر قابل انطباق با کلام بشر است گرچه شاید در ظاهر دارای اشتراکاتی با کلام بشر است، نمی باشد که تحلیل این نظریه فرصتی دیگر می طلبد.
موضوع مطلب : اسلام, قرآن, علوم قرآن, علوم قرآنی, پیامبر, وحی, تجربه دینی, اقبال لاهوری, سروش, ویلیام جیمز پنج شنبه 91 فروردین 24 :: 2:22 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
کاربردهای وحی در قرآن کمابیش مثل هم است و با کمی تفاوت به یک روح معنایی باز می گردد: القای امری به صورت اعلام پنهانی و سریع(مقایس اللغه، ج2، ص 624؛ تاریخ قرآن رامیار، ص 78) کاربردها: 1- فرمان به زمین: بانّ ربک اوحی لها(زلزال/5) 2-تدبیر و تقدیر آسمان: و اوحی فی کلّ سماء امرها(فصلت/12) 3- الهام غریزی به حیوان: و اوحی الی النحل(نحل/68) 4-القای به فرشتگان: اذ یوحی ربک الی الملائکه(انفال/12) 5- هدایت باطنی انسان: و اوحینا الیهم فعل الخیرات(انبیاء/73) 6-ارتباط گفتاری با انسان(پیامبر و غیر پیامبر): الف)ماکان لبشر الا وحیا او من وراء حجاب او یرسل رسولا فیوحی باذنه ما یشاء(شوری/51) خود این وحی سه صورت است:1)تکلم وحیانی و مستقیم 2) از پس پرده مانند وحی به موسی از پس درخت(قصص/30) 3) بوسیله فرشته وحی مانند بشارت ملائکه به زکریا در مورد یحیی ( آل عمران/39) و درود ملائکه بر مریم (آل عمران/ 42) ب) و اوحینا الی ام موسی(قصص/7) ج) و اذ اوحیت الی الحواریین (مائده/111) 7- وحی رسالی: وحی بر پیامبران از لحاظ ماهیت و شیوه با وحی به دیگران فرقی ندارد ولی از نظر محتوا و هدف باهم فرق دارند. این مطلب از آیه 163 نساء مستفاد است. خود وحی ارسالی 3 نوع است: الف) وحی اِخباری: اخبار خدا پیامبران را از غیب گذشته و آینده: ذلک من انباء الغیب نوحیه الیک(آل عمران/44) ب) وحی دستوری: فاوحینا الیه ان اصنع الفلک(مومنون/27) ج) وحی ابلاغی: شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا والذی اوحینا الیک (شوری/13) قرآن و تورات و انجیل از این نوع وحی بوده اند. البته چون فرشته آن را بر پیامبر نازل کرده از نوع ارتباط گفتاری با انسان است که به وسیله فرشته انجام می شود. نزل به الروح الامین(شعراء/ 193) 8- القای امر از انسان به انسان: مانند اعلام اشاره ای زکریا به قومش در مورد اینکه تا سه روز نمی تواندد سخن گوید. ( مریم/11) 9- القای وسوسه ها از جانب شیاطین: یوحی بعضهم الی بعض (انعام/112) لیوحون الی اولیائهم (انعام/121) موضوع مطلب : اسلام, قرآن, علوم قرآن, علوم قرآنی, پیامبر, وحی شنبه 91 فروردین 19 :: 11:8 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
معتبر ترین و جامع ترین و مشهورترین کتاب در زمینه علوم قرآنی "الاتقان جلال الدین سیوطی" است. اوشافعی و در 8سالگی قرآن را حفظ نمود و اهل قاهره مصر است.برخی تالیفات وی را تا 600 رساله و کتاب بر شمرده اند. برای نمونه خلاصه ای از 1-با حضور فرشته وحی صدایی شبیه زنگ را پیامبرمی شنید.: سخت ترین نوع وحی 2-القاء کلام الهی به قلب و عقل پیامبر 3- تجسم فرشته وحی به صورت یک مرد.: آسان ترین نوع وحی 4-خواب دیدن فرشته وحی و ابلاغ آیات الهی در خواب 5- تکلم مستقیم خدا مانند شب معراج موضوع مطلب : سیوطی, الاتقان, علوم قرآن, علوم قرآنی, پیامبر, وحی پیوندها لوگو آمار وبلاگ
|
||