سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
چهارشنبه 99 خرداد 21 :: 9:31 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

در این دوران سخت بیشتر یاد امام زمان غریبمان می افتیم و برای ظهورش دعا می کنیم. آقا سلام علیکم. دلمان گرفته از برای اشک ریختن برای تو و دوری از تو. دلمان برای خودمان می سوزد که آّ در کوزه و تشنه لبان می گردیم. چقدر به یادت کمتر حرف می زنیم و کمتر گریه می کنیم. یاد و ذهن ما شده دنیا دنیا دنیا. دنبال خلوتگهی هستم تا در کنج آن برای تو بگریم و تو هم سر مرا نوازش کنی و مرا تعلیم دهی هم اعتقادم را و هم عملم را پاکیزه کنیو برای جهان قبر و قیامت آماده ام سازی. به گونه ای که خدای متعال به فرشتگانش بفرماید یک نفر دیگر از طوق آتش توسط مهدی من آزاد شد و به جرگه بندگانم بازگشت. الههم عجل لولیک الفرج




موضوع مطلب : دست نوشته, امام زمان, کامران, اویسی, فرج, ظهور, سلام, خدا, قبر
شنبه 90 اسفند 20 :: 12:38 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی
از برای خدا؟ یا برای خود؟

در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:« فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند» عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهرالصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:« ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!» عابد گفت:« نه، بریدن درخت اولویت دارد» مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.

عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت: «دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است»؛ عابد با خود گفت :« راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم» و برگشت.

بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت: «کجا؟» عابد گفت:«تا آن درخت برکنم»؛ گفت«دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند» در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: « دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟»

ابلیس گفت:« آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی»




موضوع مطلب : توحید, داستان, یهود, بنی اسرائیل, نفس, خدا