سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
چهارشنبه 91 مهر 12 :: 1:25 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

 

تفاوت علم غیب ائمه و خدا در حدیث:

فقال أبو جعفر (علیه السلام): «... و أما قوله: عالِمُ الْغَیْبِ‏ فإن الله عز و جل عالم بما غاب عن خلقه فیما یقدر من شی‏ء و یقضیه فی علمه قبل أن یخلقه و قبل ان یفضیه إلى الملائکة، فذلک- یا حمران- علم موقوف عنده، إلیه فیه المشیئة، فیقضیه إذا أراد، و یبدو له فیه فلا یمضیه، فأما [العلم‏] الذی یقدره [الله‏] عز و جل و یقضیه و یمضیه فهو العلم الذی انتهى إلى رسول الله (صلى الله علیه و آله) ثم إلینا».[10]

در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد  .

1- از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنا بر این غیر او مستقلا هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خدا است، با الطاف و عنایت او است، و جنبه تبعى دارد  .شاهد این جمع همان آیه مورد بحث است، که مى‏گوید  :  خداوند هیچکس را از اسرار غیب آگاه نمى‏کند، مگر رسولانى را که مورد رضایت او هستند" در" نهج البلاغه" نیز به همین معنى اشاره شده است که وقتى على ع از حوادث آینده خبر مى‏داد (و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى مى‏فرمود) یکى از یارانش عرض کرد: اى امیر مؤمنان آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت خندید و فرمود  :لیس هو بعلم غیب، و انما هو تعلم من ذى علم  !  " این علم غیب نیست، این علمى است که از صاحب علمى (پیامبر) آموخته‏ام"! این جمع را بسیارى از دانشمندان و محققان پذیرفته‏اند.[11]

2  -     اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خدا است و هیچکس جز او نمى‏داند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى‏آموزد، چنان که در نهج البلاغه در ذیل همان خطبه‏اى که در بالا اشاره کردیم مى‏فرماید  :  و انما علم الغیب علم الساعة، و ما عدده اللَّه سبحانه بقوله  :  إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏  علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه برشمرده است مى‏باشد آنجا که مى‏فرماید: آگاهى از زمان قیامت مخصوص خدا است و او است که باران را نازل مى‏کند، و آنچه در رحم مادران است مى‏داند، و هیچکس نمى‏داند فردا چه مى‏کند یا در چه سرزمین مى‏میرد" سپس امام ع در شرح این معنى افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم‏ها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟ ... اینها علوم غیبى‏ است که غیر از خدا کسى نمى‏داند، و غیر از آن علومى است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است" ممکن است بعضى از انسانها علم اجمالى به وضع جنین یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند، اما علم تفصیلى و آگاهى بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خدا است، همانگونه که در مورد قیامت ما نیز علم اجمالى داریم، اما از جزئیات و خصوصیات قیامت بى‏خبریم، و اگر در روایاتى آمده است که پیامبر یا امامان از بعضى از نوزادان، یا از پایان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است.[12] این جمع بر اساس مقدار معلومات است.

3- راه دیگر براى جمع میان این دو گروه از آیات و روایات اینکه اسرار غیب در دو جا ثبت است: در" لوح محفوظ" (خزانه مخصوص علم خداوند) که هیچگونه دگرگونى در آن رخ نمى‏دهد و هیچکس از آن آگاه نیست و" لوح محو و اثبات" که علم به مقتضیات است نه علت تامه، و به همین دلیل قابل دگرگونى است و آنچه دیگران نمى‏دانند مربوط به همین قسمت است. لذا در حدیثى از امام صادق ع مى‏خوانیم:

ان للَّه علما لم یعلمه الا هو، و علما اعلمه ملائکته و رسله، فما اعلمه ملائکته و انبیاءه و رسله فنحن نعلمه خداوند علمى دارد که جز خودش نمى‏داند و علمى دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما مى‏دانیم" از امام على بن الحسین ع نیز نقل شده است که فرمود:

لولا آیة فى کتاب اللَّه لحدثتکم بما کان و ما یکون الى یوم القیامة! فقلت له ایة آیة؟ فقال: قول اللَّه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب.‏[13] این جمع بر اساس حتمی و غیر حتمی بودن است.

4- راه دیگر اینکه خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مى‏دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى‏گیرد. بنا بر این جمع، آیات و روایاتى که مى‏گوید آنها نمى‏دانند اشاره به ندانستن فعلى است و آنها که مى‏گوید مى‏دانند اشاره به امکان دانستن آن است. این درست به آن مى‏ماند که کسى نامه‏اى را به انسان بدهد که به دیگرى برساند، در اینجا مى‏توان گفت: او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عین حال مى‏تواند نامه را باز کند و با خبر شود گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت مى‏توان او را از یک نظر عالم به محتواى نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است. شاهد این جمع روایاتى است که در کتاب کافى در بابى تحت عنوان ان الأئمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا:" امامان هر گاه بخواهند چیزى را بدانند به آنها تعلیم داده مى‏شود"، از جمله در حدیثى از امام صادق ع مى‏خوانیم: اذا ارادالامام ان یعلم شیئا اعلمه اللَّه بذلک   

 این وجه جمع بسیارى از مشکلات را در زمینه علم پیامبر ص و امام ع حل مى‏کند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذایى را که مثلا مسموم بود مى‏خوردند، در حالى که جایز نیست انسان به کارى که موجب خطر براى او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر ص یا امام ع اجازه نداشته‏اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب مى‏کند پیامبر ص یا امام ع مطلبى را نداند، یا آزمایشى براى او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان" لیلة المبیت" آمده است که على ع در بستر پیغمبر خوابید، در حالى که از خود آن حضرت نقل شده است که نمى‏دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله مى‏کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت مى‏برد؟ در اینجا مصلحت این است که امام ع از سرانجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق یابد، و اگر امام ع مى‏دانست که در بستر پیامبر ص مى‏خوابد و صبح سالم برمى‏خیزد چندان افتخارى محسوب نمى‏شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگرى وارد شده است چندان موجه به نظر نمى‏رسید. آرى مساله علم ارادى پاسخى است براى تمام اینگونه اشکالات.[14]

5- راه جمع دیگرى نیز براى روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هر چند این راه فقط در مورد قسمتى از این روایات صادق است) و آن اینکه‏ مخاطبین در این روایات مختلف بودند، آنها که استعداد و آمادگى پذیرش مساله علم غیب را در باره امامان داشتند حق مطلب به آنها گفته مى‏شد، ولى در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد سخن به اندازه فهم شنونده مطرح مى‏گشت. مثلا در حدیثى مى‏خوانیم که ابو بصیر و چند تن از یاران بزرگ امام صادق ع در مجلسى بودند امام غضبناک وارد مجلس شد هنگامى که نشست در حضور جمع فرمود:

یا عجبا لاقوام یزعمون انا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب الا اللَّه عز و جل، لقد هممت بضرب جاریتى فلانة، فهربت منى فما علمت فى اى بیوت الدار هى. عجیب است که عده‏اى گمان مى‏کنند ما علم غیب داریم، هیچکس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست، من الان مى‏خواستم کنیزم را تادیب کنم از دست من گریخت، ندانستم در کدامیک از اطاقهاى خانه است"!!

راوى حدیث مى‏گوید: هنگامى که امام ع از مجلس برخاست من و بعضى دیگر از یاران حضرت وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما در باره کنیزتان چنین گفتى، در حالى که ما مى‏دانیم شما علوم زیادى دارید و ما نامى از علم غیب نمى‏بریم؟ امام ع سپس شرحى در این زمینه داد که مفهومش آگاهى او بر اسرار غیب بود. واضح است که در آن مجلس افرادى بوده‏اند که آمادگى و استعداد لازم براى درک این معانى و معرفت مقام امام نداشتند.[15]


 

 

 




موضوع مطلب : جن, تفسیر, غیب, پیامبر, علم غیب, امام, رسول, نبی, علم, سوره, سوره جن
یکشنبه 91 شهریور 26 :: 4:3 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

 

در این روزها که خبر پخش فیلم توهین آمیز نسبت به ساحت مقدس پیامبر (ص) شنیده می     شود، فرصت را غنیمت شمرده و در ظلّ پرتو قرآن کریم، از  آن حضرت ختمی مرتبت بیشتر   بدانیم:

مرحوم فیض کاشانی در تفسیر آیه إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم/4) حدیثی آورده اند: «إنّ اللّه أدّب نبیّه على محبّته ، فلمّا أکمل له الأدب. قال: إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ.(الأصفى فی تفسیرالقرآن، ج‏2، ص 1335).
 
ترجمه: خداوند متعال  پیامبرش را بر محبت خود ادب آموخت و زمانی که ادب ایشان به مرحله کمال رسید، خداوند فرمود: إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِیمٍ.

مرحوم بحرانی در تفسیر خود ادامه حدیث را آورده که: پس از اینکه پیامبر بر محبت خدا ادبش تکمیل شد و خدا آن جمله (آیه 4 سوره قلم) را فرمود، امر دینش را به او تفویض کرد و فرمود: وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا، و قال: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ،(آیات به ترتیب:حشر آیه 7 و نساء آیه 82)، سپس پیامبر نیز به علی تفویض نمود...(البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص 133).

علامه مجلسى رحمه اللّه شرح مفصلى در این حدیث عنوان نموده: بطور اجمال آنکه: تفویض معانى متعدد دارد    :

اول- تفویض در خلق و رزق و اماته و احیا. این، دو وجه احتمال دارد    :

1- آنکه پیغمبر و ائمه، بجا آورند این افعال را به قدرت و اراده خود، که ایشان خلق کنند و روزى دهند و بمیرانند و زنده کنند این، کفر صریح و محال‏ است به برهان عقل و نقل. 2- آنکه خداى تعالى این افعال را بجا آورد مقارن به اراده ایشان، مثل شق القمر و زنده کردن مرده و تقلیب عصا به مار و غیر آن از معجزات، که تمام به قدرت خدا واقع شود مقارن به اراده ایشان، به جهت ظهور صدق آنان، این ممتنع نیست، زیرا: وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ.

دوم از معانى تفویض- تفویض در امر دین، و این هم دو احتمال دارد:

1- آنکه خدا تفویض نموده به پیغمبر و ائمه عموما، که حلال کنند آنچه را خواهند و حرام کنند آنچه را خواهند بدون وحى و الهام، یا تغییر دهند آنچه خدا وحى فرموده این باطل و خلاف حق و مردود است. 2- آنکه چون خدا خلق و کامل نمود پیغمبر خود را به حیثیتى که اختیار ننماید از امور چیزى را مگر آنچه موافق حق و صواب است و خلاف مشیت الهى در خاطرش خطور ننماید، بنابراین تفویض فرمود به او تعیین بعض امور را، مثل زیادى در رکعات فرائض و تعیین نوافل از نماز و روزه و غیر آن. به سبب اظهار شرف و بزرگوارى آن حضرت.

سوم از معانى تفویض- تفویض امور خلق به سوى ایشان از سیاست ایشان، و تکمیل و تعلیم و تأدیب ایشان. و امر فرموده مردم را به اطاعت ایشان، و آیات و اخبار و عقل دال است بر آن. و این معنى، مراد باشد از حدیث شریف.

و معانى دیگر تفویض بیان شده در مرآت العقول. به همین قدر اکتفا شد در این مقام، و لذا آن حضرت اموال خیبر را قسمت فرمود بر مسلمانان، و بر اهل خیبر منت نهاد که ایشان را به حال خود گذاشت، و بنو نضیر و بنو قینقاع را امر به جلاى وطن و بعضى از اموال را به آنها عطا نمود. و نسبت به بنو قریضه مردان ایشان را مقتول و زنان و اطفال آنها را اسیر و اموال آنها را میان مسلمانان قسمت نمود بر وفق مصلحت، چنانچه فرماید. )تفسیر اثنا عشری، ج‏13، ص96-97 )

 

در برخی روایات نیز آمده است که خلق عظیم یعنی دین عظیم  و اسلام. (ر.ک: البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏5، ص 455).

مرحوم طالقانی از همین آیه استفاده کرده و گفته که مقصود از سوره عبس-که در مورد عبوس شدن شخصی است که برخی او را شخص پیامبر دانسته اند- غیر از پیامبر اکرم است زیرا وی دارای خلق عظیم است و عبوس شدن به آن شکل که در سوره عبس آمده با خلق عظیم نمی سازد. از امام صادق هم روایت شده: درباره مردى از بنى امیه نازل شده که در حضور آن حضرت بوده که ناگاه ابن ام مکتوم آمد پس چون آن شخص اموى او را دید بدش آمد و خود را جمع کرد و از وى روى گرداند. پس از آن این داستان را خداوند در قرآن آورده و او را نکوهش کرده. (ر.ک: پرتوى از قرآن، ج‏3، ص 123).

بیضاوی از مفسرین اهل سنت نیز گفته است: این آیه یعنی که چیزهایی که دیگران نمی توانند تحمل کنند را تو تحمل می کنی [زیرا دارای خلق عظیمی هستی.](أنوار التنزیل و أسرار التأویل، ج‏5، ص 233).

برخی نیز گفته اند که مراد از خلق، قرآن است. (ر.ک: ترجمه و تفسیر  رهنما، ج‏4، ص 378).

نمونه ای از اخلاق نیکوی رسول الله (ص):یک روز آن بزرگوار از مدینه طیبه بیرون رفت و به یک اعرابى برخورد که بر سر چاه براى شتر خود آب میکشید. پیغمبر خدا به او فرمود: اجیر میخواهى که براى شتر تو آب بکشد؟ گفت: آرى. به هر دلوى سه خرما اجرت میدهم. رسول خدا راضى شد. یک دلو آب کشید، سه خرما اجرت گرفت. هنگامى که هشت دلو دیگر آب کشید طناب پاره شد و دلو بچاه افتاد. اعرابى پس از اینکه غضبناک شد جسارت نمود و سیلى بصورت مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلم زد! بعدا مبلغ بیست و چهاردهم به آن بزرگوار اجرت داد. پیامبر خدا دست مبارک خود را در میان چاه فرو برد و دلو را بیرون آورد! هنگامى که آن اعرابى این حلم و حسن خلق را از پیامبر خدا دید و فهمید که آن بزرگوار بر حق است رفت و کاردى را پیدا کرد و آن دستى را که به پیغمبر خدا جسارت کرده بود قطع نمود. سپس غش کرد و روى زمین افتاد!! کاروانى که از آن راه عبور مى‏کردند دیدند دست وى قطع شده و خودش غش کرده و افتاده است! آنان پیاده شدند و آب بصورتش پاشیدند. وقتى بهوش آمده به او گفتند: تو را چه شده؟ گفت: چون بصورت حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلم سیلى زده‏ام لذا میترسم: دچار عقوبت گردم!! سر انجام برخواست و دست قطع شده خود را بدست دیگر گرفت و متوجه رسول خدا گردید. وقتى رفت دید گروهى از اصحاب نشسته‏اند. اصحاب به وى گفتند: چه حاجتى دارى؟ گفت:
به پیامبر خدا حاجتى دارم. وقتى سلمان وى را بخانه فاطمه زهراء برد دید پیغمبر معظم اسلام صلّى اللّه علیه و آله و سلم نشسته و حسنین را روى زانوهاى مبارک خود نشانیده است
.
اعرابى عذر خواهى نمود. پیامبر اکرم به او فرمود: پس چرا دست خود را بریده‏اى!؟ گفت: من دستى را که بصورت شما سیلى بزند نمیخواهم. رسول خدا به وى فرمود: بیا اسلام اختیار کن، او گفت: اگر تو پیامبر بر حق هستى این دست بریده مرا شفا بده! پیغمبر خدا دست قطع شده‏اش را بجاى خود نهاد و فرمود: بسم اللّه الرحمن الرحیم. بعدا نفسى کشید و دست مبارک خود را بموضع قطع شده مالید. دست آن اعرابى بحالت اولیه برگشت و او اسلام آورد!! (تفسیر آسان، ج‏3، ص52-53)

 




موضوع مطلب : اسلام, تفسیر, فیلم, رسول الله, ژیامبر, خلق عظیم, اخلاق, تفاسیر, توهین
یکشنبه 90 تیر 26 :: 12:14 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

دارم پایان نامه می نویسم. در رشته علوم قران وحدیث یکی از بزرگان معاصر که واقعاً پزوهشگر و محقق است و حرف برای گفتن دارد و یکی از حوزویانی است که در دانشگاه بیشتر مشهور است سید محمد علی ایازی است او حدود 179 مقاله علمی دارد که من پیدا کردم یعنی شاید بیشتر باشد چندین کتاب که من38 تا پیدا کردم، دارد. مثل فقه پزوهی قرآنی و التفسیر والمفسرون حیاتهم و منهجهم که خیلی کتاب زیباییی است و بسیاری کتب دیگر.اومتولد 1331 اهل خراسان رضوی است اما ظاهرا در قم سکونت دارند.

برای اشنایی بیشتر با او به صفحه محققان بنگرید:

http://ayazi.andishvaran.com/fa/ScholarMainpage.html?UserID=373




موضوع مطلب : سید محمد علی ایازی, تفسیر, علوم قرانی
<   1   2   3   4   5