سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد دوست

جواز و عدم جواز تشکیل حکومت در عصر غیبت

 

تشکیل حکومت در عصر غیبت جایز است یاخیر؟روایت امام صادق علیه السلام را (که تشکیل حکومت در عصر غیبت را نفی می کند) چگونه تفسیر می نمایید؟

ابتدا به عنوان مقدمه قابل ذکر است ضرورت وجود حکومت در هر جامعه‏ای، امری بدیهی است و همواه مورد تأیید مکاتب و نظام‏های گوناگون بوده است. پژوهش‏های جامعه شناسان، نشان می‏دهد که تشکیل دولت و حکومت، همیشه و در همه شرایط یک ضرورت اجتناب‏ناپذیر عقلی و فطری بوده است و نمی‏توان از آن بی‏نیاز بود. بشر مدنی بالطبع است و تنها در سایه یک زندگی اجتماعی و تشکیلات منسجم سیاسی که در آن حقوق انسان‏ها محترم شمرده می‏شود می‏تواند به حیات خود ادامه دهد. در غیر این صورت زندگی  بشری، شکل انسانی و معقولی نخواهد داشت؛ بلکه هرج و مرج و بی‏نظمی، حفظ و بقای اجتماع و حقوق افراد را با خطر مواجه خواهد ساخت. اسلام، دین فطرت و عقل است و بر اساس خواسته‏ها و نیازهای فطری، معقول و منطقی انسان نازل شده است. در این دین این ضرورت عقلی و فطری به خوبی درک شده و وجود حکومت به عنوان یکی از ضروری‏ترین نیازهای انسان و جامعه‏ی انسانی مورد تصدیق و تأیید قرار گرفته و برای آن شرایط و ویژگی‏های مشخص شده است. بر اساس این نیاز فطری و عقلی پیامبر اسلام(ص) پس از هجرت به شهر مدینه، بلا فاصله شالوده تشکیل حکومت اسلامی را پی ریزی می‏کرد و تشکیلات سیاسی حکومتی ایجاد کرد. امام علی(ع) در سخن مشهور خویش این ضرورت را چنین گوشزد می‏نماید و می فرماید:

وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ‏ مِنْ‏ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِر.[1]

براى مردم حاکمى لازم است چه نیکوکار و چه بدکار، که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقّش ادامه دهد، و کافر بهره‏مند از زندگى گردد.

احادیث مربوط به تشکیل حکومت اسلامی به صورت کلّی، دو دسته اند: الف) روایاتی که بر ضرورت تشکیل حکومت اسلامی در هر زمانی اعم از زمان حضور معصوم(ع) و یا غیبت تأکید دارد. ب) روایاتی که به صورت خاص، در مورد شرایط و ویژگی‏های حاکم اسلامی در زمان غیبت صادر شده است. مجموع اینها دلالت بر نصب عام فقیه واجد الشرایط، در زمان غیبت معصوم(ع)، برای اداره و رهبری جامعه‏ی اسلامی از سوی امامان و لزوم قیام برای تشکیل حکومت از سوی فقیهان و ضرورت همکاری و اطاعت مردم از ایشان دارد.

اما در عین حال برخی معتقدند که تشکیل حکومت دینی و استقرار نظام سیاسی بر اساس ولایت فقیه قبل از ظهور حضرت ولی عصر- عجل الله تعالی فرجه الشریف- امری غیرشرعی و به اصطلاح ممنوع و حرام است! که گاهی این سخن را مستند به روایتی منسوب به امام صادق (ع) می کنند: کُلُ‏ رَایَةٍ تُرْفَعُ‏ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ (علیه السلام ) فَصَاحِبُهَا طَاغُوتٌ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ »[2] ؛  هر پرچمی که قبل از قیام حضرت حجت (علیه السلام) برافراشته شود، پس صاحب آن پرچم، طاغوتی است که به جای خداوند متعال پرستیده می شود.

روشن است که بر این پایه، نه تنها حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه بلکه هر حکومت دیگری در زمان غیبت، نامشروع و باطل خواهد بود که طبق آنچه در ابتدا ذکر شد یعنی تأیید هرج و مرج در جوامع بشری.

علاوه بر مطالب گفته شده می توان روایتی از امام رضا (ع) را نیز به مباحث ذکر شده ضمیمه نمود که:

«اگر گوینده ای بگوید: پس چرا خداوند والیان امور را گمارده است و به اطاعت ایشان فرمان داده است؟ در جواب وی گفته می شود: به سبب های فراوان .... یکی از آنها اینست که: هیچ فرقه ای از فرقه ها و هیچ ملتی از ملتها را نمی یابیم که جز با داشتن سرپرست و رئیسی که به امر دین و دنیای ایشان رسیدگی کند، باقی مانده باشد و به زندگی ادامه داده باشد. پس در حکمت حکیم یعنی پروردگار متعال جایز نیست که خلق را از داشتن چیزی که ناگزیر باید داشته باشند و دوام و قوامشان جز به آن میسر نیست محروم سازد».[3]

بنابراین مضمون  روایت مندرج در متن سؤال نمی تواند نفی هر حکومتی در زمان غیبت و بالطبع نفی حکومت دینی و ولایت فقیه باشد. همچنین انحصار مضمون آن در ولایت سیاسی فقیه، هیچ قرینه و دلیلی ندارد.

سرانجام می توان گفت: مقصود از حدیث مورد بحث، بطلان حکومت هایی است که در مسیری غیر از مسیر اهل بیت(علیهم السلام) گام برمی دارند. به عبارت دیگر بطلان حکومت هایی که حکومت را حق اهل بیت(علیهم السلام) نمی دانند بلکه فرمانروایی و کشورداری را حق خود می دانند و روشن است که این چنین حاکمی قطعاً طاغوت می باشد و در برابر پروردگار عالم قرار می گیرد؛ لذا دیده می شود امام صادق (علیه السلام) شیعیان را از شرکت نمودن در قیام هایی که در آن زمان رخ می داده است منع فرموده اند و تنها یک گونه از آن قیام ها  مانند قیام زیدبن علی(ره) را که از اعتقادی صحیح و نیتی پاک، سرچشمه گرفته بوده است.را مجاز دانسته اند.[4]

منابع

ابن بابویه شیخ صدوق، محمد بن على، الأمالی (للصدوق)، تهران: کتابچى، 1376ش، چاپ ششم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ، عیون أخبار الرضا علیه السلام، تهران: نشر جهان، 1378 ق، چاپ اول.

شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (تحقیق: صبحی صالح)، قم: هجرت، 1414 ق، چاپ اول.

کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، چاپ جهارم.

 



[1]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 82.

[2]. الکافی، ج‏8، ص 295.

[3]. عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏2، ص 100-101.

[4].ر.ک: الکافی، ج‏8، ص 264؛ الأمالی( للصدوق)، ص 40.


مرگ جاهلیت و شناخت امام زمان

  منظور از شناخت در حدیث ‹‹ هرشخصی که امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است چیست ؟

 

روایاتی در منابع شیعه و اهل تسنن وجود دارد[1] که مفاد آن، این است که هر کس امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؛ مانند: ْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ حَیٌّ یَعْرِفُهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.[2] 

عیسى بن سرى ابن یسع، مى‏گوید که: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده است: کسى که بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ (زمان) جاهلیت مرده است؟ امام علیه السّلام فرمود: (آدمى) هنگامى که جانش بدینجا برسد- و با دست مبارک به سینه خود اشاره کردند- بیشترین نیاز به معرفت امام احساس مى‏شود. راوى مى‏گوید آنگاه حضرت به من فرمود: تو (از نظر اعتقادى) در مرحله خوبى هستى (میزان معرفت تو به ولایت خاندان، در حدّ خوبى است).[3]

حدیث مذکور نشان می دهد که داشتن اعتقاد خوب به ویژه در زمینه امام شناسی از اساس معرفت به امام هرزمان است.

روایت دیگری که معرفت نسبت به امامت و ولایت به امام هر زمان را تأیید می کند، حدیثی است که ابو عبیده حذاء نقل کرده است: وی گوید: ما در زمان امام باقر علیه السلام (براى تعیین جانشین او) مانند گله بى‏چوپان سرگردان بودیم، تا سالم بن ابى حفصه را (که بعداً زیدى مذهب شد و امام صادق علیه السلام او را لعن و تکفیر کرد) ملاقات کردیم، به من گفت: اى ابا عبیده! امام تو کیست؟ گفتم: ائمه من، آل محمد هستند گفت: هلاک شدى و مردم را هم هلاک کردى، مگر من و تو از امام باقر علیه السلام نشنیدیم که می فرمود «هر که بمیرد و بر او امامى نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است»؟ گفتم: چرا به جان خودم چنین است، سپس حدود سه روز گذشت که خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و خدا معرفت او را به من روزى کرد (او را به جانشینى پدرش شناختم) به حضرت عرض کردم: سالم به من چنین و چنان گفت. فرمود: اى ابا عبیده همانا کسى از ما (ائمه) نمیرد جز اینکه کسى را جانشین خود کند، که کردار و رفتارش مانند خود او باشد و به آنچه او دعوت می کرد، دعوت کند.[4]

بنابراین قدر متیقن از اخبار گفته شده، شناخت مقام امامت ائمه اطهار نسبت به مردم عادی است. یعنی بنا بر برخی روایات  اولاً بداند که نام و القاب امامان معصوم (ع) چیست[5] و ثانیاً کمترین حد معرفت به امام زمان آن است که امام، در همه درجات جز مقام نبوت، همسنگ ومساوی با پیامبر (ص) است.[6]

این در حالی است که اهل تسنن در این باره می­گویند: منظور از امام زمان، سلطان و زمامدار هر عصریست؛ چه ظالم باشد و چه عادل. این سخن اهل سنت را عقل تایید نمی­کند؛ چون شناختن سلطان ظالم، هیچ تاثیری در ایمان و اعتقاد مردم ندارد، چه برسد به اینکه فردی که نسبت به او معرفت پیدا نکند مرگش، به مرگ دوران جاهلیت باشد.عده­ای دیگر از اهل سنت می­گویند: منظور از امام زمان، در این حدیث، همان قرآن است. پاسخ این حرف ایشان هم این است که: قرآن برای تمام زمان­هاست و گذشت زمان، تغییری در آن پدید نمی­آورد تا هر قرآنی، امام زمان مردم زمان خود باشد. در ضمن اگر در این نظر، منظور از معرفت، شناختن کلمات و آیات قرآن باشد، در هر عصری، افراد زیادی از مسلمانان هستند که سواد خواندن و نوشتن ندارند، حال باید بگوییم آنان که نمی­توانند، بخوانند و بنویسند در هنگام مرگ به مرگ جاهلیت می­میرند؟!!و این حرفی است که عقل سلیم و وجدان بیدار آن را قبول نمی­کند.[7]

در نتیجه باید گفت: حدیث مورد سؤال،  این حدیث به خوبى گواهى مى‏دهد که در هر عصر و زمانى امام معصومى وجود دارد که باید او را شناخت، و عدم شناسائى او آنچنان زیانبار است که انسان را در سرحد دوران کفر و جاهلیّت قرار مى‏دهد.آیا منظور از امام و پیشوا در این حدیث همان کسانى است که در رأس حکومت‏ها قرار دارند، چنگیزها و هارون‏ها و زمانداران وابسته؟ بدون شک جواب این سؤال منفى است، چرا که زمامداران غالباً افرادى نادرست و ظالم و گاه وابسته به شرق و غرب، و عامل سیاست‏هاى بیگانه بوده و هستند، و مسلماً شناسایى آنها و پذیرش امامتشان انسان را به «دارالبوار» و جهنم مى‏فرستد. پس روشن مى‏شود که در هر عصر و زمانى امامى معصوم است که باید او را پیدا کرد و رهبرى او را پذیرا شد.[8] سرانجام  می توان گفت: معرفت امام این است که بر هر کس واجب است در دنیا امام خود را شناخته و اطاعت او را نماید و او را پیشواى خود بداند.[9]

 

منابع

بحرانى، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه بعثه، 1374 ش، چاپ اول.

برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دار الکتب الإسلامیة، 1371 ق، چاپ دوم.

بروجردى، محمد ابراهیم‏، تفسیر جامع‏، تهران: انتشارات صدر، 1366 ش‏، چاپ ششم‏.

حمیرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1413 ق، چاپ اول.

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ق، چاپ دوم.

طباطبایى، محمد حسین‏، المیزان فى تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامى‏، 1417 ق‏، چاپ پنجم‏‏.

عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، تهران: المطبعة العلمیة، 1380 ق، چاپ اول.

کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، چاپ چهارم.

مجلسى، محمدتقى، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، 1406 ق، چاپ دوم.

مصطفوى، جواد،  ترجمه أصول الکافی، تهران: کتاب فروشى علمیه اسلامیه، 1369 ش، چاپ اول.

مکارم شیرازى، ناصر، سلسله دروس فی العقائد الاسلامیه، قم: مدرسه الامام على بن ابى طالب (ع)، 1385 ش، چاپ سوم.

 

 



[1]. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‏12، ص 253؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏3، ص 381.

[2].قرب الإسناد، ص 351.

[3]. المحاسن، ج‏1، ص 92.

[4].بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص 259.

[5]. تفسیر العیاشی، ج‏1، ص 252؛ الکافی، ج‏2، ص 20-21.

[6]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص 582.

[7]. أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص 131.

[8]. ر.ک: سلسله دروس فی العقائد الاسلامیه، ص 254-255.

[9].ر.ک: تفسیر جامع، ج‏1، ص 99.


مفهوم شناسی رجب

درباره ماه های قمری برخی از مفسران طبق بعضی از روایات وارده و حتی مواردی از آیات قرآن کریم، سخنانی گفته اند. به تعدادی از آنها اشاره می شود:

شیخ ابوالفتوح رازی گفته است:

قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ، مراد ماه رجب است، و این ماهها را براى آن حرام خوانند که قتال و قتل در آن  حرام است. و گفته‏اند: لعظم حرمته، براى تعظیم حرمت او را حرامش خوانند و از این جا این ماه را منصل الأسنّه گفتند و مضر الأسنّه، که در این ماه عرب سنانها از نیزه بگرفتندى. و گفته‏اند: رجبش براى آن خواندند که از ماههاى حرام منفرد است، چه او، تنهاست و آن سه گانه باقى، پیوسته. و گفته‏اند: براى آن که از ماهها هیچ به حرمت او نیست، و گفته‏اند: براى تعظیمش من التّرجیب، من قول سعد: أنا جذیلها المحکّک و عذیقها المرجّب، منّا أمیر و منکم أمیر- قاله یوم السّقیفة. و مرجّب، درختى بود که از بسیارى بارى «6» که دارد ترسند که  بشکند، دعامه‏اى از زیر او برزنند. و این ماه را «أصمّ» خوانند، براى آن که در او قعقعه سلاح نشنیدندى، و این از باب لیله نائم و نهاره صائم. و این ماه را «أصبّ» خوانند، لأنّ اللَّه تعالى یصبّ فیه رحمته على عباده، در این ماه خداى تعالى رحمت خود بر گناهکاران ریزد. و این ماه را نیز «رجم» خوانند، براى آن که خداى تعالى شیاطین را در این ماه رجم فرماید، و در جاهلیّت عظیم الحرمة بود، و چون اسلام آمد حرمتش بیفزود، و در فضل او کتابى مفرد کرده‏اند. [1]

ملا فتح الله کاشانی در تفسیر خود آورده است:

و بدانکه رجب را ماه حرام گویند جهت آنکه قتل در او حرام است و ماه مفصل لا سنه نیز گویند زیرا که عرب در این ماه سر نیزه ها را بر روی نیزه ها نمی گذاشتند و تسمیه آن به رجب جهت آنست که اشتقاق آن از رجبته است بمعنى عظمته و چون عرب تعظیم حرمة این ماه کردند از این جهت به اسم رجب مسمى شد و جهت مبالغه در تعظیم حرمت او را رجب‏ المرجب‏ مى‏گویند و اصم نیز گویند جهت آنکه در آن قعقعه سلاح نشنوند و اصب نیز خوانند بنا بر آنکه حقتعالى در این ماه رحمت خود را بر بندگان ریزان گرداند و صب بمعنى ریختن است.[2]

در تأیید کلام وی می توان به کلمات برخی از لغت دانان مراجعه نمود، به عنوان نمونه، زبیدی آورده است:

«رَجِبَ فلاناً: هَابَهُ و عَظَّمَهُ، کَرَجَبَهُ یَرْجُبُهُ رَجْباً و رُجُوباً، و رَجَّبَهُ تَرْجِیباً، و تَرَجَّبَهُ و أَرْجَبَهُ فهو مَرْجُوبٌ و مُرَجَّبٌ.»[3]

دیگری می نویسد:

«رَجَب: الشهر بعد جُمادَى و هو سابع الشهور. و الجمع: أرجاب. و سمَّوا رَجَبا لما رجّبوا الشجر و لتعظیمهم إیاه. و الترجیب التعظیم.»[4]

ادامه مطلب...

اشاعه فرهنگ قرآنی

اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص، دغدغه اساسی پژوهشکده قرآن و علم

اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص، دغدغه اساسی پژوهشکده قرآن و علم

معاون پژوهشکده قرآن و علم، یکی از دغدغه های اصلی پژوهشکده قرآن و علم را اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص آن یعنی در حوزه پژوهش برای دانشجویان فنی و علوم پایه دانست.کامران اویسی، معاون پژوهشکده قرآن و علم در گفت‌و‌گو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، اظهار کرد: یکی از مهمترین خط مشی های پژوهشکده قرآن و علم به تأکید سید رضا مؤدب، ریاست پژوهشکده، حفظ اخلاص در تمام شئون فعالیت های پژوهشکده است. اگر اخلاص به معنای واقعی -که مدد الهی برای همان اخلاص نیاز است- وجود داشته باشد، کارها خود به خود جلو خواهد رفت؛ سعی بر این است که بتوان ثابت کرد با کمترین هزینه می توان بهترین بهره وری را در فعالیت های قرآنی داشت.

وی افزود: پروژه هایی به صورت پروپوزال در پژوهشکده قرآن و علم در حال تدوین است تا پس از ارزیابی مورد حمایت نهادهای مربوطه مانند صندوق حمایت از پژوهشگران فناوران برتر معاونت علمی ریاست جمهوری، امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و امثال آن به نتیجه برسند.

اویسی تصریح کرد: از دغدغه های دیگر پژوهشکده قرآن و علم، اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص آن یعنی در حوزه پژوهش برای دانشجویان فنی و علوم پایه است. ترجمه کتاب قرآن و علم هارون یحیی توسط اینجانب و نعمت‌الهی جعفری با همکاری دانشگاه فنی و حرفه ای برای همین مهم بوده است. عمرانی که اشاره های قرآن درباره مواد تشکیل دهنده سد ذوالقرنین را مطالعه کند یا مهندس کشاورزی یا تغذیه که برایش فهمیدن حکمت احتمالی کاربرد تین و زیتون کنار هم مهم است، با مشارکت در پژوهش های میان رشته ای قرآنی هم می تواند از قرآن بهره برد و هم در راه قرآن خدمت رسانی کند.

معاون پژوهشکده قرآن و علم تاکید کرد: مبنای مشهور در تفسیر علمی آیات این است که منجر به تحمیل نظرو نهایتاً تفسیر به رأی نگردد؛ بلکه هدف کاربرد علوم قطعی در تفسیر آیات و فهم بهتر آنهاست اما نه با این نگاه که می توان تمامی علوم را از قرآن استخراج نمود که این ظاهراً، شأن معصوم (ع) است.


حکمی در اذان و اقامه

برخی از نمازگزاران مسجد امام سجاد تهران از بنده سوالاتی پیرامون اذان و اقامه غیر نمازهای یومیه داشته اند که با توضیح فی المجلس قانع نشدند و به ناچار برخی موارد را از کتب فارسی مراجع تقلید با ذکر آدرس متذکر می شوم:

اذان و اقامه‌ [اذان و اقامه از رساله توضیح المسائل (محشى - امام خمینى)، ج‌1، ص 519]

امام خمینی: مسأله 916 براى مرد و زن مستحب است پیش از نمازهاى یومیه (1) اذان و اقامه بگویند (2)، ولى پیش از نماز عید فطر و قربان (3)، مستحب است سه مرتبه بگویند «الصَّلاة» (4) و در نمازهاى واجب دیگر سه مرتبه «الصَّلاة» را به قصد رجاء بگوید.

(1)    خوئى، سیستانى: پیش از نمازهاى واجب شبانه روزى (یومیه) ..گلپایگانى، صافى، تبریزى، زنجانى: پیش از نمازهاى واجب یومیه

(2)   خوئى، سیستانى: و براى نمازهاى دیگر واجب یا مستحب، مشروع نیست ..

بهجت: امّا احتیاط مستحبّ این است که اقامه ترک نشود مخصوصاً در نماز صبح و مغرب و براى کسى که به جماعت نماز نمى‌خواند .

زنجانى: و براى مرد سفارش بیشترى شده، و در نماز مغرب و صبح تأکید بیشترى دارد و احتیاط استحبابى در آن است که اقامه در نمازها ترک نشود، و براى نمازهاى دیگرِ واجب یا مستحب، مشروع نیست.

مکارم: و بهتر است حتّى الإمکان ترک نشود مخصوصاً اقامه، ولى براى نماز عید فطر و قربان و نمازهاى واجب دیگر اذان و اقامه نیست بلکه سه مرتبه به امید مطلوبیّت پروردگار بگویند (الصَّلاة).

(3)   سیستانى: در صورتى که با جماعت بخوانند .

گلپایگانى، خوئى، زنجانى، تبریزى، صافى: پیش از نمازهاى واجب غیر یومیه مثل نماز آیات (خوئى، زنجانى، تبریزى: در صورتى که با جماعت بخوانند) ..

(4)   خوئى، گلپایگانى، صافى، تبریزى، سیستانى، زنجانى: بقیه مسأله ذکر نشده.

 اراکى: و هم چنین قبل از نمازهاى واجب دیگر مانند نماز آیات هم مستحب است سه مرتبه «الصلاة» بگویند.

بهجت: و هم چنین براى این که به دیگران اعلام شود که وقت نماز داخل شده است استحباب اذان بعید نیست؛ و گفتن اذان و اقامه در غیر این موارد به قصد ورود در شرع حرام است.

اذان و اقامه در نماز قضا

 مسأله نماز قضا را نباید با مسأله مذکور یکی دانست زیرا بسیاری از احکام نماز قضا همانند نماز اداست و آنچه که از استفتاء از دفاتر برخی مراجع مانند آیت الله مکارم شیرازی و سیستانی بر می آید، با نماز قضا در این باره معامله نمازهای  واجب یومیه می شود.

توضیح مطلب:

س 5‌- نماز قضا اذان و اقامه دارد یا نه؟.ج‌- واجب نیست و مستحبّ است و اگر هر مجلسى یک اذان و یک اقامه بگوید مستحسن است.(مجمع المسائل (للگلبایگانی)، ج‌1، ص 223)

سؤال 365: کسى مى‌خواهد نمازهاى خود را که زیاد هم هست قضا کند، آیا اذان و اقامه لازم است؟جواب: واجب نیست بلکه مستحب است و اگر هر مرتبه که شروع به قضا مى‌کند یک اذان و یک اقامه بگوید و بعد براى هر نمازى یک اقامه بگوید به مستحب عمل کرده است.(جامع المسائل (فارسى - فاضل)، ج‌1، ص 106)

2352. آیا نماز قضا اذان و اقامه دارد؟ ج. بله، استحباب دارد.(استفتاءات (بهجت)، ج‌2، ص 229)

اذان و اقامه براى چند نماز قضا‌براى هر یک از فوائت متعدّده، اذان و اقامه مستحب است، لکن محتمل است سقوط از غیر اوّلى به سبب جمع به نحوى که خواهد آمد ان شاء الله، مگر آن که سقوط در مقام، رخصت باشد، نه عزیمت، چنانچه اظهر است؛ و جایز است اکتفا به اذان براى اولى و اقامه براى هر یک، لکن اوّل افضل است، و پایین‌تر، اکتفا به اقامه براى هر یک بدون اذان [است]، یعنى اذان [براى نماز قضا] تأکّدِ ادا را ندارد.(جامع المسائل (بهجت)، ج‌1، ص 328)

استحباب اذان و اقامه در نمازهاى یومیه چه ادا یا قضا و چه در سفر یا غیر سفر و چه در سلامتى یا مرض و چه به جماعت یا فرادى، چه زن یا مرد تأکید شده، و نسبت به مردان، در نماز ادایى و مخصوصاً مغرب و صبح بیشتر تأکید شده است و بالخصوص نسبت به اقامه تأکید بیشترى شده است، ولى اذان و اقامه در نمازهاى واجب غیر یومیه و مستحبى مشروع و جایز نیست.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 142)

(مسأله 744) اگر بخواهد در یک مجلس چند نماز قضا بخواند، براى اولى اذان و اقامه بگوید و براى بقیه اقامه کافى است و سقوط اذان بنابر اظهر رخصت (یعنى اجازه داده‌اند که نخوانى ولى مى‌توانى بخوانى) است.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 187)

(مسأله 566) در چند مورد استحباب اذان کم است:1- اگر انسان اذان دیگرى را بشنود مى‌تواند به آن اکتفا نماید، ولى چنانچه خودش نیز اذان بگوید اشکالى ندارد.2- اگر انسان چند نماز قضا دارد و بخواهد آنها را پشت‌سرهم در یک زمان بخواند، مى‌تواند با یک اذان و براى هر نماز یک اقامه بگوید، و چنانچه براى هر نماز اذان هم بگوید، مانعى ندارد.3- اگر انسان ظهر و عصر یا مغرب و عشا را جمع کند، مى‌تواند به یک اذان اکتفا نماید، اگر چه اذان گفتن براى نماز دوم اشکالى ندارد الّا در دو مورد که جایز نیست:اول- در سرزمین عرفات روز نهم ذى حجه در صورتى که بین نماز ظهر و عصر جمع کند.دوم- در سرزمین مشعر الحرام شب دهم در صورتى که نماز مغرب و عشا را جمع کند.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 144)

مسأله 931- انسان اگر نماز عصر را بدون فاصله یا با فاصل? کم بعد از نماز ظهر، یا نماز عشا را بدون فاصله یا با فاصل? کم بعد از نماز مغرب بخواند، اذان نماز دوم ساقط مى‌شود؛ همچنین اگر چندین نماز قضا را پشت سر هم بخواند، اذان از نمازهاى دوم به بعد ساقط است.(رساله توضیح المسائل (شبیرى)، ص 202)

نتیجه: تمامی علماء می فرمایند که اذان و اقامه برای نمازهای مستحبی جایز نیست. اما برای نماز قضای اول مشکلی ندارد. نماز قضای دوم به بعد اختلافی است.

خلاصه: بحثى در مشروعیّت اذان براى نمازهاى یومیّه اعم از ادا و قضا نیست، لیکن در وجوب و استحباب آن اختلاف است. بیشتر فقها قائل به استحباب آن هستند. اذان براى غیر نمازهاى واجب یومیّه، مشروعیّت ندارد. (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج‌1، ص 328)

 

 

 

 


پژوهشکده قرآن و علم

یک شنبه 22 آذر 1394
شنبه 14 آذر 1394 10:16شماره خبر : 3459827ارسال به دوستنسخه قابل چاپ

کامران اویسی خبر داد:

ساماندهی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن؛ از اهداف راه‌اندازی پژوهشکده قرآن و علم

%d8%b3%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%b9%d8%a7%d8%aa-%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%e2%80%8c%d8%b1%d8%b4%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%81-%d8%b1%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%be%da%98%d9%88%d9%87%d8%b4%da%a9%d8%af%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d9%88-%d8%b9%d9%84%d9%85

گروه دانشگاه: به گفته معاون پژوهشکده قرآن و علم، مهم‌ترین هدف این پژوهشکده، انجام و ساماندهی پژوهش‌های میان‌رشته‌ای قرآن کریم است.

کامران اویسی، معاون پژوهشکده قرآن و علم در گفت‌و‌گو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، اظهار کرد: پژوهشکده قرآن و علم به عنوان یک پژوهشکده محوری توسط موسسه آموزش عالی آل طه در ماه صفر سال جاری و به مناسبت میلاد امام محمد باقر (ع) تاسیس شد. بیشتر فعالیت ما در این پژوهشکده پژوهشی خواهد بود تا تبلیغی، گرچه فعالیت‌های تبلغی را نیز فراموش نخواهیم کرد؛ گروه‌هایی را با حضور بزرگان رشته‌های علوم قرآن و حدیث تشکیل داده‌ایم، رایزنی‌هایی با افراد و موسسات در تهران، قم و حتی در جهان اسلام صورت گرفته است تا بتوانیم در کنار استفاده از تجربیات این افراد و موسسات با آن‌ها تعامل و همکاری داشته باشیم.
وی افزود: گروه‌هایی که در پژوهشکده تشکیل شده است عبارت است از: قرآن و حقوق، قرآن و فلسفه، قرآن و مدیریت، قرآن و روان‌شناسی، قرآن و علوم تربیتی و قرآن و علوم طبیعی؛ گروه‌های دیگری نیز در آینده به این مجموعه اضافه خواهد شد و به مرور اخبار آن اطلاع‌رسانی می‌شود.
اویسی در ادامه اظهار کرد: مهم‌ترین راهبرد ما در پژوهشکده، ساماندهی پروژه‌های مختلف نهادهای دانشگاهی و علمی کشور است، چون دغدغه در زمینه علوم مختلف و نسبت آن با قرآن وجود دارد؛ برای مثال در ژنتیک لازم است مشخص گردد که موضوع جبر و اختیار در تغییر ژنتیکی که انجام می‌گیرد چه جایگاهی دارد؟ تغییراتی که در ژنوم هسته سلول انجام می‌گیرد، در بحث اختیار انسان در آینده چه تاثیری دارد؟ و سایر مسائل روز که باید به آن‌ها پاسخ داد؛ پس یکی از رویکردهای مهم ما در این پژوهشکده مباحث میان رشته‌ای است که کاری دشوار است و ما در ابتدای این راه هستیم، امیدواریم توفیق انجام این کار دشوار را داشته باشیم.
معاون پژوهشکده قرآن و علم با بیان اینکه از جامعه علمی و قرآنی کشور می‌خواهیم تا در زمینه‌های مد نظر، پژوهشکده قرآن و علم را یاری رسانند، گفت: امیدواریم با انجام پژوهش‌های مناسب بتوانیم جهان اسلام را خشنود کنیم و این پژوهشکده بتواند در زمینه پژوهش‌های مختلف قرآنی نقش‌آفرینی نماید.
کامران اویسی در پایان گفت: ریاست پژوهشکده بر عهده سیدرضا مودب استاد تمام رشته قرآن و حدیث دانشگاه قم است و هم اکنون 10 محقق و پژوهشگر در پژوهشکده قرآن و علم مشغول فعالیت‌اند که بر تعداد آن‌ها افزود خواهد شد.

در توضیح فعالیت این موسسه در پایگاه اینترنتی موسسه آموزش عالی آل طه آمده است: انتظار می‌رود پژوهشکده بتواند در زمینه تفسیر و علوم قرآن به تولید علم بپردازد؛ خلا‌ءهای احتمالی پژوهشی و آموزشی قرآن در حوزه‌های نوپدید، پر گردد؛ زیرساخت‌های مطالعات قرآنی به خصوص در مبانی، قواعد و روش ایجاد شود؛ در برابر شبهات مربوطه از ساحت مقدس قرآن کریم دفاع شود؛ مسائل نوآمد از نگاه قرآن تبیین گردد؛ قرآن پژوه در حیطه مورد نظر تربیت یابد و فرهنگ قرآن در سطح جهان گسترش پیدا کند.


ادامه فسخ عقد موقت 2

4-1) تعریف و ذکر خصوصیات
این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: وجود ارتباط غیرطبیعی مادرزادی یا اکتسابی بین مهبل و یا راست روده پارگی التیام یافته ناحیه میان دو راه در تحت این عنوان بررسی می‌شود و در بسیاری از موارد با جراحی ترمیمی قابل درمانست. (22)
در تعریف دیگری این عیب بدین شکل معرفی شده است: ارتباط انتهای تحتانی روده بزرگ با مهبل، و یا مجاری ادرار و مثانه و مهبل. این حالت در قسمتی از جداره‌های داخلی به وجود می‌آید و موجب اختلال روابط جنسی می‌گردد. (23)
در این عیب بر اثر پارگی که بوجود می‌آید، مجرای بول و غایط یا بول و حیض یکی می‌شود، عده‌ای از حقوقدانان معتقدند که هر چند پارگی مزبور را بتوان بعد از عقد بوسیله عمل جراحی به صورت طبیعی درآورد، حق فسخ ساقط نمی‌گردد زیرا حق مزبور در اثر عقد برای شوهر حاصل شده است و در مورد تردید در بقاء خیار پس از عمل جراحی وجود این حق استحصاب می‌شود.(24)
اما به نظر می‌رسد که هدف قانونگذار از ایجاد حق فسخ با وجود چنین عیبی جلوگیری از ضرر مرد است، بنابراین اگر بتوان بوسیله عمل جراحی 

طبق ماده 1123 ق.م و ماده 1126 ق.م در صورتی که زن در زمان عقد نکاح زمین‌گیر باشد،‌ حق فسخ نکاح برای زوج ایجاد می‌گردد. قانون مدنی بین زمین‌گیری موقت و زمین‌گیری دائم فرقی نگذاشته است. بنابراین با توجه به عدم تفاوت بین زمین‌گیری دائم و موقت در صورتی که زن در هنگام عقد دچار زمین‌گیری موقت نیز باشدحق فسخ برای مرد ایجاد خواهد شد.

یا وسایل درمانی دیگری این عیب را برطرف نمود، حق فسخی که قانونگذار به مرد داده است مبنای حقوقی خود را از دست خواهد داد و این حق ساقط می‌شود. برای مثال اگر زنی دچار عیب افضاء گردد و مخرج بول و حیض وی یکی شود و برای مرد حق فسخ به خاطر وجود این عیب حاصل شود ولی زن با مراجعه به پزشک این عیب را برطرف نماید به نظر می‌رسد شوهر دیگر نمی‌تواند به استناد به وجود این عیب در زمان نکاح عقد را بر هم بزند.
از طرف دیگر با توجه به اصول کلی حقوق خانواده متوجه می‌شویم که هدف قانونگذار همواره در مورد خانواده این است که از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی‌های بی‌مورد تا حد ممکن جلوگیری به عمل آید. بنابراین با در نظر گرفتن این هدف مهم، برداشت چنین تفسیری به نظر با اصول و موازین حقوقی صحیح‌تر و معقول‌تر به نظر می‌رسد. (25)
4-2) مستند فقهی افضاء
صاحب جواهر در تعریف افضاء فرموده‌اند: «الافضاء فهو تصیر المسکین واحداً.» (26)
عموماً فقها در تعریف افضاء آن را یکی شدن مخرج بول و حیض می‌دانند. (27)
این عیب به اجماع فقها جزء عیوب مختص زن محسوب می‌شود که حق خیار فسخ نکاح را به مرد می‌دهد و عمده دلیل آن نیز روایات وارده در این خصوص می‌باشد.(28)
5) زمین‌گیری Paralytic Disability
5-1) تعریف و ذکر خصوصیات
حالتی که بر اثر بیماریهای مختلف عارض می‌گردد و از انسان قدرت نشست و برخاست سلب می‌شود از قبیل اشخاصی که به فلج اندام‌های تحتانی یا قطع نخاع دچار می‌شوند. (29)
در تعریف دیگری گفته شده است: زمین‌گیری عبارت است از مفلوج شدن زن به طوری که قدرت حرکت نداشته باشد. (30)
اعرج یا لنگی که منظور از آن زمین‌گیر بودن زن است و لغت صحیح آن عرجاء است. (زیرا مربوط به زنان است). در صرف لنگ بودن زن از نقطه‌نظر اینکه موجب فسخ عقد می‌گردد یا خیر؟ محل تردید است و اظهر آن است که اگر لنگی مزبور به حد زمین‌گیری یعنی اقعاد زن برسد موجب ایجاد حق فسخ عقد برای مرد می‌گردد.(31)
طبق ماده 1123 ق.م و ماده 1126 ق.م در صورتی که زن در زمان عقد نکاح زمین‌گیر باشد،‌ حق فسخ نکاح برای زوج ایجاد می‌گردد.
قانون مدنی بین زمین‌گیری موقت و زمین‌گیری دائم فرقی نگذاشته است. بنابراین با توجه به عدم تفاوت بین زمین‌گیری دائم و موقت در صورتی که زن در هنگام عقد دچار زمین‌گیری موقت نیز باشدحق فسخ برای مرد ایجاد خواهد شد.
5-2) بررسی فقهی زمین‌گیری
فقها در اینکه زمین‌گیری از عیوب مختص زن محسوب می‌شود و موجب حق فسخ نکاح برای زوج است اتفاق نظر دارند(32). آنچه که بین فقها موضع اختلاف است در مورد لنگی زن است.
عده‌ای از فقها مانند حضرت امام (ره) لنگی را از موجبات فسخ می‌دانند و در این زمینه می‌فرمایند: «لنگی موجب فسخ است هرچند به حد زمین‌گیری نرسد.» (33)
عده‌ای دیگر از فقها(34) لنگی فاحش را از موارد پیدایش فسخ نکاح دانسته‌اند هر چند که این لنگی به حد زمین‌گیری نرسد.
عده‌ای دیگر از فقها همچون ابن البراج در مهذب(35) علامه حلی در قواعد الاحکام(36) محقق حلی در شرایع الاسلام(37) معتقدند که چنانچه لنگی به حد زمین‌گیری مطلق نرسد موجب خیار نیست.
به نظر می‌رسد که در صورتی که ما لنگی فاحش را از عوامل فسخ نکاح محسوب نماییم با اصول و قواعد فقهی و حقوقی سازگارتر می‌باشد چرا که مبنای این عیوب قاعده لاضرر می‌باشد و لنگی نیز از جمله عواملی است که موجب ضرر شوهر است، از طرف دیگر عده‌ای از فقها مثل حضرت امام (ره)(38 )فقهای دیگر(39 )لنگی یا لنگی فاحش را از عوامل فسخ دانسته‌اند.
6) نابینایی از هر دو چشم Blindness
6-1) تعریف
کوری یا فساد چشم به طوری که شخص نتواند ببیند هر چند هر دو چشم وی باز باشد ولی چپ بودن یا شب‌کور بودن و یا ضعف رؤیت یا ریزش آب در اکثر موارد موجب فسخ نکاح نخواهد بود.
تشخیص هر یک از موارد مذکور در بالا با پزشک متخصص می‌باشد.
6-2) بررسی فقهی نابینایی
مشهور فقها این عیب را از موجبات فسخ نکاح دانسته‌اند و حتی عده‌ای از فقها بر آن دعوا اجماع نموده‌اند(40)و قول مخالف شاذ و نادر است.
7) صور مختلف عیوب زن
درخصوص عیوب زن سه حالت متصور است که احکام آن را بیان می‌کنیم:
1 – هرگاه این عیوب در حال عقد موجود باشد و مرد به آن جاهل باشد برای زوج حق فسخ نکاح را ایجاد خواهد نمود. ماده 1124 ق.م در این خصوص متذکر می‌گردد: «عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مذکور در حال عقد وجود داشته است.» باید به این نکته توجه داشت که طبق قاعده کلی ذکر شده در ماده 224 ق.م خیار عیب وقتی به وجود می‌آید که عیب مخفی و در حین عقد موجود باشد و چنانکه از ماده 425 ق.م استنباط می‌شود عیب وقتی مخفی محسوب است که در زمان نکاح عالم به آن نبوده اعم از اینکه این عدم علم ناشی از آن باشد که واقعاً مستور بوده است یا اینکه ظاهر بوده ولی مرد ملتفت نشده است. این است که ماده

عده‌ای از فقها نیز اعتقاد دارند زنی که به خاطر زنا حد بخورد در این حالت زوج حق خیار فسخ دارد. زیرا چنین عیبی موجب تنفر مرد است و از عیوبی نظیر کوری یا زمین‌گیری نیز بدتر است.( 47) به نظر می‌رسد که به چند دلیل بتوان این نظریه را رد نمود: اولاً علت ایجاد خیار فسخ وجود ضرر است که در این مورد ما می‌توانیم با طلاق این ضرر احتمالی را رفع نماییم. ثانیاً این سند اگر چه قوی باشد با سند قوی‌تری معارضه دارد و آن حدیثی از امام صادق (ع) است به این مضمون: رفاعه سأل الصادق (ع): «عن المحدود و المحدوده هل یرد منه النکاح؟ قال لا» بنابراین به نظر می‌رسد که در این مورد حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌شود.

1126 ق.م می‌گوید «هریک از زوجین که قبل از عقد عالم به امراض مذکور در طرف دیگر بوده، بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت.» زیرا به همان وضعیت به نکاح با آن زن راضی شده است.
2 – هرگاه این عیوب پس از عقد و قبل از نزدیکی نیز واقع شود مرد حق فسخ نکاح را نخواهد داشت در این خصوص فقها دو نظر دارند،‌ عده‌ای قائل به خیار، و مشهور فقها با تمسک به اصل لزوم و استصحاب نظر به عدم خیار داده‌اند.(41)
3 – چنانچه این عیوب پس از عقد و انجام نزدیکی نیز ایجاد گردد، از نظر قانون مدنی حق فسخ ایجاد نمی‌شود. فقها نیز به اتفاق آراء معتقدند که موجب خیار نخواهد بود، زیرا که اولاً وطی به منزله تصرف بوده که مانع از رد به جهت عیب است، ثانیاً عقد به صورت لزوم انجام گرفته و مقتضای استصحاب بقاء آن است، ثالثاً روایت عبدالرحمن از امام جعفر صادق (ع) بر این امر تنصیص دارد.(42)
8)‌ بررسی چند مسئله
8-1) در صورتی که عیوب مرد یا زن به وسیله عمل جراحی یا به وسایل دیگر از بین برود، آیا حق فسخ ایجاد شده ساقط می‌گردد یا خیر؟
حق فسخ برای جلوگیری از ضرر مرد است، پس اگر به وسیله عمل جراحی یا به وسایل درمانی دیگر این عیوب از بین برود، حق فسخ نیز مبنای حقوقی خود را از دست می‌دهد و ساقط می‌شود. برای مثال اگر زنی هنگام نکاح نابینا یا زمین‌گیر باشد و پیش از آنکه مرد نکاح را فسخ کند بهبود یابد، شوهر نمی‌تواند به استناد وجود این عیب در زمان نکاح عقد را بر هم زند.
همچنین، اگر در اثر پیشرفت علم پزشکی این عیوب به صورت بیماری‌های درمان‌پذیر درآید، دیگر عیب به حساب نمی‌آید. و مرد به استناد آنها حق فسخ ندارد. با اینکه اسقاط حق فسخ در چنین موردی با ظاهر عبارات قانون مخالف است، ولی به طور مسلم با روح قانون (مقصود قانونگذار) سازگارتر به نظر می‌رسد. زیرا مبنای حق در این گونه موارد جلوگیری از ضرر شوهر است، جز اینکه قانونگذار نخواسته است که معیار تشخیص عیب را چنانکه در معاملات است، داوری عرف قرار دهد. پس پاره‌ای از عیوب را که به نظر او مهمتر از سایرین و درمان‌ناپذیری نموده انتخاب کرده است و حق فسخ را محدود به همان موارد ساخته است. حال اگر پیشرفت علم این عیوب را به صورت بیماری‌های ساده‌ای درآورد چگونه می‌توان ادعا کرد که فسخ نکاح با مقصود قانونگذار و اصول حقوقی موافق است؟
برای مثال اگر پیسی زن به آسانی و در اندک مدت درمان پذیرد و ضرری بیش از حصبه یا سرماخوردگی برای مرد نداشته باشد، آیا باز هم دادن حق فسخ به مرد معقول است؟
به نظر می‌رسد که در چنین مواردی طرف مقابل حق فسخ نکاح را ندارد زیرا آنچه که باعث ضرر بوده از بین رفته و دیگر حق فسخ معنی و مفهومی ندارد.
مفاد قانون حمایت خانواده و لایحه دادگاه مدنی خاص این تفسیر را تقویت کند. زیرا از احکام آن چنین برمی‌آید که تمایل قانونگذار بر این است که از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی‌های بی‌مورد تا حد ممکن جلوگیری به عمل آید. (43)
دکتر حسن امامی در این خصوص رویه واحدی را اتخاذ نفرموده‌اند و بین عیوب فرق گذاشته‌اند. ایشان در مورد بهبود قرن بعد از عمل جراحی معتقد به حق فسخ هستند: «به نظر می‌رسد که هرگاه عمل جراحی در رفع قرن طوری باشد که موجب تقویت استمتاع شوهر نگردد،‌ حق فسخ او ساقط می‌شود زیرا فسخ برای جبران زیان است و زیانی موجود نیست تا موجب فسخ باشد.» اما ایشان در مورد رفع عیب افضاء معتقد به بقاء حق فسخ می‌باشند و دلیل خود را استصحاب قرار داده‌اند: «پارگی مزبور (ناشی از افضاء) را اگر چه بعد از عقد بتوان به وسیله عمل جراحی به صورت طبیعی درآورد حق فسخ ساقط نمی‌گردد زیرا حق مزبور در اثر عقد برای شوهر حاصل شده است و در مورد تردید بقاء آن پس از عمل جراحی آن حق استصحاب می‌شود.» (44 )
اشکالی که به گفته‌های ایشان می‌توان وارد کرد این است که در سایر عیوب نیز می‌توان به بقاء حق و استصحاب آن استناد کرد، بنابراین تفاوت گذاشتن بین این عیوب سخن صحیحی نمی‌تواند باشد.
8-2) اگر زوج زوجه خود را قبل از دخول طلاق داد سپس علم پیدا کرد که وی دارای عیبی بوده است آیا می‌تواند از خیار فسخ استفاده کند؟
قبل از پرداختن به مسئله این موضوع قابل توجه است که یکی از ثمرات مهم این بحث این است که اگر نکاح به وسیله طلاق از بین برود (قبل از دخول) زوج می‌بایست نصف مهر را به زوجه خود بپردازد. اما اگر به واسطه وجود عیب نکاح را قبل از دخول فسخ نماید مهری به زوجه تعلق نخواهد گرفت.
اما در جواب مسئله باید گفت حق فسخ به زوج تعلق نمی‌گیرد و آنچه به واسطه طلاق به وی تعلق گرفته از او ساقط نمی‌شود چرا که به واسطه طلاق زوجیت از بین رفته است و وقتی نکاحی بین زوج و زوجه وجود ندارد فسخ نکاح هم معنایی پیدا نمی‌کند حتی در طلاق رجعی هم که علقه زوجیت هنوز باقی می‌باشد و زن و شوهر از همدیگر ارث می‌برند حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌گردد و نمی‌تواند رجوع نماید و سپس از حق فسخ به خاطر وجود عیب استفاده نماید زیرا او آگاه به وجود عیب شده است و با علم به وجود عیب رجوع می‌کند و همین آگاهی او به عیب موجب سقوط حق فسخ وی می‌گردد. البته اگر وی در طلاق رجعی رجوع نماید و بعد از رجوع آگاه به وجود عیب گردد حق فسخ برای او ثابت است.
8-3) آیا زنا دادن زوجه قبل از نزدیکی زوج با او،‌ حق فسخ برای زوج ایجاد می‌کند؟
در جواب این سؤال فقها به سه شکل جواب داده‌اند: بعضی از فقها از جمله شیخ صدوق با مستند قرار دادن بعضی از روایات معتقدندکه در این گونه موارد حق فسخ برای زوج ایجاد می‌شود، از جمله این روایات حدیثی از امام علی (ع) ذکر کرده‌اند که آن حضرت فرموده‌اند «فی المراه اذا زنت قبل ان یدخل بها یفرق بینهما و لا صداق لها، لان الحدث کان من قبلها.» (45)
عده‌ای دیگر از فقها مثل ابن جنید مطلق زنا چه از سوی مرد و چه از سوی زن را از موارد فسخ نکاح توسط طرف مقابل تشخیص داده‌اند. (46)
عده‌ای از فقها نیز اعتقاد دارند زنی که به خاطر زنا حد بخورد در این حالت زوج حق خیار فسخ دارد. زیرا چنین عیبی موجب تنفر مرد است و از عیوبی نظیر 

عیوب مذکوره که موجبات فسخ نکاح را فراهم می‌سازد، اختصاص به عقد دائم نداشته بلکه در عقد منقطع نیز جاری است.( 49) این قاعده از اطلاق مواد 1122 و 1123 ق.م به خوبی نمایان است. بنابراین هرعیبی که در عقد دائم موجب فسخ باشد در عقد منقطع نیز موجب فسخ است.

کوری یا زمین‌گیری نیز بدتر است.( 47)
به نظر می‌رسد که به چند دلیل بتوان این نظریه را رد نمود: اولاً علت ایجاد خیار فسخ وجود ضرر است که در این مورد ما می‌توانیم با طلاق این ضرر احتمالی را رفع نماییم. ثانیاً این سند اگر چه قوی باشد با سند قوی‌تری معارضه دارد و آن حدیثی از امام صادق (ع) است به این مضمون: رفاعه سأل الصادق (ع): «عن المحدود و المحدوده هل یرد منه النکاح؟ قال لا» بنابراین به نظر می‌رسد که در این مورد حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌شود.( 48)
باید توجه داشت که از نظر قانون مدنی زنا از جمله موارد فسخ نکاح محسوب نشده است.
8-4) آیا عیوب ویژه مرد یا زن مختص به عقد دائم می‌باشد؟
عیوب مذکوره که موجبات فسخ نکاح را فراهم می‌سازد، اختصاص به عقد دائم نداشته بلکه در عقد منقطع نیز جاری است.( 49)
این قاعده از اطلاق مواد 1122 و 1123 ق.م به خوبی نمایان است. بنابراین هرعیبی که در عقد دائم موجب فسخ باشد در عقد منقطع نیز موجب فسخ است.
5 – آیا عقیم بودن زن یا مرد از عیوب موجب فسخ نکاح محسوب می‌شود؟
عقیم بودن اعم از آنکه از جانب زوج باشد یا زوجه موجب فسخ نکاح نخواهد بود. بلکه در این مورد قانون به طرفین حق طلاق را داده است. در بند 13 ماده 8 قانون حمایت خانواده مصوب 1353 در بیان مواردی که زن یا شوهر می‌توانند از دادگاه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش را نمایند آمده است: «در صورت عقیم بودن یکی از زوجین به تقاضای دیگر، همچنین در صورتی که زوجین از جهت عوارض و خصوصیات جسمی نتوانند از یکدیگر صاحب اولاد شوند.»
از طرف دیگر در حال حاضر زوجه می‌تواند با استناد به ماده 1130 ق.م عقیم بودن زوج را از موارد عسر و حرج معرفی کند و از دادگاه تقاضای طلاق نماید.
همچنین پاره‌ای از عوارض و خصوصیت‌های جسمی که مانع از فرزند‌دار شدن است در شمار عیوب نیز آمده است: مانند خضاء و عنن و مقطوع بودن آلت تناسلی. حال،‌ این پرسش مطرح می‌شود که در این گونه امور آیا زن زیان دیده حق دارد از هر دو راه فسخ و طلاق برای انحلال نکاح استفاده کند؟
پاسخ این است که بین احکام مربوط به فسخ نکاح و امکان درخواست طلاق تعارضی وجود ندارد زیرا با این که فسخ نکاح و طلاق دو نهاد حقوقی جداگانه با آثار و تشریفات متفاوت است مانعی ندارد که قانونگذار شرط خاصی را مبنای ایجاد دو حق گوناگون سازد. بدین ترتیب زنی که به موقع از حق فسخ خود استفاده نکرده است (ماده 1131 ق.م) و اکنون که از عقیم بودن شوهر رنج می‌برد می‌تواند از حق درخواست طلاق استفاده کند.
9) مطالعه تطبیقی عیوب زن
شافعیه و مالکیه و حنابله در مورد عیب برص و جذام گفته‌اند: این دو مرض از عیوب مشترک بین زن و مرد است و اگر هر یک از زوجین در دیگری برص و یا جذام یافت حق فسخ نکاح را دارد و حکم این دو نزد شافعیه و حنابله حکم جنون است.
مالکیه گفته‌اند: هرگاه زوجه در زوج جذام یافت، چه قبل یا بعد از عقد حادث شده باشد، حق فسخ دارد اما برص اگر قبل از عقد بود برای هر یک حق خیار فسخ وجود دارد. ولی اگر بعد از عقد حادث شده باشد حق خیار با زوجه است نه با زوج و اثری برای برصی که بعد از عقد حادث شده باشد نیست و حاکم برای برص و جذام، یک سال قمری برای احتمال شفا مهلت می‌دهد.
رَتَق و قَرَن و عَفَل جزء عیوبی هستند که نزد مالکیه و حنابله برای زوج موجب حق فسخ عقد خواهد بود.
شافعیه در این مورد گفته‌اند: رتق و قرن موجب فسخ است و افضاء. عفل اثری ندارند.(50)
درکشورهای سوریه، عراق، مراکش و تونس، بیماریهای برص و جذام از عیوب مشترک مرد و زن محسوب می‌شوند. و شرط آنکه زوجین بتوانند از حق فسخ استفاده نمایند عبارتند از: اولاً این امراض تا یکسال قابل علاج نباشند، ثانیاً زندگی زوجین را به مخاطره اندازد در این صورت زوجین حق دارند به دادگاه مراجعه نمایند و نکاح را با حکم دادگاه فسخ نمایند. (51)
قرن و افضاء و زمین‌گیری از عیوب ویژه زن محسوب می‌شود و زن حق دارد به دادگاه مراجعه نماید و با حکم دادگاه نکاح را منحل نماید،‌ بعد از درخواست زوجه دادگاه بیماری را بررسی می‌کند. هرگاه مرضی از امراض غیر قابل علاج باشد، دادگاه حداکثر ظرف مدت یکسال به مریض مهلت می‌دهد تا خود را معالجه کند که در این مدت زن از مقاربت با شوهرش معاف و گاهی ممنوع نیز می‌شود. پس از پایان مهلت مقرر که از سوی دادگاه به زوجه داده شده است،‌ اگر مریض خود را معالجه نکرد یا علاج مؤثر واقع نشد، دادگاه حکم بر جدایی زوجین را صادر خواهد کرد. (52)


ادامه فسخ عقد موقت

مطابق ماده 1123 ق.م: عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود:

1 – قَرَن 2 – جذام 3 – برص 4 – افضاء 5 – زمین‌گیری 6 – نابینایی از هر دو چشم.
1) قَرَن
1-1) تعریف قرن
قرن: این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: شاخی بودن و یا وجود نسوج سخت فیبری غضروفی در مجرای مهبل که مانع از انجام اعمال زناشویی است، در این مورد با جراحی ترمیمی احتمال بهبود می‌رود. امروزه اختلالات خلفی مهبل را که مانع از دخول باشد تحت این عنوان بررسی می‌نمایند. (1)
مؤلف کتاب جواهر الکلام در تعریف قرن می‌گوید: «انه لحم ینبت فی فم الرحم یمنع من الوط و هو المسی بالفعل».(2)
عده‌ای دیگر از فقها در تعریف این عیب گفته‌اند: «قرن عبارت است از استخوان یا گوشت زائدی که در آلت تناسلی زن که مانع نزدیکی شوهر با او می‌گردد هرگاه این قسم گوشت باشد آن را عفل نیز نامند. (3)
مؤلف کتاب شرح لمعه در این مورد می‌گوید: «قرن عبارت است از استخوانی در رحم زن که مانع از دخول می‌گردد چنانچه یکی از تفاسیری که برای قرن شده همین معناست یعنی آن را شبیه استخوانی شبیه دندان دانسته‌اند که در فرج زن آمده باشد و از دخول مرد با وی مانع گردد بنابراین اگر این مانع به جای استخوان گوشت باشد اصطلاحاً آن را عفل خوانند. البته گاهی بر عفل نیز لفظ قرن را اطلاق می‌نمایند. کلمه عفل به فتح عین و فاء و آن عبارتست از خروج چیزی از قُنِل و فروج زنان شبیه باد نمودن بیضه‌های مردان.» (4)
نوعی دیگر از قرن «رَتَق» به فتح راء و تاء است که در فرج زن گوشت به نحوی روئیده باشدکه محل و منفذی برای دخول آلت تناسلی مرد در آن وجود نداشته باشد.
در قانون مدنی تعریف خاصی برای این عیب نشده است و حتی شرط نگردیده که مانع از مقاربت نیز باشد. باید توجه داشت که قرن همانطوری که در تعاریف دیدیم ممکن است اقسام مختلفی داشته باشد، در هر حال همه آنها عیب محسوب می‌شوند، از طرف دیگر برای استفاده از حق فسخ با عنایت به مفاد قانونی مدنی لازم نیست که این عیب به حدی باشد که مانع از مقاربت گردد بلکه ظاهر شدن این عیب از آنجا که موجب تنفر است،‌ عیب محسوب می‌گردد و موجب خیار می‌باشد.
مرحوم دکتر حسن امامی در مورد این عیب می‌گویند: «قرن، استخوان زائدی است که در جلوی آلت تناسلی بعضی از زنان است،‌ که مانع نزدیکی شوهر با او می‌گردد و در صورتی که آن زیادی از گوشت باشد آن را عفل گویند. به نظر می‌رسد که قرن در ماده اعم از عفل است زیرا اصطلاحاً هر یک از دو کلمه چنانچه به تنهایی استعمال شود شامل معنی دیگری می‌گردد. این ساختمان غیرطبیعی آلت تناسلی زن اگر چه بوسیله عمل جراحی پس از عقد به صورتی درآید که مانع از نزدیکی نباشد، حق فسخ شوهر زائل نمی‌گردد، زیرا حق مزبور بوسیله نکاح زنی که دارای وضعیت غیرطبیعی بوده به وجود آمده و در مورد تردید بقاء حق مزبور استصحاب می‌شود. به نظر می‌رسد که هرگاه عمل جراحی در رفع قرن طوری باشد که موجب تفویت 
مطابق ماده 1123 ق.م: عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود: 1 – قَرَن 2 – جذام 3 – برص 4 – افضاء 5 – زمین‌گیری 6 – نابینایی از هر دو چشم.
استمتاع شوهر نگردد، حق فسخ او ساقط می‌شود زیرا فسخ برای جبران زیان است و زیان موجود نیست تا موجب فسخ باشد.» (5)
قرن در صورتی برای زوج حق فسخ نکاح را به وجود می‌آورد که این عیب در هنگام عقد وجود داشته باشد. ماده 1124 ق.م در این خصوص می‌گوید: «عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مزبور در حال عقد وجود داشته است.»
هرگاه زوج قبل از انعقاد نکاح به وجود این عیب در زوجه آگاه بوده است ولی با وجود آگاهی اقدام به عقد نکاح نموده است بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت. (م 1126 ق.م)
1-2) مستند فقهی قرن
مستند فقهی در مورد پیدایش خیار فسخ با وجود قرن اخبار وارده از ائمه (ع) می‌باشد در این خصوص ابی الصباح کنانی خبری از امام صادق (ع) نقل می‌کنند با این مضمون:
«از حضرت صادق (ع) پرسیدم: مردی با زنی ازدواج نموده آنگاه آن را قرناء یافته است. حضرت فرمودند: … می‌تواند شوهرش او را به خانواده‌اش برگرداند.»(6)
به نظر صاحب جواهر اگر قرن مانع از وطی باشد حق فسخ وجود دارد و می‌گوید دلیل ما اجماع و نصوص وارده در این مورد است و اگر مانع از وطی نباشد حق فسخ به وجود نمی‌آید و دلیل ما اصاله الزوم و احتیاط و انتقاع ضرر و امکان استمتاع می‌باشد. (7)
شیخ طوسی در کتاب مبسوط می‌فرمایند: «نوع دیگری از قرن، رتق (رتقاء) است و آن مسدود بودن فرج زن است،‌اگر رتقاء به صورتی بود که مانع از دخول نمی‌شد پس برای زوج خیار وجود ندارد و اگر مانع از دخول گردد برای وی خیار ثابت می‌شود اما اگر چه با استفاده از عمل جراحی این عیب را برطرف کرد حق فسخ ساقط می‌گردد برای اینکه حق فسخ به علت وجود این عیب بوده است و حال آنکه دیگر این عیب وجود ندارد، بنابراین خیار هم ساقط می‌گردد.»(8 )
حضرت امام (ره) در این خصوص می‌فرمایند: «قرن هر چند که موجب عدم دخول نباشد اما به خاطر وجود تنفر از موجبات فسخ محسوب می‌شود.» (9)
2) جذام Black Leporsy
2-1) تعریف و خصوصیات جذام
این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: «بیماری عفونی است با تظاهرات جلدی بد شکل، مخصوصاً در صورت است و خوره نیز نامیده می‌شود.» (10)
صاحب جواهر در این خصوص می‌گویند: «الجذام فهو المرض السوداوی الذی یظهر معه یبس الاعضاء و تناثر اللحم.» (11)
جذام مرضی است مسری و بدین لحاظ مبتلایان به این مرض را جدا از جامعه می‌نمایند و در بیمارستانهای مخصوص به خود آنها نگهداری می‌شوند جذام نوعی بیماری است که بر اثر آن اعضاء خشک و گوشت بدن بیمار در اثر آن می‌ریزد.
این عیب طبق بند 2 ماده 1123 ق.م از عیوب مختص زن محسوب می‌گردد و در صورتی که این عیب در زمان عقد وجود داشته باشد و مرد به آن آگاه نباشد برای وی حق فسخ نکاح ایجاد می‌شود. (1126 ق.م)
عده‌ای از حقوقدانان از جمله دکتر حائری شاهباغ در کتاب شرح قانون مدنی معتقدند که جذام و برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردند و در این خصوص می‌گویند: «جذام و برص از عیوب مرد که موجب فسخ برای زوجه باشد برحسب نظر مشهور فقها نخواهد بود اما به عقیده مصنف این عیوب نیز مشترک است.» (12)
2-2) بررسی فقهی جذام
فقها در این خصوص اتفاق نظر دارند که این بیماری در صورتی که در زمان عقد وجود باشد و مرد جاهل باشد به وی حق فسخ نکاح را خواهد داد و مستند آنها روایات واصله در این خصوص می‌باشد.
اما عده‌ای از فقها معتقدند که جذام از عیوب مشترک بین زوجین محسوب می‌گردد از جمله این فقها شیخ یوسف الفقیه(13) مؤلف کتاب احوال شخصیه فی خقه اهل البیت معتقد است که عیوب مشترک میان زوجین عبارتند از: جنون، جذام، برص و کوری و مستند خود را حدیثی از امام صادق (ع) قرار داده است: «انما یرد النکاح من البرص و الجذام و الجنون و الحکم مطلق فی رد النکاح من ای من الزوجین مضافاً الی الضرر الذی یصب المراه به مثل هذه العیوب.»
شیخ طوسی در مورد جذام معتقد است: «جذام بر دو قسم است پس اگر زوج و زوجه اتفاق حاصل کردند که این مورد جذام است اختلافی نیست و برای طرف حق 
عده‌ای از حقوقدانان از جمله دکتر حائری شاهباغ در کتاب شرح قانون مدنی معتقدند که جذام و برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردند و در این خصوص می‌گویند: «جذام و برص از عیوب مرد که موجب فسخ برای زوجه باشد برحسب نظر مشهور فقها نخواهد بود اما به عقیده مصنف این عیوب نیز مشترک است.»
فسخ ایجاد می‌شود پس اگر مشخص نبود دو شاهد اهل فن که متخصص به این امر نیز باشند یافت نشد، در این صورت چنانچه زوج در معرض اتهام بود، قول وی مقدم است در مورد زوجه.(14)
عده‌ای دیگر از فقها این عیب را از عیوب مختص زن می‌دانند. (15)
3) بَرَص Leprosy
3-1) تعریف و ذکر خصوصیات برص
برص به فتح راء و باء یا پیسی، سفیدی که در پوست بدن انسان پیدا می‌شود و دارای خارش دردناکی است یا طبق تعریف دیگر، نوعی بیماری است که موجب غلبه سفیدی بر سیاهی در قسمتی از بدن می‌گردد. (16)
صاحب جواهر در تعریف برص فرموده‌اند: «البرص فهو لغه و عرفاً، البیاض الذی یظهر صفحه البدن لغلبه البلغم.»(17)
همچنین برعکس این تعریف یعنی غلبه سفیدی بر سیاهی را نیز برص دانسته‌اند برخی از فقها هر دو نوع را برص دانسته‌اند. (18)
قانون مدنی تعریفی از برص ارائه نکرده است اما طبق بند 3 ماده 1123 ق.م باید گفت که برص از عیوب مختص زن محسوب می‌گردد و هرگاه در هنگام عقد وجود داشت زوج می‌تواند در صورت جاهل بودن با استفاده از ماده 1123 و 1126 ق.م از حق فسخ استفاده نماید.
دکتر حائری در این مورد می‌فرماید «هر چند در قانون مدنی برای زن در صورت وجود جذام و برص در مرد حق فسخ مقرر نشده است،‌ ولی دسته‌ای از فقها آن را از عیوب مشترک فتوا داده و بالنتیجه برای زوجه نیز حق فسخ قایل شده‌اند در هر حال با خوف سرایت این مرض زوجه می‌تواند از زوج مسکن جداگانه‌ای بخواهد و با او همبستر و هم غذا نشده و زندگانی خود را به کلی از زوج مجزا سازد و در صورت امتناع زوج از تقاضای مشروع زوجه، مشارالیه حق دارد بوسیله حاکم زوج را الزام به آن نماید، با این حال تبعیض نشده است،‌ نکته قابل ملاحظه آنکه دفاع زن از امراض مسریه برحسب ساختمان او بیشتر از مرد است،‌ مع الوصف هرگاه متخصصین معاشرت زن را با مردی که دارای چنین بیماری است خطرناک تشخیص دهند، حقوق فوق الذکر را خواهد داشت و می‌تواند زوج را به صورت احتمال خطر به کیفیتی که اشاره شد از ورود به منزل خود ممنوع سازد با این حال تضییقی نسبت به زوجه نشده است.» (19)
3-2) بررسی فقهی برص
شیخ طوسی (ره) در تعریف برص می‌فرمایند: «برص سفیدهایی در بدن است و آن بر دو قسم است یک نوع آن آشکار است که هر کس با دیدن آن متوجه می‌شود، پس برای طرف دیگر حق فسخ پیدا می‌گردد و نوع دیگر آن برص پنهان است پس در این صورت اگر اختلاف حاصل شد و دو نفر عادل از میان مسلمانان که اهل فن باشد وجود نداشت قول کسی که منکر است با قسم قبول می‌شود.» (20)
همانطوری که در بالا دیدیم به نظر ایشان برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردد، استدلالی که این عده از فقها برای بیان نظر خود می‌آورند معمولاً به این نحو است که اولاً از عمومات می‌توان این مشمولیت را بدست آورد و ثانیاً‌ این گونه از امراض مسری هستند و می‌بایست به شکلی زن بتواند از آن رهایی پیدا کند، بنابراین راهی جز حق خیار فسخ باقی نمی‌ماند.
عده‌ای از حقوقدانان نیز از این نظر حمایت نموده‌اند، به نظر ایشان این قول با موازین و روح فقه اسلامی منطبق است، زیرا علاوه بر عموم و حاکمیت قاعده لاضرر چنانچه این گونه امراض در زنان موجب خیار برای مردان باشد، بنا بر اولویت باید عکس آن نیز وجود داشته باشد، زیرا فرضاً اگر مرد حق خیار فسخ هم نداشته باشد، حق طلاق برای او موجود است، ولی اگر زن چنین حقی را دارا نباشد به هیچ وجه راهی برای استخلاص ندارد(21)
4) افضاء Anal Passayes



فسخ نکاح موقت

سلام طبق قانون 1119 مدنی بله همان ها در موقت هم باعث فسخ است. نیز در ماده‌ی 1075 قانون مدنی? ازدواج موقت در قوانین ایران به رسمیت شناخته‌ شده‌است. شرایط و ارکان اساسی نکاح منقطع (ازدواج موقت) عبارت‌اند از شرایط صحت نکاح دائم به اضافه‌ی تعیین مدت مشخص و تعیین مهر معین برای زن. موانع ازدواج موقت نیز همان موانع نکاح دائم هستند.  در واقع به طور خلاصه ازدواج موقت به فوت یکی از طرفین، فسخ نکاح? بذل مدت از طرف شوهر و انقضای مدت معین‌شده منحل می‌شود. فسخ نکاح می‌تواند بر مبنای وجود عیوبی مشخص در زن یا مرد? یا عدم وجود صفتی که ضمن عقد شرط شده یا عقد بر آن واقع شده انجام گیرد. عیوبی نظیر جنون? خصاء? عنن و عدم توانایی بر انجام عمل جنسی در مرد موجب حق فسخ برای زن خواهد بود. عیوب موجود در زن که حق فسخ برای مرد ایجاد می‌کنند (چنان‌چه عیوب مزبور در حال عقد موجود بوده‌ و پس از عقد ظاهر نشده‌باشند) نیز عبارت‌اند از قرن? برص? جذام? افضاء? زمین‌گیری? نابینایی از هردو چشم. چنان‌چه هریک از طرفین پیش از عقد به وجود عیب مزبور در طرف دیگر عالم باشد? حق فسخ نخواهد داشت. 

این عیوب طبق رساله آیت الله مکارم شیرازی عبارتند از:

مسأله 2038ـ هرگاه مرد بعد از عقد بفهمد که زن او یکى از هفت عیب زیر را دارد مى تواند عقد را فسخ کند:  دیوانگى  بیمارى خوره  بیمارى برص (پیسى)
 کور بودن  شل بودن بطورى که آشکار باشد.  افضا شدن (یعنى راه بول و حیض او، یا راه حیض و غائط او، یکى شده باشد و بطور کلّى پارگى طورى باشد که قابل استفاده براى آمیزش جنسى نباشد).  گوشت یا استخوان یا غدّه اى در او باشد که مانع نزدیکى شود.

مسأله 2039ـ زن نیز مى تواند در چند صورت عقد را به هم زند:  دیوانه بودن شوهر 2ـ نداشتن آلت مردى  ناتوانى از نزدیکى جنسى  بیضه هاى او را کشیده باشند (تفصیل این مسأله و مسأله سابق در کتابهاى مفصّل فقهى آمده است).

 2040ـ هرگاه مرد یا زن به واسطه یکى از عیوبى که در دو مسأله قبل گفته شد عقد را به هم زنند احتیاجى به طلاق نیست، همان فسخ کافى است.

مسأله 2041ـ هرگاه به خاطر ناتوانى مرد از نزدیکى، زن عقد را به هم زند، شوهر باید نصف مهر او را بپردازد، ولى اگر به خاطر یکى دیگر از عیبهایى که گفته شد مرد یا زن عقد را به هم بزند اگر باهم نزدیکى نکرده باشند چیزى بر مرد نیست و اگر کرده باشند بنابر احتیاط واجب باید تمام مهر را بپردازد. 

حتی از آیت الله مکارم استفتا نیز شده است: به آدرس http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=21&lid=0&catid=977&mid=15222

شمول عیوب فسخ نکاح به ازدواج موقت

 

پرسش :آیا عیوبى که موجب فسخ عقد ازدواج دائم است، شامل عقد موقّت نیز مى شود؟

 

 

 

پاسخ :ظاهراً شاملموقّت هم مى شود.پاسخ های جالبی نیز از آیت الله صافی گاپایگانی در مورد سوالاتی که می توان به عیوب نکاح مرتبط دانست شده است که در ادامه می آید:

سؤال یا حکم به جواز فسخ نکاح در صورت وجود عیبهاى مجوز فسخ، در نکاح موقت هم جارى است؟

پاسخ:در عیوبى که مجوز فسخ نکاح است فرقى بین ازدواج دائم و موقت نیست.

سؤال  اگر قبل از ازدواج از طرف زوجه اظهاراتى شود که موجب تدلیس و فریب گردد و عقد بر حَسَبِ اظهارات زوجه با فریب و تدلیس اجرا گردد آیا مهر المُسمّى بر ذمه زوج خواهد بود یا مهر المثل؟ و در صورتى که عقد ازدواج با شروطى که قبلاً ذکر شده اجراء شود و بعداً براى زوج معلوم شود که شروط ذکر شده واقعیت ندارد آیا این عقد موجب این خواهد بود که مهر المُسمّى بر ذمّه زوج باشد؟ یا مهر المثل بر او تعلّق خواهد گرفت؟

پاسخ:بطور کلى در عیوب موجبه جواز فسخ اظهار خلاف آن یا سکوت از اظهار آن در صورت مخفى بودن عیب، تدلیس است هر چند با وجود نفسِ عیبِ موجبِ خیار و جهل زوج به آن وضعاً این تدلیس حکم زائدى ندارد امّا تدلیس در صفات کمال در صورتى محقق مى شود که بنابر اخبار و توصیف خلاف واقع زوجه یا ولّى او در متن عقد وجود صفتى ذکر شود یا عقد مبنیاً بر همان اخبار و توصیف و بناء بر اتّصاف زوجه به آن واقع شود، بطوریکه عرفاً مثل مذکور در عقد باشد که در این صورت زوج خیار فسخ دارد و به هر حال در هر دو صورت مهر المسمى ـ اگر زوجه خودش مدلّسه نبوده و زوج پس از دخول ملتفت شده و عقد را فسخ کرده باشد ـ بذمه زوج است و بعد از اداء آن به زوجه مى تواند رجوع به مدلّس کرده و از او مطالبه نماید و اگر فسخ قبل از دخول واقع شود چیزى بر ذمّه زوج نیست. و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال اینجانب حدود یکسال پیش با بیوه زنى ازدواج کردم که کلاه سرم گذاشته وقتى به خانه آوردم فهمیدم که ایشان قرن مى باشدیعنى آلاتش را گوشت گرفته وقتى به خانواده اش اظهار کردم گفتند شما صبر کن تا براى درمانش پول تهیه کنیم ولى حالا زیر قولشان زده اند حکم شرعى را بفرمائید.

پاسخ:در فرض سؤال، که زوجه قرن داشته زوج بعد از عقد مطلع شده حق فسخ عقد را داشته و مى توانسته عقد را فسخ کند و این خیار فسخ فورى است حال که فسخ نکرده اگر عدم فسخ بجهت جهل به اینکه اختیار فسخ دارد بوده و یا خیال مى کرده تأخیر فسخ موجب سقوط خیار فسخ نیست باز هم اختیار فسخ باقى است و بعد از علم به مسئله مى تواند فوراً فسخ کند و اگر بعد از علم به مسئله فسخ نکند خیار فسخ او ساقط مى شود ولو اینکه عدم فسخ بجهت معالجه بوده است.

سؤال: قبل از عقد، پدر دختر سلامتى چشم شوهر را شرط مى کند و پدر شوهر قول سلامتى چشم فرزند خود را مى دهد و عقد بر همین اساس به اعتماد بر حرف پدر شوهر جارى مى گردد. پس از 6 ماه و قبل از دخول کشف مى شود بطلان ادعاى پدر شوهر و اینکه فرزندش کور و نابینا بوده است و پدر شوهر تدلیس نموده است آیا دختر حق فسخ عقد را دارد یا خیر؟ و در صورت وجود چنین حقى از براى دختر آیا مستحق مهریه مى شود یا خیر؟

پاسخ:در فرض سؤال که عقد مبنیّاً بر سلامت چشم واقع شده و بعد کشف خلاف شده دختر مى تواند عقد را فسخ کند و با عدم تحقق دخول استحقاق مهریه ندارد. و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال: بعد از ازدواج با دخترى معلوم مى شود که اعور است آیا زوج حق فسخ دارد یا نه؟

پاسخ:مجرد اعور بودن زوجه موجب خیار فسخ براى زوج نیست مگر آن که در عقد شرط عدم اعور بودن شده باشد. واللّه العالم

سؤال: اینجانب با دخترى ازدواج نموده ام بعد از عقد متوجه شدم که دختر به مرض صرع که داراى طیف وسیعى مى باشد مبتلا است لذا متمنى است از نظر شرع بیان فرمائید که آیا اختیار فسخ را دارم یا خیر و اگر خواستم عقد را فسخ کنم آیا مهریه هم باید بدهم یا خیر، ضمناً من با این دختر به عنوان صحیح و سالم ازدواج کرده ام.

پاسخ:بیمارى مذکور در سؤال، از عیوب مجوزه فسخ نیست بلى اگر در ضمن صیغه عقد شرط صحت و سلامت شده و یا قبل از عقد شرط شود و عقد مبنى بر آن واقع شده باشد بطوریکه مثل ذکر کردن شود نه مجرّد مذاکره قبلى، در این صورت زوج حق فسخ دارد و چنانچه دخول واقع شده تمام مهر را باید بدهد و بعد مى تواند عوض آنرا از کسیکه تدلیس کرده بگیرد و اگر دخول واقع نشده چیزى از بابت مهر بر ذمّه او نیست و چنانچه نزاع موضوعى باشد محتاج به مرافعه شرعیه است.

سؤال: آیا از اطلاق عقد وعرف وقرائن مى توان شرط بکر بودن را استنباط کرد؟

پاسخ:مجرد اطلاق عقد مفید شرط بکر بودن زوجه نیست بلکه موقوف به اشتراط در متن عقد و مذاکره قبل از عقد وواقع ساختن عقد مبنیّاً بر آن است که در صورت دوّم هم حکم اشتراط در متن عقد را دارد.

سؤال: الف : شخصى دخترى را بعقد خود در آورده و قبل از عقد مادر خود را که براى دیدن دختر فرستاده بوده دختر را با موهاى زیبا وبلند دیده و بعد از عقد معلوم شده که موها مصنوعى بوده و بعضى از قسمتهاى سر دختر مو ندارد یا بقدرى موهایش کم است که کالعدم است وقتى اطلاع از این موضوع پیدا کرده گفته من این دختر را نمى خواهم چون تدلیس کرده اند.

ب : ونیز اگر دختر را با چادر و مقنعه دیده باشند و متوجه نقصى که پوشیده بوده نشده اند. حکم چیست؟

ج: اگر زوج قبل از عقد بطور کلى گفته باشد که هر چه هست بگوئید «منظورش اینکه هر عیب و نقصى دختر دارد بگوئید و نگفته باشند» آیا در این صورت تدلیس موجب فسخ عقد صدق دارد یا نه؟

د: مراد مرحوم سید که در وسیلة النجاة صفحه 205 مسأله 13 در قسم سوم مى فرماید : «إذا وصفها بصفتی الکمال أو عدم النقص قبل العقد عند الخطبة والمقاولة ثم اوقع العقد مبنیاً على ما ذکر کان بمنزلة الاشتراط فیوجب الخیار» چیست؟

پاسخ:الف : در فرض سؤال ظاهراً تدلیس صادق است ولى احتیاط به طلاق ترک نشود. والله العالم.

ب ـ در این فرض صدق تدلیس محلّ تأمّل است. والله العالم.

ج : در این فرض در صورت معیوب بودن ظاهراً تدلیس صدق مى کند. والله العالم.

د : منظور از عبارت مرحوم سیّد ـ قدس سره الشریف ـ این است که : در مجلس اجراى عقد قبل از عقد، مقاوله وصحبت شده و عقد را مبنیاً بر آن مقاوله که فلان صفت را دارد و یا فلان نقص را ندارد واقع بسازند. والله العالم.

سؤال: مردى با فریب و تزویر از یک دختر 18 ساله براى پسر خود که مى گوید 27 سال دارد و نیز سالم است خواستگارى مى کند. در حالیکه بعد معلوم مى شود سن پسر از 40 سال تجاوز کرده و فاقد یکدست نیز مى باشد علاوه بر این، عیبهاى دیگرى هم دارد که دختر اطّلاع نداشته، و بر این اظهارات عقد نکاح صورت مى گیرد بعد از عقد وقتى دختر از عیوب مرد اطلاع پیدا مى کند اصل عقد نکاح را رد مى کند و ما پیش وکیل پسر رفتیم که مسأله را حل کنیم و طلاق بدهد او حاضر نشد و دختر مى گوید که اگر جدائى صورت نگیرد من دست بخودکشى میزنم امیدواریم که مشکل ما را حل نمائید.

پاسخ:بطور کلى چنانچه سالم بودن و مقدار سنّ زوج در متن عقد ازدواج شرط شود و یا قبل از عقد مذاکره شود و عقد مبنیاً بر آن واقع شود و بعد از عقد کشف خلاف بشود زوجه مى تواند عقد ازدواج را فسخ نماید و محتاج به طلاق نیست و بعد از فسخ عقد، زوجه مى تواند با دیگرى ازدواج نماید و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال: آموزگارى هستم که در تاریخ 4/9/1373 ازدواج نمودم. چون با خانواده همسرم همسایه دور بودیم شناخت کافى از خصوصیات او نداشتم فقط شنیده بودم که ایشان از عینک استفاده مى کنند. وقتى که از شماره چشم او پرسیدم نمره چشم ایشان را 5/0 و 75/0 بیان کرده بودند که این مقدار به نظر حقیر مانعى نداشت. امّا بعد از عروسى به خاطر مشاهده مشکلات و ناتوانى ایشان، به چشم پزشک مراجعه کردیم و پزشک بعد از آزمایش نمره آنرا 75/18 و 75/19 اعلام نمود البته نمره چشم ایشان بالاتر از این شماره بود منتها عینکى که شماره اش بیشتر از این باشد، به علت ضخامت زیاد قابل استفاده نمى باشد. بنده براى ازدواج مبلغ پانصد هزار تومان هزینه نمودم که غالباً از طریق وام هاى مأخوذ، بوده است که در حال حاضر ماهیانه اقساط آنها را مى پردازم حالا با وجود این مشکلات زندگى هر روز برایم سخت و سخت تر شده تا جایى که در حال حاضر غیر ممکن گشته است در صورتى که مهریه ایشان یک میلیون تومان مى باشد بنده 000/140 تومان از بابت مهریه پرداخت نموده ام خواهشمندم که به سؤالات زیر پاسخ فرموده تا ملاک عمل شرعى اینجانب قرار گیرد.

الف: در صورتى که جدایى صورت گیرد وضعیّت مهریه ایشان چگونه خواهد بود؟

ب: با توجّه به اینکه اینجانب ناخواسته مخارج زیادى را متحمل شده ام به طورى که با توجه به کارمند بودنم تا پایان عمر نخواهم توانست ضربه آنرا جبران نمایم از نظر شرعى چه کسى باید تاوان آنرا بپردازد. آیا مسئول آن خانواده همسرم و خود ایشان نمى باشند؟

پاسخ:به طور کلى در مثل مورد سؤال چنانچه در عقد وصفى جهت زوجه قید شده که زوجه واجد آن وصف نیست و یا عقد مبنیاً بر آن واقع شده ولو اینکه در متن عقد ذکر نشده و زوجه واجد آن وصف نیست زوج مى تواند عقد را فسخ کند و این خیار فسخ بعد از علم به حکم و موضوع فورى است و بعد از فسخ چنانچه دخول واقع نشده چیزى بر زوج نیست و اگر دخول واقع شده زوج باید مهر را بدهد بلى چنانچه تدلیسى در بین باشد مى تواند مهریه را از مدلّس بگیرد و اگر مدلّس خود زوجه باشد بر زوج چیزى لازم نیست بدهد و اگر در متن عقد آن صفت شرط نشده و همچنین عقد مبنیّاً بر آن واقع نشده زوج اختیار فسخ ندارد و جدایى موقوف به طلاق است و در این صورت اگر دخول واقع شده تمام مهر و اگر دخول واقع نشده باید نصف مهر را بپردازد و در هر صورت کسى ضامن مخارجى که زوج در عقد و عروسى خرج نموده نیست، بلى اگر اشیایى از قبیل طلا و لباس تهیه کرده و تحت اختیار زوجه قرار داده ولى تملیک به زوجه ننموده و هنوز موجود است مى تواند آنها را پس بگیرد و به هر حال، در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است. والله العالم.

سؤال: ـپس از ازدواج با دخترى، متوجه شدم که از سمعک استفاده مى کند به همین علت تقاضاى طلاق(فسخ) نمودم. مستدعى است در مورد مهریه ما را راهنمائى فرمائید.

پاسخ:به طور کلى ناشنوائى جزء عیوب مجوزه فسخ نیست بنابراین چنانچه در ضمن عقد شرط سلامت زوجه نشده و قبل از عقد هم تدلیسى در کار نبوده، زوج ضامن پرداخت مهریه است پس اگر دخول واقع نشده نصف مهر و اگر واقع شده باید تمام مهر را بپردازد و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است. والله العالم

سؤال: جوانى بیست و پنج ساله با دخترى به این عنوان که بیست و سه ساله و سالم مى باشد با توجه به اینکه در موقع تحقیق و مذاکرات با بستگان زوجه او را 23 ساله و سالم معرفى کرده اند ازدواج مى کند و عقد بر پایه آن صورت مى گیرد ولى پس از مدتى که حتى یکماه طول نمى کشد زوج و بستگان او متوجه مى شوند که اولاً زوجه و بستگان او سن واقعى او را که بیست و نه سال بوده است و همچنین مبتلا بودن مشار الیها را به بیمارى دیابت (مرض قند) که از نوع ارثى بوده و طبعاً در وضع حمل و نوزاد هم تأثیر بسزایى دارد مستور و مخفى داشته اند و نتیجتاً زوج از ازدواج مزبور پشیمان است سؤال اینکه: آیا دو عیب اشاره شده از موارد مجوز فسخ نکاح است یا خیر در صورت فسخ آیا مهریه به زوجه تعلق مى گیرد یا خیر؟

پاسخ:آنچه بعنوان عیب در سؤال ذکر شده از عیوب مجوزه فسخ نیست بلى اگر در متن صیغه عقد قید شود که دختر 23 ساله باشد و مبتلا به هیچگونه بیمارى نباشد و یا اینکه قبل از عقد شرط سن و سلامت از هر عیبى ذکر شود و عقد مبنى بر آن باشد بطوریکه مثل ذکر کردن در خود عقد شود در این صورت زوج اختیار فسخ دارد و مهریه را اگر دخول واقع شده زوج باید بپردازد لکن پس از پرداخت مى تواند به تدلیس کننده مراجعه کند و عوض آنرا بگیرد و اگر دخول واقع نشده چیزى بر زوج نیست.

سؤال: دخترى مدّت 7 سال است که ازدواج کرده وبعلت مشکلات جسمى شوهر طبق تشخیص پزشکان متخصص بچه دار نمى شوند وضعف از طرف شوهر است آیا دختر مى تواند شرعاً از طریق دادگاه تقاضاى طلاق نماید؟

پاسخ:عقیم بودن مرد موجب جواز اجبار مرد به طلاق نیست، بلى در بعض موارد زن مى تواند عقدرا فسخ نماید به مسأله 2389 توضیح المسائل رجوع نمائید. والله العالم.

سؤال: احتراماً بعرض مى رسد اینجانب با مردى ازدواج کرده ام و مدت 5 ماه با او زندگى کرده ام ولى هنوز او قادر به ازاله بکارت نیست و از طرفى توافق اخلاقى نداریم و چندین بار مرا کتک زده و تهدید به مرگ کرده، چون زندگى با او قابل تحمّل نبود ناچار شده ام بخانه پدرم پناه ببرم در تمام این مدت دینارى نفقه نداده است و مدتى است که به محل نامعلومى رفته اطلاعى از او ندارم و نمى توانم براى همیشه بلا تکلیف بمانم.

پاسخ:بطور کلى اگر زنى با مردى ازدواج کند که آن مرد قادر به نزدیکى نیست اگر بخواهد عقد را فسخ کند باید به حاکم شرع جامع الشرائط رجوع نماید تا حاکم شرع یکسال به مرد مهلت دهد چنانچه نتوانست با آن، زن یا زن دیگر نزدیکى کند پس از آن زن مى تواند عقد را بهم بزند و محتاج به طلاق نیست.

سؤال: زن محترمه اى در چند سال قبل ازدواج کرده و در این مدت فقط در ابتدا یک بار وطى واقع شده و دیگر زوج قدرت و توانائى نزدیکى پیدا ننموده و عنین شده آیا زوجه حق فسخ دارد یا خیر و اگر حق ندارد و شوهر هم راضى به طلاق نیست مستدعى است حکم شرعى را بیان فرمایید.

پاسخ:در فرض سؤال، زوجه حق فسخ ندارد و جدایى منحصر به طلاق است و اگر زن مى خواهد جدا شود باید از طریق بخشیدن مهریه و غیره مرد را به هر حال راضى به طلاق کند. والله العالم.

سؤال: دختر اینجانب دوسال پیش ازدواج نمود و پس از مدتى شوهرش دچار بیمارى جنون گردید طورى که دیگر موقع نماز را تشخیص نمى دهد و دادگاه طلاق او را با توجه به مدارک موجود در پرونده صادر نموده خواهشمند است مارا راهنمایى نماییدکه طلاق درست است یا خیر؟

پاسخ:در فرض سؤال، که شوهر مبتلا به جنون شده بطوریکه اوقات نماز را تشخیص نمیدهد زوجه مى تواند نکاح را فسخ کند یعنى بگوید (نکاحى که بین من وشوهرم واقع شده فسخ کردم) واحتیاج به طلاق نیست وباید از تاریخ وقوع فسخ، عدّه نگهدارد و پس از انقضاء عدّه آزاد است و اگر نزاع موضوعى در بین باشد مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال: اگر چنانچه زوج یا زوجه کسى دچار جنون گردد که در زمان وقوع عقد وجود نداشته است و جنون نامبرده نیز به تأیید پزشکى قانونى و اطباء معالج نیز رسیده باشد، طبق موازین شرع مقدس اسلام آیا زوج در زمان جنون زوجه حق فسخ نکاح را دارد یا خیر و در صورت فسخ نکاح در زمان جنون از طرف زوج آیا این فسخ صحیح است و حقى که زوجه بر گردن زوج دارد که باید زوح به او بدهد چیست؟

پاسخ:در فرض سئوال که جنون بعد از عقد، واقع شده اگر زوج دیوانه شده زوجه حق فسخ دارد پس اگر وقوع جنون بعد از نزدیکى و انجام عمل زناشوئى بوده باید مهریه زوجه از مال زوج، با اجازه مجتهد جامع الشرائط پرداخته شود و اگر قبل از نزدیکى مجنون شده زوجه مهر ندارد و اگر زوجه بعد از وقوع عقد مجنونه شده زوج حق فسخ ندارد و جدائى با طلاق حاصل مى شود. واللّه العالم.

مقاله مفصلی نیز رئیس دانشکده حقوق دانشگاه ازاد دامغان نوشته او می گوید:

 

 


شیخ بهایی و ببارکن الدین

به مناسبت دوازدهم شوال
ماجرای غافلگیری شیخ‌العلما مقابل پیرمرد/ شیخ بهایی چگونه از زمان مرگ خود مطلع شد

روزی شیخ بهایى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت، بر سر قبرها مى‌‌نشست و فاتحه‌‌اى نثار گذشتگان مى‌‌کرد تا اینکه به قبر بابا رکن‌الدین رسید، آوایى شنید که سخت او را تکان داد!

خبرگزاری فارس: ماجرای غافلگیری شیخ‌العلما مقابل پیرمرد/ شیخ بهایی چگونه از زمان مرگ خود مطلع شد

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، محمد بن حسین حارثی معروف به «شیخ بهایی» در صبح روز 26 ذیحجه سال 953 قمری، از پدری روحانی و معروف به نام شیخ عزالدین عاملی در جبل عامل لبنان به دنیا آمد، شیخ‌بهایی در سیزده سالگی در سال 966 قمری به اتفاق پدر 48 ساله خود و مادرش به ایران هجرت کرد.

وی در دامن استادان معروف زمان خود، از جمله پدرش، بسیار سریع مراحل رشد و تکامل علمی و معنوی خود را طی کرد و تفسیر و حدیث را نزد پدرش و حکمت و کلام را در خدمت شیخ ‌عبدالله مدرس یزدی و ریاضی را نزد ملا علی مذهب و ملا افضل قاضی و علم طب را نزد حکیم عمادالدین محمود آموخت.

شیخ بهایی در سنین جوانی توانست در بیشتر رشته‌های علمی زمان خودش، به کمالات بی‌نظیری دست یابد و در فقه و اصول نیز به مقام اجتهاد برسد و پس از آن به تربیت شاگردان زیادی پرداخت که هر کدام از آن‌ها بعداً از ستارگان آسمان علم و عمل، محسوب شدند.

همچنین او در بیشتر زمینه‌های علوم همچون اخبار و احادیث، تفاسیر و اصول و ادعیه و فقه و حکمت و ریاضیات و شعر فارسی و عربی، تألیفات معروفی دارد، هنر معماری شیخ بهایی یادگارهای زیادی دارد که در تاریخ اصفهان و ایران، بلکه جهان پرآوازه است، این دانشمند بزرگ، در این زمینه منشأ آثار گرانقدری شد که مهمترین خدمات شیخ‌ بهایی در رونق بخشیدن به شهر اصفهان عبارتند از: مسجد امام، ساعت شاخص اوقات شرعی، حمام شیخ بهایی، شهر نجف‌آباد و طرح تقسیم آب زاینده‌‌‌رود.

*شیخ بهایی چگونه از زمان مرگ خود مطلع شد

روزی شیخ بهایى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت، بر سر قبرها مى‌‌نشست و فاتحه‌‌اى نثار گذشتگان مى‌‌کرد تا اینکه به قبر بابا رکن‌الدین رسید، آوایى شنید که سخت او را تکان داد. از شاگردان پرسید: شنیدید چه گفت، گفتند: نه!

شیخ بهایى پس از آن حال دیگرى داشت و همواره در حال دعا و گریه و زارى بود. مدتى بعد، شاگردانش از او پرسیدند آن روز چه شنیدى؟ گفت: به من گفتند آماده مرگ باشم، شش ماه گذشت و دوازدهم شوال 1030 قمری (یا 1031 ق) فرا رسید و روح ملکوتی آن عارف و عالم بزرگ به سوى معبود پر کشید، بیش از 50 هزار نفر در تشییع جنازه او شرکت داشتند، علامه محمدتقى مجلسى بر وى نماز گزارد و سپس پیکرش را به مشهد مقدس بردند و بنا به وصیتش در جوار مرقد امام رضا(ع) به خاک سپردند.

*هنگامی که شیخ بهایی در برابر یک پیرمرد فقیر مات شد

شیخ بهایى روزى از بازار اصفهان می‌گذشت، در یک گوشه دور افتاده بازار توى یک مغازه کوچک و رنگ و رو رفته که نور باریکى از سقف آن به داخل دکان مى‏‌تابید و در و دیوارش را روشن مى‏‌ساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد که بیش از 90 سال از عمرش مى‏‌گذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول کوبیدن به تخت گیوه بود.
شیخ بهایى با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید: تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به کار کردن نباشى؟
پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت، شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى که داشت آن را تبدیل به طلا کرد و بعد زیر نورى که از سقف به روى پیشخوان مى‏‌تابید جلو پینه‌دوز گذاشت، مشته فولادى سنگین وزن که در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلؤلؤ خاصى پیدا کرد و ناگهان دکان پینه‌دوز را به رنگ طلایى در آورد، شیخ بهایى بعد از این کار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت: پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا کردم آن را بازار طلافروش‏‌ها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.
شیخ بهایى هنوز قدم از دکان بیرون نگذارده بود که ناگهان صدایى او را بر جاى نگاه داشت، این صداى پیرمرد بود که مى‏‌گفت: اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا کردى، من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم! شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است، دانست که آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى‌سواد از اولیاءالله و مردان خدا بوده و علم و دانش‌اش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد، روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه‌دوز را بوسید و عذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد، از آن به بعد هر گاه از جلو دکان پیرمرد رد مى‏‌شد، سرى به علامت احترام خم کرده و با شرمندگى مى‏‌گذشت!

انتهای پیام/ک