سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد دوست

چگونه بین آیات و روایات علم غیب را جمع کنیم؟

 

تفاوت علم غیب ائمه و خدا در حدیث:

فقال أبو جعفر (علیه السلام): «... و أما قوله: عالِمُ الْغَیْبِ‏ فإن الله عز و جل عالم بما غاب عن خلقه فیما یقدر من شی‏ء و یقضیه فی علمه قبل أن یخلقه و قبل ان یفضیه إلى الملائکة، فذلک- یا حمران- علم موقوف عنده، إلیه فیه المشیئة، فیقضیه إذا أراد، و یبدو له فیه فلا یمضیه، فأما [العلم‏] الذی یقدره [الله‏] عز و جل و یقضیه و یمضیه فهو العلم الذی انتهى إلى رسول الله (صلى الله علیه و آله) ثم إلینا».[10]

در اینجا طرق مختلفى براى جمع وجود دارد  .

1- از معروفترین راههاى جمع این است که منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتى و استقلالى است، بنا بر این غیر او مستقلا هیچگونه آگاهى از غیب ندارند، و هر چه دارند از ناحیه خدا است، با الطاف و عنایت او است، و جنبه تبعى دارد  .شاهد این جمع همان آیه مورد بحث است، که مى‏گوید  :  خداوند هیچکس را از اسرار غیب آگاه نمى‏کند، مگر رسولانى را که مورد رضایت او هستند" در" نهج البلاغه" نیز به همین معنى اشاره شده است که وقتى على ع از حوادث آینده خبر مى‏داد (و حمله مغول را به کشورهاى اسلامى پیش بینى مى‏فرمود) یکى از یارانش عرض کرد: اى امیر مؤمنان آیا داراى علم غیب هستى؟ حضرت خندید و فرمود  :لیس هو بعلم غیب، و انما هو تعلم من ذى علم  !  " این علم غیب نیست، این علمى است که از صاحب علمى (پیامبر) آموخته‏ام"! این جمع را بسیارى از دانشمندان و محققان پذیرفته‏اند.[11]

2  -     اسرار غیب دو گونه است قسمتى مخصوص به خدا است و هیچکس جز او نمى‏داند مانند قیام قیامت، و امورى از قبیل آن، و قسمتى از آن را به انبیاء و اولیاء مى‏آموزد، چنان که در نهج البلاغه در ذیل همان خطبه‏اى که در بالا اشاره کردیم مى‏فرماید  :  و انما علم الغیب علم الساعة، و ما عدده اللَّه سبحانه بقوله  :  إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ، وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ، وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ‏  علم غیب تنها علم قیامت و آنچه خداوند در این آیه برشمرده است مى‏باشد آنجا که مى‏فرماید: آگاهى از زمان قیامت مخصوص خدا است و او است که باران را نازل مى‏کند، و آنچه در رحم مادران است مى‏داند، و هیچکس نمى‏داند فردا چه مى‏کند یا در چه سرزمین مى‏میرد" سپس امام ع در شرح این معنى افزود: خداوند سبحان از آنچه در رحم‏ها قرار دارد آگاه است، پسر است یا دختر؟ زشت است یا زیبا؟ سخاوتمند است یا بخیل؟ سعادتمند است یا شقى؟ اهل دوزخ است یا بهشت؟ ... اینها علوم غیبى‏ است که غیر از خدا کسى نمى‏داند، و غیر از آن علومى است که خدا به پیامبرانش تعلیم کرده و او به من آموخته است" ممکن است بعضى از انسانها علم اجمالى به وضع جنین یا نزول باران و مانند آن پیدا کنند، اما علم تفصیلى و آگاهى بر جزئیات این امور مخصوص ذات پاک خدا است، همانگونه که در مورد قیامت ما نیز علم اجمالى داریم، اما از جزئیات و خصوصیات قیامت بى‏خبریم، و اگر در روایاتى آمده است که پیامبر یا امامان از بعضى از نوزادان، یا از پایان عمر بعضى از افراد خبر دادند، مربوط به همان علم اجمالى است.[12] این جمع بر اساس مقدار معلومات است.

3- راه دیگر براى جمع میان این دو گروه از آیات و روایات اینکه اسرار غیب در دو جا ثبت است: در" لوح محفوظ" (خزانه مخصوص علم خداوند) که هیچگونه دگرگونى در آن رخ نمى‏دهد و هیچکس از آن آگاه نیست و" لوح محو و اثبات" که علم به مقتضیات است نه علت تامه، و به همین دلیل قابل دگرگونى است و آنچه دیگران نمى‏دانند مربوط به همین قسمت است. لذا در حدیثى از امام صادق ع مى‏خوانیم:

ان للَّه علما لم یعلمه الا هو، و علما اعلمه ملائکته و رسله، فما اعلمه ملائکته و انبیاءه و رسله فنحن نعلمه خداوند علمى دارد که جز خودش نمى‏داند و علمى دارد که فرشتگان و پیامبران را از آن آگاه ساخته، آنچه را به فرشتگان و پیامبران و رسولانش داده ما مى‏دانیم" از امام على بن الحسین ع نیز نقل شده است که فرمود:

لولا آیة فى کتاب اللَّه لحدثتکم بما کان و ما یکون الى یوم القیامة! فقلت له ایة آیة؟ فقال: قول اللَّه: یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتاب.‏[13] این جمع بر اساس حتمی و غیر حتمی بودن است.

4- راه دیگر اینکه خداوند بالفعل از همه اسرار غیب آگاه است، ولى انبیاء و اولیاء ممکن است بالفعل بسیارى از اسرار غیب را ندانند، اما هنگامى که اراده کنند خداوند به آنها تعلیم مى‏دهد، و البته این اراده نیز با اذن و رضاى خدا انجام مى‏گیرد. بنا بر این جمع، آیات و روایاتى که مى‏گوید آنها نمى‏دانند اشاره به ندانستن فعلى است و آنها که مى‏گوید مى‏دانند اشاره به امکان دانستن آن است. این درست به آن مى‏ماند که کسى نامه‏اى را به انسان بدهد که به دیگرى برساند، در اینجا مى‏توان گفت: او از محتواى نامه اطلاعى ندارد، و در عین حال مى‏تواند نامه را باز کند و با خبر شود گاه صاحب نامه اجازه مطالعه را به او داده، در این صورت مى‏توان او را از یک نظر عالم به محتواى نامه دانست، و گاه به او اجازه نداده است. شاهد این جمع روایاتى است که در کتاب کافى در بابى تحت عنوان ان الأئمة اذا شاؤا ان یعلموا علموا:" امامان هر گاه بخواهند چیزى را بدانند به آنها تعلیم داده مى‏شود"، از جمله در حدیثى از امام صادق ع مى‏خوانیم: اذا ارادالامام ان یعلم شیئا اعلمه اللَّه بذلک   

 این وجه جمع بسیارى از مشکلات را در زمینه علم پیامبر ص و امام ع حل مى‏کند، از جمله اینکه: چگونه آنها، آب یا غذایى را که مثلا مسموم بود مى‏خوردند، در حالى که جایز نیست انسان به کارى که موجب خطر براى او است اقدام کند، باید گفت در این گونه موارد پیامبر ص یا امام ع اجازه نداشته‏اند که اراده کنند تا اسرار غیب بر آنها آشکار گردد. همچنین گاه مصلحت ایجاب مى‏کند پیامبر ص یا امام ع مطلبى را نداند، یا آزمایشى براى او صورت گیرد که موجب تکامل او گردد، همانگونه که در داستان" لیلة المبیت" آمده است که على ع در بستر پیغمبر خوابید، در حالى که از خود آن حضرت نقل شده است که نمى‏دانست صبحگاهان که مشرکان قریش به آن بستر حمله مى‏کنند شهید خواهد شد یا جان به سلامت مى‏برد؟ در اینجا مصلحت این است که امام ع از سرانجام این کار آگاه نگردد، تا آزمون الهى تحقق یابد، و اگر امام ع مى‏دانست که در بستر پیامبر ص مى‏خوابد و صبح سالم برمى‏خیزد چندان افتخارى محسوب نمى‏شد، و آنچه در آیات قرآن و روایات در اهمیت این ایثارگرى وارد شده است چندان موجه به نظر نمى‏رسید. آرى مساله علم ارادى پاسخى است براى تمام اینگونه اشکالات.[14]

5- راه جمع دیگرى نیز براى روایات مختلف در علم غیب وجود دارد (هر چند این راه فقط در مورد قسمتى از این روایات صادق است) و آن اینکه‏ مخاطبین در این روایات مختلف بودند، آنها که استعداد و آمادگى پذیرش مساله علم غیب را در باره امامان داشتند حق مطلب به آنها گفته مى‏شد، ولى در برابر افراد مخالف یا ضعیف و کم استعداد سخن به اندازه فهم شنونده مطرح مى‏گشت. مثلا در حدیثى مى‏خوانیم که ابو بصیر و چند تن از یاران بزرگ امام صادق ع در مجلسى بودند امام غضبناک وارد مجلس شد هنگامى که نشست در حضور جمع فرمود:

یا عجبا لاقوام یزعمون انا نعلم الغیب! ما یعلم الغیب الا اللَّه عز و جل، لقد هممت بضرب جاریتى فلانة، فهربت منى فما علمت فى اى بیوت الدار هى. عجیب است که عده‏اى گمان مى‏کنند ما علم غیب داریم، هیچکس جز خداوند متعال از غیب آگاه نیست، من الان مى‏خواستم کنیزم را تادیب کنم از دست من گریخت، ندانستم در کدامیک از اطاقهاى خانه است"!!

راوى حدیث مى‏گوید: هنگامى که امام ع از مجلس برخاست من و بعضى دیگر از یاران حضرت وارد اندرون منزل شدیم و گفتیم: فدایت شویم شما در باره کنیزتان چنین گفتى، در حالى که ما مى‏دانیم شما علوم زیادى دارید و ما نامى از علم غیب نمى‏بریم؟ امام ع سپس شرحى در این زمینه داد که مفهومش آگاهى او بر اسرار غیب بود. واضح است که در آن مجلس افرادى بوده‏اند که آمادگى و استعداد لازم براى درک این معانى و معرفت مقام امام نداشتند.[15]


 

 

 


تفسیر آیات 26 و 27 سوره جن درباره علم غیب خداو رسول و امام

 

عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً (26) إِلاَّ مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً (27)

داناى غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمى‏سازد، (26)مگر رسولانى که آنان را برگزیده و مراقبینى از پیش رو و پشت سر براى آنها قرار مى‏دهد ... (27)

 

مقدمه:

با دقت در آیات مختلف قرآن به خوبى روشن مى‏شود که دو دسته آیه در زمینه علم غیب وجود دارد؛

 نخست آیاتى که علم غیب را مخصوص خدا معرفى کرده و از غیر او نفى مى‏نماید، مانند آیه 59 انعام‏ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ:" کلیدهاى غیب نزد خدا است که جز او کسى آنها را نمى‏داند"، و آیه 65 نمل قُلْ لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ بگو هیچیک از کسانى که در آسمانها و زمین هستند غیب را نمى‏دانند، جز خدا  ".  و مانند آنچه در باره پیامبر ص در آیه 50 سوره انعام آمده است قُلْ لا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَیْبَ:" بگو من به شما نمى‏گویم خزائن خداوند نزد من است، و من غیب را نمى‏دانم" و در آیه 188 اعراف مى‏خوانیم وَ لَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ" اگر من غیب را مى‏دانستم خیر فراوانى براى خود فراهم مى‏نمودم" و بالآخره در آیه 20 یونس مى‏خوانیم، فَقُلْ إِنَّمَا الْغَیْبُ لِلَّهِ: بگو غیب مخصوص خدا است" و امثال این آیات  .   

گروه دوم آیاتى است که به روشنى نشان مى‏دهد که اولیاى الهى" اجمالا" از غیب آگاهى داشتند، چنان که در آیه 179 آل عمران مى‏خوانیم وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ:" چنان نبود که خدا شما را از علم غیب آگاه کند ولى خداوند از میان رسولان خود هر کس را بخواهد برمى‏گزیند" (و قسمتى از اسرار غیب را در اختیار او مى‏گذارد)  .

و در معجزات حضرت مسیح مى‏خوانیم که فرمود: وَ أُنَبِّئُکُمْ بِما تَأْکُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ:" من شما را از آنچه مى‏خورید، یا در خانه‏هاى خود ذخیره مى‏کنید خبر مى‏دهم". (آل عمران- 49) آیه مورد بحث نیز با توجه به استثنایى که در آن آمده نشان مى‏دهد که خداوند قسمتى از علم غیب را در اختیار رسولان برگزیده‏اش قرار مى‏دهد (زیرا استثناء از نفى همیشه اثبات است).[1] 

مصداق مرتضی در احادیث:

1- یعنی علیا المرتضى من الرسول (صلى الله علیه و آله) و هو منه.[2]

2- و کان و الله محمد ممن ارتضاه.[3]

3- قال علی (ع):«یا سلمان، أنا المرتضى من الرسول الذی أظهره الله عز و جل على غیبه، أنا العالم الربانی، أنا الذی هون الله علی الشدائد و طوى لی البعید».[4]

شواهد بر علم غیب داشتن ائمه:

1- از کتاب خرائج و جرائح از محمد بن فضل هاشمى، از حضرت رضا (ع) روایت شده که آن جناب نظر کرد به ابن هذاب، و سپس فرمود: اگر به تو خبر دهم که در همین روزها یکى از ارحامت کشته مى‏شود، آیا تصدیقم مى‏کنى؟ گفت: نه، براى اینکه کسى به جز خداى تعالى غیب نمى‏داند. فرمود: مگر این خداى تعالى نیست که مى‏فرماید:" عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلى‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ"، پس رسول اللَّه (ص) که مرضى نزد خدا است غیب مى‏داند، ما هم ورثه همان رسولى هستیم که خدا او را به هر مقدار از غیب خود خواسته آگاه کرده، پس ما هم مى‏دانیم آنچه شده و آنچه که تا روز قیامت خواهد شد. [5]   روایات در این باب از حد شمار بیرون است، و مدلول آنها این است که  :  رسول اللَّه (ص) علم غیب را از راه وحى از خداى تعالى گرفته، و امامان (ع) از آن جناب به ارث گرفته‏اند.[6]

2- در اصول کافى از حضرت ابى جعفر الباقر علیه السّلام روایت کرده که روزى جبرئیل علیه السّلام براى حضرت رسالت پناه صلّى اللَّه علیه و اله دو انار از بهشت آورد و على علیه السّلام درین وقت به ملاقات حضرت فایز گردید و از آن حضرت پرسید که این چه انار است که در دست مبارک شماست؟ حضرت فرمودند که یکى ازین دو انار نبوت است که تو را در آن نصیبى نیست و آن دیگر علم است و آن را دو پاره کرده نصفى را حضرت خود برداشت و نصف دیگر را بحضرت امیر داد و فرمود که ما و تو هر دو در این انار شریکیم و بعد ازین حضرت ابى جعفر الباقر علیه السّلام فرمود بخدا قسم ندانست پیغمبر حرفى را که حق تعالى باو تعلیم کرد مگر آن که آن را بامیر المؤمنین علیه السّلام آموخت و این علم بالآخره منتهى شد به ما.[7]

 

ادامه مطلب...