شعر پارسی در کفایه الاصول
خوب، همان گونه که اهل فن و طلاب و فضلای حوزه می دانند، کتاب کفایه الاصول، تالیف آیت الله محمد کاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی از علمای مؤیّد مشروطه مهمترین کتابی است که در زمینه اصول فقه، خوانده می شود و فهم درست آن، می تواند نه تنها زمینه ساز اجتهاد در اصول باشد و ورودیه دروس خارج اصول فقه اساتید بزرگ است. زبان این کتاب عربی و گاه با اغلاق و اجمال و اختصار و ایجاز، فهم آن در تعیین مرجع ضمایر و مدلول کلام مرحوم آخوند را مشکل کرده است. نیز تعبیر آخوند به شکل فتأمل یا فتدبر که محشین کفایه را به سختی انداخته است. اما در یکجا مرحوم آخوند از یک مصرع شعر فارسی استفاده می کند که پی جویی ها نشان می دهد که آخرین مصرع شعر خاقانی است. خاقانی شاعر ایرانی ساکن تبریز و معروف به حَسّان العجم است که در قرن ششم قمری می زیسته است.
آخوند خراسانی درباره جبر و اختیار در بحث اوامر مطالبی نقل می کند که به جایی می رسد که بحث آن قدر سنگین است که نمی تواند ادامه دهد و از این مصرع استفاده می کند:
إنه لم جعل السعید سعیدا والشقی شقیا؟ فإن السعید سعید بنفسه والشقی شقی کذلک، وإنما أوجدهما الله تعالى (قلم اینجا رسید سر بشکست)، قد إنتهى الکلام فی المقام إلى ما ربما لا یسعه کثیر من الافهام، ومن الله الرشد والهدایة وبه الاعتصام. (کفایه الاصول، ج 1، ص 130)
شعر کامل خاقانی که در دیوانش در غزل شماره 46 آمده از این قرار است:
رخ تو رونق قمر بشکست لب توقیمت شکر بشکست
لشکر غمزه? تو بیرون تاخت صف عقلم به یک نظر بشکست
بر در دل رسید و حلقه بزد پاسبان خفته دید و در بشکست
من خود از غم شکسته دل بودم عشقت آمد تمامتر بشکست
نیش مژگان چنان زدی به دلم که سر نیش در جگر بشکست
نرسد نامههای من به تو ز آنک پر مرغان نامهبر بشکست
قصهای مینوشت خاقانی قلم اینجا رسید و سر بشکست