سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
شنبه 90 اسفند 13 :: 10:58 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی

منزل آقا ،خیابان دانشگاه نزدیکیهای مسجد است.

وارد منزل ه شدم بوی خوش آشنایی فضا را پر کرده بود و مهربانی استاد با شاگردانش.این را همه می گفتند.

آن روز درس ایشان ،درس اخلاق طلبگی بود و بس.سخنانش گرچه به دلیل کهولت سن کوتاه بود،اما دلنشین و ماندگار بر صفحه ذهنمان

پای درس مردمی ترین عالم شهر؛

همه اینجا هستند…

همیشه مرور خاطره ها،دستاوردهای مثبتی برای انسانها دارد ،چرا که مرور هر واقعه و اتفاقی در زندگی ،یک تجربه تلخ یا شیرین را برای آدمی زنده می کند و آن را راهنمایی می سازد برای فردا روزهای پیش رو.

من هم مثل همه آدمها ،که بعضی وقتها هنگام قدم زدن از مرور خاطره هایشان نمی گذرند،در یک غروب گرم اما دل انگیز بهاری،خیابان دانشگاه مشهدد را می پیمودم و از اولین خاطرات آشنایی با بزرگمردی با خود یاد می کردم که نفسش برای من و همه جوانان شهر حکایتی از انسانیت ،دینمداری و بزرگی دارد…

…نزدیکیهای مسجد امام صادق (ع) خیابان دانشگاه که می رسم ،نماز جماعت تمام شده ،مردم از مسجد خارج می شوند،پیر و جوان ،روحانی و غیره ،همه اینجا هستند،حتی جوانهایی که لباسهای نامتعارف به تن دارند و ظاهری باز هم نامتعارف!

داخل مسجد ،خانواده ای روبروی آقا نشسته اند و منتظرند تا ایشان خطبه عقد را برای نوعروس و دامادشان بخواند.

عده ای منتظرند تا برگه های استخاره را به مسئول دفتر آقا تحویل دهند.

بعضی جوانها هم داخل مسجد سرک می کشند تا فقط چهره آقا را ببینند…

اینجا همه او را بعنوان مردمی ترین چهره مذهبی- علمی شهر می شناسند،بیشتر وقتش را با جوانها سپری می کند.

عالم است و زاهد،معلم است و استاد اخلاق،فقیه است و ادیب،و بالاخره وجودش دریایی از برکت برای شهر ما.

*اولین آشنایی؛

اولین آشنایی من با حضرت آیت الله سید عزالدین موسوی زنجانی به دوران طلبگی برمی گردد.منزل آقا خیابان دانشگاه ،نزدیکیهای مسجد است.

وارد منزل ه شدم بوی خوش آشنایی فضا را پر کرده بود و مهربانی استاد با شاگردانش.این را همه می گفتند.

آن روز درس ایشان ،درس اخلاق طلبگی بود و بس.سخنانش گرچه به دلیل کهولت سن کوتاه بود،اما دلنشین و ماندگار بر صفحه ذهنمان.

آن ایام نشریه داخلی یک مدرسه علمیه را اداره می کردم .از آقا وقت مصاحبه خواستیم درباره حقوق زن در اسلام،با اینکه می دانستند تیزاژ آن نشریه بیش از سیصد عدد نیست،مصاحبه با ما را پذیرفتند و ددو ساعت برای ما با نگاهی تجلیلی و عالمانه از حقوق زنان گفتند.

*پای درس استاد؛

سال 83 ،بعد از چند سال ،برای بار دوم خدمت ایشان رسیدم،این دفعه برای مصاحبه مطبوعاتی برای یک روزنامه کشوری.

با همه کهولت سن و بیماری که اطرافیان به ما گوشزد کرده بودند،مصاحبه با ما را پذیرفت و در یک نشست شش ساعته برایمان از دغدغه های ارزشمندش برای جوانان گفت؛که مسئولان به فکر ازدواج جوانان باشند و آنها را به بهایی اندک از دست ندهند،برایمان از مولوی گفت و شعر خواند،حافظه اش عجیب اشعار را به خاطر دارد..

*شرمنده کرامتش شدم؛

آن شب که برای مصاحبه، خدمت آقا رسیدم ،صحنه ای را مشاهده کردم که تا زنده ام از صفحه ذهنم پاک نخواهد شد و هنوز هم که در همایش یا نشست لمی،ایشان را می بینم ،ذوق زده می شوم و خاطره شیرین آن روز را برای اطرافیان و همکاران همراهم تعریف می کنم…

حسینیه منزل آق ،محل ملاقاتم با ایشان بود ،در زدم و وارد شدم.ایستاده بود و دست بر سینه سلام کرد و تا زمانیکه به خواست ایشان ننشستم ،ایشان هم ننشست.

برایم سخت بود و شیرین!

سخت که عالمی چون او، سختی ایستادن را به تن خرید و شیرین که عالمی چون او سختی ایستادن را به تن خرید تا در کنار کار مطبوعاتی درس اخلاق هم از او گرفته باشم…

*با جوانان شهر؛

بسیاری از جوانان دانشجو با آقا ارتباط خوبی دارند،مسجد امام صادق(ع) محل تردد جوانان مشتاقی است که شوق زیارت او آنها را به آنجا می کشاند و صفهای فشرده نماز جماعت را آکنده از مهر الهی می سازد.

پای درس آقا ،همه هستند.کنار طلاب مشتاق درس ،جوانهایی با موهای بلند و صورت تراشیده مشتاقانه نشسته اند و به چهره او می نگرند و می شنوند حدیث ماندگاری را.

و من یقین دارم نور الهی این چهره هدایت زندگی آنان خواهد شد.

*وظیفه ما؛

خدا کند من و تو ،و همه ما که داعیه درا حرکتهای حسینی و زینبی هستیم ،شعار را از دامنه ذهنمان پاک کنیم و چون عالم شهرمان در عمل ،کنار مردم باشیم

نوشته : طیبه مروت - سرویس فرهنگی روزنامه قدس




موضوع مطلب : عزالدین زنجانی