به یاد دوست آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
دوشنبه 90 تیر 27 :: 8:27 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
با اینکه من دنبال شعر و شاعری نیستم اما از زمانیکه برنامه مشاعره شبکه آموزش
شروع شده خیلی خوشم آمده البته از شاعران صوفی
منش بی زارم اما گه گداری شعرایی انسان را جلب می کند مثل شعری از فریدون مشیری
شب ها که سکوت است و سکوت است و سیاهی
فریدون مشیری
یا این شعر حافظ واقعاً بله تنهایی هایم وسعت میدهد خیلی قشنگ غم و تنهایی و طرب را به هم آمیخته است
تاب بنفشه مـــیدهد طـــــره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشـــــــــــــــــــای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعــای تو من که ملـــــول گشتمی از نفس فرشتــــگان قال و مقال عالمی میکشــــــــــــم ازبـــرای تو دولت عشق بین که چون از ســـــــر فقر و افتخار گوشه تاج سلطنت میشکند گــــــــــــــــدای تو خرقه زهد و جام مـــی گر چه نه درخور همنــــد این همه نقش میزنم از جهت رضـــــــــــــای تو شور شراب عشــق تو آن نفسم رود ز ســـــــر کاین سر پرهوس شود خاک در ســـــــــــرای تو شاهنشین چشم من تکیه گه خیال توســــــت جای دعاست شاه من بی تو مباد جــــــــــای تو خوش چمنیست عارضت خاصه که در بهار حسن حافظ خوش کلام شد مرغ سخنســـــــــــرای تو موضوع مطلب : فریدون مشیری, مشاعره, حافظ پیوندها لوگو آمار وبلاگ
|
||