سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.

بیانات حضرت آیت الله العظمی وحید خراسانی در آغاز سال تحصیلی حوزه علمیه قم

آیت الله وحید خراسانی زید عزه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین وصلى الله على سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله فى الارضین واللعن على اعدائهم الى یوم الدین

"بسم الله الرحمن الرحیم، یس ، وَالْقُرْآنِ الْحَکِیم"

بحث ما منتهى شد به وصف. این جمله مشتمل است بر موصوف و وصف . موصوف قرآن است و بحث ما در قرآن عصاره اش این شد که به حکم برهان، قرآن همان طورى که خدا فرموده، نور خداست: "اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ" تجلى آن نور در این کلمات است، "إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ، فِى کِتَابٍ مَکْنُونٍ ، لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُون"، و بیان مفسر قرآن هم، این است که قرآن بحر لا یدرک قعره ، دریایى است که قعر این دریا قابل ادراک نیست.

حالا مهم این است که این قرآن موصوف است به حکمت: "وَالْقُرْآنِ الْحَکِیم".

باید دید حکمت چیست. حکیم هیئتى دارد و ماده ای. هیئت، هیئت فعیل است. ماده حکمت است. خود حکمت معرفتش از معضلات است. "یُؤْتِى الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِى خَیْرًا کَثِیرًا". از بیان خدا عظمت حکمت روشن مى شود. حکمت را به کسى مى دهد که مشیتش تعلق گرفته باشد. هر کسى حکیم نیست. اهل حکمت نیست. این عناوین جعلیه یک حساب دارد اما واقع امر بسیار دقیق است. . "یُؤْتِى الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ بعد مى فرماید: وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ" آن کسى که به او حکمت داده شد خیر کثیر به او داده شده. وقتى خدا وصف کند به کثرت باید دید حقیقت حکمت چیست.

دقایق قرآن و لطائفى که در قرآن است باید مورد توجه بشود. از یک طرف دنیا. باز باید دید دنیا چقدر است. مرجع خود قرآن است: "زَیَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیح". این کهکشان هایى که غوغایى است، میلیارد ها کهکشان، آن هم مشتمل بر منظومه هایى که فاصله تا زمین از بعضی، یک میلیارد سال نورى است، یعنى یک میلیارد سال که هر ثانیه اى پنجاه هزار فرسخ باشد، فاصله آن ستاره است تا این زمین. آن وقت این دنیاى با این عظمت را مى فرماید: مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ. همه این کم است، اما به حکمت که مى رسد، مى فرماید: "یُؤْتِى الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِى خَیْرًا کَثِیرًا".

حقیقت حکمت باز مرکب است از دو کلمه: یک کلمه جنبه ى علمى و یک کلمه جنبه عملی.

اما از جنبه علمی: درک حقیقت شئ، ادراک حقیقت اشیاء، حکمت است که وهم و تخیل محو شود و نور عقل نفوذ کند حقیقت کائنات را درک کند. این جنبه علمى حکمت است.

جنبه عملى اش این است که آن حقیقت را در حد و موضع خودش قرار بدهد. آن وقت مى شود حکمت.

باز بحث مهمى که اینجاست این است که حکمت به حسب اختلاف موضوعات مختلف مى شود. یک وقت موضوعِ حکمت انسان است، یک وقت موضوع حکمت حیوان است. به نسبت امتیاز انسان بر حیوان، حکمتِ متعلق به انسان بالنسبه به حکمت متعلق به حیوان افتراق پیدا مى کند. حالا اگر موضوع حکمت تمام عرصه خلقت شد یعنى تمام کائنات، آنجا چه خبر است؟ جایى که قلم دیگر مى شکند و بیان الکن مى شود، آنجاست که موضوع حکمت خداوند حکیم باشد. اگر به این دقایق ما برسیم آن وقت خواهیم فهمید "وَالْقُرْآنِ الْحَکِیم" یعنى چه؟

نتیجه این شد از این بحث که بالاترین مقام، حکمت است: "وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَة" . و مهمترین حکمت حکمتى ست که موضوعش ذات قدوس على عظیم باشد.

وقتى قرآن شناخته مى شود که بحث قرآن در این موضوع فهمیده بشود. این از یک جهت. جهت دوم: تمام ادیانى که در کره زمین است باز بحث آنها نسبت به خدا سنجیده بشود. البته این بحث، بحث عمومى نیست، فقط براى عده اى است که مدتها کار کرده اند در اصول، فقه. چون دامنه بحث بسیار عمیق است.

تعرف الأشیاء بأضدادها. نور را وقتى کسى مى شناسد که ظلمت را بشناسد. وقتى حیات را درک مى کند [که] موت را درک کند. ما اگر بخواهیم بفهمیم حکمت قرآن چیست، باید بسنجیم که ضلالت و سفاهت میلیارد مسیحى در دنیا چقدر است و دستگاه کلیسا با آن تشریفات در چه گردابى از جهل و از ضلال است. چون بحث ما در حکمت است قاعده هم، این است: اُدْعُ، این نص قرآن است، "ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَة". لذا بر محکم ترین اساس ما حکمت قرآن را باید بفهمیم.

این[کتاب] متن انجیلى است که مورد اعتراف تمام مسیحیین عالم است. لذا عین متن باید خوانده شود، بعد فهمیده بشود، بعد مقایسه بشود ضلالت دنیا با هدایت اسلام و قرآن، آن وقت روشن مى شود که این کتاب، برهان باهر خاتمیتى است که جن و انس عاجزند مثلش بیاورند.

انجیل یوحنا باب اول، آیه اول: "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود". معنى این جمله این است که عیسى در ابتدا کلمه بود و نزد خدا بود و عیسى خود خدا بود. "در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود همان در ابتدا نزد خدا بود همه چیز به واسطه او آفریده شد و به غیر از او چیزى از موجودات وجود نیافت در او حیات بود و حیات، نور انسان بود و نور در تاریکى مى درخشید و تاریکى آن را در نیافت". بعد رشته بحث منتهى مى شود به اینجا، آنچه مهم است این قسمت است: "و اما به آن کسانى که او را قبول کردند"، یعنى هر کس عیسى را پذیرفت اما به این جور: "عیسى نزد خدا بود و عیسى خدا بود" کسى که او را قبول کرد قدرت دارد... "کسانى که او را قبول کردند قدرت دارند تا فرزندان خدا گردند"، یعنى همه مسیحى ها که عقیده ى به عیسى این چنین دارند همه اولاد خدایند. آن هم مهم این جهت است: این مسیحى عقیده پیدا کند که "عیسى کلمه بود کلمه نزد خدا بود کلمه خود خدا بود" این چنین مى شود، همین مسیحى منقلب مى شود، به چه انقلابی؟ "و اما به آن کسانى که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند"، یعنی... مهم این است، اینها را بفهمید، بعد بفهمید چه دارید و این قرآنى که در دست شماست، چیست. این متن انجیل است: "قدرت داد تا فرزندان خدا گردند یعنى به هر که به اسم او ایمان آورد نه از خون و نه از خواص جسد و نه از خواهش مردم بلکه از خدا تولد یافته".

این است تمام ملت مسیحى در دنیا که ان شاء لله این بحث باید آنچنان استیفا بشود و از تمام دقایق عهد عتیق و جدید به حول و قوه خدا در این مسجد اعظم برقى از قرآن بدرخشد و پاپ با تمام دستگاه مسیحیت در مقابل این نور خاضع شوند و دنیا باید بفهمد قرآن چه کتابى است و دنیا در قبال قرآن در چه ضلال مبینى است.

متن درس معظم له در تاریخ 14 شهریورماه 1389 هجری شمسی

 




موضوع مطلب :