سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد دوست

شبهه تشابه اسمی فرزندان امام علی با خلفای سه گانه


یکی از شبهات معروف و مشهور وهابیان در مجلات، روزنامه‌ها، اینترنت و ماهواره‌ها علیه شیعیان و پیروان اهل بیت(ع)، تشابه اسمی تعدادی از فرزندان حضرت علی(ع) با اسامی خلفای سه گانه است. ادامه مطلب...

تفاوت تحدی قرآن در یک سوره و ده سوره و کل قرآن

 

قرآن مجید در یک جا مخالفان را دعوت به آوردن مثل قرآن کرده است: "قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرا (اسراء/ 88)" و در جاى دیگر به آوردن ده سوره همانند قرآن مانند: "قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِین‏(هود/ 13)" و در مورد دیگر به آوردن یک سوره مثل سوره‏هاى قرآن: "وَ إِنْ کُنْتُمْ فی‏ رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ (بقره/ 23)".

به همین دلیل در میان گروهى از مفسران بحث شده که این تفاوت در تحدى و دعوت به مبارزه براى چیست؟ چرا یک جا همه قرآن و جاى دیگر 10 سوره و جاى دیگر یک سوره؟

در پاسخ این سؤال طرق مختلفى پیموده‏اند:

الف- بعضى معتقدند این تفاوت از قبیل تنزل از مرحله بالاتر به مرحله پائینتر است درست مثل اینکه کسى به دیگرى میگوید: اگر تو هم مثل من در فن نویسندگى و شعر مهارت دارى کتاب و دیوانى همچون کتاب و دیوان من بنویس بعد تنزل مى‏کند و مى‏گوید یک فصل مانند آن را و یا حتى یک صفحه مثل آن ارائه بده! ولى این پاسخ در صورتى صحیح است که سوره‏هاى" اسراء" و" هود" و" یونس" و بقره به همین ترتیب نازل شده باشد، البته آن با ترتیبى که در کتاب" تاریخ القرآن" از" فهرست ابن ندیم" نقل شده سازگار است: چرا که او مى‏گوید: سوره اسراء سوره 48 و هود 49 و یونس 51 و بقره نودمین سوره است که بر پیامبر نازل شده.

اما متاسفانه این سخن با ترتیب معروفى که براى سوره‏هاى فوق در تفاسیر اسلامى آمده است سازگار نمى‏باشد.

ب- بعضى گفته‏اند گرچه ترتیب نزول سوره‏هاى فوق منطبق بر تنزل از مرحله بالا به مرحله پائین نیست، ولى مى‏دانیم که همه آیات یک سوره با هم نازل نمى‏شده چه بسا آیاتى که مدتى بعد نازل مى‏شد به دستور پیامبر ص به خاطر تناسبهایى که داشت در سوره قبل قرار داده مى‏شد. در محل کلام ما نیز ممکن است چنین باشد، و از این رو تاریخ سوره‏هاى فوق منافاتى با تنزل از مرحله بالاتر به پائین‏تر ندارد.

ج- احتمال دیگرى که براى حل این مشکل وجود دارد این است که اصولاواژه" قرآن" واژه‏اى است که به" تمام" و" بعض" قرآن هر دو اطلاق مى‏شود، مثلا در آیه اول سوره جن مى‏خوانیم" إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً":" ما قرآن عجیبى شنیدیم" پیدا است که آنها قسمتى از قرآن را شنیده بودند." قرآن" از ماده قرائت است، و مى‏دانیم قرائت و تلاوت، هم بر کل قرآن صادق است و هم بر جزء آن، بنا بر این تحدى بمثل قرآن مفهومش تمام قرآن نیست و با ده سوره و حتى یک سوره نیز سازگار مى‏باشد.از سوى دیگر" سوره" نیز در اصل به معنى مجموعه و محدوده است، و بر مجموعه‏اى از آیات نیز تطبیق مى‏کند هر چند یک سوره کامل به اصطلاح معمولى نبوده باشد.و به تعبیر دیگر سوره در دو معنى استعمال مى‏شود یکى به معنى مجموع آیاتى که هدف معینى را تعقیب مى‏کند و دیگر یک سوره کامل که با بسم اللَّه شروع و پیش از بسم اللَّه سوره بعد پایان مى‏پذیرد.

شاهد این سخن آیه 86 سوره توبه است آنجا که مى‏فرماید:" وَ إِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللَّهِ وَ جاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ ..." (هنگامى که سوره‏اى نازل مى‏شود که ایمان به خدا بیاورید و با پیامبرش جهاد کنید ...) روشن است که منظور از سوره در اینجا همان آیاتى است که هدف فوق (یعنى ایمان به خدا و جهاد) را تعقیب مى‏کند هر چند قسمتى از یک سوره کامل باشد. "راغب" نیز در کتاب" مفردات" در تفسیر آیه اول سوره نور" سُورَةٌ أَنْزَلْناها ..." مى‏گوید:" اى جملة من الاحکام و الحکم ..." همانگونه که ملاحظه مى‏کنیم سوره را به معنى مجموعه‏اى از احکام تفسیر کرده است.بنا بر این فرق چندانى میان" قرآن" و" سوره" و" ده سوره" از نظر مفهوم لغت باقى نمى‏ماند یعنى همه اینها به مجموعه‏اى از آیات قرآن اطلاق مى‏گردد نتیجه اینکه تحدى قرآن به یک کلمه و یک جمله نیست که کسى ادعا کند من‏مى‏توانم مثل آیه" وَ الضُّحى‏" و آیه" مُدْهامَّتانِ" و یا جمله‏هاى ساده‏اى از قرآن را بیاورم، بلکه تحدى در همه جا به مجموعه‏اى از آیات است که هدف مهمى را تعقیب مى‏کند.



.ر.ک: تفسیر نمونه، ج‏9، ص 42- 45.

 


مرگ جاهلیت و شناخت امام زمان

  منظور از شناخت در حدیث ‹‹ هرشخصی که امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است چیست ؟

 

روایاتی در منابع شیعه و اهل تسنن وجود دارد[1] که مفاد آن، این است که هر کس امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است؛ مانند: ْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: مَنْ مَاتَ وَ لَیْسَ عَلَیْهِ إِمَامٌ حَیٌّ یَعْرِفُهُ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.[2] 

عیسى بن سرى ابن یسع، مى‏گوید که: به امام صادق علیه السّلام عرض کردم که رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم فرموده است: کسى که بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ (زمان) جاهلیت مرده است؟ امام علیه السّلام فرمود: (آدمى) هنگامى که جانش بدینجا برسد- و با دست مبارک به سینه خود اشاره کردند- بیشترین نیاز به معرفت امام احساس مى‏شود. راوى مى‏گوید آنگاه حضرت به من فرمود: تو (از نظر اعتقادى) در مرحله خوبى هستى (میزان معرفت تو به ولایت خاندان، در حدّ خوبى است).[3]

حدیث مذکور نشان می دهد که داشتن اعتقاد خوب به ویژه در زمینه امام شناسی از اساس معرفت به امام هرزمان است.

روایت دیگری که معرفت نسبت به امامت و ولایت به امام هر زمان را تأیید می کند، حدیثی است که ابو عبیده حذاء نقل کرده است: وی گوید: ما در زمان امام باقر علیه السلام (براى تعیین جانشین او) مانند گله بى‏چوپان سرگردان بودیم، تا سالم بن ابى حفصه را (که بعداً زیدى مذهب شد و امام صادق علیه السلام او را لعن و تکفیر کرد) ملاقات کردیم، به من گفت: اى ابا عبیده! امام تو کیست؟ گفتم: ائمه من، آل محمد هستند گفت: هلاک شدى و مردم را هم هلاک کردى، مگر من و تو از امام باقر علیه السلام نشنیدیم که می فرمود «هر که بمیرد و بر او امامى نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است»؟ گفتم: چرا به جان خودم چنین است، سپس حدود سه روز گذشت که خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم و خدا معرفت او را به من روزى کرد (او را به جانشینى پدرش شناختم) به حضرت عرض کردم: سالم به من چنین و چنان گفت. فرمود: اى ابا عبیده همانا کسى از ما (ائمه) نمیرد جز اینکه کسى را جانشین خود کند، که کردار و رفتارش مانند خود او باشد و به آنچه او دعوت می کرد، دعوت کند.[4]

بنابراین قدر متیقن از اخبار گفته شده، شناخت مقام امامت ائمه اطهار نسبت به مردم عادی است. یعنی بنا بر برخی روایات  اولاً بداند که نام و القاب امامان معصوم (ع) چیست[5] و ثانیاً کمترین حد معرفت به امام زمان آن است که امام، در همه درجات جز مقام نبوت، همسنگ ومساوی با پیامبر (ص) است.[6]

این در حالی است که اهل تسنن در این باره می­گویند: منظور از امام زمان، سلطان و زمامدار هر عصریست؛ چه ظالم باشد و چه عادل. این سخن اهل سنت را عقل تایید نمی­کند؛ چون شناختن سلطان ظالم، هیچ تاثیری در ایمان و اعتقاد مردم ندارد، چه برسد به اینکه فردی که نسبت به او معرفت پیدا نکند مرگش، به مرگ دوران جاهلیت باشد.عده­ای دیگر از اهل سنت می­گویند: منظور از امام زمان، در این حدیث، همان قرآن است. پاسخ این حرف ایشان هم این است که: قرآن برای تمام زمان­هاست و گذشت زمان، تغییری در آن پدید نمی­آورد تا هر قرآنی، امام زمان مردم زمان خود باشد. در ضمن اگر در این نظر، منظور از معرفت، شناختن کلمات و آیات قرآن باشد، در هر عصری، افراد زیادی از مسلمانان هستند که سواد خواندن و نوشتن ندارند، حال باید بگوییم آنان که نمی­توانند، بخوانند و بنویسند در هنگام مرگ به مرگ جاهلیت می­میرند؟!!و این حرفی است که عقل سلیم و وجدان بیدار آن را قبول نمی­کند.[7]

در نتیجه باید گفت: حدیث مورد سؤال،  این حدیث به خوبى گواهى مى‏دهد که در هر عصر و زمانى امام معصومى وجود دارد که باید او را شناخت، و عدم شناسائى او آنچنان زیانبار است که انسان را در سرحد دوران کفر و جاهلیّت قرار مى‏دهد.آیا منظور از امام و پیشوا در این حدیث همان کسانى است که در رأس حکومت‏ها قرار دارند، چنگیزها و هارون‏ها و زمانداران وابسته؟ بدون شک جواب این سؤال منفى است، چرا که زمامداران غالباً افرادى نادرست و ظالم و گاه وابسته به شرق و غرب، و عامل سیاست‏هاى بیگانه بوده و هستند، و مسلماً شناسایى آنها و پذیرش امامتشان انسان را به «دارالبوار» و جهنم مى‏فرستد. پس روشن مى‏شود که در هر عصر و زمانى امامى معصوم است که باید او را پیدا کرد و رهبرى او را پذیرا شد.[8] سرانجام  می توان گفت: معرفت امام این است که بر هر کس واجب است در دنیا امام خود را شناخته و اطاعت او را نماید و او را پیشواى خود بداند.[9]

 

منابع

بحرانى، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، قم: مؤسسه بعثه، 1374 ش، چاپ اول.

برقى، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، قم: دار الکتب الإسلامیة، 1371 ق، چاپ دوم.

بروجردى، محمد ابراهیم‏، تفسیر جامع‏، تهران: انتشارات صدر، 1366 ش‏، چاپ ششم‏.

حمیرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، قم: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، 1413 ق، چاپ اول.

صفار، محمد بن حسن، بصائر الدرجات فی فضائل آل محمّد صلّى الله علیهم، قم: مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، 1404 ق، چاپ دوم.

طباطبایى، محمد حسین‏، المیزان فى تفسیر القرآن، دفتر انتشارات اسلامى‏، 1417 ق‏، چاپ پنجم‏‏.

عیاشى، محمد بن مسعود، تفسیر العیّاشی، تهران: المطبعة العلمیة، 1380 ق، چاپ اول.

کلینى، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران: دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق، چاپ چهارم.

مجلسى، محمدتقى، روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، قم: مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانبور، 1406 ق، چاپ دوم.

مصطفوى، جواد،  ترجمه أصول الکافی، تهران: کتاب فروشى علمیه اسلامیه، 1369 ش، چاپ اول.

مکارم شیرازى، ناصر، سلسله دروس فی العقائد الاسلامیه، قم: مدرسه الامام على بن ابى طالب (ع)، 1385 ش، چاپ سوم.

 

 



[1]. روضة المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، ج‏12، ص 253؛ المیزان فى تفسیر القرآن، ج‏3، ص 381.

[2].قرب الإسناد، ص 351.

[3]. المحاسن، ج‏1، ص 92.

[4].بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد صلى الله علیهم، ج‏1، ص 259.

[5]. تفسیر العیاشی، ج‏1، ص 252؛ الکافی، ج‏2، ص 20-21.

[6]. البرهان فی تفسیر القرآن، ج‏2، ص 582.

[7]. أصول الکافی / ترجمه مصطفوى، ج‏2، ص 131.

[8]. ر.ک: سلسله دروس فی العقائد الاسلامیه، ص 254-255.

[9].ر.ک: تفسیر جامع، ج‏1، ص 99.