سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد دوست

واکاوی فقهی و تربیتی تنبیه بدنی کودکان

خلاصه

در روایات، احادیثی وجود دارند که به طور عام هر گونه اذیت کردن مؤمنان را جایز نمی دانند که کودکانِ مؤمنین نیز می‌توانند در ذیل این فقره از روایات قرار گیرند و تنبیه بدنی آنها اگر مصداقی از آزار و اذیت باشد، جایز نیست.

خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا / سرویس صفحات فرهنگی:

تربیت کودکان از مهمترین وظایف والدین است، اما گاهی والدین ناچار می شوند کودک خود را تنیبه کنند. آیا این کار  مصداق کودک آزاری نیست؟ هنگام اشتباه کودکان چگونه باید آنان را تادیب کرد؟ در خصوص تنبیه بدنی کودکان با حجت الاسلام دکتر «کامران اویسی»، پژوهشگر حوزه تفسیر تطبیقی و علوم دینی و مدرس حوزه و دانشگاه به گفتگو نشستیم.

ابنا: آیا در دیدگاه اسلام تنبیه بدنی کودکان جایز است؟

در فقه امامیه تنبیه کودکان به طور کلی و در حالت اولیه ممنوع است؛ اما دو استثنا وجود دارد یا به تعبیر فقهی، دو بحث از تحت قاعده اولیه ممنوعیت تنبیه بدنی کودکان خارج شده است که عبارتند از تعزیر و تأدیب دو دیدگاه کلی درباره  این مسئله  قابل تصور است:

دیدگاه اول: مخالفان تنبیه بدنی کودکان هستند که بر اساس اصل اولی  حرمت تنبیه کودک و مفهوم سه دسته از روایات شکل گرفته است.

دیدگاه دوم: با توجه به ادله روایی و نیز تمسک به قاعده احسان و اتفاق فقها بر جواز تعزیر و تأدیب حکم داده اند.

مستندات فقهی مخالفان یعنی دیدگاه اول، کافی نیست و بنابراین نمی توان قائل به حذف تنبیه کودکان شد گرچه می‌توان محدودیت برای آن قائل شد.

ابنا: روانشناسان چه دیدگاهی در این خصوص دارند؟

دانشمندان روانشناس نیز دو نظرگاه کلی درباره تنبیه کودکان ارائه کرده اند. یعنی دانشمندان روانشناس و علوم تربیتی هم با طرح دیدگاه های متفاوت، یا اعتقاد به اصل تنبیه ندارند و یا ضمن پذیرش آن به تعیین اندازه و حدود اجرای آن پرداخته اند.

ابنا: کودک چه تعریفی داشته و دوران کودکی تا چه سنی ادامه دارد؟

معنای کودک که در لغت و اصطلاح به آن "صَبیّ" می‌گویند به لحاظ لغوی، واژه کودک به معنای خرد و کوچک می‌باشد که راجع به انسان کم سن و سال استعمال شده است؛ اما در اصطلاح، ملاک پایان دوران کودکی و استقرار مسئولیت کیفری در دانش فقه به بلوغ شرعی دانسته شده است.

در اینجا خوب است تعزیر را نیز معنا کنیم. در لغت یعنی ردّ و منع، تأدیب، سرزنش. اما تعزیر در اصطلاح به عقوبتی گفته می‌شود که شارع برای آن اندازه ای معین نکرده و تعیین مقدارش را به دست حاکم سپرده است که البته نباید از مقدار حد تجاوز نماید.

تأدیب هم در لغت به معنای تعلیم و تربیت و یا مجازات کردن است. اما در اصطلاح تربیت همراه با تنبیه به عنوان وظیفه والدین در قبال فرزندان و معلم در قبال متعلم است. البته گاهی اوقات تأدیب مترادف تعزیر نیز به کار رفته است.

ابنا: به نظر می‌رسد تنیبه کودکان که در شرع اسلام مورد تایید قرار دارد، هر چند که محدودیت هایی هم برای آن قائل است، خشونتی علیه کودکان باشد! چه توضیحی در این زمینه دارید؟

اساس آیات متعددی از قرآن کریم خداوند متعال همه افراد را آزاد آفریده و حق قانون گذاری را تنها برای خود تعیین کرده است. برای مثال در سوره انعام آیه 57 می فرماید: "قُلْ إِنِّی عَلى‏ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ کَذَّبْتُمْ بِهِ ما عِنْدی ما تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلینَ ؛ بگو: «براستى من دلیل روشنى از جانب پروردگارم دارم در حالى که شما آن را دروغ انگاشته‏اید! آنچه را (از عذاب الهى) بدان شتاب مى‏ورزید، نزد من نیست! حکم جز براى خدا نیست، در حالى که حق را (از باطل) جدا مى‏کند و او بهترین جدا کنندگان است.»" نیز مانند آیه 40 سوره یوسف که می فرماید: "ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّیْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُون‏ ؛ غیر از خدا (معبودى) را نمى‏پرستید، جز نام‏هایى که شما و پدرانتان آنها را نامگذارى کرده‏اید، و خدا هیچ دلیلى براى آن ها فرو نفرستاده است حکم جز براى خدا نیست فرمان داده که جز او را نپرستید. این دین استوار است و لیکن بیشتر مردم نمى‏دانند." و نیز آیه 67 سوره یوسف: "وَ قالَ یا بَنِیَّ لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ وَ ادْخُلُوا مِنْ أَبْوابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَ ما أُغْنی‏ عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُون‏ ؛ و گفت:«اى پسران من، از یک در وارد نشوید، و از درهاى مختلف وارد شوید و هیچ چیزى را که از طرف خدا (حتمى شده) است از شما دفع نمى‏کنم. حکم، جز براى خدا نیست تنها بر او توکّل کرده‏ام و همه توکّل کنندگان پس باید تنها بر او توکّل کنند.»" بنابراین نمی توان بر دیگران حکم رانی کرد و برای آنان حکمی مانند تنبیه و تعزیر صادر کرد مگر در مواردی که خود اسلام اجازه داده است.

در آیاتی ظلم در حق دیگران عملی قبیح و حرام است. خداوند در آیاتی مانند آیه 52 سوره غافر می فرماید: "یَوْمَ لا یَنْفَعُ الظَّالِمینَ مَعْذِرَتُهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّار ؛ روزى که عذرخواهى ستمکاران براى آنان سودى ندارد و لعنت فقط براى آنان است و بدى سراى (دیگر نیز) تنها براى ایشان است‏." نیز مانند آیه 151 سوره آل عمران: "سَنُلْقی‏ فی‏ قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ بِما أَشْرَکُوا بِاللَّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطاناً وَ مَأْواهُمُ النَّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمینَ ؛ بزودى در دل‏هاى کسانى که کفر ورزیدند، وحشت (و ترس) خواهیم افکند، بخاطر اینکه چیزى را با خدا شریک قرار داده‏اند، که هیچ دلیلى بر آن فرو نفرستاده است، و مقصدشان، آتش است و جایگاه ستمکاران چه بد (جایگاهى) است‏." همچنین آیه 22 سوره ابراهیم که در آن می فرماید: "وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛ و شیطان، هنگامى که کار پایان یافت مى‏گوید:» در حقیقت، خدا وعده حق به شما وعده داد و [من‏] به شما وعده دادم، و [لى‏] با شما تخلّف کردم و براى من هیچ تسلّطى بر شما نبود، جز اینکه شما را فرا خواندم، و [درخواست‏] مرا پذیرفتید، پس مرا سرزنش مَکنید، و خودتان را سرزنش کنید من فریادرسِ شما نیستم، و شما فریادرس من نیستید. براستى که من شریک قرار دادن شما، پیش از این (مرا براى خدا) را انکار مى‏کنم. «در واقع ستمکاران برایشان عذاب دردناکى است!»" و نیز در آیه 31 سوره انسان آمده است: "یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فی‏ رَحْمَتِهِ وَ الظَّالِمینَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً أَلیما ؛ هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) در رحمتش وارد مى‏کند و ستمکاران عذاب دردناکى برایشان آماده ساخته است!" 
همه این آیات، حکایت از حرمت شرعی ظلم و با ضمیمه برخی مقدمات عقلی، دلالت بر قبح عقلی آن دارد. بنابراین اصل اولی در تنبیه کودکان حرمت آن است اگر به مرحله ظلم برسد. اما موارد تأدیبی که همراه با ظلم نیست یا مقدمه ای برای ظلم نباشد، اشکال ندارد.

اما در روایات، احادیثی وجود دارند که به طور عام هر گونه اذیت کردن مؤمنان را جایز نمی دانند که کودکانِ مؤمنین نیز می‌توانند در ذیل این فقره از روایات قرار گیرند و تنبیه بدنی آنها اگر مصداقی از آزار و اذیت باشد، جایز نیست. مانند اینکه از امام صادق علیه السلام در کتاب کافی نقل شده است. خداوند عزوجل فرماید: به جنگ با من اعلان دهد آن کس که بنده مؤمن مرا بیازارد، و از خشم من آسوده خاطر باشد آن کس که بنده مؤمن مرا گرامى دارد، و اگر در میانه مشرق و مغرب زمین آفریده از آفریده‏هایم جز یک مؤمن و یک پیشواى‏ عادل با او نباشد، من به عبادت آن دو از تمامى آنچه در زمینم آفریدم بى‏نیاز باشم و هر آینه هفت آسمان و هفت زمین به خاطر او بر پا باشند، و براى آن دو از ایمانى که دارند آرامشى فراهم سازم که نیازى به آرامش دیگرى نداشته باشند."

از نهی حدیث یاد شده می‌توان مواردی مانند تنبیهی که مقدمه ترک معصیت در آینده باشد و در نتیجه از روی لطف انجام گرفته است که با اجرای صحیح شرایط آن، می‌تواند نقش تربیتی و اصلاحی مهمی در سرنوشت کودک داشته باشد. بنابراین، این شکل تنبیه، از همان ابتدا از موضوع ایذای مؤمن خارج  است.

در روایتی دیگر که شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است، داریم که نباید کودکان را حدّ بزنند یا توبیخ شرعی کنند تا به مرحله بلوغ برسد. ابو ظبیان گوید: زن دیوانه‏اى را نزد عمر آوردند که عمل منافى عفت کرده بود، عمر دستور داد تا سنگسارش کنند. مأمورین اجرا با زن گذارشان به على (علیه السلام) افتاد. فرمود: این زن را چه شده است؟ عرض کردند: دیوانه‏اى است که دامن آلوده و اینک عمر دستور سنگسارشدنش را صادر کرده است، فرمود: شتاب نکنید. پس آن حضرت، نزد عمر آمده و او را گفت: مگر ندانسته‏اى که قلم تکلیف از سه فرد برداشته شده است؛ از کودک تا محتلم شود و به بلوغ شرعی برسد و از دیوانه تا به خود آید و از خواب رفته تا بیدار گردد." البته از نظر فقهی بین حکم مرد و زن دیوانه زناکار فرق است اما کودک را تفاوتی در جنسیتش قائل نشده اند. حال توجیه موافقان تبنیه بدنی که به شرط تأدیب باشد نه ظلم و شرایط تأدیب و تعزیر را رعایت کند این است که منظور از رفع قلم در این حدیث، برداشته شدن مواخذه است که متوجه افراد بالغ می‌باشد. به عبارت دیگر، مواخذه ای که متوجه افراد مکلف است، در حق کودکان وجود ندارد، نه اینکه هیچگونه مجازاتی نسبت به کودکان اعمال نمی گردد. یعنی بر این اساس، حکم تعزیر کودک طبق اصطلاح فقهی و اصولی "تخصصاً" از تحت حکم حرمت اجرای حدّ شرعی بر کودک خارج است. به عبارت بهتر کودک آزاری نیست، سنگسار و شلاق کودک برای زنا – و با تقیح مناط برای غیر زنا مانند سرقت و قتل- آنچنان که برای بزرگسالان اعمال می‌شود، نیست بلکه یک تأدیب و تعزیری جهت توجه دادن کودک به زشتی کار و عواقب آن و جلوگیری از اینکه به این گناهان و بزه کاری ها مبتلا گردد، است. مثال در حدّ نازل تر بزنیم: مانند این است که نگذاریم تخم مرغ دزد، شتر دزد شود.

  • کد خبر : 727971
  • منبع : اختصاصی ابنا

التفسیر الاثری الجامع

مؤلف آن آیت الله محمد هادی معرفت از دانشمندان معاصر شیعه است، که در کربلا متولد و در همان جا و شهر مقدس نجف به تحصیل، تدریس و تحقق در مباحث علوم دینى پرداخت تا به درجه اجتهاد رسید. وى در عصر حاضر از اساتید بارز حوزه علمیه قم است و داراى آثار متعددى در زمینه‏هاى مختلف علوم اسلامى مى‏باشد. مؤلف با تألیف کتاب ارزشمند التمهید فی علوم القرآن در شش جلد گسترده‏ترین کار در زمینه علوم قرآنى را در میان علماى شیعه انجام داده است. وى در ادامه، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب در دو جلد و شبهات و ردود (با طرح هزار شبه و پاسخ آنها) را به دفاع از مباحث مقدّس قرآن کریم به رشته تحریر در مى‏آورد. ایشان در التفسیر الاثرى الجامع  روایات شیعه و اهل سنت در تفسیر قرآن کریم را مطرح مى‏سازد. از آنجا که روایات تفسیرى مشکلات فراوانى داشته و درست و نادرست آنها جداسازى نشده، مؤلّف مى‏کوشد تا روایات صحیح را از سقیم جدا کند. وى در مقدّمه مى‏نویسد: «هذا الذى بین ایدیکم محاوله، مبلغ الجهد لمعرفة الصحیح من الضعیف من الاخبار ...». این تفسیر حدود سى جلد مى‏باشد که جلد اول آن به چاپ رسیده، و مقدّمه بسیار ارزشمندى در فهم و تفسیر قرآن دارد که هجده مقدّمه آن شامل مباحث ذیل است: فضایل القرآن، نامهاى قرآن، واژه قرآن و اشتقاق آن، سیر تدوین تفسیر، تفسیر و تأویل (ظاهر و باطن، ویژگیهاى هر یک و انواع تأویلها) تفسیر به رأى، زبان قرآن و ساختار (لفظى و محتوایى) قرآن کریم، اسلوب خطابى قرآن، حجّیت ظواهرقرآن، سیاق، تحریف ناپذیرى قرآن، سیر تاریخى تفسیر اثرى (نخستین مرحله آن) تفسیر در دوران صحابه و تابعان، جایگاه حدیث در تفسیر قرآن، آفات تفسیر (وضع، جعل، کذب و اسرائیلیات)، اسباب نزول، حروف مقطعه و بازشناسى حدیث. در ادامه مقدمه، تفسیر سوره حمد آمده است. روش مؤلّف روایى و تحلیلى است و در آغاز آیات به توضیح و شرح آن پرداخته؛ سپس روایات را نقل مى‏کند و در موارد لزوم به تحلیل و بررسى آن مى‏پردازد.  در این تفسیر عده‏اى از فضلاى حوزه علمیه قم- بویژه در جمع آورى روایات- مؤلف را یارى مى‏رسانند.

(ر.ک: حسین علوی مهر، آشنایى با تاریخ تفسیر و مفسران، قم: مرکزجهانى علوم اسلامى‏، 1384 ش، چاپ اول، ص381)


طبرسی و روایت متفرد او

برخی روایاتی که مرحوم طبرسی در تفسیر مجمع البیان ذکر کرده است در هیچ منبع روایی شیعی یا سنی نیامده است و از آن تعبیر به متفردات طبرسی می شود مانند:

جاءت به الروایة عن ابن مسعود قال‏ کنت ردیف رسول الله ص على حمار فقال یا ابن أم عبد هل تدری من أین أحدثت بنو إسرائیل الرهبانیة فقلت الله و رسوله أعلم فقال ظهرت علیهم الجبابرة بعد عیسى یعملون بمعاصی الله فغضب أهل الإیمان فقاتلوهم فهزم أهل الإیمان ثلاث مرات فلم یبق منهم إلا القلیل فقالوا إن ظهرنا لهؤلاء أفنونا و لم یبق للدین أحد یدعو إلیه فتعالوا نتفرق فی الأرض إلى أن یبعث الله النبی الذی وعدنا به عیسى (ع) یعنون محمدا ص فتفرقوا فی غیران الجبال و أحدثوا رهبانیة فمنهم من تمسک بدینه و منهم من کفر ثم تلا هذه الآیة «وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ» إلى آخرها ثم قال یا ابن أم عبد أ تدری ما رهبانیة أمتی قلت الله و رسوله أعلم قال الهجرة و الجهاد و الصلاة و الصوم و الحج و العمرة .[1]

ترجمه کلام ابن مسعود این است که من ردیف پیغمبر (ص) بر الاغى سوار بودم، پس آن حضرت فرمود: اى پسر ام عبد آیا میدانى از کجا بنى اسرائیل رهبانیّت را اختراع کردند، پس گفتم خدا و رسول او داناتر است، فرمود: بر بنى اسرائیل ستمکارانى مسلّط شد، بعد عیسى بن مریم علیهما السلام که مرتکب گناهان نسبت به خدا شدند، پس اهل ایمان غضبناک و خشمگین شده، پس با آنها مقاتله و پیکار کردند، پس سه مرتبه اهل‏ ایمان از ایشان منهزم و فرارى شدند مگر اندکى، پس گفتند اگر ما بر این گروه ستمکاران و جبّاران نمایان شویم ما را نابود می کنند و براى دین یک نفر باقى نخواهد ماند تا دعوت بسوى او کند پس بیائید و در روى زمین پراکنده شویم تا خداوند پیامبرى را که عیسى علیه السلام بما وعده داد مبعوث کند و مقصودشان حضرت محمد صلّى اللَّه علیه و آله بود، پس متفرّق و پراکنده در میان غارهاى کوه‏ها شدند و اختراع رهبانیّت کردند، پس بعضى از آنها متمسّک و ملتزم بدینش گردیده و برخى هم کافر شدند، سپس این آیه را تلاوت کرد: وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ، تا آخر آیه، سپس فرمود: اى پسر ام عبد آیا میدانى رهبانیّت امّت چیست، گفتم خدا و پیامبرش دانا ترند، فرمود، هجرت در راه خدا و جهاد و پیکار با دشمنان و نماز و روزه و حج و عمره.

 



[1]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج‏9، ص 366.


مقاله تخصصی کامران اویسی

مقاله علمی تخصصی مجله لسان صدق کامران اویسی در مورد منتقله بودن روایات سبعة احرف در لینک زیر

 

 

http://www.sid.ir/fa/ViewPaper.asp?ID=186793&varStr=1;%D9%85%D9%88%D8%AF%D8%A8%20%D8%B3%D9%8A%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7,%D8%A7%D9%88%D9%8A%D8%B3%D9%8A%20%D9%83%D8%A7%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86;%D9%84%D8%B3%D8%A7%D9%86%20%20%D8%B5%D8%AF%D9%82;%D9%BE%D8%A7%D9%8A%D9%8A%D8%B2%201391;-;2;11;28


اشکالی بر تفسیر قرآن به قرآن

اگر علامه طباطبایی و دیگران که از تفسیر قرآن به قرآن دفاع می کنند و می گویند چون قرآن تبیانا لکل شیء است بنابراین خود مفسر خود است و نیازی به بیانات معصوم نداریم مگر در باب احکام که ناچاریم از روی تعبد بپذیریم. می تو.ان به آنان این اشکال را کرد که پس چرا شما 20 جلد تفسیر عربی نوشتید. قرآن که خود مفسر خود است. شاید آنها بگویند خوب  برخی از قرآن برخی دیگر را تفسیر می کند و باید کسی باشد این آیه را برای تفسیر فلان آیه بیاورد. آن وقت می گوییم شأن شما هست که بعض قرآن را به بعض دیگر برای تفسیر بزنید اما شأن معصوم نیست و فقط شأن تعلیمی دارد؟

علاوه بر آن عبارت یفسر بعضه بعضا در احادیث پیدا نشد بلکه عبارتی در نهج البلاغه آمده که:

ینطق بعضه ببعض (نهج البلاغه صبحی صالح ص 192)

حال بایذ سؤال نمود که چه کسی قرآن را به نطق در می آورد؟ آیا هر دانشمندی می تواند یا از شئون معصوم است؟

بنابراین تفسیر روایی نقش مهم خود را دارد هرجا معصوم از تفسیر قرآن به قرآن استفاده کرد  وآیاتی را برای تفسیر یا استشهاد آیات دیگر به کار برد بر ماست که همان کنیم و در مورد آیات دیگر به ظاهر آنها اخذ کنیم و تفسیر به معنای کشف مراد الهی را به معصوم واگذاریم اگر هم نظری را بر طبق قواعد مشهور در تفسیر بدست اوردیم صرف یک احتمال باشد نه به عنوان تفسیر مراد الهی که معصوم است که مخاطب قرآن است. ما که باشیم؟ دنیا و ما فیها برای انان ساخته شده و ما را به طفیلی انان آورده اند اینجا. هیچگاه گوسفند را فدای علف و انسان را فدای گوسفند نمی کنند. این است قاعده امکان اشرف که در فلسفه کذایی هم بحث می شود و این قاعده درست است. آنها اشرف هستند و ما اخس. ما برای آنهاییم نه آنها برای ما.

اللّهم فهمنا بنور القرآن فی ضوء محاضرات اهل البیت علیهم السلام.


حدیث قدسی چیست؟

 

کلام خداوند متعال است که پیامبر(ص) یا معصومین دیگر بدون غرض اعجاز و تحدی آنرا حکایت می نماید و جزئی از آیات قرآن هم نیست. بلکه حکمتی ربانی از عالم غیب است. البته در حدیث قدسی لفظ و معنا از طرف خداوند متعال است.(ر.ک:درسنامه حدیث دکتر مودب)