سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به یاد دوست

بررسی زندگی یک شخصیت مدفون در حرم رضوی

کتاب زیبای اختران آسمان کتابی است در مورد چند تن از عالمان مدفون در حرم امام هشتم (ع) که به مناسبت روز زیارت مخصوص امام رضا (ع) مختصری از زندگینامه مرحوم آیت الله شیخ مجتبی قزوینی (ره) را از آن نقل می کنم:

شیخ‏مجتبى قزوینى؛ حکیم قرآنى‏

 

1318 تا 1386 ق (ش)

آیت‏الله شیخ‏مجتبى قزوینى در سال 1318 ق در یکى از روستاهاى قزوین، در خانواده‏اى روحانى، چشم به‏جهان گشود. مقدمات علوم اسلامى را تا سطح، در حوزه علمیه‏ قزوین‏ فراگرفت و براى ادامه تحصیل، راهىِ‏ نجف‏ اشرف شد و از محضر بزرگان آن روزگار، چون سیّدمحمدکاظم یزدى، میرزا محمدتقى شیرازى و میرزا محمدحسین نائینى، بهره جست؛ سپس، به‏ قم‏ مهاجرت کرد و از محضر درسىِ شیخ‏عبدالکریم حائرى یزدى، مؤسس حوزه علمیه قم، بهره‏مند شد و از سال 1341 ق، با سکونت در مشهد و استفاده از درس بزرگان این شهر، به تدریس معارف قرآنى و فقه و اصول پرداخت.

شیخ‏مجتبى قزوینى، خود، از ارکان اصلىِ مکتب‏ تفکیک‏، یعنى مخالفان فلسفه، بود؛ اما فلسفه را به‏روش اجتهادى و همراه با نقد، تدریس مى‏کرد. ازجمله‏ تألیفات‏ شیخ، بیان الفرقان در پنج جلد، رساله‏اى در نقد اصول یازده‏گانه ملاصدرا شیرازى، رساله‏اى در معرفگژ النفس و نیز آثارى در علوم غریبه است. شخصیت‏هاى مطرحى چون مقام معظم رهبرى و استاد محمدرضا حکیمى، از شاگردان ایشان هستند.

مرحوم شیخ زندگى بسیار ساده‏اى داشت و نمونه‏اى مجسّم از پرهیزکارى‏ و پارسایى‏ بود. ایشان از طلبه‏هاى درس‏خوان، سخت حمایت مى‏کرد و انحطاط اخلاقى جامعه و ازبین‏رفتن ارزش‏هاى دینى و تربیتى بسى رنجش مى‏داد. از مدافعان‏ امام‏خمینى‏ (ره) در قیام ضدّ نظام ستمشاهى بود و وقتى نظرش را درباره امام جویا شدند، فرمود: «امروز، امام‏خمینى (ره) دین است و ترویج خمینى، ترویج دین.»

 

شیخ‏مجتبى قزوینى درباره تلاوت قرآن به تلاوت فجرى و تلاوت عقلى توصیه مى‏کرد: تلاوت فجرى‏ را تلاوت سحرگاه تا طلوع فجر بیان مى‏کرد و بر آثار معنوى آن، بسیار تأکید داشت و تلاوت عقلى‏ را تلاوتى همراه با صَرف زمان و کمال توجه و تعقّل راستین در معانى و حقایق قرآن مى‏دانست و به آن سفارش مى‏کرد.

مرحوم شیخ، سرانجام، پس از سال‏ها مهاجرت علمى و تربیت صدها شاگرد فاضل، در روز 22 ذیحجه 1386 ق، مطابق با 14 فروردین 1346، چشم از جهان فروبست و در ضلع غربىِ‏ صحن عتیق‏ (انقلاب اسلامى) به خاکش سپردند.


توجه

مطالبی که در مورد آیت الله عزالدین زنجانی زده شد به معنای تایید ایشان نیست و فقط جنبه اطلاع رسانی و آشنایی با علماء بلاد خصوصا مشهد دارد. ایشان از آنجا که متاثر از اندیشه های فقهی مرحوم آیت الله حجت هستند، به تصریح پسرشان که از اساتید خارج فقه و اصول مشهد است، آراء خاصی نسبت به دیگر علماء در فقه دارند.

نیز ایشان معتقد است که فلسفه را باید آموخت زیرا باعث کمال انسان است و بزرگان فلسفی فخر شیعه محسوب می شوند و برای یادگیری معارف باید به فلسفه مراجعه کرد. این نظر به خاطر شاگردی در محضر علامه طباطبایی و گاهی امام خمینی است.

قابل ذکر است ک بزرگانی چون آیت الله صافی و وحید خراسانی و مرحوم گلپایگانی و برخی دیگر قائلند فلسفه نیاز نیست و برخی به حرمت یادگیری آن قائلند.

خود عزالدین زنجانی در جلسه سوم دروس معارف خود رجوع به اهل بیت را در معارف لازم دانسته است.

باید اشاره نمود که مطلوب در معارف الهی این است که از آبشخور خالص امامن استفاده نمود و آن را با سخنان هرچند به ظاهر درست غیر معصومین کدر ننمود. خوشا آنان که مشکلات اعتقادیشان را با توسل به امام عصر در این عصر آشفته حل می کنند. گرچه انسداد باب  علم است اما گاهی  روزنه هایی برای  برخی چون میرزا مهدی اصفهانی و  دیگران پیدا می شود. کجتیند مقدس اردبیلی ها که سوالاتشان را مستقیم از امامشان می پرسیدند. کجاست سید علی شوشتری که قضاوت را به امر یکی از ابدال (ظاهرا) به سبب احتیاط ترک کرد؟ آیا تسلیم محض در برابر اهل بیت این نیست که حتی در سوالات و د رخواستها جز به در خانه آنها نرویم؟


حدیث متواتر ثَقَلین و کتابی عظیم

 

 

حدیث متواتر ثَقَلین و کتابی عظیم

 

استاد محمّد رضا حکیمی

(به تصویر صفحه مراجعه شود) *حدیث ثقلین(من الصحاح و السنن‏ و المسانید و من مصادر اهل السنة) *مدرسه الامام باقر العلوم علیه السلام‏ انسان،با آدمِ صفی«ع»،حرکت تکاملیِ خویش را آغاز کرد.با نوحِ‏ نبی«ع»،به تطهیر زمین پرداخت.با ابراهیم خلیل«ع»،پا به بتخانهء نمرودیان گذاشت و بتها را شکست.با موسای کلیم«ع»،به انقلابی‏ راستین دست زد،و سه طاعوت(سیاسی،اقتصادی و فرهنگی)را برانداخت.و با عیسای مسیح«ع»،پا به دایرهء مدنیّت دینی نهاد...

...لیکن با اینهمه،هنوز مستعدّ«نزول قرآن»نگشته بود.موسی«ع» در یک تجلّی الهی به کوه از پای در آمد و بیهوش گشت.1و قرآن بیش‏ از شش هزار تجلّی است.2و حقیقت کامله‏ای.اکمل همهء هستها و هستیها.می‏خواهد،تا هیمنهء این تشعشع اعظم را برتابد،و مطلع‏ تابشهای بس گران قرآن قرار گیرد،و نیوشای«قول ثقیل»3باشد.

...روزگارانی گذشت،و میلاد بزرگ تحقّق یافت؛و سپس محمّد«ص» در چهل سالگی مبعوث گشت،و آیات«قرآن کریم»فرود آمد،و«حیثِ‏ عقلیِ»انسان دگرگون شد؛یعنی عقل انسان،مخاطب به خطابی چونان‏ خطاب‏های«قرآن»قرار گرفت.و معرفت،به عمل عقول راه یافت‏

(و یُثیرُوا لَهُم دَفائنَ العُقول)

.4و این چگونگی(نزول قرآن و رسیدن آن‏ به دست انسان)،بواسطهء قرب جمالی و جلالی کاملِ حقیقتِ محمّدیّه‏ صورت گرفت.

و چنان امرِ عظیم و نعمت بزرگ بود،که خدای سبحان بر بشریّت‏ منّت نهاد

(لَقد مَن اللّهُ علَی المؤمنین...)

،5زیرا انسانِ پس از نزول قرآن، دیگر انسانِ پیش از نزول قرآن نبود.انسانِ پیش از نزول قرآن،«آدمی»، «نوحی»،«ابراهیمی»،«موسوی»و«عیسوی»بود،اما محمّدی‏ نبود؛«صُحُفی»،«توراتی»و«انجیلی»بود،امّا«قرآنی»نبود.

و این قرآن کریم بود،که بشر را تا سدرةُ المنتهای؛تالّه محمّدی» بالا برد،و با شعاع کتاب الهی به عالم لاهوت ازلی پیوند داد،و به«تعقّل‏ قرآنی»که سابقه نداشت فرا خواند،و تقوی را فرع بر عدالت دانست؛6و عدالت را اساس اجتماع،و اجتماع را مرکز تربیت،و تربیت را شالودهء رشد، و رشد را سبب معرفت،و معرفت را عامل حب،و حب را انگیزهء عبادت،و عبادت را وسیلهء قرب،و قرب را بدایت سیر انسان در عالم بی‏نهایت الهی‏ و جَلَوت و جَذَبات سرمدی معرّفی کرد.

و البتّه لازم بود که«حکمتِ بعثت»،مخدوش نگردد،و«قرآن‏ کریم»هماره و با همهء ابعادِ علمی و عملی،معرفتی و اقدامی،فردی و اجتماعی،تربیتی و سلوکی،در میان بشریّت بماند.

و این امر عظیم،نیاز به آن داشت که وجود محمّد«ص»و گسترهء تربیت فرد و جامعه،بر شالودهء هدایت خالص قرآنی،بوسیلهء انسانی مُسانِخِ‏ او(و تربیت یافتهء همارهء او،و عالم به علوم و تعالیم او،و آشنا به رموز و تفسیر کتاب او،و سالک به سلوک او)،7امتداد یابد؛و آیینهء تمام نمای‏ محمّد«ص»،در علم و عمل و زهد و سیاست و عدالت و فضیلت،و تربیت و صیرورت.پس از رفتن او.در میان امّت باشد.

قرآن کریم خود تصریح کرده است که پیامبرانی غیر خاتم،به جای‏ خود،«وصیّ»(جانشینی کامل از نظر علم و عمل)می‏گذاشته‏اند،8و

کتاب ماه دین » شماره 51 (صفحه 4)

پیش از نزول«آیات غدیر»نیز،آیات بسیاری دیگر در شان علی«ع»نازل گشته بود...تا اینکه«آیات‏ غدیر»نازل گشت،و خود قرآن کریم،پیامبر اکرم«ص»را،برای معرّفی علی«ع»،به عنوان«صاحب‏ وصایت»و جانشین خاتم پیامبران الهی مامور کرد.و واقعهء فوقِ قطعیِ«غدیر»بوقوع پیوست،و به‏ روشنترین روش،یعنی نصب قاطع،با«نصّ صریح»،بوسیلهء خودِ آورندهء قرآن،نگهبان قرآن و امام‏ مسلمانان تعیین گشت،که به گفتهء ابن سینا.ناظر به«واقعهء غدیر»:«والاستخلافُ بالنصٍ اصوب»

امّت و تعالیم خود را به دست انسانی از گونهء خود(هارونَ اخی) می‏سپرده‏اند.

بنابراین اصل مسلّم قرآنی،پیامبر خاتم.که پس از رفتن او وحی‏ آسمان منقطع می‏گردد،و«هدایت تذکاری»،10و«تزکیه»و«تعلیم» نَبَوی از هم می‏گسلد.بطریق اولی باید،«وصیّ»داشته باشد،یعنی‏ انسانی از گونهء خود او.در همه چیز.و همخون و همسرشت با او(لَحُمک‏ لَحمی و دَمُک دَمی)،11در میان اُمّت(بلکه جامعهء بشری.به دلیلِ«و ما ارْسَلْناکَ الاّ کافةً لِلنّاسِ بشیراً و نذیراً»)،12باقی بماند و امتداد یابد.

این بود که پیامبر اکرم«ص».از نخست.دربارهء«وصایت الهی» سخن گفت،و هنگامی که در سال سوّم بعثت،«آیهء اِنذار»

(و انْذِرْ عشیرتَکَ الاقْرَبین)

13نازل گشت،علی«ع»را بعنوان«وصیّ»و خلیفهء خویش معرّفی کرد.و از آن پس نیز.در مناسبتهای مختلف.بارها گفت: «علی»،«علی»،بویژه در حدیث عظیم و بنیادین و متواتر«ثَقَلین». که به آن اشاره خواهیم کرد.

پیش از نزول«آیات غدیر»نیز،آیات بسیاری دیگر در شان علی«ع» نازل گشته بود...تا اینکه«آیات غدیر»نازل گشت،و خود قرآن کریم، پیامبر اکرم«ص»را،برای معرّفی علی«ع»،به عنوان«صاحب‏ وصایت»و جانشین خاتم پیامبران الهی مامور کرد.14و واقعهء فوقِ قطعیِ‏ «غدیر»بوقوع پیوست،و به روشنترین روش،یعنی نصب قاطع،با«نصّ‏ صریح»،بوسیلهء خودِ آورندهء قرآن،نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعیین‏ گشت،که به گفتهء ابن سینا.ناظر به«واقعهء غدیر»:و«و الاستخلافُ‏ بالنصٍّ اصْوَب».15

بدینگونه علی«ع»که پروردهء دامان وحی و نبوّت بود،و آیات قرآن‏ را از نخستین لظحیه‏های نزول نیوشیده بود،و همه چیز قرآن را دریافته‏ بود،و از آغاز جوانی.بدون آلوده شدن به ضلال جاهلیّت.با قرآن بزرگ‏ شده و به آن عمل کرده بود،و با پیامبر«ع»به«اقامهء نماز»پرداخته‏ بود،و به جای ظلمات بتکده‏ها،سر بر آستان فروغ ازلیّت مطلق نهاده بود، و سینه‏اش تا بیکرانها مالامال نور علم و عمل و زهد و عدالت و حب‏ انسانیّت بود،در کنار قرآن قرار گرفت،و با قرآن توام گشت(علیٌ مَعَ‏ القرآن و القرآنُ مَعَ علی)،16و دو سعد اکبرِ قِران یافت،و«قرآن صامت» با«قرآن ناطق»قرین گردید،و امّت و قرآن به دست علی«ع»سپرده‏ شد.

آری،کتاب معلمّ می‏خواهد،معلّمی عالم به همهء کتاب و عامل به همهء آن؛ معلّمی که«عالم»نباشد،منحرف می‏شود،و معلّمی که«عامل»نباشد منحرف‏ می‏کند.پس.به حکم عقل و نقل-نمی‏شود«قرآن»را که بزرگترین‏ امانت الهی-از ازل تا ابد-است به دست هر کس داد و رفت،و امّت را همینگونه رها کرد و خفت.

و پیامبر خدا،هرگز چنین نکرد،بلکه او قرآن و علی«ع»را در میان‏ امّت نهاد،و بر پیروی کامل از آن دو تاکید بسیار کرد،و نجات انسانها را منحصر در این پیروی دانست...و اکنون این وظیفهء آنان بود که آنهمه‏ تصریح و تاکید را نادیده نگیرند،و اکثریّت امّت را-با اقدامهای گوناگون- از علی«ع»جدا نسازند،و راه عمل به قرآن را-در ساختن فرد و جامعه‏ و جامعه و فرد-به علی«ع»بسپرند.

پیامبر اکرم«ص»،در طول 20 سال،همواره از علی«ع»و شایستگیهای الهی و قرآنی او،برای تداوم بخشی بر«تربیت قرآنی»(در راستای«یُزَکّیهم»17»،و نشر«معرفت قرآنی»(در راستای«و یُعَلِّمُهُمُ‏ الکتابَ و الحکمة»18)،سخن گفت.واقعهء غدیر-با همهء اهمیّت-یک‏ جمعبندی از آنچه دربارهء علی«ع»و امامت او گفته بود،بود.و غدیر روز بلوغ آفتاب در تابش بر پیکرهء عدل مجسّم است.و عدل یعنی شالوده رشد و سعادت همهء اجتماعات،در همهء تاریخ.

عدالت،یک ارزش ابدی است نه یک امر قراردادی و اعتباری و عرفی...تا انسان و زندگی باشد،باید انسان در جهت رشد خود حرکت‏ کند.و رشد انسان بر رفع نیازهای مختلف او متوقّف است.و برای رفع‏ همهء نیازها-برای همهء مردم-اجرای کامل عدالت ضروری است.و این‏ امر،فطری همهء انسانهاست،در همهء اعصار بشریّت؛و هیچ ربطی به‏ قراردادی،یا عرف خاص یا عرف عامّی ندارد،بلکه حقیقتی است در نهاد انسان.پس تا انسان هست ضرورت عدالت هم هست.و تا خورشید طبیعت بر این سیّاره می‏تابد،خورشید عدالت نیز باید بر زندگیها بتابد (لِیَقُومَ النّاسُ بالقِسط؛19قُل:امَرَ رَبی بالقِسط20).

و قرآن،کتاب عدالت است،به گونه‏ای که عدالت را راه رسیدن به‏ تقوی دانسته است(اعدِلُوا!هُو اقرَبُ لِلتقوی).21و عدالت مُجری‏ می‏خواهد،و مجریِ عدالت باید هم عالم باشد و هم عامل(لا یَعدِلُ الاّ مَن‏ یُحْسِنُ العدل).22و به اتّفاق همهء مسلمین(و دانشمندان مطلّع و مصنف‏ و محقّق غیر مسلمان)،هیچ کس در اسلام-پس از پیامبر«ص»-مانند

کتاب ماه دین » شماره 51 (صفحه 5)

پیامبر اکرم«ص»در طول 20 سال،همواره از علی«ع»و شایستگیهای الهی و قرآنی او،برای‏ تداوم بخشی بر«تربیت قرآنی»(در راستای«یُزَکِّیهم»)،و نشر«معرفت قرآنی»(در راستای«و یُعَلِمُهُمُ الکتابَ و الحکمة»)،سخن گفت.واقعهء غدیر-با همهء اهمیّت-یک جمعبندی از آنچه دربارهء علی«ع»و امامت او گفته بود،بود.و غدیر روز بلوغ آفتاب در تابش بر پیکرهء عدل مجسّم است.و عدل یعنی شالوده رشد و سعادت همهء اجتماعات،در همهء تاریخ

علی«ع»،عالم به همهء قرآن(و در کنار آن سنّت)و عامل به همهء قرآن‏ نبود.به گفتهء ادیب و متفکّر معروف قرن دوّم،خلیل بن احمد فراهیدی: «اسغناؤه عن الکلّ،و احتیاجُ الکُلِّ ألیه،دلیل علی انّه أمام الکلّ».

با اینهمه،اما امّت اسلام،استفاده‏ای را که باید از امیر المؤمنین‏ ببرد نبرد.صرفنظر از مقام«امامت و غدیر»و جریان«خلافت و سقیفه»، امّت می‏بایست علی«ع»را درست می‏شناخت،و به آنهمه آیاتی که در شان او نازل گشته بود،24توجّهی ژرف می‏کرد،و آن وجوهی را که علی«ع» (در ابعاد گوناگون هدایت و تربیت،یعنی راهبری به معرفت و عمل)،به‏ آن«وجوه»ممتاز بود،بخوبی مورد اندیشیدن قرار می‏داد،و تعبیرهایی را که در«قرآن کریم»دربارهء علی«ع»بکار رفته بود،به ژرفی و ژرفنگری‏ در می‏یافت؛و در راه شناختِ«انسان هادی»،(و بازشناسی او از«انسان‏ عادی»)،که مبداء هر شناخت درست و حرکت صحیح دیگری است،و اصل هدایت به چگونگیهای علم و عمل و صیرورت و تعالی است(و بدون این شناخت،شناختهای دیگر-هر چیز و از هر جا و هر کس که باشد -در مقیاس حقیقتهای ابدی و بزرگ و معالم بنیادین«حرکت انتقالیِ» انسان،سخن نهایی نتواند بود)،به جان می‏کوشید،و راه قرآن،به تعلیم‏ و عمل علی«ع»را-چنانکه خدا و پیامبر خدا خواسته بودند-برمی‏گزید، که تنها راه«تزکیهء ربّانی»،و«حکمت وَحْیانی»،و«سلوک الهی»و «صعود انسانی»است،و تنها«صراط مستقیم»است،یعنی:صراط موصِل.

راه قرآن به تعلیم علی«ع»-که بر آن تاکید شده است-راه علم‏ توام با عمل است،یعنی راه خدا،راه قرآن و محمّد«ص»

(...یَتْلُوا علَیهم آیاتِهِ و یُزَکِّیهِم و یُعَلِّمُهُم...)

،که راه منحصر ساختن و ساخته‏ شدن است،چه در سطح فرد(تربیت)،و چه در سطح جامعه(سیاست). و از اینجاست که در حدیث مشهور و متواتر«غدیر»-از جمله در روایت‏ محدّث و مفسّر و مورّخ معروف اهل سُنّت،محمّد بن جریر طبری(م:310 ق). پیامبر اکرم«ص»،با ادات نفی تابیدی(لَن)،دربارهء تفسیر«قرآن کریم‏ »و مفسّر راستین کتاب خدا می‏فرماید:

 

افهَمُوا مُحکَمَ القرآن،و لا تَتبِعُوا مُتَشابِهَه.و لَن یُفَسَّرَ ذلکَ لَکُم،الاّ مَن انّا آخذ بیدِه،و شائل بعَضُدِه...

 

-آیات محکم قرآن را درست بفهمید،و در پی آیات متشابه(برای‏ اهداف و مقاصدی)مروید.و هرگز کسی این کتاب(عظیم)را برای شما تفسیر نخواهد کرد،مگر این کس که من اکنون دست ا و را گرفته‏ام و بلند کرده به شما نشان می‏دهم(یعنی علیّ بن ابیطالب«ع»).25

احادیث بسیار دیگری نیز-چنانکه اشاره‏ای گذشت-(بجز برخی از آیات قرآنی،مانند(فَاسْئَلوا اهلَ الذِّکر...)26،کلیّت اُمّت را به سوی‏ آموختن معالم الهی و تفاصیل علمی و عملی تعالیم قرآنی و سُنن‏ محمّدی«ص»،از علی و آل علی«ع»-با تاکید و تصریح-سوق‏ می‏دهد،از جمله احادیثی که می‏گوید،علوم نبوّت و حکمت محمّدی،و علومی که ورای قرآن کریم نیز به حضرت محمّد«ص»داده شده‏ است،27به علی و آل علی«ع»رسیده است،و آنانند باب«مدینهء جامعهء علمِ»هدایت تفصیلی(و لَقَد جِئْناهُم بکتابٍ فَصلْناهُ علی علم)،28و صیرورت کمالی،و تربیت محمّدی در ساختن فرد و اجتماع.این احادیث‏ فراوان است،و در کتاب‏های معتبر فریقین روایت شده است،و نیازی به‏ آوردن نمونه ندارد.29

پس-بنابر کتاب و سُنّت و عقل و اعتبار و تجربه‏های شناختی در تاریخ قرآن-کسی را جز علی«ع»،توان تفسیر درست و بیان«تفصیل‏ صحیح»قرآن کریم نیست.اوست که می‏داند هر آیه‏ای در کجا نازل‏ شده است و برای چیست،که«علیٌ مع القرآن و القرآنُ مَعَ علی».و این‏ معیّت،معیّت قوامیّه است،چنانکه در برخی از احادیث رسیده است که‏ «علیٌ قیّمُ القرآن».30

همچنین اُمّت می‏بایست،«سُنّت نبوی»را-اگر به واقع مدّعی‏ پیروی از سنّت بود-پسِ پشت نمی‏افکند،و دربارهء همهء آن بخش عظیم‏ و گسترده و پر تعبیر سُنّت که دربارهء شناختهای ابعاد وجودی و وجود ابعادی علی«ع»وارد شده است(و هم اکنون نیز کتاب‏های معتبر اهل‏ سنّت،31که تفاصیل دین و احکام دین خود را از آنها می‏گیرند،مانند «صِحاح»و«مسانید»،از این سُنّتْ سرشار است‏32)،هر چه می‏توانست‏ می‏اندیشید،و از اینهمه تعالیم مسیر آموز مسیر می‏آموخت،و از این دریای‏ احادیث نبویِ معتبر دربارهء شناخت«انسان هادی»،«انسان هادی»را می‏شناخت،و راه پر پیچ و خم حیات و تکلیف را با او می‏سپرد.

نیز می‏بایست همهء مسلمانان-بویژه عالمان آنان-از کنار احادیثی که‏ از ائمّهء طاهرین«ع»،در فلسفهء عالیِ«علی شناسی»رسیده است‏ بسادگی(یا غفلت،یا تغافل)نمی‏گذشتند،و نقطهء آغاز«هدایت تفصیلی»

کتاب ماه دین » شماره 51 (صفحه 6)

و«تربیت تذکاری»را،که مبدا علم و عمل صیرورتی و معرفت کمالی‏ انسان متکامل است،مبهم و مخدوش نمی‏ساختند،و متروک نمی‏نهادند؛ و نمی‏گذاشتند تا در درازنای سده‏ها-و تا هم اینک-کار به جایی برسد که‏ در حوزهء حضور قرآن کریم و معارف محمّدی و تعالیم اوصیایی،اینهمه‏ اندیشه‏های شرقی و غربی،و فلسفه‏های تراویده از«سطوح عقل»،و شبه فلسفه‏های سفارشی سیاسی و استعماری جدید،و افکار نشئت یافته‏ از مغزهای کم رسای بشر-در ابواب مختلف معارف عالیه-و مسائل‏ سراسر اختلافی(و منتهی به چندین نظریه و مکتب،و همه در برابر هم)، در ابعاد گوناگون حیات و معرفت و اقدام،در مجموعهء ذهنیّت اهل قرآن و قبله جای گیرد؛و مغز انسان جویا و بی‏پناه-در سطح جهان-به جای‏ فروغگیری از تلألؤ انوار قرآنی،معالم محمّدی،و تعالیم علی و آل علی«ع»،از این سنخ امور و مطالب آکنده گردد.

...و قرآن کریم،به عنوان کتابی عینگرا(قُل:سیرُوا فی الأرض، فَانظُروا کیفَ بَدَا الخلقَ‏33...؟!)،به کتابی ذهنگرا بدل شود،و اُمّت قرآن‏ و قبله،در حرکتهای علمی و تاریخی و تمدّنی،از نگرش تجربی و اختراعی به پدیده‏ها و نمودها و رسیدن به تحرّکهای وسیع و اکتشافات‏ مهم-و بالاتر و بالاتر از آنچه اکنون هست-باز مانند،و از منطق فرا صوری بهره نبرند،و«رود عظیم»34مطلّل مانَد،و انسانهای تشنه برای‏ رفع تشنگی به سوی آب‏های اندکِ خشکیده روی نهند،و بپندارند که به‏ چیزی چندان دست یافته‏اند،و به معرفت حقایق جاودان،و معالم تأله‏ بیکران،در قلمرو بی‏انتهای تعالی انسان پی برده‏اند!

اینهمه آیات و روایات دربارهء علی«ع»،به منظور شناساندن‏ پیشوایی معصوم،همه-به یک ملاحظه-دربارهء«انسان»و عظمت‏ مراحل تربیت پذیری انسان،و اوجگیری تعالی صیرورتی ژرف این موجود شگرف است؛موجودی که جنبش سترگ و همارهء کائناتی،در حرکت‏ تبسیحی-بلکه در تسبیح و حرکت-با همهء عظمت کائنات و با همهء ابعاد جنبش و اعماق آن-از جمله-در جهت هدایت تکوینی و تشریعی او و حرکت انتقالی او از عالم طبیعی به عالم الهی جریان یافته است و جریان‏ می‏یابد.

امت اسلام می‏بایست-دست کم-در بُعد علمی و تربیتی،از باب‏ مدینهء جامعهء علوم و معارف محمّدی(انا مدینةُ العلم و علیٌ بابُها)،35روی‏ برنمی‏گرداند،و از چنگ زدن در دامان هدایت هادیان باز نمی‏ایستاد.

امّت می‏بایست بنیان فرهنگ قرآنی را(در علم و عمل،اقتصاد و سیاست،و عدالت و تربیت)،بر شالوده‏های خالص و فیّاض می‏نهاد،و آیات قرآنی،و احادیث نبوی،و سخنان امامان«ع»و مواقف تاریخی،و آفاق سیره‏ای را،در نشان دادن مقام اهل بیت«ع»،در کار تربیت انسان‏ و ساختن جامعه و هدایت آفاقی و انفسی بشریّت ملاک قرار می‏داد،و رسمیّتی را که خدا و پیامبر خدا(کتاب و سنّت)،به اهل بیت«ع»داده‏ بودند می‏پذیرفت،و مشعل هدایتی را که می‏توانست انسان را به حقایق‏ برسانَد،و در«بحر مسجور حقایق»سیر دَهد،و«نظام عامل بالعدل»و «جامعهء قائم بالقسط»را پدید آورَد،بر زمین نمی‏گذاشت...

تا اینجا مطالبی به عنوان مقدّمه آورده شد،تا نظر صاحبنظران و تامّل پیشگان و حقیقت جویان،به یک تجلّی دیگر از رسالت ابدی‏ محمّدی،و یک رکن دیگر از ارکان کلیدی تضمین بقای نوامیس آسمانی‏ جلب شود.و آن رکن بزرگ،در امر تبلیغ رسالت و تضمین بقای دین(هم‏ در علم و هم در عمل)،حدیث متواتر و تکلییف آفرینِ«ثَقَلین»است. پیامبر اکرم«ع»،در این حدیث عظیم،مجموعهء میراث الهی،یعنی‏ «کتاب خدا»و«معلّمان کتاب خدا»36را با هم توام می‏سازد،و به دست‏ امّت می‏سپارد،و امّت را بدست آنان.و آن دو را تا دامنهء رستاخیز جدایی ناپذیر می‏شمارد،و امّت را به پیروی مؤکّد و قاطع و همه جانبه از آن دو،بسیار توصیه می‏کند،و یادآور می‏شود که«تمسّک»به آن دو(ما أن تَمَسکْتُم بِهما)نجاتبخش است و مصونیّت دهنده از ضلال(لَن‏ تَضِلّوا).و به صراحت می‏فرماید که قرآن با آنان و آنان با قرآن.تواماً راهمای شما و بشریّتند.و برای مصون ماندن حقایق معارف و تعالیم‏ الهی،از هر گونه تحریف و خلط و التقاط-می‏فرماید:آنان به علم و دانش‏ شما نیازی ندارند،پس شما به آنان چیزی یاد دهید،و مطالبی دیگر را در معارف و تعالیم آنان وارد مکنید.شما و بشریّت،در پیمودن مراحل تربیت، تا رسیدن به اوج متعالی انسانیّت،به آنان و معارف آنان نیاز دارید.بکوشید تا جز به هدایت آنان راهی مسپرید،و جز معارف و تعالیم آنان را-که‏ خالص و ناب و آسمانی است-معارف خویش قرار مدهید،و از غیر قرآن‏ طلب هدایت مکنید،و در نزد غیر عترت به فراگیری قرآن نپردازید،که‏ معلّمان صادق کتاب خدا اولیای خدایند،یعنی عترت معصوم«ع»،پس‏ ای مؤمنان!تقوی داشته باشید،و با صادقان و صدّیقان راه را بپیمایید(یا ایّهَا الّذین آمَنُوا،اتقُوا اللّه،و کُونُوا مَعَ الصّادقین).

اینها همه-با همهء اهمیّت ژرف و فراگیری که در آنها می‏بینید- تصریحات و مضامین«حدیث ثَقَلین»است.خوشبختانه علمای امّت-از برادران اهل سنّت و شیعه-در طول سده‏ها،در کتاب‏های معتبر و صحیح‏ با اسناد متقن،این حدیث را نقل کرده‏اند،که جای تردید نمی‏گذارد،و برای‏ همه حتی شیعه،از جهات متعدّدی،تکلیف آور و جهت دهنده می‏باشد.

پس از اقدام بزرگانی از مسلمین-در این 150 سال اخیر-برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان،و موفّق شدن آنان تا مراحلی بسیار،دشمنان‏ اسلام و مسلمین،و صلیبیهای عصر جدید و غارتگران بین المللی منابع و معادن مادّی و ذخایر علمی مسلمین،و کینه توزان نسبت به ارزشها و سنّتهای اخلاقی و اعتقادات انسان پرور و دوران ساز اسلام،در صدد برآمدند تا زمینه‏های این اتّحاد مقدّس را-که صد در صد به زیان آنان و به سود اسلام و مسلمین است-در هم ریزند،و بهم برآشوبند.از اینرو برخی از قلم بدستان مامور و مزدور را واداشتند تا علیه شیعه و مطالب‏ متقن و مستند شیعه،به هر گونه که شده است-اگر چه با جعل مطالب و انکار حقایق-کتاب بنویسند،و کتاب‏های مستند و استوار شیعی را-به‏ اصطلاح خود-رد کنند...

متأسّفانه برخی از عالمان و مؤلّفان عاقبت نیندیش اهل سنّت نیز بدین کار دست یازیدند،و حتی حاضر شدند،به منظور نقض مستندات

کتاب ماه دین » شماره 51 (صفحه 7)

این کتاب(در 10 جلد)،با اصولی‏ترین روش تحقیق،و زیباترین صورت تدوین،و جذّابترین فصلبندی‏ و تقسیم،در دسترس همگان قرار می‏گیرد.من در این مقدّمه،دربارهء طلوع این کتاب درخشان،در آفاق علم و تحقیق،و دین شناسی علمی،و علمی نگری به حقایق دینی،از این پیش سخن نمی‏گویم. و ارزیابیهای دقیق و بیشتر را به استادان و دانشمندان وا می‏گذارم،تا پس از اینکه معرفّی آن را وظیفه دانستند،بدان بصورتهایی در خور بپردازند

شیعه،کتب صِحاح و اسناد معتبر حدیثی خود را(که احکام اسلامی و دینی‏ را از همانها می‏گیرند و اعمال شبانه روزشان،در سراسر دنیای اسلام،و از هر نقطه از جهان که مسلمانی هست بر آن کتاب‏ها متوقّف است)، تخطئه و تضعیف کنند،چرا؟چون عالمان شیعه به منابع خود اهل سنّت، یعنی آن کتاب‏ها استناد می‏نمایند...

لیکن واقعیّات علمی نیز مانند واقعیّات طبیعی،حضور خود را اثبات‏ می‏کنند،و دوباره حق به نصاب خود می‏رسد و بر منصّهء خود می‏نشیند.و از همینجاست که می‏نگریم که پس از پژوهشهای علمی و تابفرسای‏ علامهء بزرگ و مجاهد،افتخار سادات،حضرت میر حامد حسین هندی(م: 1306 ق)،در تالیف کتاب سترگ«عبات الانوار»(که شش جلد آن‏ دربارهء«حدیث ثقلین»است،هم از نظر سند و هم از نظر دلالت،و آیتی‏ است در تحقیق و پژوهش و دفاع از حقایق و اعتقادات)،جمعی از فاضلان‏ جوان و عالمان کوشا و متعهّد و رسالت شناسِ حوزهء مقدّس قم،دست به‏ دست هم می‏دهند،و 8 سالِ پیگیر،سر در کتاب می‏برند،و قلم بر کاغذ می‏رانند،و یادداشت برمی‏دارند و یادداشت،و کتاب می‏خوانند و کتاب... تا سرانجام کتابی عظیم،به جامعهء علم و دین،بلکه به بشریّت جویا،و محقّقان عالم،و عدالت طلبان جهان تقدیم می‏کنند،و حدیث عظیم و هدایتگر«ثَقَلین»را،در منشوری گرانسنگ به تلألؤ در می‏آورند،و قلوب‏ صافیه را به سرچشمهء زلال حقایق رهنمون می‏شوند،و باروری مستحکم‏ معتقدات حقه را-از نو-پاس می‏دارند،و تشعشع جاودان حدیث عظیم را، چونان خورشید،بر آفاق فکر و ذهن دنیای اسلام و رواق بلند حقایق‏ پرتو افکن می‏سازند،و مشعلی جاوید فرا راه اقوام بر سر دست می‏گیرند.

این کتاب(در 10 جلد)،با اصولی‏ترین روش تحقیق،و زیباترین‏ صورت تدوین،و جذّابترین فصلبندی و تقسیم،در دسترس همگان قرار می‏گیرد.من در این مقدّمه،دربارهء طلوع این کتاب درخشان،در آفاق علم‏ وتحقیق،و دین شناسی علمی،و علمی نگری به حقایق دینی،از این‏ بیش سخن نمی‏گویم.و ارزیابیهای دقیق و بیشتر را به استادان و دانشمندان وا می‏گذارم،تا پس از اینکه معرّفی آن را وظیفه دانستند،بدان‏ بصورتهایی در خور بپردازند.

در این پایان-تنها و تنها از نظر وظیفه-یاد می‏کنم که این کتاب، علاوه بر کوششهای چندین سالهء مؤلّفان فاضل و پژوهشگران،نتیجه‏ای‏ است از راهنماییها و ارشادهای علمی و ذوقی،و تبحّرهای معارفی،و انواع‏ کمکهای عالمی بزرگ،و نشستهای بسیار مؤلّفان با ایشان،و کمک گیری‏ از راهنماییهای این مربّی گرانقدر،یعنی فقیه جلیل،جامع علوم نقلی و عقلی و ادبی و برخی«علوم دیگر»،و واجد و استاد معارف خالص‏ وَحْیانی،و تعالیم ناب اوصیایی،حضرت آیت الله العظمی،حاج شیخ‏ حسین وحید خراسانی-ادام الله ایّام أفاضاته...

من امیدوارم این کتاب گران ارج،مشعلی روشنگر راه جویندگان‏ عقاید حقّه و شناختهای ربّانی باشد؛و گامی مؤثّر در جهت شناساندن‏ مستندات عقاید شیعه،و حرکتی پر نتیجه،برای خنثی ساختن کوششهای‏ استعمارگران و همنوایان آنان برای ایجاد اختلاف میان مسلمانان بشمار آید؛و مؤلّفان کوشای آن مورد نظر حضرت حجّت بن الحسن المهدی- عج-قرار گیرند،و عمر شریف این عالم ربّانی،که در تهیّهء وسایل کار برای‏ مؤلّفان و تشویق و راهنمایی آنان دریغ نکرده‏اند،هر چه درازتر گردد.

این نوشتار را به پایان می‏برم،با سخنی بسیار بیدارگر،از متکلّم‏ پر فضل و بزرگ اشعری،یکی از دو شارح سرشناس«اشارات ابن سینا»، و مؤلّف تفسیر کبیر«مفاتیح الغیب»،یعنی فخر الدّین محمّد بن عمر رازی(م:606 ق)،در تفسیر«سورهء فاتحه»،از«مفاتیح الغیب»:

مَن اتخَذَ علیّا،اماماً لِدینِه،فَقِد اسْتَمْسَکَ بالعُروةِ الوُثْقی،فی دینِهِ و لِنَفسهِ.38

هر کسی،علی را در دین،امام خویش قرار دهد،به محکم‏ترین‏ ریسمان چنگ زده است،هم در دینش و هم برای سعادت ابدیش.

و السّلام علی مَن یَخدِمَ الحق لذاتِ الحق

و یَسعی لاَقامةِ القسطِ و العدل

 

پی‏نوشت‏ها:

(1)«سوره اعراف»(7):143.

(2)«الحیاة»،ج 2،ص 72؛«ترجمهء الحیاة»،ج 2،ص 105.

(3)«سورهء مزَمِّل»(73):5.

(4)«نهج البلاغه»،خطبهء 1.

(5)«سوره آل عمران»(3):164.

(6)«سورهء مائده»(5):8.

(7)و به تعبیر قرآن کریم:«نَفْسِ محمّد«ص»«آیهء مباهله»

 

کتاب ماه دین » شماره 51 (صفحه 8)

(سورهء آل عمران:61)؛به نقل فریقین.

(8)«سورهء بقره»(2):127،128،136،140.

«سورهء آل عمران»(3):33،34،84.

«سورهء نساء»(4):54.

«سورهء مائده»(5):12،25.

«سورهء اعراف»(7):142،150،151.

«سورهء یونس»(10)87،89.

«سورهء طه»(20):29،36.

«سورهء مؤمنون»(23):45،48.

«سورهء شعراء»(26):13،15،17،36،48.

«سورهء نمل»(27):40.

«سورهء قصص»(28):34،35.

«سورهء یس»(36):14.

و...

(9)«سورهء طه»(20):29،32.

(10)«وَ ذَکَر،فان الذِّکری تَنفَعُ المؤمنین»(سورهء ذاریات:51،55).

(11)«فضائل الخمسة،من الصّحاح الستّة»،ج 1،ص 393،394.

(12)«سورهء سباء»(34):28.

(13)سورهء شعراء»(26):214.

(14)«سورهء مائده»(5):67.

(15)«الشّفاء»،«الالهیّات»،ص 452،چاپ مصر،و افست قم‏ (1404 ق).

(16)فضائل الخمسة»،ج 2،ص 126-128.

(17 و 18)«سورهء آل عمران»(3):164؛«سورهء جمعه»(62):2.

(19)«سورهء حدید»(57):25.

(20)«سورهء اعراف»(7):29.

(21)«سورهء مائده»(5):8.

(22)«اصول کافی»،ج 1،ص 542،از احادیث امام موسای کاظم«ع».

(23)«تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام»،ص 150.

(24)افزون بر تصریح و تاکید پیامبر اکرم«ص»و امامان اهل بیت‏ «ع»،بر موضوع نزول این آیات،عالمان بزرگ و مفسّرانی چند از اهل‏ سُنّت نیز بدان تصریح کرده‏اند،چنانکه در همین مقوله کتاب‏های متعدّد، از سوی عالمان اسلام(سنّی و شیعه)،زیر عنوان«ما نَزَلَ من القرآنِ‏ فی علی«ع»تالیف گشته است؛بجز آنچه مؤلّفان سنّی و شیعه،در کتاب‏های عامّ«مناقب»،به نقل آن(و بسیاری به نقل مُسنَد)،مبادرت‏ ورزیده‏اند.برخی عالمان اهل سنّت از ابن عبّاس-که در تفسیر قرآن نزد آنان معتبرترین مرجع است.روایت کرده‏اند که 300 آیه از قرآن کریم‏ دربارهء علی«ع»و مقام او نازل شده است.(«فضائل الخمسة من‏ الصِّحاح السّتّة».تالیف عالم فاضل و متتبّع،سیّد مرتضی فیروز آبادی،ج‏ 1،ص 200-201،چاپ 4،بیروت،مؤسسة الأعلمی،1402 ق».

(25)«الغدیر»،ج 1،ص 215،چاپ بیروت(1387 ق)،و ص 425، چاپ قم،«مرکز الغدیر للدّراسات الاَسلامیّة»(1416 ق).

(26)«سورهء نحل»(16):43.

(27)«عن النبیّ«ص»انّه قال:أوتیتَ القرآنَ و مِثْلَیْه».«مجمع‏ البیان»،ج 2،ص 445 و 382؛و ج 4،ص 378(چاپ پنج جلدی‏ رحلی).

(28)«سورهء اعراف»(7):52.

(29)شماری از این احادیث-تنها از طرق عالمان و مفسّران و محدّثان‏ برادران اهل سنّت-در مجلّدات این کتاب‏ها آمده است:

«الغدیر»علاّمهء امینی.

«عبقات الانوار».علاّمه میر حامد حسین هندی.

«المراجعات»و«لنّصّ و الاجتهاد»-علاّمه سیّد عبدالحسین‏ شرف الدّین عاملی.

«لجوامع و الفوارق».شیخ حبیب آل مهاجر العاملی.

«فضائل الخمسة من الصّحاحِ السّتة».سیّد مرتضی فیروز آبادی؛با دقت ملاحظه شود.

(30)«مرآة العقول»،ج 2»ص 264،«الحیاة»،ج 2،ص 185؛ «ترجمهء الحیاة»،ج 2،ص 280.

(31)«یادنامهء علاّمهء امینی»،مقالهء بیستم؛در آنجا 100 کتاب از عالمان و محدّثان و بزرگان اهل سنّت-از قدیمترین روزگاران تا کنون. نام برده شده،که دربارهء آیات و احادیث مربوط به امام علیّ بن ابیطالب‏ «ع»و بقیّهء اهل بیت«ع»تالیف یافته است(ص 513-516،چاپ‏ سوّم،تهران،1361 ش).نیز 40 کتاب دربارهء امام مهدی موعود«ع»،از عالمان اهل سنّت(ص 519-520).

(32)برای نمونه«فضائل الخمسة من الصِّحاح السِّتّة».

(33)«سوره عنکبوت»(29):20.

(34)«یَمُصّونَ الثِّماد،و یَدَعُون النّهرَ العظیم»،از احادیث امام محمّد باقر«ع»،«اصول کافی»،ج 1،ص 222.

(35)اسناد فراوان این حدیث مشهور را-تنها از طریق عالمان و محدّثان اهل سنّت-در«الغدیر»(ج 6)ملاحظه کنید.

(36)«معلّم کتاب»کسی است که علم کتاب و عمل به کتاب را- بوجه دقیق-از آورندهء کتاب فرا گرفته باشد،حکم عقل نیز همین است‏ که«کتاب»و«معلّم کتاب»از هم جدا نشوند،تا در ارکان هدایت و سعادت دو جهانی خللی نیفتد.از اینرو پیامبر اکرم«ص»،در متن‏ «حدیث ثَقَلین»می‏فرماید:این دو(کتاب و عترت)،تا قیامت از هم جدا نمی‏شوند.و راه سعادت با پیروی یکی از آن دو بدون دیگری پیموده‏ نمی‏شود.بلکه پیروی از یکی از آن دو بدون دیگری،پیروی از آن یک‏ نیز نیست(لَن یَفترِقا حتی یَرِدا عَلَی الحوض.»

(37)«سورهء توبه»(9):119.

(38)التفسیر الکبیر،ج 1،ص 207.

 

پایان مقاله