سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
به یاد دوست
درباره وبلاگ


کاش بنده خدا باشم.
پنج شنبه 95 فروردین 26 :: 12:2 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

درباره ماه های قمری برخی از مفسران طبق بعضی از روایات وارده و حتی مواردی از آیات قرآن کریم، سخنانی گفته اند. به تعدادی از آنها اشاره می شود:

شیخ ابوالفتوح رازی گفته است:

قوله تعالى: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرامِ، مراد ماه رجب است، و این ماهها را براى آن حرام خوانند که قتال و قتل در آن  حرام است. و گفته‏اند: لعظم حرمته، براى تعظیم حرمت او را حرامش خوانند و از این جا این ماه را منصل الأسنّه گفتند و مضر الأسنّه، که در این ماه عرب سنانها از نیزه بگرفتندى. و گفته‏اند: رجبش براى آن خواندند که از ماههاى حرام منفرد است، چه او، تنهاست و آن سه گانه باقى، پیوسته. و گفته‏اند: براى آن که از ماهها هیچ به حرمت او نیست، و گفته‏اند: براى تعظیمش من التّرجیب، من قول سعد: أنا جذیلها المحکّک و عذیقها المرجّب، منّا أمیر و منکم أمیر- قاله یوم السّقیفة. و مرجّب، درختى بود که از بسیارى بارى «6» که دارد ترسند که  بشکند، دعامه‏اى از زیر او برزنند. و این ماه را «أصمّ» خوانند، براى آن که در او قعقعه سلاح نشنیدندى، و این از باب لیله نائم و نهاره صائم. و این ماه را «أصبّ» خوانند، لأنّ اللَّه تعالى یصبّ فیه رحمته على عباده، در این ماه خداى تعالى رحمت خود بر گناهکاران ریزد. و این ماه را نیز «رجم» خوانند، براى آن که خداى تعالى شیاطین را در این ماه رجم فرماید، و در جاهلیّت عظیم الحرمة بود، و چون اسلام آمد حرمتش بیفزود، و در فضل او کتابى مفرد کرده‏اند. [1]

ملا فتح الله کاشانی در تفسیر خود آورده است:

و بدانکه رجب را ماه حرام گویند جهت آنکه قتل در او حرام است و ماه مفصل لا سنه نیز گویند زیرا که عرب در این ماه سر نیزه ها را بر روی نیزه ها نمی گذاشتند و تسمیه آن به رجب جهت آنست که اشتقاق آن از رجبته است بمعنى عظمته و چون عرب تعظیم حرمة این ماه کردند از این جهت به اسم رجب مسمى شد و جهت مبالغه در تعظیم حرمت او را رجب‏ المرجب‏ مى‏گویند و اصم نیز گویند جهت آنکه در آن قعقعه سلاح نشنوند و اصب نیز خوانند بنا بر آنکه حقتعالى در این ماه رحمت خود را بر بندگان ریزان گرداند و صب بمعنى ریختن است.[2]

در تأیید کلام وی می توان به کلمات برخی از لغت دانان مراجعه نمود، به عنوان نمونه، زبیدی آورده است:

«رَجِبَ فلاناً: هَابَهُ و عَظَّمَهُ، کَرَجَبَهُ یَرْجُبُهُ رَجْباً و رُجُوباً، و رَجَّبَهُ تَرْجِیباً، و تَرَجَّبَهُ و أَرْجَبَهُ فهو مَرْجُوبٌ و مُرَجَّبٌ.»[3]

دیگری می نویسد:

«رَجَب: الشهر بعد جُمادَى و هو سابع الشهور. و الجمع: أرجاب. و سمَّوا رَجَبا لما رجّبوا الشجر و لتعظیمهم إیاه. و الترجیب التعظیم.»[4]



ادامه مطلب ...


موضوع مطلب :

یکشنبه 94 بهمن 11 :: 12:37 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص، دغدغه اساسی پژوهشکده قرآن و علم

اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص، دغدغه اساسی پژوهشکده قرآن و علم

معاون پژوهشکده قرآن و علم، یکی از دغدغه های اصلی پژوهشکده قرآن و علم را اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص آن یعنی در حوزه پژوهش برای دانشجویان فنی و علوم پایه دانست.کامران اویسی، معاون پژوهشکده قرآن و علم در گفت‌و‌گو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، اظهار کرد: یکی از مهمترین خط مشی های پژوهشکده قرآن و علم به تأکید سید رضا مؤدب، ریاست پژوهشکده، حفظ اخلاص در تمام شئون فعالیت های پژوهشکده است. اگر اخلاص به معنای واقعی -که مدد الهی برای همان اخلاص نیاز است- وجود داشته باشد، کارها خود به خود جلو خواهد رفت؛ سعی بر این است که بتوان ثابت کرد با کمترین هزینه می توان بهترین بهره وری را در فعالیت های قرآنی داشت.

وی افزود: پروژه هایی به صورت پروپوزال در پژوهشکده قرآن و علم در حال تدوین است تا پس از ارزیابی مورد حمایت نهادهای مربوطه مانند صندوق حمایت از پژوهشگران فناوران برتر معاونت علمی ریاست جمهوری، امور زنان و خانواده ریاست جمهوری و امثال آن به نتیجه برسند.

اویسی تصریح کرد: از دغدغه های دیگر پژوهشکده قرآن و علم، اشاعه فرهنگ قرآنی به معنای خاص آن یعنی در حوزه پژوهش برای دانشجویان فنی و علوم پایه است. ترجمه کتاب قرآن و علم هارون یحیی توسط اینجانب و نعمت‌الهی جعفری با همکاری دانشگاه فنی و حرفه ای برای همین مهم بوده است. عمرانی که اشاره های قرآن درباره مواد تشکیل دهنده سد ذوالقرنین را مطالعه کند یا مهندس کشاورزی یا تغذیه که برایش فهمیدن حکمت احتمالی کاربرد تین و زیتون کنار هم مهم است، با مشارکت در پژوهش های میان رشته ای قرآنی هم می تواند از قرآن بهره برد و هم در راه قرآن خدمت رسانی کند.

معاون پژوهشکده قرآن و علم تاکید کرد: مبنای مشهور در تفسیر علمی آیات این است که منجر به تحمیل نظرو نهایتاً تفسیر به رأی نگردد؛ بلکه هدف کاربرد علوم قطعی در تفسیر آیات و فهم بهتر آنهاست اما نه با این نگاه که می توان تمامی علوم را از قرآن استخراج نمود که این ظاهراً، شأن معصوم (ع) است.




موضوع مطلب : کامران, اویسی, پژوهشکده, قر1ان, علم, دکتر, حجت الاسلام و المسلمین
یکشنبه 94 آذر 22 :: 10:40 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

برخی از نمازگزاران مسجد امام سجاد تهران از بنده سوالاتی پیرامون اذان و اقامه غیر نمازهای یومیه داشته اند که با توضیح فی المجلس قانع نشدند و به ناچار برخی موارد را از کتب فارسی مراجع تقلید با ذکر آدرس متذکر می شوم:

اذان و اقامه‌ [اذان و اقامه از رساله توضیح المسائل (محشى - امام خمینى)، ج‌1، ص 519]

امام خمینی: مسأله 916 براى مرد و زن مستحب است پیش از نمازهاى یومیه (1) اذان و اقامه بگویند (2)، ولى پیش از نماز عید فطر و قربان (3)، مستحب است سه مرتبه بگویند «الصَّلاة» (4) و در نمازهاى واجب دیگر سه مرتبه «الصَّلاة» را به قصد رجاء بگوید.

(1)    خوئى، سیستانى: پیش از نمازهاى واجب شبانه روزى (یومیه) ..گلپایگانى، صافى، تبریزى، زنجانى: پیش از نمازهاى واجب یومیه

(2)   خوئى، سیستانى: و براى نمازهاى دیگر واجب یا مستحب، مشروع نیست ..

بهجت: امّا احتیاط مستحبّ این است که اقامه ترک نشود مخصوصاً در نماز صبح و مغرب و براى کسى که به جماعت نماز نمى‌خواند .

زنجانى: و براى مرد سفارش بیشترى شده، و در نماز مغرب و صبح تأکید بیشترى دارد و احتیاط استحبابى در آن است که اقامه در نمازها ترک نشود، و براى نمازهاى دیگرِ واجب یا مستحب، مشروع نیست.

مکارم: و بهتر است حتّى الإمکان ترک نشود مخصوصاً اقامه، ولى براى نماز عید فطر و قربان و نمازهاى واجب دیگر اذان و اقامه نیست بلکه سه مرتبه به امید مطلوبیّت پروردگار بگویند (الصَّلاة).

(3)   سیستانى: در صورتى که با جماعت بخوانند .

گلپایگانى، خوئى، زنجانى، تبریزى، صافى: پیش از نمازهاى واجب غیر یومیه مثل نماز آیات (خوئى، زنجانى، تبریزى: در صورتى که با جماعت بخوانند) ..

(4)   خوئى، گلپایگانى، صافى، تبریزى، سیستانى، زنجانى: بقیه مسأله ذکر نشده.

 اراکى: و هم چنین قبل از نمازهاى واجب دیگر مانند نماز آیات هم مستحب است سه مرتبه «الصلاة» بگویند.

بهجت: و هم چنین براى این که به دیگران اعلام شود که وقت نماز داخل شده است استحباب اذان بعید نیست؛ و گفتن اذان و اقامه در غیر این موارد به قصد ورود در شرع حرام است.

اذان و اقامه در نماز قضا

 مسأله نماز قضا را نباید با مسأله مذکور یکی دانست زیرا بسیاری از احکام نماز قضا همانند نماز اداست و آنچه که از استفتاء از دفاتر برخی مراجع مانند آیت الله مکارم شیرازی و سیستانی بر می آید، با نماز قضا در این باره معامله نمازهای  واجب یومیه می شود.

توضیح مطلب:

س 5‌- نماز قضا اذان و اقامه دارد یا نه؟.ج‌- واجب نیست و مستحبّ است و اگر هر مجلسى یک اذان و یک اقامه بگوید مستحسن است.(مجمع المسائل (للگلبایگانی)، ج‌1، ص 223)

سؤال 365: کسى مى‌خواهد نمازهاى خود را که زیاد هم هست قضا کند، آیا اذان و اقامه لازم است؟جواب: واجب نیست بلکه مستحب است و اگر هر مرتبه که شروع به قضا مى‌کند یک اذان و یک اقامه بگوید و بعد براى هر نمازى یک اقامه بگوید به مستحب عمل کرده است.(جامع المسائل (فارسى - فاضل)، ج‌1، ص 106)

2352. آیا نماز قضا اذان و اقامه دارد؟ ج. بله، استحباب دارد.(استفتاءات (بهجت)، ج‌2، ص 229)

اذان و اقامه براى چند نماز قضا‌براى هر یک از فوائت متعدّده، اذان و اقامه مستحب است، لکن محتمل است سقوط از غیر اوّلى به سبب جمع به نحوى که خواهد آمد ان شاء الله، مگر آن که سقوط در مقام، رخصت باشد، نه عزیمت، چنانچه اظهر است؛ و جایز است اکتفا به اذان براى اولى و اقامه براى هر یک، لکن اوّل افضل است، و پایین‌تر، اکتفا به اقامه براى هر یک بدون اذان [است]، یعنى اذان [براى نماز قضا] تأکّدِ ادا را ندارد.(جامع المسائل (بهجت)، ج‌1، ص 328)

استحباب اذان و اقامه در نمازهاى یومیه چه ادا یا قضا و چه در سفر یا غیر سفر و چه در سلامتى یا مرض و چه به جماعت یا فرادى، چه زن یا مرد تأکید شده، و نسبت به مردان، در نماز ادایى و مخصوصاً مغرب و صبح بیشتر تأکید شده است و بالخصوص نسبت به اقامه تأکید بیشترى شده است، ولى اذان و اقامه در نمازهاى واجب غیر یومیه و مستحبى مشروع و جایز نیست.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 142)

(مسأله 744) اگر بخواهد در یک مجلس چند نماز قضا بخواند، براى اولى اذان و اقامه بگوید و براى بقیه اقامه کافى است و سقوط اذان بنابر اظهر رخصت (یعنى اجازه داده‌اند که نخوانى ولى مى‌توانى بخوانى) است.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 187)

(مسأله 566) در چند مورد استحباب اذان کم است:1- اگر انسان اذان دیگرى را بشنود مى‌تواند به آن اکتفا نماید، ولى چنانچه خودش نیز اذان بگوید اشکالى ندارد.2- اگر انسان چند نماز قضا دارد و بخواهد آنها را پشت‌سرهم در یک زمان بخواند، مى‌تواند با یک اذان و براى هر نماز یک اقامه بگوید، و چنانچه براى هر نماز اذان هم بگوید، مانعى ندارد.3- اگر انسان ظهر و عصر یا مغرب و عشا را جمع کند، مى‌تواند به یک اذان اکتفا نماید، اگر چه اذان گفتن براى نماز دوم اشکالى ندارد الّا در دو مورد که جایز نیست:اول- در سرزمین عرفات روز نهم ذى حجه در صورتى که بین نماز ظهر و عصر جمع کند.دوم- در سرزمین مشعر الحرام شب دهم در صورتى که نماز مغرب و عشا را جمع کند.(رساله توضیح المسائل (فیاض)، ص 144)

مسأله 931- انسان اگر نماز عصر را بدون فاصله یا با فاصل? کم بعد از نماز ظهر، یا نماز عشا را بدون فاصله یا با فاصل? کم بعد از نماز مغرب بخواند، اذان نماز دوم ساقط مى‌شود؛ همچنین اگر چندین نماز قضا را پشت سر هم بخواند، اذان از نمازهاى دوم به بعد ساقط است.(رساله توضیح المسائل (شبیرى)، ص 202)

نتیجه: تمامی علماء می فرمایند که اذان و اقامه برای نمازهای مستحبی جایز نیست. اما برای نماز قضای اول مشکلی ندارد. نماز قضای دوم به بعد اختلافی است.

خلاصه: بحثى در مشروعیّت اذان براى نمازهاى یومیّه اعم از ادا و قضا نیست، لیکن در وجوب و استحباب آن اختلاف است. بیشتر فقها قائل به استحباب آن هستند. اذان براى غیر نمازهاى واجب یومیّه، مشروعیّت ندارد. (فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج‌1، ص 328)

 

 

 

 




موضوع مطلب : حکم, فقه, مسجد, اذان, اقامه, نماز قضا, نماز مستحبی, دکتر, حجت الاسلام, کامران, اویسی, مسجد, امام سجاد, تهران
یکشنبه 94 آذر 22 :: 3:57 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی
یک شنبه 22 آذر 1394
شنبه 14 آذر 1394 10:16شماره خبر : 3459827ارسال به دوستنسخه قابل چاپ

کامران اویسی خبر داد:

ساماندهی مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن؛ از اهداف راه‌اندازی پژوهشکده قرآن و علم

%d8%b3%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%87%db%8c-%d9%85%d8%b7%d8%a7%d9%84%d8%b9%d8%a7%d8%aa-%d9%85%db%8c%d8%a7%d9%86%e2%80%8c%d8%b1%d8%b4%d8%aa%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%db%8c-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86%d8%9b-%d8%a7%d8%b2-%d8%a7%d9%87%d8%af%d8%a7%d9%81-%d8%b1%d8%a7%d9%87%e2%80%8c%d8%a7%d9%86%d8%af%d8%a7%d8%b2%db%8c-%d9%be%da%98%d9%88%d9%87%d8%b4%da%a9%d8%af%d9%87-%d9%82%d8%b1%d8%a2%d9%86-%d9%88-%d8%b9%d9%84%d9%85

گروه دانشگاه: به گفته معاون پژوهشکده قرآن و علم، مهم‌ترین هدف این پژوهشکده، انجام و ساماندهی پژوهش‌های میان‌رشته‌ای قرآن کریم است.

کامران اویسی، معاون پژوهشکده قرآن و علم در گفت‌و‌گو با خبرگزاری بین‌المللی قرآن (ایکنا)، اظهار کرد: پژوهشکده قرآن و علم به عنوان یک پژوهشکده محوری توسط موسسه آموزش عالی آل طه در ماه صفر سال جاری و به مناسبت میلاد امام محمد باقر (ع) تاسیس شد. بیشتر فعالیت ما در این پژوهشکده پژوهشی خواهد بود تا تبلیغی، گرچه فعالیت‌های تبلغی را نیز فراموش نخواهیم کرد؛ گروه‌هایی را با حضور بزرگان رشته‌های علوم قرآن و حدیث تشکیل داده‌ایم، رایزنی‌هایی با افراد و موسسات در تهران، قم و حتی در جهان اسلام صورت گرفته است تا بتوانیم در کنار استفاده از تجربیات این افراد و موسسات با آن‌ها تعامل و همکاری داشته باشیم.
وی افزود: گروه‌هایی که در پژوهشکده تشکیل شده است عبارت است از: قرآن و حقوق، قرآن و فلسفه، قرآن و مدیریت، قرآن و روان‌شناسی، قرآن و علوم تربیتی و قرآن و علوم طبیعی؛ گروه‌های دیگری نیز در آینده به این مجموعه اضافه خواهد شد و به مرور اخبار آن اطلاع‌رسانی می‌شود.
اویسی در ادامه اظهار کرد: مهم‌ترین راهبرد ما در پژوهشکده، ساماندهی پروژه‌های مختلف نهادهای دانشگاهی و علمی کشور است، چون دغدغه در زمینه علوم مختلف و نسبت آن با قرآن وجود دارد؛ برای مثال در ژنتیک لازم است مشخص گردد که موضوع جبر و اختیار در تغییر ژنتیکی که انجام می‌گیرد چه جایگاهی دارد؟ تغییراتی که در ژنوم هسته سلول انجام می‌گیرد، در بحث اختیار انسان در آینده چه تاثیری دارد؟ و سایر مسائل روز که باید به آن‌ها پاسخ داد؛ پس یکی از رویکردهای مهم ما در این پژوهشکده مباحث میان رشته‌ای است که کاری دشوار است و ما در ابتدای این راه هستیم، امیدواریم توفیق انجام این کار دشوار را داشته باشیم.
معاون پژوهشکده قرآن و علم با بیان اینکه از جامعه علمی و قرآنی کشور می‌خواهیم تا در زمینه‌های مد نظر، پژوهشکده قرآن و علم را یاری رسانند، گفت: امیدواریم با انجام پژوهش‌های مناسب بتوانیم جهان اسلام را خشنود کنیم و این پژوهشکده بتواند در زمینه پژوهش‌های مختلف قرآنی نقش‌آفرینی نماید.
کامران اویسی در پایان گفت: ریاست پژوهشکده بر عهده سیدرضا مودب استاد تمام رشته قرآن و حدیث دانشگاه قم است و هم اکنون 10 محقق و پژوهشگر در پژوهشکده قرآن و علم مشغول فعالیت‌اند که بر تعداد آن‌ها افزود خواهد شد.

در توضیح فعالیت این موسسه در پایگاه اینترنتی موسسه آموزش عالی آل طه آمده است: انتظار می‌رود پژوهشکده بتواند در زمینه تفسیر و علوم قرآن به تولید علم بپردازد؛ خلا‌ءهای احتمالی پژوهشی و آموزشی قرآن در حوزه‌های نوپدید، پر گردد؛ زیرساخت‌های مطالعات قرآنی به خصوص در مبانی، قواعد و روش ایجاد شود؛ در برابر شبهات مربوطه از ساحت مقدس قرآن کریم دفاع شود؛ مسائل نوآمد از نگاه قرآن تبیین گردد؛ قرآن پژوه در حیطه مورد نظر تربیت یابد و فرهنگ قرآن در سطح جهان گسترش پیدا کند.




موضوع مطلب : قرآن, علم, پژوهشکده, کتر, کامران, اویسی, آل طه
شنبه 94 مرداد 17 :: 10:1 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

4-1) تعریف و ذکر خصوصیات
این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: وجود ارتباط غیرطبیعی مادرزادی یا اکتسابی بین مهبل و یا راست روده پارگی التیام یافته ناحیه میان دو راه در تحت این عنوان بررسی می‌شود و در بسیاری از موارد با جراحی ترمیمی قابل درمانست. (22)
در تعریف دیگری این عیب بدین شکل معرفی شده است: ارتباط انتهای تحتانی روده بزرگ با مهبل، و یا مجاری ادرار و مثانه و مهبل. این حالت در قسمتی از جداره‌های داخلی به وجود می‌آید و موجب اختلال روابط جنسی می‌گردد. (23)
در این عیب بر اثر پارگی که بوجود می‌آید، مجرای بول و غایط یا بول و حیض یکی می‌شود، عده‌ای از حقوقدانان معتقدند که هر چند پارگی مزبور را بتوان بعد از عقد بوسیله عمل جراحی به صورت طبیعی درآورد، حق فسخ ساقط نمی‌گردد زیرا حق مزبور در اثر عقد برای شوهر حاصل شده است و در مورد تردید در بقاء خیار پس از عمل جراحی وجود این حق استحصاب می‌شود.(24)
اما به نظر می‌رسد که هدف قانونگذار از ایجاد حق فسخ با وجود چنین عیبی جلوگیری از ضرر مرد است، بنابراین اگر بتوان بوسیله عمل جراحی 

طبق ماده 1123 ق.م و ماده 1126 ق.م در صورتی که زن در زمان عقد نکاح زمین‌گیر باشد،‌ حق فسخ نکاح برای زوج ایجاد می‌گردد. قانون مدنی بین زمین‌گیری موقت و زمین‌گیری دائم فرقی نگذاشته است. بنابراین با توجه به عدم تفاوت بین زمین‌گیری دائم و موقت در صورتی که زن در هنگام عقد دچار زمین‌گیری موقت نیز باشدحق فسخ برای مرد ایجاد خواهد شد.

یا وسایل درمانی دیگری این عیب را برطرف نمود، حق فسخی که قانونگذار به مرد داده است مبنای حقوقی خود را از دست خواهد داد و این حق ساقط می‌شود. برای مثال اگر زنی دچار عیب افضاء گردد و مخرج بول و حیض وی یکی شود و برای مرد حق فسخ به خاطر وجود این عیب حاصل شود ولی زن با مراجعه به پزشک این عیب را برطرف نماید به نظر می‌رسد شوهر دیگر نمی‌تواند به استناد به وجود این عیب در زمان نکاح عقد را بر هم بزند.
از طرف دیگر با توجه به اصول کلی حقوق خانواده متوجه می‌شویم که هدف قانونگذار همواره در مورد خانواده این است که از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی‌های بی‌مورد تا حد ممکن جلوگیری به عمل آید. بنابراین با در نظر گرفتن این هدف مهم، برداشت چنین تفسیری به نظر با اصول و موازین حقوقی صحیح‌تر و معقول‌تر به نظر می‌رسد. (25)
4-2) مستند فقهی افضاء
صاحب جواهر در تعریف افضاء فرموده‌اند: «الافضاء فهو تصیر المسکین واحداً.» (26)
عموماً فقها در تعریف افضاء آن را یکی شدن مخرج بول و حیض می‌دانند. (27)
این عیب به اجماع فقها جزء عیوب مختص زن محسوب می‌شود که حق خیار فسخ نکاح را به مرد می‌دهد و عمده دلیل آن نیز روایات وارده در این خصوص می‌باشد.(28)
5) زمین‌گیری Paralytic Disability
5-1) تعریف و ذکر خصوصیات
حالتی که بر اثر بیماریهای مختلف عارض می‌گردد و از انسان قدرت نشست و برخاست سلب می‌شود از قبیل اشخاصی که به فلج اندام‌های تحتانی یا قطع نخاع دچار می‌شوند. (29)
در تعریف دیگری گفته شده است: زمین‌گیری عبارت است از مفلوج شدن زن به طوری که قدرت حرکت نداشته باشد. (30)
اعرج یا لنگی که منظور از آن زمین‌گیر بودن زن است و لغت صحیح آن عرجاء است. (زیرا مربوط به زنان است). در صرف لنگ بودن زن از نقطه‌نظر اینکه موجب فسخ عقد می‌گردد یا خیر؟ محل تردید است و اظهر آن است که اگر لنگی مزبور به حد زمین‌گیری یعنی اقعاد زن برسد موجب ایجاد حق فسخ عقد برای مرد می‌گردد.(31)
طبق ماده 1123 ق.م و ماده 1126 ق.م در صورتی که زن در زمان عقد نکاح زمین‌گیر باشد،‌ حق فسخ نکاح برای زوج ایجاد می‌گردد.
قانون مدنی بین زمین‌گیری موقت و زمین‌گیری دائم فرقی نگذاشته است. بنابراین با توجه به عدم تفاوت بین زمین‌گیری دائم و موقت در صورتی که زن در هنگام عقد دچار زمین‌گیری موقت نیز باشدحق فسخ برای مرد ایجاد خواهد شد.
5-2) بررسی فقهی زمین‌گیری
فقها در اینکه زمین‌گیری از عیوب مختص زن محسوب می‌شود و موجب حق فسخ نکاح برای زوج است اتفاق نظر دارند(32). آنچه که بین فقها موضع اختلاف است در مورد لنگی زن است.
عده‌ای از فقها مانند حضرت امام (ره) لنگی را از موجبات فسخ می‌دانند و در این زمینه می‌فرمایند: «لنگی موجب فسخ است هرچند به حد زمین‌گیری نرسد.» (33)
عده‌ای دیگر از فقها(34) لنگی فاحش را از موارد پیدایش فسخ نکاح دانسته‌اند هر چند که این لنگی به حد زمین‌گیری نرسد.
عده‌ای دیگر از فقها همچون ابن البراج در مهذب(35) علامه حلی در قواعد الاحکام(36) محقق حلی در شرایع الاسلام(37) معتقدند که چنانچه لنگی به حد زمین‌گیری مطلق نرسد موجب خیار نیست.
به نظر می‌رسد که در صورتی که ما لنگی فاحش را از عوامل فسخ نکاح محسوب نماییم با اصول و قواعد فقهی و حقوقی سازگارتر می‌باشد چرا که مبنای این عیوب قاعده لاضرر می‌باشد و لنگی نیز از جمله عواملی است که موجب ضرر شوهر است، از طرف دیگر عده‌ای از فقها مثل حضرت امام (ره)(38 )فقهای دیگر(39 )لنگی یا لنگی فاحش را از عوامل فسخ دانسته‌اند.
6) نابینایی از هر دو چشم Blindness
6-1) تعریف
کوری یا فساد چشم به طوری که شخص نتواند ببیند هر چند هر دو چشم وی باز باشد ولی چپ بودن یا شب‌کور بودن و یا ضعف رؤیت یا ریزش آب در اکثر موارد موجب فسخ نکاح نخواهد بود.
تشخیص هر یک از موارد مذکور در بالا با پزشک متخصص می‌باشد.
6-2) بررسی فقهی نابینایی
مشهور فقها این عیب را از موجبات فسخ نکاح دانسته‌اند و حتی عده‌ای از فقها بر آن دعوا اجماع نموده‌اند(40)و قول مخالف شاذ و نادر است.
7) صور مختلف عیوب زن
درخصوص عیوب زن سه حالت متصور است که احکام آن را بیان می‌کنیم:
1 – هرگاه این عیوب در حال عقد موجود باشد و مرد به آن جاهل باشد برای زوج حق فسخ نکاح را ایجاد خواهد نمود. ماده 1124 ق.م در این خصوص متذکر می‌گردد: «عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مذکور در حال عقد وجود داشته است.» باید به این نکته توجه داشت که طبق قاعده کلی ذکر شده در ماده 224 ق.م خیار عیب وقتی به وجود می‌آید که عیب مخفی و در حین عقد موجود باشد و چنانکه از ماده 425 ق.م استنباط می‌شود عیب وقتی مخفی محسوب است که در زمان نکاح عالم به آن نبوده اعم از اینکه این عدم علم ناشی از آن باشد که واقعاً مستور بوده است یا اینکه ظاهر بوده ولی مرد ملتفت نشده است. این است که ماده

عده‌ای از فقها نیز اعتقاد دارند زنی که به خاطر زنا حد بخورد در این حالت زوج حق خیار فسخ دارد. زیرا چنین عیبی موجب تنفر مرد است و از عیوبی نظیر کوری یا زمین‌گیری نیز بدتر است.( 47) به نظر می‌رسد که به چند دلیل بتوان این نظریه را رد نمود: اولاً علت ایجاد خیار فسخ وجود ضرر است که در این مورد ما می‌توانیم با طلاق این ضرر احتمالی را رفع نماییم. ثانیاً این سند اگر چه قوی باشد با سند قوی‌تری معارضه دارد و آن حدیثی از امام صادق (ع) است به این مضمون: رفاعه سأل الصادق (ع): «عن المحدود و المحدوده هل یرد منه النکاح؟ قال لا» بنابراین به نظر می‌رسد که در این مورد حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌شود.

1126 ق.م می‌گوید «هریک از زوجین که قبل از عقد عالم به امراض مذکور در طرف دیگر بوده، بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت.» زیرا به همان وضعیت به نکاح با آن زن راضی شده است.
2 – هرگاه این عیوب پس از عقد و قبل از نزدیکی نیز واقع شود مرد حق فسخ نکاح را نخواهد داشت در این خصوص فقها دو نظر دارند،‌ عده‌ای قائل به خیار، و مشهور فقها با تمسک به اصل لزوم و استصحاب نظر به عدم خیار داده‌اند.(41)
3 – چنانچه این عیوب پس از عقد و انجام نزدیکی نیز ایجاد گردد، از نظر قانون مدنی حق فسخ ایجاد نمی‌شود. فقها نیز به اتفاق آراء معتقدند که موجب خیار نخواهد بود، زیرا که اولاً وطی به منزله تصرف بوده که مانع از رد به جهت عیب است، ثانیاً عقد به صورت لزوم انجام گرفته و مقتضای استصحاب بقاء آن است، ثالثاً روایت عبدالرحمن از امام جعفر صادق (ع) بر این امر تنصیص دارد.(42)
8)‌ بررسی چند مسئله
8-1) در صورتی که عیوب مرد یا زن به وسیله عمل جراحی یا به وسایل دیگر از بین برود، آیا حق فسخ ایجاد شده ساقط می‌گردد یا خیر؟
حق فسخ برای جلوگیری از ضرر مرد است، پس اگر به وسیله عمل جراحی یا به وسایل درمانی دیگر این عیوب از بین برود، حق فسخ نیز مبنای حقوقی خود را از دست می‌دهد و ساقط می‌شود. برای مثال اگر زنی هنگام نکاح نابینا یا زمین‌گیر باشد و پیش از آنکه مرد نکاح را فسخ کند بهبود یابد، شوهر نمی‌تواند به استناد وجود این عیب در زمان نکاح عقد را بر هم زند.
همچنین، اگر در اثر پیشرفت علم پزشکی این عیوب به صورت بیماری‌های درمان‌پذیر درآید، دیگر عیب به حساب نمی‌آید. و مرد به استناد آنها حق فسخ ندارد. با اینکه اسقاط حق فسخ در چنین موردی با ظاهر عبارات قانون مخالف است، ولی به طور مسلم با روح قانون (مقصود قانونگذار) سازگارتر به نظر می‌رسد. زیرا مبنای حق در این گونه موارد جلوگیری از ضرر شوهر است، جز اینکه قانونگذار نخواسته است که معیار تشخیص عیب را چنانکه در معاملات است، داوری عرف قرار دهد. پس پاره‌ای از عیوب را که به نظر او مهمتر از سایرین و درمان‌ناپذیری نموده انتخاب کرده است و حق فسخ را محدود به همان موارد ساخته است. حال اگر پیشرفت علم این عیوب را به صورت بیماری‌های ساده‌ای درآورد چگونه می‌توان ادعا کرد که فسخ نکاح با مقصود قانونگذار و اصول حقوقی موافق است؟
برای مثال اگر پیسی زن به آسانی و در اندک مدت درمان پذیرد و ضرری بیش از حصبه یا سرماخوردگی برای مرد نداشته باشد، آیا باز هم دادن حق فسخ به مرد معقول است؟
به نظر می‌رسد که در چنین مواردی طرف مقابل حق فسخ نکاح را ندارد زیرا آنچه که باعث ضرر بوده از بین رفته و دیگر حق فسخ معنی و مفهومی ندارد.
مفاد قانون حمایت خانواده و لایحه دادگاه مدنی خاص این تفسیر را تقویت کند. زیرا از احکام آن چنین برمی‌آید که تمایل قانونگذار بر این است که از خانواده و استحکام آن حمایت شود و از جدایی‌های بی‌مورد تا حد ممکن جلوگیری به عمل آید. (43)
دکتر حسن امامی در این خصوص رویه واحدی را اتخاذ نفرموده‌اند و بین عیوب فرق گذاشته‌اند. ایشان در مورد بهبود قرن بعد از عمل جراحی معتقد به حق فسخ هستند: «به نظر می‌رسد که هرگاه عمل جراحی در رفع قرن طوری باشد که موجب تقویت استمتاع شوهر نگردد،‌ حق فسخ او ساقط می‌شود زیرا فسخ برای جبران زیان است و زیانی موجود نیست تا موجب فسخ باشد.» اما ایشان در مورد رفع عیب افضاء معتقد به بقاء حق فسخ می‌باشند و دلیل خود را استصحاب قرار داده‌اند: «پارگی مزبور (ناشی از افضاء) را اگر چه بعد از عقد بتوان به وسیله عمل جراحی به صورت طبیعی درآورد حق فسخ ساقط نمی‌گردد زیرا حق مزبور در اثر عقد برای شوهر حاصل شده است و در مورد تردید بقاء آن پس از عمل جراحی آن حق استصحاب می‌شود.» (44 )
اشکالی که به گفته‌های ایشان می‌توان وارد کرد این است که در سایر عیوب نیز می‌توان به بقاء حق و استصحاب آن استناد کرد، بنابراین تفاوت گذاشتن بین این عیوب سخن صحیحی نمی‌تواند باشد.
8-2) اگر زوج زوجه خود را قبل از دخول طلاق داد سپس علم پیدا کرد که وی دارای عیبی بوده است آیا می‌تواند از خیار فسخ استفاده کند؟
قبل از پرداختن به مسئله این موضوع قابل توجه است که یکی از ثمرات مهم این بحث این است که اگر نکاح به وسیله طلاق از بین برود (قبل از دخول) زوج می‌بایست نصف مهر را به زوجه خود بپردازد. اما اگر به واسطه وجود عیب نکاح را قبل از دخول فسخ نماید مهری به زوجه تعلق نخواهد گرفت.
اما در جواب مسئله باید گفت حق فسخ به زوج تعلق نمی‌گیرد و آنچه به واسطه طلاق به وی تعلق گرفته از او ساقط نمی‌شود چرا که به واسطه طلاق زوجیت از بین رفته است و وقتی نکاحی بین زوج و زوجه وجود ندارد فسخ نکاح هم معنایی پیدا نمی‌کند حتی در طلاق رجعی هم که علقه زوجیت هنوز باقی می‌باشد و زن و شوهر از همدیگر ارث می‌برند حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌گردد و نمی‌تواند رجوع نماید و سپس از حق فسخ به خاطر وجود عیب استفاده نماید زیرا او آگاه به وجود عیب شده است و با علم به وجود عیب رجوع می‌کند و همین آگاهی او به عیب موجب سقوط حق فسخ وی می‌گردد. البته اگر وی در طلاق رجعی رجوع نماید و بعد از رجوع آگاه به وجود عیب گردد حق فسخ برای او ثابت است.
8-3) آیا زنا دادن زوجه قبل از نزدیکی زوج با او،‌ حق فسخ برای زوج ایجاد می‌کند؟
در جواب این سؤال فقها به سه شکل جواب داده‌اند: بعضی از فقها از جمله شیخ صدوق با مستند قرار دادن بعضی از روایات معتقدندکه در این گونه موارد حق فسخ برای زوج ایجاد می‌شود، از جمله این روایات حدیثی از امام علی (ع) ذکر کرده‌اند که آن حضرت فرموده‌اند «فی المراه اذا زنت قبل ان یدخل بها یفرق بینهما و لا صداق لها، لان الحدث کان من قبلها.» (45)
عده‌ای دیگر از فقها مثل ابن جنید مطلق زنا چه از سوی مرد و چه از سوی زن را از موارد فسخ نکاح توسط طرف مقابل تشخیص داده‌اند. (46)
عده‌ای از فقها نیز اعتقاد دارند زنی که به خاطر زنا حد بخورد در این حالت زوج حق خیار فسخ دارد. زیرا چنین عیبی موجب تنفر مرد است و از عیوبی نظیر 

عیوب مذکوره که موجبات فسخ نکاح را فراهم می‌سازد، اختصاص به عقد دائم نداشته بلکه در عقد منقطع نیز جاری است.( 49) این قاعده از اطلاق مواد 1122 و 1123 ق.م به خوبی نمایان است. بنابراین هرعیبی که در عقد دائم موجب فسخ باشد در عقد منقطع نیز موجب فسخ است.

کوری یا زمین‌گیری نیز بدتر است.( 47)
به نظر می‌رسد که به چند دلیل بتوان این نظریه را رد نمود: اولاً علت ایجاد خیار فسخ وجود ضرر است که در این مورد ما می‌توانیم با طلاق این ضرر احتمالی را رفع نماییم. ثانیاً این سند اگر چه قوی باشد با سند قوی‌تری معارضه دارد و آن حدیثی از امام صادق (ع) است به این مضمون: رفاعه سأل الصادق (ع): «عن المحدود و المحدوده هل یرد منه النکاح؟ قال لا» بنابراین به نظر می‌رسد که در این مورد حق فسخ برای زوج ایجاد نمی‌شود.( 48)
باید توجه داشت که از نظر قانون مدنی زنا از جمله موارد فسخ نکاح محسوب نشده است.
8-4) آیا عیوب ویژه مرد یا زن مختص به عقد دائم می‌باشد؟
عیوب مذکوره که موجبات فسخ نکاح را فراهم می‌سازد، اختصاص به عقد دائم نداشته بلکه در عقد منقطع نیز جاری است.( 49)
این قاعده از اطلاق مواد 1122 و 1123 ق.م به خوبی نمایان است. بنابراین هرعیبی که در عقد دائم موجب فسخ باشد در عقد منقطع نیز موجب فسخ است.
5 – آیا عقیم بودن زن یا مرد از عیوب موجب فسخ نکاح محسوب می‌شود؟
عقیم بودن اعم از آنکه از جانب زوج باشد یا زوجه موجب فسخ نکاح نخواهد بود. بلکه در این مورد قانون به طرفین حق طلاق را داده است. در بند 13 ماده 8 قانون حمایت خانواده مصوب 1353 در بیان مواردی که زن یا شوهر می‌توانند از دادگاه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش را نمایند آمده است: «در صورت عقیم بودن یکی از زوجین به تقاضای دیگر، همچنین در صورتی که زوجین از جهت عوارض و خصوصیات جسمی نتوانند از یکدیگر صاحب اولاد شوند.»
از طرف دیگر در حال حاضر زوجه می‌تواند با استناد به ماده 1130 ق.م عقیم بودن زوج را از موارد عسر و حرج معرفی کند و از دادگاه تقاضای طلاق نماید.
همچنین پاره‌ای از عوارض و خصوصیت‌های جسمی که مانع از فرزند‌دار شدن است در شمار عیوب نیز آمده است: مانند خضاء و عنن و مقطوع بودن آلت تناسلی. حال،‌ این پرسش مطرح می‌شود که در این گونه امور آیا زن زیان دیده حق دارد از هر دو راه فسخ و طلاق برای انحلال نکاح استفاده کند؟
پاسخ این است که بین احکام مربوط به فسخ نکاح و امکان درخواست طلاق تعارضی وجود ندارد زیرا با این که فسخ نکاح و طلاق دو نهاد حقوقی جداگانه با آثار و تشریفات متفاوت است مانعی ندارد که قانونگذار شرط خاصی را مبنای ایجاد دو حق گوناگون سازد. بدین ترتیب زنی که به موقع از حق فسخ خود استفاده نکرده است (ماده 1131 ق.م) و اکنون که از عقیم بودن شوهر رنج می‌برد می‌تواند از حق درخواست طلاق استفاده کند.
9) مطالعه تطبیقی عیوب زن
شافعیه و مالکیه و حنابله در مورد عیب برص و جذام گفته‌اند: این دو مرض از عیوب مشترک بین زن و مرد است و اگر هر یک از زوجین در دیگری برص و یا جذام یافت حق فسخ نکاح را دارد و حکم این دو نزد شافعیه و حنابله حکم جنون است.
مالکیه گفته‌اند: هرگاه زوجه در زوج جذام یافت، چه قبل یا بعد از عقد حادث شده باشد، حق فسخ دارد اما برص اگر قبل از عقد بود برای هر یک حق خیار فسخ وجود دارد. ولی اگر بعد از عقد حادث شده باشد حق خیار با زوجه است نه با زوج و اثری برای برصی که بعد از عقد حادث شده باشد نیست و حاکم برای برص و جذام، یک سال قمری برای احتمال شفا مهلت می‌دهد.
رَتَق و قَرَن و عَفَل جزء عیوبی هستند که نزد مالکیه و حنابله برای زوج موجب حق فسخ عقد خواهد بود.
شافعیه در این مورد گفته‌اند: رتق و قرن موجب فسخ است و افضاء. عفل اثری ندارند.(50)
درکشورهای سوریه، عراق، مراکش و تونس، بیماریهای برص و جذام از عیوب مشترک مرد و زن محسوب می‌شوند. و شرط آنکه زوجین بتوانند از حق فسخ استفاده نمایند عبارتند از: اولاً این امراض تا یکسال قابل علاج نباشند، ثانیاً زندگی زوجین را به مخاطره اندازد در این صورت زوجین حق دارند به دادگاه مراجعه نمایند و نکاح را با حکم دادگاه فسخ نمایند. (51)
قرن و افضاء و زمین‌گیری از عیوب ویژه زن محسوب می‌شود و زن حق دارد به دادگاه مراجعه نماید و با حکم دادگاه نکاح را منحل نماید،‌ بعد از درخواست زوجه دادگاه بیماری را بررسی می‌کند. هرگاه مرضی از امراض غیر قابل علاج باشد، دادگاه حداکثر ظرف مدت یکسال به مریض مهلت می‌دهد تا خود را معالجه کند که در این مدت زن از مقاربت با شوهرش معاف و گاهی ممنوع نیز می‌شود. پس از پایان مهلت مقرر که از سوی دادگاه به زوجه داده شده است،‌ اگر مریض خود را معالجه نکرد یا علاج مؤثر واقع نشد، دادگاه حکم بر جدایی زوجین را صادر خواهد کرد. (52)




موضوع مطلب : نکاح, ازدواج, طلاق, فسخ, موقت, دائم, صیغه, متعه, کامران, اویسی, دکتر, حجت الاسلام, فقه, حقوق, مراجع تقلید
شنبه 94 مرداد 17 :: 10:0 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

مطابق ماده 1123 ق.م: عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود:

1 – قَرَن 2 – جذام 3 – برص 4 – افضاء 5 – زمین‌گیری 6 – نابینایی از هر دو چشم.
1) قَرَن
1-1) تعریف قرن
قرن: این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: شاخی بودن و یا وجود نسوج سخت فیبری غضروفی در مجرای مهبل که مانع از انجام اعمال زناشویی است، در این مورد با جراحی ترمیمی احتمال بهبود می‌رود. امروزه اختلالات خلفی مهبل را که مانع از دخول باشد تحت این عنوان بررسی می‌نمایند. (1)
مؤلف کتاب جواهر الکلام در تعریف قرن می‌گوید: «انه لحم ینبت فی فم الرحم یمنع من الوط و هو المسی بالفعل».(2)
عده‌ای دیگر از فقها در تعریف این عیب گفته‌اند: «قرن عبارت است از استخوان یا گوشت زائدی که در آلت تناسلی زن که مانع نزدیکی شوهر با او می‌گردد هرگاه این قسم گوشت باشد آن را عفل نیز نامند. (3)
مؤلف کتاب شرح لمعه در این مورد می‌گوید: «قرن عبارت است از استخوانی در رحم زن که مانع از دخول می‌گردد چنانچه یکی از تفاسیری که برای قرن شده همین معناست یعنی آن را شبیه استخوانی شبیه دندان دانسته‌اند که در فرج زن آمده باشد و از دخول مرد با وی مانع گردد بنابراین اگر این مانع به جای استخوان گوشت باشد اصطلاحاً آن را عفل خوانند. البته گاهی بر عفل نیز لفظ قرن را اطلاق می‌نمایند. کلمه عفل به فتح عین و فاء و آن عبارتست از خروج چیزی از قُنِل و فروج زنان شبیه باد نمودن بیضه‌های مردان.» (4)
نوعی دیگر از قرن «رَتَق» به فتح راء و تاء است که در فرج زن گوشت به نحوی روئیده باشدکه محل و منفذی برای دخول آلت تناسلی مرد در آن وجود نداشته باشد.
در قانون مدنی تعریف خاصی برای این عیب نشده است و حتی شرط نگردیده که مانع از مقاربت نیز باشد. باید توجه داشت که قرن همانطوری که در تعاریف دیدیم ممکن است اقسام مختلفی داشته باشد، در هر حال همه آنها عیب محسوب می‌شوند، از طرف دیگر برای استفاده از حق فسخ با عنایت به مفاد قانونی مدنی لازم نیست که این عیب به حدی باشد که مانع از مقاربت گردد بلکه ظاهر شدن این عیب از آنجا که موجب تنفر است،‌ عیب محسوب می‌گردد و موجب خیار می‌باشد.
مرحوم دکتر حسن امامی در مورد این عیب می‌گویند: «قرن، استخوان زائدی است که در جلوی آلت تناسلی بعضی از زنان است،‌ که مانع نزدیکی شوهر با او می‌گردد و در صورتی که آن زیادی از گوشت باشد آن را عفل گویند. به نظر می‌رسد که قرن در ماده اعم از عفل است زیرا اصطلاحاً هر یک از دو کلمه چنانچه به تنهایی استعمال شود شامل معنی دیگری می‌گردد. این ساختمان غیرطبیعی آلت تناسلی زن اگر چه بوسیله عمل جراحی پس از عقد به صورتی درآید که مانع از نزدیکی نباشد، حق فسخ شوهر زائل نمی‌گردد، زیرا حق مزبور بوسیله نکاح زنی که دارای وضعیت غیرطبیعی بوده به وجود آمده و در مورد تردید بقاء حق مزبور استصحاب می‌شود. به نظر می‌رسد که هرگاه عمل جراحی در رفع قرن طوری باشد که موجب تفویت 
مطابق ماده 1123 ق.م: عیوب ذیل در زن موجب حق فسخ برای مرد خواهد بود: 1 – قَرَن 2 – جذام 3 – برص 4 – افضاء 5 – زمین‌گیری 6 – نابینایی از هر دو چشم.
استمتاع شوهر نگردد، حق فسخ او ساقط می‌شود زیرا فسخ برای جبران زیان است و زیان موجود نیست تا موجب فسخ باشد.» (5)
قرن در صورتی برای زوج حق فسخ نکاح را به وجود می‌آورد که این عیب در هنگام عقد وجود داشته باشد. ماده 1124 ق.م در این خصوص می‌گوید: «عیوب زن در صورتی موجب حق فسخ برای مرد است که عیب مزبور در حال عقد وجود داشته است.»
هرگاه زوج قبل از انعقاد نکاح به وجود این عیب در زوجه آگاه بوده است ولی با وجود آگاهی اقدام به عقد نکاح نموده است بعد از عقد حق فسخ نخواهد داشت. (م 1126 ق.م)
1-2) مستند فقهی قرن
مستند فقهی در مورد پیدایش خیار فسخ با وجود قرن اخبار وارده از ائمه (ع) می‌باشد در این خصوص ابی الصباح کنانی خبری از امام صادق (ع) نقل می‌کنند با این مضمون:
«از حضرت صادق (ع) پرسیدم: مردی با زنی ازدواج نموده آنگاه آن را قرناء یافته است. حضرت فرمودند: … می‌تواند شوهرش او را به خانواده‌اش برگرداند.»(6)
به نظر صاحب جواهر اگر قرن مانع از وطی باشد حق فسخ وجود دارد و می‌گوید دلیل ما اجماع و نصوص وارده در این مورد است و اگر مانع از وطی نباشد حق فسخ به وجود نمی‌آید و دلیل ما اصاله الزوم و احتیاط و انتقاع ضرر و امکان استمتاع می‌باشد. (7)
شیخ طوسی در کتاب مبسوط می‌فرمایند: «نوع دیگری از قرن، رتق (رتقاء) است و آن مسدود بودن فرج زن است،‌اگر رتقاء به صورتی بود که مانع از دخول نمی‌شد پس برای زوج خیار وجود ندارد و اگر مانع از دخول گردد برای وی خیار ثابت می‌شود اما اگر چه با استفاده از عمل جراحی این عیب را برطرف کرد حق فسخ ساقط می‌گردد برای اینکه حق فسخ به علت وجود این عیب بوده است و حال آنکه دیگر این عیب وجود ندارد، بنابراین خیار هم ساقط می‌گردد.»(8 )
حضرت امام (ره) در این خصوص می‌فرمایند: «قرن هر چند که موجب عدم دخول نباشد اما به خاطر وجود تنفر از موجبات فسخ محسوب می‌شود.» (9)
2) جذام Black Leporsy
2-1) تعریف و خصوصیات جذام
این عیب در اصطلاح علم پزشکی چنین تعریف شده است: «بیماری عفونی است با تظاهرات جلدی بد شکل، مخصوصاً در صورت است و خوره نیز نامیده می‌شود.» (10)
صاحب جواهر در این خصوص می‌گویند: «الجذام فهو المرض السوداوی الذی یظهر معه یبس الاعضاء و تناثر اللحم.» (11)
جذام مرضی است مسری و بدین لحاظ مبتلایان به این مرض را جدا از جامعه می‌نمایند و در بیمارستانهای مخصوص به خود آنها نگهداری می‌شوند جذام نوعی بیماری است که بر اثر آن اعضاء خشک و گوشت بدن بیمار در اثر آن می‌ریزد.
این عیب طبق بند 2 ماده 1123 ق.م از عیوب مختص زن محسوب می‌گردد و در صورتی که این عیب در زمان عقد وجود داشته باشد و مرد به آن آگاه نباشد برای وی حق فسخ نکاح ایجاد می‌شود. (1126 ق.م)
عده‌ای از حقوقدانان از جمله دکتر حائری شاهباغ در کتاب شرح قانون مدنی معتقدند که جذام و برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردند و در این خصوص می‌گویند: «جذام و برص از عیوب مرد که موجب فسخ برای زوجه باشد برحسب نظر مشهور فقها نخواهد بود اما به عقیده مصنف این عیوب نیز مشترک است.» (12)
2-2) بررسی فقهی جذام
فقها در این خصوص اتفاق نظر دارند که این بیماری در صورتی که در زمان عقد وجود باشد و مرد جاهل باشد به وی حق فسخ نکاح را خواهد داد و مستند آنها روایات واصله در این خصوص می‌باشد.
اما عده‌ای از فقها معتقدند که جذام از عیوب مشترک بین زوجین محسوب می‌گردد از جمله این فقها شیخ یوسف الفقیه(13) مؤلف کتاب احوال شخصیه فی خقه اهل البیت معتقد است که عیوب مشترک میان زوجین عبارتند از: جنون، جذام، برص و کوری و مستند خود را حدیثی از امام صادق (ع) قرار داده است: «انما یرد النکاح من البرص و الجذام و الجنون و الحکم مطلق فی رد النکاح من ای من الزوجین مضافاً الی الضرر الذی یصب المراه به مثل هذه العیوب.»
شیخ طوسی در مورد جذام معتقد است: «جذام بر دو قسم است پس اگر زوج و زوجه اتفاق حاصل کردند که این مورد جذام است اختلافی نیست و برای طرف حق 
عده‌ای از حقوقدانان از جمله دکتر حائری شاهباغ در کتاب شرح قانون مدنی معتقدند که جذام و برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردند و در این خصوص می‌گویند: «جذام و برص از عیوب مرد که موجب فسخ برای زوجه باشد برحسب نظر مشهور فقها نخواهد بود اما به عقیده مصنف این عیوب نیز مشترک است.»
فسخ ایجاد می‌شود پس اگر مشخص نبود دو شاهد اهل فن که متخصص به این امر نیز باشند یافت نشد، در این صورت چنانچه زوج در معرض اتهام بود، قول وی مقدم است در مورد زوجه.(14)
عده‌ای دیگر از فقها این عیب را از عیوب مختص زن می‌دانند. (15)
3) بَرَص Leprosy
3-1) تعریف و ذکر خصوصیات برص
برص به فتح راء و باء یا پیسی، سفیدی که در پوست بدن انسان پیدا می‌شود و دارای خارش دردناکی است یا طبق تعریف دیگر، نوعی بیماری است که موجب غلبه سفیدی بر سیاهی در قسمتی از بدن می‌گردد. (16)
صاحب جواهر در تعریف برص فرموده‌اند: «البرص فهو لغه و عرفاً، البیاض الذی یظهر صفحه البدن لغلبه البلغم.»(17)
همچنین برعکس این تعریف یعنی غلبه سفیدی بر سیاهی را نیز برص دانسته‌اند برخی از فقها هر دو نوع را برص دانسته‌اند. (18)
قانون مدنی تعریفی از برص ارائه نکرده است اما طبق بند 3 ماده 1123 ق.م باید گفت که برص از عیوب مختص زن محسوب می‌گردد و هرگاه در هنگام عقد وجود داشت زوج می‌تواند در صورت جاهل بودن با استفاده از ماده 1123 و 1126 ق.م از حق فسخ استفاده نماید.
دکتر حائری در این مورد می‌فرماید «هر چند در قانون مدنی برای زن در صورت وجود جذام و برص در مرد حق فسخ مقرر نشده است،‌ ولی دسته‌ای از فقها آن را از عیوب مشترک فتوا داده و بالنتیجه برای زوجه نیز حق فسخ قایل شده‌اند در هر حال با خوف سرایت این مرض زوجه می‌تواند از زوج مسکن جداگانه‌ای بخواهد و با او همبستر و هم غذا نشده و زندگانی خود را به کلی از زوج مجزا سازد و در صورت امتناع زوج از تقاضای مشروع زوجه، مشارالیه حق دارد بوسیله حاکم زوج را الزام به آن نماید، با این حال تبعیض نشده است،‌ نکته قابل ملاحظه آنکه دفاع زن از امراض مسریه برحسب ساختمان او بیشتر از مرد است،‌ مع الوصف هرگاه متخصصین معاشرت زن را با مردی که دارای چنین بیماری است خطرناک تشخیص دهند، حقوق فوق الذکر را خواهد داشت و می‌تواند زوج را به صورت احتمال خطر به کیفیتی که اشاره شد از ورود به منزل خود ممنوع سازد با این حال تضییقی نسبت به زوجه نشده است.» (19)
3-2) بررسی فقهی برص
شیخ طوسی (ره) در تعریف برص می‌فرمایند: «برص سفیدهایی در بدن است و آن بر دو قسم است یک نوع آن آشکار است که هر کس با دیدن آن متوجه می‌شود، پس برای طرف دیگر حق فسخ پیدا می‌گردد و نوع دیگر آن برص پنهان است پس در این صورت اگر اختلاف حاصل شد و دو نفر عادل از میان مسلمانان که اهل فن باشد وجود نداشت قول کسی که منکر است با قسم قبول می‌شود.» (20)
همانطوری که در بالا دیدیم به نظر ایشان برص از عیوب مشترک محسوب می‌گردد، استدلالی که این عده از فقها برای بیان نظر خود می‌آورند معمولاً به این نحو است که اولاً از عمومات می‌توان این مشمولیت را بدست آورد و ثانیاً‌ این گونه از امراض مسری هستند و می‌بایست به شکلی زن بتواند از آن رهایی پیدا کند، بنابراین راهی جز حق خیار فسخ باقی نمی‌ماند.
عده‌ای از حقوقدانان نیز از این نظر حمایت نموده‌اند، به نظر ایشان این قول با موازین و روح فقه اسلامی منطبق است، زیرا علاوه بر عموم و حاکمیت قاعده لاضرر چنانچه این گونه امراض در زنان موجب خیار برای مردان باشد، بنا بر اولویت باید عکس آن نیز وجود داشته باشد، زیرا فرضاً اگر مرد حق خیار فسخ هم نداشته باشد، حق طلاق برای او موجود است، ولی اگر زن چنین حقی را دارا نباشد به هیچ وجه راهی برای استخلاص ندارد(21)
4) افضاء Anal Passayes





موضوع مطلب : فسخ, عقد, طلاق, نکاح, ازدواج, موقت, دائم, صیغه, متعه, کامران, اویسی, دکتر, حجت الاسلام, فقه, حقوق, مراجع تقلید
شنبه 94 مرداد 17 :: 9:58 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

سلام طبق قانون 1119 مدنی بله همان ها در موقت هم باعث فسخ است. نیز در ماده‌ی 1075 قانون مدنی? ازدواج موقت در قوانین ایران به رسمیت شناخته‌ شده‌است. شرایط و ارکان اساسی نکاح منقطع (ازدواج موقت) عبارت‌اند از شرایط صحت نکاح دائم به اضافه‌ی تعیین مدت مشخص و تعیین مهر معین برای زن. موانع ازدواج موقت نیز همان موانع نکاح دائم هستند.  در واقع به طور خلاصه ازدواج موقت به فوت یکی از طرفین، فسخ نکاح? بذل مدت از طرف شوهر و انقضای مدت معین‌شده منحل می‌شود. فسخ نکاح می‌تواند بر مبنای وجود عیوبی مشخص در زن یا مرد? یا عدم وجود صفتی که ضمن عقد شرط شده یا عقد بر آن واقع شده انجام گیرد. عیوبی نظیر جنون? خصاء? عنن و عدم توانایی بر انجام عمل جنسی در مرد موجب حق فسخ برای زن خواهد بود. عیوب موجود در زن که حق فسخ برای مرد ایجاد می‌کنند (چنان‌چه عیوب مزبور در حال عقد موجود بوده‌ و پس از عقد ظاهر نشده‌باشند) نیز عبارت‌اند از قرن? برص? جذام? افضاء? زمین‌گیری? نابینایی از هردو چشم. چنان‌چه هریک از طرفین پیش از عقد به وجود عیب مزبور در طرف دیگر عالم باشد? حق فسخ نخواهد داشت. 

این عیوب طبق رساله آیت الله مکارم شیرازی عبارتند از:

مسأله 2038ـ هرگاه مرد بعد از عقد بفهمد که زن او یکى از هفت عیب زیر را دارد مى تواند عقد را فسخ کند:  دیوانگى  بیمارى خوره  بیمارى برص (پیسى)
 کور بودن  شل بودن بطورى که آشکار باشد.  افضا شدن (یعنى راه بول و حیض او، یا راه حیض و غائط او، یکى شده باشد و بطور کلّى پارگى طورى باشد که قابل استفاده براى آمیزش جنسى نباشد).  گوشت یا استخوان یا غدّه اى در او باشد که مانع نزدیکى شود.

مسأله 2039ـ زن نیز مى تواند در چند صورت عقد را به هم زند:  دیوانه بودن شوهر 2ـ نداشتن آلت مردى  ناتوانى از نزدیکى جنسى  بیضه هاى او را کشیده باشند (تفصیل این مسأله و مسأله سابق در کتابهاى مفصّل فقهى آمده است).

 2040ـ هرگاه مرد یا زن به واسطه یکى از عیوبى که در دو مسأله قبل گفته شد عقد را به هم زنند احتیاجى به طلاق نیست، همان فسخ کافى است.

مسأله 2041ـ هرگاه به خاطر ناتوانى مرد از نزدیکى، زن عقد را به هم زند، شوهر باید نصف مهر او را بپردازد، ولى اگر به خاطر یکى دیگر از عیبهایى که گفته شد مرد یا زن عقد را به هم بزند اگر باهم نزدیکى نکرده باشند چیزى بر مرد نیست و اگر کرده باشند بنابر احتیاط واجب باید تمام مهر را بپردازد. 

حتی از آیت الله مکارم استفتا نیز شده است: به آدرس http://makarem.ir/main.aspx?typeinfo=21&lid=0&catid=977&mid=15222

شمول عیوب فسخ نکاح به ازدواج موقت

 

پرسش :آیا عیوبى که موجب فسخ عقد ازدواج دائم است، شامل عقد موقّت نیز مى شود؟

 

 

 

پاسخ :ظاهراً شاملموقّت هم مى شود.پاسخ های جالبی نیز از آیت الله صافی گاپایگانی در مورد سوالاتی که می توان به عیوب نکاح مرتبط دانست شده است که در ادامه می آید:

سؤال یا حکم به جواز فسخ نکاح در صورت وجود عیبهاى مجوز فسخ، در نکاح موقت هم جارى است؟

پاسخ:در عیوبى که مجوز فسخ نکاح است فرقى بین ازدواج دائم و موقت نیست.

سؤال  اگر قبل از ازدواج از طرف زوجه اظهاراتى شود که موجب تدلیس و فریب گردد و عقد بر حَسَبِ اظهارات زوجه با فریب و تدلیس اجرا گردد آیا مهر المُسمّى بر ذمه زوج خواهد بود یا مهر المثل؟ و در صورتى که عقد ازدواج با شروطى که قبلاً ذکر شده اجراء شود و بعداً براى زوج معلوم شود که شروط ذکر شده واقعیت ندارد آیا این عقد موجب این خواهد بود که مهر المُسمّى بر ذمّه زوج باشد؟ یا مهر المثل بر او تعلّق خواهد گرفت؟

پاسخ:بطور کلى در عیوب موجبه جواز فسخ اظهار خلاف آن یا سکوت از اظهار آن در صورت مخفى بودن عیب، تدلیس است هر چند با وجود نفسِ عیبِ موجبِ خیار و جهل زوج به آن وضعاً این تدلیس حکم زائدى ندارد امّا تدلیس در صفات کمال در صورتى محقق مى شود که بنابر اخبار و توصیف خلاف واقع زوجه یا ولّى او در متن عقد وجود صفتى ذکر شود یا عقد مبنیاً بر همان اخبار و توصیف و بناء بر اتّصاف زوجه به آن واقع شود، بطوریکه عرفاً مثل مذکور در عقد باشد که در این صورت زوج خیار فسخ دارد و به هر حال در هر دو صورت مهر المسمى ـ اگر زوجه خودش مدلّسه نبوده و زوج پس از دخول ملتفت شده و عقد را فسخ کرده باشد ـ بذمه زوج است و بعد از اداء آن به زوجه مى تواند رجوع به مدلّس کرده و از او مطالبه نماید و اگر فسخ قبل از دخول واقع شود چیزى بر ذمّه زوج نیست. و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال اینجانب حدود یکسال پیش با بیوه زنى ازدواج کردم که کلاه سرم گذاشته وقتى به خانه آوردم فهمیدم که ایشان قرن مى باشدیعنى آلاتش را گوشت گرفته وقتى به خانواده اش اظهار کردم گفتند شما صبر کن تا براى درمانش پول تهیه کنیم ولى حالا زیر قولشان زده اند حکم شرعى را بفرمائید.

پاسخ:در فرض سؤال، که زوجه قرن داشته زوج بعد از عقد مطلع شده حق فسخ عقد را داشته و مى توانسته عقد را فسخ کند و این خیار فسخ فورى است حال که فسخ نکرده اگر عدم فسخ بجهت جهل به اینکه اختیار فسخ دارد بوده و یا خیال مى کرده تأخیر فسخ موجب سقوط خیار فسخ نیست باز هم اختیار فسخ باقى است و بعد از علم به مسئله مى تواند فوراً فسخ کند و اگر بعد از علم به مسئله فسخ نکند خیار فسخ او ساقط مى شود ولو اینکه عدم فسخ بجهت معالجه بوده است.

سؤال: قبل از عقد، پدر دختر سلامتى چشم شوهر را شرط مى کند و پدر شوهر قول سلامتى چشم فرزند خود را مى دهد و عقد بر همین اساس به اعتماد بر حرف پدر شوهر جارى مى گردد. پس از 6 ماه و قبل از دخول کشف مى شود بطلان ادعاى پدر شوهر و اینکه فرزندش کور و نابینا بوده است و پدر شوهر تدلیس نموده است آیا دختر حق فسخ عقد را دارد یا خیر؟ و در صورت وجود چنین حقى از براى دختر آیا مستحق مهریه مى شود یا خیر؟

پاسخ:در فرض سؤال که عقد مبنیّاً بر سلامت چشم واقع شده و بعد کشف خلاف شده دختر مى تواند عقد را فسخ کند و با عدم تحقق دخول استحقاق مهریه ندارد. و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال: بعد از ازدواج با دخترى معلوم مى شود که اعور است آیا زوج حق فسخ دارد یا نه؟

پاسخ:مجرد اعور بودن زوجه موجب خیار فسخ براى زوج نیست مگر آن که در عقد شرط عدم اعور بودن شده باشد. واللّه العالم

سؤال: اینجانب با دخترى ازدواج نموده ام بعد از عقد متوجه شدم که دختر به مرض صرع که داراى طیف وسیعى مى باشد مبتلا است لذا متمنى است از نظر شرع بیان فرمائید که آیا اختیار فسخ را دارم یا خیر و اگر خواستم عقد را فسخ کنم آیا مهریه هم باید بدهم یا خیر، ضمناً من با این دختر به عنوان صحیح و سالم ازدواج کرده ام.

پاسخ:بیمارى مذکور در سؤال، از عیوب مجوزه فسخ نیست بلى اگر در ضمن صیغه عقد شرط صحت و سلامت شده و یا قبل از عقد شرط شود و عقد مبنى بر آن واقع شده باشد بطوریکه مثل ذکر کردن شود نه مجرّد مذاکره قبلى، در این صورت زوج حق فسخ دارد و چنانچه دخول واقع شده تمام مهر را باید بدهد و بعد مى تواند عوض آنرا از کسیکه تدلیس کرده بگیرد و اگر دخول واقع نشده چیزى از بابت مهر بر ذمّه او نیست و چنانچه نزاع موضوعى باشد محتاج به مرافعه شرعیه است.

سؤال: آیا از اطلاق عقد وعرف وقرائن مى توان شرط بکر بودن را استنباط کرد؟

پاسخ:مجرد اطلاق عقد مفید شرط بکر بودن زوجه نیست بلکه موقوف به اشتراط در متن عقد و مذاکره قبل از عقد وواقع ساختن عقد مبنیّاً بر آن است که در صورت دوّم هم حکم اشتراط در متن عقد را دارد.

سؤال: الف : شخصى دخترى را بعقد خود در آورده و قبل از عقد مادر خود را که براى دیدن دختر فرستاده بوده دختر را با موهاى زیبا وبلند دیده و بعد از عقد معلوم شده که موها مصنوعى بوده و بعضى از قسمتهاى سر دختر مو ندارد یا بقدرى موهایش کم است که کالعدم است وقتى اطلاع از این موضوع پیدا کرده گفته من این دختر را نمى خواهم چون تدلیس کرده اند.

ب : ونیز اگر دختر را با چادر و مقنعه دیده باشند و متوجه نقصى که پوشیده بوده نشده اند. حکم چیست؟

ج: اگر زوج قبل از عقد بطور کلى گفته باشد که هر چه هست بگوئید «منظورش اینکه هر عیب و نقصى دختر دارد بگوئید و نگفته باشند» آیا در این صورت تدلیس موجب فسخ عقد صدق دارد یا نه؟

د: مراد مرحوم سید که در وسیلة النجاة صفحه 205 مسأله 13 در قسم سوم مى فرماید : «إذا وصفها بصفتی الکمال أو عدم النقص قبل العقد عند الخطبة والمقاولة ثم اوقع العقد مبنیاً على ما ذکر کان بمنزلة الاشتراط فیوجب الخیار» چیست؟

پاسخ:الف : در فرض سؤال ظاهراً تدلیس صادق است ولى احتیاط به طلاق ترک نشود. والله العالم.

ب ـ در این فرض صدق تدلیس محلّ تأمّل است. والله العالم.

ج : در این فرض در صورت معیوب بودن ظاهراً تدلیس صدق مى کند. والله العالم.

د : منظور از عبارت مرحوم سیّد ـ قدس سره الشریف ـ این است که : در مجلس اجراى عقد قبل از عقد، مقاوله وصحبت شده و عقد را مبنیاً بر آن مقاوله که فلان صفت را دارد و یا فلان نقص را ندارد واقع بسازند. والله العالم.

سؤال: مردى با فریب و تزویر از یک دختر 18 ساله براى پسر خود که مى گوید 27 سال دارد و نیز سالم است خواستگارى مى کند. در حالیکه بعد معلوم مى شود سن پسر از 40 سال تجاوز کرده و فاقد یکدست نیز مى باشد علاوه بر این، عیبهاى دیگرى هم دارد که دختر اطّلاع نداشته، و بر این اظهارات عقد نکاح صورت مى گیرد بعد از عقد وقتى دختر از عیوب مرد اطلاع پیدا مى کند اصل عقد نکاح را رد مى کند و ما پیش وکیل پسر رفتیم که مسأله را حل کنیم و طلاق بدهد او حاضر نشد و دختر مى گوید که اگر جدائى صورت نگیرد من دست بخودکشى میزنم امیدواریم که مشکل ما را حل نمائید.

پاسخ:بطور کلى چنانچه سالم بودن و مقدار سنّ زوج در متن عقد ازدواج شرط شود و یا قبل از عقد مذاکره شود و عقد مبنیاً بر آن واقع شود و بعد از عقد کشف خلاف بشود زوجه مى تواند عقد ازدواج را فسخ نماید و محتاج به طلاق نیست و بعد از فسخ عقد، زوجه مى تواند با دیگرى ازدواج نماید و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال: آموزگارى هستم که در تاریخ 4/9/1373 ازدواج نمودم. چون با خانواده همسرم همسایه دور بودیم شناخت کافى از خصوصیات او نداشتم فقط شنیده بودم که ایشان از عینک استفاده مى کنند. وقتى که از شماره چشم او پرسیدم نمره چشم ایشان را 5/0 و 75/0 بیان کرده بودند که این مقدار به نظر حقیر مانعى نداشت. امّا بعد از عروسى به خاطر مشاهده مشکلات و ناتوانى ایشان، به چشم پزشک مراجعه کردیم و پزشک بعد از آزمایش نمره آنرا 75/18 و 75/19 اعلام نمود البته نمره چشم ایشان بالاتر از این شماره بود منتها عینکى که شماره اش بیشتر از این باشد، به علت ضخامت زیاد قابل استفاده نمى باشد. بنده براى ازدواج مبلغ پانصد هزار تومان هزینه نمودم که غالباً از طریق وام هاى مأخوذ، بوده است که در حال حاضر ماهیانه اقساط آنها را مى پردازم حالا با وجود این مشکلات زندگى هر روز برایم سخت و سخت تر شده تا جایى که در حال حاضر غیر ممکن گشته است در صورتى که مهریه ایشان یک میلیون تومان مى باشد بنده 000/140 تومان از بابت مهریه پرداخت نموده ام خواهشمندم که به سؤالات زیر پاسخ فرموده تا ملاک عمل شرعى اینجانب قرار گیرد.

الف: در صورتى که جدایى صورت گیرد وضعیّت مهریه ایشان چگونه خواهد بود؟

ب: با توجّه به اینکه اینجانب ناخواسته مخارج زیادى را متحمل شده ام به طورى که با توجه به کارمند بودنم تا پایان عمر نخواهم توانست ضربه آنرا جبران نمایم از نظر شرعى چه کسى باید تاوان آنرا بپردازد. آیا مسئول آن خانواده همسرم و خود ایشان نمى باشند؟

پاسخ:به طور کلى در مثل مورد سؤال چنانچه در عقد وصفى جهت زوجه قید شده که زوجه واجد آن وصف نیست و یا عقد مبنیاً بر آن واقع شده ولو اینکه در متن عقد ذکر نشده و زوجه واجد آن وصف نیست زوج مى تواند عقد را فسخ کند و این خیار فسخ بعد از علم به حکم و موضوع فورى است و بعد از فسخ چنانچه دخول واقع نشده چیزى بر زوج نیست و اگر دخول واقع شده زوج باید مهر را بدهد بلى چنانچه تدلیسى در بین باشد مى تواند مهریه را از مدلّس بگیرد و اگر مدلّس خود زوجه باشد بر زوج چیزى لازم نیست بدهد و اگر در متن عقد آن صفت شرط نشده و همچنین عقد مبنیّاً بر آن واقع نشده زوج اختیار فسخ ندارد و جدایى موقوف به طلاق است و در این صورت اگر دخول واقع شده تمام مهر و اگر دخول واقع نشده باید نصف مهر را بپردازد و در هر صورت کسى ضامن مخارجى که زوج در عقد و عروسى خرج نموده نیست، بلى اگر اشیایى از قبیل طلا و لباس تهیه کرده و تحت اختیار زوجه قرار داده ولى تملیک به زوجه ننموده و هنوز موجود است مى تواند آنها را پس بگیرد و به هر حال، در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است. والله العالم.

سؤال: ـپس از ازدواج با دخترى، متوجه شدم که از سمعک استفاده مى کند به همین علت تقاضاى طلاق(فسخ) نمودم. مستدعى است در مورد مهریه ما را راهنمائى فرمائید.

پاسخ:به طور کلى ناشنوائى جزء عیوب مجوزه فسخ نیست بنابراین چنانچه در ضمن عقد شرط سلامت زوجه نشده و قبل از عقد هم تدلیسى در کار نبوده، زوج ضامن پرداخت مهریه است پس اگر دخول واقع نشده نصف مهر و اگر واقع شده باید تمام مهر را بپردازد و در نزاع موضوعى مرافعه شرعیه لازم است. والله العالم

سؤال: جوانى بیست و پنج ساله با دخترى به این عنوان که بیست و سه ساله و سالم مى باشد با توجه به اینکه در موقع تحقیق و مذاکرات با بستگان زوجه او را 23 ساله و سالم معرفى کرده اند ازدواج مى کند و عقد بر پایه آن صورت مى گیرد ولى پس از مدتى که حتى یکماه طول نمى کشد زوج و بستگان او متوجه مى شوند که اولاً زوجه و بستگان او سن واقعى او را که بیست و نه سال بوده است و همچنین مبتلا بودن مشار الیها را به بیمارى دیابت (مرض قند) که از نوع ارثى بوده و طبعاً در وضع حمل و نوزاد هم تأثیر بسزایى دارد مستور و مخفى داشته اند و نتیجتاً زوج از ازدواج مزبور پشیمان است سؤال اینکه: آیا دو عیب اشاره شده از موارد مجوز فسخ نکاح است یا خیر در صورت فسخ آیا مهریه به زوجه تعلق مى گیرد یا خیر؟

پاسخ:آنچه بعنوان عیب در سؤال ذکر شده از عیوب مجوزه فسخ نیست بلى اگر در متن صیغه عقد قید شود که دختر 23 ساله باشد و مبتلا به هیچگونه بیمارى نباشد و یا اینکه قبل از عقد شرط سن و سلامت از هر عیبى ذکر شود و عقد مبنى بر آن باشد بطوریکه مثل ذکر کردن در خود عقد شود در این صورت زوج اختیار فسخ دارد و مهریه را اگر دخول واقع شده زوج باید بپردازد لکن پس از پرداخت مى تواند به تدلیس کننده مراجعه کند و عوض آنرا بگیرد و اگر دخول واقع نشده چیزى بر زوج نیست.

سؤال: دخترى مدّت 7 سال است که ازدواج کرده وبعلت مشکلات جسمى شوهر طبق تشخیص پزشکان متخصص بچه دار نمى شوند وضعف از طرف شوهر است آیا دختر مى تواند شرعاً از طریق دادگاه تقاضاى طلاق نماید؟

پاسخ:عقیم بودن مرد موجب جواز اجبار مرد به طلاق نیست، بلى در بعض موارد زن مى تواند عقدرا فسخ نماید به مسأله 2389 توضیح المسائل رجوع نمائید. والله العالم.

سؤال: احتراماً بعرض مى رسد اینجانب با مردى ازدواج کرده ام و مدت 5 ماه با او زندگى کرده ام ولى هنوز او قادر به ازاله بکارت نیست و از طرفى توافق اخلاقى نداریم و چندین بار مرا کتک زده و تهدید به مرگ کرده، چون زندگى با او قابل تحمّل نبود ناچار شده ام بخانه پدرم پناه ببرم در تمام این مدت دینارى نفقه نداده است و مدتى است که به محل نامعلومى رفته اطلاعى از او ندارم و نمى توانم براى همیشه بلا تکلیف بمانم.

پاسخ:بطور کلى اگر زنى با مردى ازدواج کند که آن مرد قادر به نزدیکى نیست اگر بخواهد عقد را فسخ کند باید به حاکم شرع جامع الشرائط رجوع نماید تا حاکم شرع یکسال به مرد مهلت دهد چنانچه نتوانست با آن، زن یا زن دیگر نزدیکى کند پس از آن زن مى تواند عقد را بهم بزند و محتاج به طلاق نیست.

سؤال: زن محترمه اى در چند سال قبل ازدواج کرده و در این مدت فقط در ابتدا یک بار وطى واقع شده و دیگر زوج قدرت و توانائى نزدیکى پیدا ننموده و عنین شده آیا زوجه حق فسخ دارد یا خیر و اگر حق ندارد و شوهر هم راضى به طلاق نیست مستدعى است حکم شرعى را بیان فرمایید.

پاسخ:در فرض سؤال، زوجه حق فسخ ندارد و جدایى منحصر به طلاق است و اگر زن مى خواهد جدا شود باید از طریق بخشیدن مهریه و غیره مرد را به هر حال راضى به طلاق کند. والله العالم.

سؤال: دختر اینجانب دوسال پیش ازدواج نمود و پس از مدتى شوهرش دچار بیمارى جنون گردید طورى که دیگر موقع نماز را تشخیص نمى دهد و دادگاه طلاق او را با توجه به مدارک موجود در پرونده صادر نموده خواهشمند است مارا راهنمایى نماییدکه طلاق درست است یا خیر؟

پاسخ:در فرض سؤال، که شوهر مبتلا به جنون شده بطوریکه اوقات نماز را تشخیص نمیدهد زوجه مى تواند نکاح را فسخ کند یعنى بگوید (نکاحى که بین من وشوهرم واقع شده فسخ کردم) واحتیاج به طلاق نیست وباید از تاریخ وقوع فسخ، عدّه نگهدارد و پس از انقضاء عدّه آزاد است و اگر نزاع موضوعى در بین باشد مرافعه شرعیه لازم است.

سؤال: اگر چنانچه زوج یا زوجه کسى دچار جنون گردد که در زمان وقوع عقد وجود نداشته است و جنون نامبرده نیز به تأیید پزشکى قانونى و اطباء معالج نیز رسیده باشد، طبق موازین شرع مقدس اسلام آیا زوج در زمان جنون زوجه حق فسخ نکاح را دارد یا خیر و در صورت فسخ نکاح در زمان جنون از طرف زوج آیا این فسخ صحیح است و حقى که زوجه بر گردن زوج دارد که باید زوح به او بدهد چیست؟

پاسخ:در فرض سئوال که جنون بعد از عقد، واقع شده اگر زوج دیوانه شده زوجه حق فسخ دارد پس اگر وقوع جنون بعد از نزدیکى و انجام عمل زناشوئى بوده باید مهریه زوجه از مال زوج، با اجازه مجتهد جامع الشرائط پرداخته شود و اگر قبل از نزدیکى مجنون شده زوجه مهر ندارد و اگر زوجه بعد از وقوع عقد مجنونه شده زوج حق فسخ ندارد و جدائى با طلاق حاصل مى شود. واللّه العالم.

مقاله مفصلی نیز رئیس دانشکده حقوق دانشگاه ازاد دامغان نوشته او می گوید:

 

 




موضوع مطلب : نکاح, موقت, فسخ, طلاق, مراجع, فقه, حقوق, دکتر, حجت الاسلام, کامران, اویسی, متعه, صیغه, دائم, ازدواج
پنج شنبه 94 مرداد 8 :: 11:0 صبح ::  نویسنده : کامران اویسی
به مناسبت دوازدهم شوال
ماجرای غافلگیری شیخ‌العلما مقابل پیرمرد/ شیخ بهایی چگونه از زمان مرگ خود مطلع شد

روزی شیخ بهایى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت، بر سر قبرها مى‌‌نشست و فاتحه‌‌اى نثار گذشتگان مى‌‌کرد تا اینکه به قبر بابا رکن‌الدین رسید، آوایى شنید که سخت او را تکان داد!

خبرگزاری فارس: ماجرای غافلگیری شیخ‌العلما مقابل پیرمرد/ شیخ بهایی چگونه از زمان مرگ خود مطلع شد

به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، محمد بن حسین حارثی معروف به «شیخ بهایی» در صبح روز 26 ذیحجه سال 953 قمری، از پدری روحانی و معروف به نام شیخ عزالدین عاملی در جبل عامل لبنان به دنیا آمد، شیخ‌بهایی در سیزده سالگی در سال 966 قمری به اتفاق پدر 48 ساله خود و مادرش به ایران هجرت کرد.

وی در دامن استادان معروف زمان خود، از جمله پدرش، بسیار سریع مراحل رشد و تکامل علمی و معنوی خود را طی کرد و تفسیر و حدیث را نزد پدرش و حکمت و کلام را در خدمت شیخ ‌عبدالله مدرس یزدی و ریاضی را نزد ملا علی مذهب و ملا افضل قاضی و علم طب را نزد حکیم عمادالدین محمود آموخت.

شیخ بهایی در سنین جوانی توانست در بیشتر رشته‌های علمی زمان خودش، به کمالات بی‌نظیری دست یابد و در فقه و اصول نیز به مقام اجتهاد برسد و پس از آن به تربیت شاگردان زیادی پرداخت که هر کدام از آن‌ها بعداً از ستارگان آسمان علم و عمل، محسوب شدند.

همچنین او در بیشتر زمینه‌های علوم همچون اخبار و احادیث، تفاسیر و اصول و ادعیه و فقه و حکمت و ریاضیات و شعر فارسی و عربی، تألیفات معروفی دارد، هنر معماری شیخ بهایی یادگارهای زیادی دارد که در تاریخ اصفهان و ایران، بلکه جهان پرآوازه است، این دانشمند بزرگ، در این زمینه منشأ آثار گرانقدری شد که مهمترین خدمات شیخ‌ بهایی در رونق بخشیدن به شهر اصفهان عبارتند از: مسجد امام، ساعت شاخص اوقات شرعی، حمام شیخ بهایی، شهر نجف‌آباد و طرح تقسیم آب زاینده‌‌‌رود.

*شیخ بهایی چگونه از زمان مرگ خود مطلع شد

روزی شیخ بهایى به همراه گروهى از شاگردانش براى خواندن فاتحه به قبرستان رفت، بر سر قبرها مى‌‌نشست و فاتحه‌‌اى نثار گذشتگان مى‌‌کرد تا اینکه به قبر بابا رکن‌الدین رسید، آوایى شنید که سخت او را تکان داد. از شاگردان پرسید: شنیدید چه گفت، گفتند: نه!

شیخ بهایى پس از آن حال دیگرى داشت و همواره در حال دعا و گریه و زارى بود. مدتى بعد، شاگردانش از او پرسیدند آن روز چه شنیدى؟ گفت: به من گفتند آماده مرگ باشم، شش ماه گذشت و دوازدهم شوال 1030 قمری (یا 1031 ق) فرا رسید و روح ملکوتی آن عارف و عالم بزرگ به سوى معبود پر کشید، بیش از 50 هزار نفر در تشییع جنازه او شرکت داشتند، علامه محمدتقى مجلسى بر وى نماز گزارد و سپس پیکرش را به مشهد مقدس بردند و بنا به وصیتش در جوار مرقد امام رضا(ع) به خاک سپردند.

*هنگامی که شیخ بهایی در برابر یک پیرمرد فقیر مات شد

شیخ بهایى روزى از بازار اصفهان می‌گذشت، در یک گوشه دور افتاده بازار توى یک مغازه کوچک و رنگ و رو رفته که نور باریکى از سقف آن به داخل دکان مى‏‌تابید و در و دیوارش را روشن مى‏‌ساخت، ناگهان چشمش به پیرمردى افتاد که بیش از 90 سال از عمرش مى‏‌گذشت و در آن حال مشته سنگینى به دست داشت و مشغول کوبیدن به تخت گیوه بود.
شیخ بهایى با دیدن پیرمرد دلش به حال او سوخت و به داخل مغازه رفت و از پیرمرد پرسید: تو چرا در جوانى اندوخته و پس اندازى براى خود گرد نیاوردى تا در این سن پیرى مجبور به کار کردن نباشى؟
پیرمرد سرش را از روى گیوه برداشت و نگاه نافذش را بر روى شیخ بهایى انداخت ولى چیزى نگفت، شیخ دست پیش برد و مشته را از دست پیرمرد گرفت و با علمى که داشت آن را تبدیل به طلا کرد و بعد زیر نورى که از سقف به روى پیشخوان مى‏‌تابید جلو پینه‌دوز گذاشت، مشته فولادى سنگین وزن که در آن لحظه تبدیل به طلا شده بود در زیر نور خورشید تلؤلؤ خاصى پیدا کرد و ناگهان دکان پینه‌دوز را به رنگ طلایى در آورد، شیخ بهایى بعد از این کار به سرعت عازم خروج از مغازه شد و در همان حال خطاب به پیرمرد گفت: پینه دوز، من مشته تو را تبدیل به طلا کردم آن را بازار طلافروش‏‌ها ببر و بفروش و بقیه عمر را به راحتى بسر ببر.
شیخ بهایى هنوز قدم از دکان بیرون نگذارده بود که ناگهان صدایى او را بر جاى نگاه داشت، این صداى پیرمرد بود که مى‏‌گفت: اى شیخ بهایى اگر تو مشته مرا با گرفتن در دست تبدیل به طلا کردى، من آن را با نظر به صورت اولش در آوردم! شیخ بهایى به سرعت برگشت و به مشته نگریست و دید مشته دوباره تبدیل به فولاد شده است، دانست که آن پیرمرد به ظاهر تنگدست و بى‌سواد از اولیاءالله و مردان خدا بوده و علم و دانش‌اش به مراتب از او بیشتر است و نیازى به مال دنیا ندارد، روى این اصل با خجالت و شرمندگى پیش رفت و دست پینه‌دوز را بوسید و عذر بسیار خواست و بدون درنگ از مغازه خارج شد، از آن به بعد هر گاه از جلو دکان پیرمرد رد مى‏‌شد، سرى به علامت احترام خم کرده و با شرمندگى مى‏‌گذشت!

انتهای پیام/ک  

           



موضوع مطلب : اویسی, شیخ بهایی, کامران, دکتر, حجت الاسلام, شیخ, اصفهان, بابا رکن الدین, مرگ, فولاد, طلا
یکشنبه 94 تیر 7 :: 11:57 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی

راه های محرم شدن فرزند خوانده

                                                                             دکتر کامران اویسی

چند راه برای محرم شدن کودک به والدین وجود دارد :

1-      رضاع: شیردادن

از نظر فقه شیعه شیر دادنی که علت محرم شدن است شروطی دارد:
1.    بچه شیر زن زنده را بخورد نه شیر زن مرده را، 
2.    شیر آن زن از حرام مثل زنا، نباشد، 
3.    بچه شیر را از پستان زن بمکد نه این که با وسیله‌ای شیر را در کام او بریزند، 
4.    شیر خالص بوده و با چیز دیگری مثل غذا، مخلوط نباشد، 
5.    شیر از یک شوهر باشد، ولی اگر زن از شیر شوهر اول خود بچه‌ای را شیر دهد و بعد شوهر دیگر کند و از شیر آن شوهر، هم بچه دیگری را شیر دهد آن دو بچه با هم محرم نمی‌شوند و نیز اگر زن شیردهی را طلاق دهند و آن زن شوهر دیگری کند و از آن شوهر، فرزند آورد و تا موقع زاییدن، شیری که از شوهر اول داشته، باقی باشد و مثلاً هشت دفعه، پیش از زائیدن، از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زاییدن، از شیر شوهر دوم، بچه‌ای را شیر دهد، آن بچه به کسی محرم نمی‌شود.
6.    بچه به واسطه مرض، شیر را برنگرداند و اگر برگرداند، بنابر احتیاط واجب، کسانی که به واسطه شیر خوردن به آن بچه محرم می‌شوند، باید با او ازدواج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.
7.    پانزده مرتبه یا یک شبانه‌روز، شیر سیر بخورد و یا مقداری شیر به او بدهند که بگویند از آن شیر، استخوانش محکم شده و گوشت در بدن او روییده است، بلکه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند احتیاط مستحب آن است کسانی که به واسطه شیر خوردن به او محرم می‌شوند، با او ازدواج نکرده و نگاه محرمانه هم به او ننمایند که این شیر خوردن چند شرط دارد:
الف: در بین این پانزده مرتبه یا یک شبانه‌روز شیر خوردن، بچه غذا نخورد.
ب: در بین آن، بچه شیر زن دیگری را نخورد.
ج: در هر مرتبه، بچه بدون فاصله شیر بخورد، ولی نفس تازه کردن و یا صبر کردن مختصر اشکالی ندارد.
د: دو سال بچه تمام نشده، بلکه کمتر از دو سال داشته باشد.

کدام رضاع و شیردادن محرمیت فرزند خوانده ایجاد می کند؟

1-    اگر خود مادرخوانده شیر دارد (یعنی فرزندی داشته و بدنیا آمده و بعد فوت کرده) خود او به آن پسر اگر شیر دهد آن پسر مانند فرزند خود به پدر و مادر و سایر محارم او محرم می‌شود.
2-    اگر مادر مادر خوانده (مادر بزرگ)به کودک شیر دهد، او مادر رضاعی طفل، و طفل به آن زن (مادرخوانده) نیز محرم می‌شود؛ زیرا برادر رضاعی او خواهد شد، نه تنها به آن زن، بلکه به خواهران، خواهرزاده‌ها، برادرزاده‌ها، عمه‌ها، خاله‌ها، مادربزرگ و تمامی نوه‌های مادربزرگ محرم خواهد شد.
3-    اگر مادر آن زن شیر نداشته باشد، ولی خواهر یا خواهرزاده، یا نوه خواهرش شیر داشته باشد و بطور کامل به آن پسر بچه شیردهد، در این صورت نیز به آن زن محرم شده وحکم خواهرزاده یا فرزند خواهرزاده او راپیدا می کند و علاوه بر این به مادر و سایر خواهران و برادرزاده‌ها و خواهرزاده‌ها و عمه‌ها و خاله‌ها و مادربزرگ ونوه‌های مادربزرگ نیز محرم می‌گردد.
4-    اگر یکی از برادرهای آن زن، یا دختر یکی از برادرزاده‌هایش و یا حتی نوه یکی از برادرزاده‌هایش، طبق آنچه در بالا آمد به آن نوزاد شیر دهد، به آن زن و تمامی افرادی که در بالا گفته شد محرم می‌گردد و خانم مذکور عمه رضاعی او به شمار می‌رود. 
5-    همان راه‌های سه‌گانه‌ای که در مورد مادرخوانده گفته شد در مورد مرد نیز جاری است؛ (البته از طرف بستگان مرد) بنابراین می‌توان محرمیت را بین دختربچه و پدرخوانده از طریق شیر مادر آن مرد، یا خواهر، و یا خواهرزاده‌هایش یا زن برادر و یا برادرزاده‌هایش ایجاد کرد.

از نظر فقه امامیه شیر قبل از دو سالگی سبب محرمیت است و رضاع راهکار محرمیت قبل از دو سال است. البته در این مورد بین شیعه و سنی اختلاف بوده و برخی از اهل سنت رضاع کبیر را قبول دارند که محل بحث ما نیست.  

2- صیغه موقت
اگر طفل بزرگ‌تر از دو سال بود یا در میان اقوام، زن شیردهی نبود، صیغه موقت می‌تواند جهت محرمیت کارساز باشد. نحوه اجرای آن برای پسر و دختر فرزند خوانده تفاوت دارد:

اگر فرزندخوانده دختر باشد
1.    به وسیله‏ خواندن صیغه‏ عقدموقت بین دختر (خوانده) و پدر یا پدربزرگ پدرخوانده، دختر به او محرم می‌گردد؛ چون دختر، زن پدر مرد می‌شود. در این جا دخول شرط نیست. البته باید خواندن عقد موقت اولاً با اجازه ولی شرعی طفل (پدر یا جد پدری) و یا قیم و سرپرست شرعی او باشد و در صورت نبودن یکی از اینها باید با اجازه حاکم شرع و مجتهد جامع‌الشرایط باشد. ثانیاً اینکه چنین نکاحی به مصلحت صغیره شیرخوار باشد. در این مورد بین فقها اختلاف‌نظری وجود دارد که نیاز به توضیح بیشتری دارد:
فقهابالاتفاق معتقدند مدت عقد موقت باید مشخص و معلوم باشد. هیچ اندازه خاصی از نظر کم و زیاد بودن در آن شرط نیست. ولی عده‌ای با توجه به اینکه دختربچه در سن استمناع نیست، معتقدند زمان عقد موقت در چنین عقدی باید به قدری طولانی باشد که امکان بهره‌گیری جنسی در پایان آن مدت وجود داشته باشد؛ در غیر این صورت چنین عقدی باطل است، زیرا در عرف عقلاً به دختر شیرخواری که برای یک روز عقد او خوانده شده زوجه گفته نمی‌شود و اساساً چنین ازدواجی نتیجه، ثمره و مفهومی ندارد. بله شاید بتوان گفت تنها ثمره این نکاح محرمیت کودک با پدرخوانده است و چه نتیجه و فایده‌ای بهتر از این، ولی باید توجه کرد که آثار شرعی که بر یک موضوع بار می‌شود بعد از تحقق آن موضوع است؛ پس نکاح باید با تمام شرایطش به درستی در خارج محقق شود تا آثار شرعی و نتایج آن، که اینجا محرمیت مدنظر است، محقق شود. 
2.    در صورتی که پدرخوانده دارای فرزند پسری باشد به وسیله خواندن عقد موقت برای پسرش عروس او می‌شود و به او محرم می‌گردد.
3.    مرد با مادر یا مادر بزرگ دخترخوانده (اگر مادر یا مادربزرگ داشته و مانعی نداشته باشد، یعنی بیوه باشد) ازدواج دائم یا موقت کند و بعد از ازدواج هم‌بستر شود. پس از این مرحله با دخترخوانده محرم می‌شود. 
هم‌بستر شدن در این مورد باید رعایت شود و صرف عقد کافی نیست، زیرا مطابق آیه 23 سوره نسا که می‌فرماید: «رَبَئبُکُمُ الَّتىِ فىِ حُجُورِکُم مِّن نِّسَائکُمُ الَّتىِ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَإِن لَّمْ تَکُونُواْ دَخَلْتُم بِهِنَّ فَلَا جُنَاحَ عَلَیْکُمْ وَ حَلَئلُ أَبْنَائکُمُ الَّذِینَ مِنْ أَصْلَابِکُمْ وَ أَن تَجْمَعُواْ بَینْ‏َ الْأُخْتَینْ‏ِ إِلَّا مَا قَدْ سَلَفَ إِنَّ اللَّهَ کاَنَ غَفُورًا رَّحِیمًا"."دختران زنانتان که در کنار شما هستند، هرگاه با آن زنان هم‌بستر شده‌اید بر شما حرام شده‌اند. ولى اگر هم‌بستر نشده‌اید، گناهى مرتکب نشده‌اید." این آیه اشاره دارد به زنانی که از همسر قبلی خود دختری دارند و ازدواج مجدد می‌کنند. شوهر دوم اگر با زن نزدیکی کند، به دختر زن محرم و در غیر نزدیکی محرم نیست؛ پس در محرمیت دخترخوانده نیز دخول شرط است.»
در ضمن باید توجه داشت مرد نمی‌تواند برای محرمیت دخترخوانده با خودش، وی را به ازواج دائم یا موقت خود درآورد؛ چون به محض طلاق یا بذل مدت، دختر به او نامحرم شده؛ پس این صیغه محرمیت فایده نخواهد داشت.

اگر فرزندخوانده پسر باشد
1.    اگر زن (مادرخوانده) دارای فرزند دختر باشد، با خواندن عقد موقت برای دخترش او دامادش می‌شود.  
2.    اگر مادر آن زن در قید حیات باشد و شوهر نداشته باشد، می‌توان صیغه عقد موقت او را برای آن پسر خواند. در این صورت به آن زن و خواهران و خواهرزاده‌ها و برادرزاده‌هایش محرم خواهد شد؛ مشروط برآن‌که دخول صورت گیرد تا مادرخوانده در حکم دختر همسر -ربیبه- (در قسمت قبل توضیح دادیم) طفل به حساب آید که آن‌هم شرط دخول داردکه در عرف مردم چنین چیزی غیرمعمول است. 
3.    اگر پدرکودک زنده باشد، در صورتى که پدرخوانده، زن خود را طلاق بدهد و پس از انقضاى عده پدر کودک وى را متعه کند ولو به شرط عدم دخول و پس از انقضاى مدت، پدرخوانده زن سابق خود را به عقد جدید خود درمى‌آورد، و در این صورت پسر بر ‌مادر خوانده محرم مى‌شود.
بنابراین اگر دوران شیرخوارگى پسربچه گذشته باشد، جز موارد فوق راهى براى محرمیت او نیست.
مسئله نامحرم بودن فرزندخوانده و والدین سرپرست، بین علمای شیعه اجماعی است و همه با توجه به (آیه 4و 5 ) سوره احزاب معتقدند که فرزندخوانده به والدین سرپرست خود نامحرم است، زیرا اگر فرزندخوانده همچون فرزند واقعی محرم بود، زن زید به عنوان عروس پیامبر(ص) باید به ایشان محرم می‌بود؛ اما حکم از دواج پیامبر(ص) با زینب نشان‌دهنده عدم محرمیت است. پس این محرمیت ایجاد نمی‌شود مگر به‌وسیله دو راه رضاع و صیغه محرمیت که اجماعاً تنها راه محرمیت والدین و فرزند خوانده است و در غیر این دو صورت آنها به هم محرم نیستند، ولی اخیراً برخی از فقها با تمسک به قاعده نفی عسر وحرج، معتقدند چون این‌گونه سرپرستی کودکان بی‌سرپرست جزء اعمال بر و احسان است، پس حرج و مشقت، رافع حکم حرمت خواهد بود.

نظرات برخی از فقها در این باب به شرح زیر است:
در پاسخ این سؤال که نحوه محرمیت دختر یا پسری که از پرورشگاه می‌آورند به پدرخوانده و یا مادرخوانده در صورتی که ولی او مشخص نباشد و یا فوت کرده باشد، در صورتی که کودک زیر دو سال است و زنی که با شیر دادن او ایجاد محرمیت نماید، در فامیل نباشد و یا اگر بالای دو سال است چگونه است؟
امام خمینی(ره)
راهی برای محرمیت نیست مگر آنکه بچه اگر پسر باشد بعد از بلوغ شرعی با ازدواج محرم شوند. (در صورتی که در منزل پدرخوانده، فرزندی از خودشان موجود باشد.) و قبل از بلوغ، اگر ولی ندارد راهی برای محرم شدن با عقد نیست. 
آیت‌ا... بهجت(ره)
محرم نیستند و راهی ندارد مگر در بعض موارد نادره به مصاهرت.
آیت‌ا... خامنه‌ای(دام ظلّه)
فرزندخوانده حکم فرزند ندارد و با مرد و زنی که او را بزرگ می‌کنند محرم نمی‌شود، مگر به وسیله رضاع با مراعات شرایط آن و یا ازدواج پس از بلوغ و رشد و قبل از بلوغ با اذن حاکم شرع و رعایت مصلحت طفل عقد موقت اشکال ندارد.
آیت‌ا... شبیری زنجانی (دام ظلّه)
فرزند پرورشگاهی اگر دختر باشد به وسیله ازدواج خود پدرخوانده و یا پدر و جد و پسر و نوه (پدر بی‌واسطه و باواسطه و پسر بی‌واسطه و باواسطه) پدرخوانده او به وی محرم می‌شود و اگر پسر باشد، با ازدواج خود مادرخوانده و یا دختر بی‌واسطه یا باواسطه‌اش با وی محرم خواهد شد. البته ازدواج مزبور باید با اذن یا اجازه حاکم شرع باشد.
آیت‌ا... صافی گلپایگانی (دام ظلّه)
در صورت مذکوره اگر طفل دختر باشد و مرد پدر داشته باشد، در صورتی‌که حاکم شرع مصلحت طفل بداند، می‌تواند به عقد انقطاعی او را به ازدواج پدر مرد در بیاورد که دختر به آن مرد محرم می‌شود و اگر طفل پسر باشد، راهی بنظر نمی‌رسد. والله العالم

اگر یک کودک یک ماهه را از بهزیستی به فرزند خواندگی بگیریم و امکان محرمیت از طریق شیر دادن نباشد و از طرفی نخواهیم کسی متوجه شود که این کودک، فرزند ما نیست، محرمیت این کودک چه حکمی دارد؟ برای محرمیت چه باید کرد؟

مراد ازکودک را که پسر یا دختر است بنویسید تا جواب داده شود که اگر دختر است با عقد موقت برای پدر کسی که او را گرفته است به او محرم می‌شود و اگر دسترسی به پدر او یا جدّ پدری وی ممکن نیست باید به اذن مجتهد جامع الشرایط باشد؛ ضمنا مخفی کردن اینکه کودک، فرزند شما نیست صحیح نمی‌باشد.
آیت‌ا... مکارم شیرازی (دام ظلّه)
در صورتی که دختر باشد، راه صحیح این است که با اجازه حاکم شرع او را برای پدر آن مرد عقد موقت کنند و در این صورت به عنوان زن پدر بر آن مرد محرم می‌شود و اگر پسر باشد، راهی جز شیر خوردن از خواهر زن یا مادر زن و مانند آن در سن قبل از دو سالگی ندارد.

گاهى افرادى که صاحب فرزند نمى شوند، دخترى از پرورشگاه مى گیرند. آیا راهى براى محرم شدن او بر پدر خوانده وجود دارد؟

هرگاه آن مرد پدرى داشته باشد و این دختر به ازدواج موقّت او درآید بر این مرد و فرزندان او محرم مى شود و اگر پسرانى از همسر دیگر دارد صیغه موقّت دختر را براى خودش بخواند تا براى پسرانش محرم شود ولى در این صورت نسبت به خودش بعد از پایان مدّت عقد موقّت، محرم نخواهد بود.
آیت‌ا... نوری همدانی(دام ظلّه)
در صورتی که دختر باشد و سرپرست خانواده پدر یا جد داشته و آن دختر را متعه نماید، او با اجازه حاکم شرع به سرپرست خانواده محرم می‌شود.

آیت الله سید علی سیستانی          

من پسرى را به فرزند خواندگى قبول کردم و او را به وسیله دختر برادرم از راه شیر دادن به خود محرم کردم حال اگر مى خواهم دختر 2ساله ای را به فرزند خواندگى قبول کنم، راه محرم شدن با شوهرم و با پسرى که دارم چگونه است؟ و آیا راهى وجود دارد؟

راهى براى محرم شدن بر شوهر و پسرتان، مگر پدر یا جد پدرى او معلوم باشد و با اذن یکى از آنها دختر را به عقد پدر شوهرتان براى مدت چند سال درآورید.

آیت الله محمد سعید حکیم

من یک مردى هستم که فرزندى نصیبم نشده است یک دخترى را به فرزندى گرفتم آیا براى من محرم مى شود با علم به اینکه زنم به او شیر نداده است ؟ 

بر تو محرم نمى شود و فامیل تو نمى شود و از تو ارث نمى برد و تو از آن ارث نمى برى و اگر بزرگ شود نمى توانى به او نگاه کنى.

 

پی‌نوشت
1.    ابو الحسین،احمد بن فارس بن زکریا‌  معجم مقائیس اللغة‌ ، ،ج2،ص45.
2.    آیه 22 سوره مبارکه نساء.
3.    آیه 23 سوره مبارکه نساء.
4.    آیه 31 سوره مبارکه نور.
5.    علی رضا فیض،مبادی فقه و اصول،ص 332 
6.    عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (المحشّى - کلانتر)، ج 5 ،ص 213؛ امام خمینی، تحریر وسیله،ج 2،ص 343، حائرى، سید على بن محمد طباطبایى، ریاض المسائل (ط - القدیمة)،ج2،ٌص85 .
7.    کلینى، ابو جعفر، محمد بن یعقوب، الکافی (ط – الإسلامیة)،ج5،ص437
8.     اصفهانى، مجلسى اول، محمد تقى‌، یک دوره فقه کامل فارسى‌،ص 137؛ دزفولى، مرتضى بن محمد امین انصارى‌، (شیخ انصاری)رساله رضاعیه،ص 192‌؛ من لا یحضره الفقیه، قمّى، صدوق، محمّد بن على بن بابویه،ج5، ص 145.
9.    عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (المحشّى - کلانتر)، ج 5 ،ص 217؛ امام خمینی، تحریر وسیله،ج 2،ص 345، قانون مدنی ماده 1046
10.    طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الخلاف، ج 5،ص95.
11.    نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام،ج30،ص 176؛ عاملى، شهید ثانى، زین الدین بن على، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة (المحشّى - کلانتر)، ج5،ص 285. لنکرانى، محمد فاضل موحدى، جامع المسائل (فارسى - فاضل)، ج 1،ص 110.
12.    شیرازى، ناصر مکارم، حیله‌هاى شرعى و چاره‌جوئى‌هاى صحیح،ص 101
13.    ایت الله محمد بجنوردی در کتاب قواعد الفقهیه جلد دوم  صفحه 287 می‌فرمایند:بعضى از شروط چون شرط عدم استمتاعات جنسى ظاهرا صحیح بوده و باعث تنافى شرط با مقتضاى عقد نمى‌گردد؛ چرا که بعضى از احکام شرعى و یا اغراض عقلایى بر امر ازدواج مترتب مى‌باشد. مانند نسبت شرعى و عرفى پیدا کردن با خانواد? همسر یا محرم شدن با آنها و همچنین اغراض و مقاصد دیگرى که در امر ازدواج‌ وجود دارد. لذا اگر شخصى شرط عدم استمتاع جنسى کند این چنین شرطى خلاف مقتضاى عقد نیست چرا که غرض در ازدواج صرف استمتاع نیست.
14.    استفتاءات جدید (تبریزى)، ج‌1، ص: 337‌.
15.     آیه مبارکه4:"مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِّن قَلْبَینْ‏ِ فىِ جَوْفِهِ  وَ مَا جَعَلَ أَزْوَاجَکُمُ الَِّى تُظَاهِرُونَ مِنهُْنَّ أُمَّهَاتِکمُ‏ْ  وَ مَا جَعَلَ أَدْعِیَاءَکُمْ أَبْنَاءَکُمْ  ذَالِکُمْ قَوْلُکُم بِأَفْوَاهِکُمْ  وَ اللَّهُ یَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ یَهْدِى السَّبِیلَ"،" رَّحِیمًاخدا در درون هیچ مردى دو قلب ننهاده است. و زنانتان را که مادر خود مى‏خوانید مادرتان قرار نداد و فرزند خواندگانتان را فرزندانتان نساخت. اینها چیزهایى است که به زبان مى‏گویید و سخن حق از آن خداست و اوست که راه مى‏نماید."،آیه مبارکه 5:" ادْعُوهُمْ لاَِبَائهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ  فَإِن لَّمْ تَعْلَمُواْ ءَابَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فىِ الدِّینِ وَ مَوَالِیکُمْ  وَ لَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُم بِهِ وَ لَاکِن مَّا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکُمْ  وَ کَانَ اللَّهُ غَفُورًا"،"پسرخواندگان را به نام پدرشان بخوانید که در نزد خدا منصفانه‏تر است. اگر پدرشان را نمى‏شناسید، برادران دینى و موالى شما باشند. اگر پیش از این خطایى کرده‏اید باکى نیست، مگر آنکه به قصد دل کنید. و خدا آمرزنده و مهربان است".
16.    این نظر برگرفته یکی از فتواهای آیت الله صانعی است در پاسخ این سوال: شخصی پسر بچه ای را از طریق سازمان بهزیستی به فرزندی قبول کرده است و در آغاز کاری که باعث محرم شدن آن بچه با مادرخوانده شود انجام نداده است و اکنون بچه شش یا هفت ساله است. آیا راهی برای محرم شدن نامبرده با مادرخوانده وجود دارد؟جواب: "اگر دختری نداشته باشند برای محرمیت این گونه پسرخوانده‌ها که سن آنها از ایام رضاع و دو سالگی گذشته و شرایط رضاع از بین رفته راهی برای محرمیت به نظر نمی‌رسد؛ لکن چون این گونه اعمال که جزء اعمال بر و احسان و نیکی به دیگران مخصوصاً کودکان بی پناه و یتیم و سرگردان می‌باشد مستحب و مطلوب و موجب اجر اخروی و سعادت در دنیاست و از نظر حرمت نگاه کردن و نامحرم بودن بعد از تمیز و بلوغ به حکم ضرورت و مشکل نداشتن فرزند و مشکل گفتن به کودک که تو پدر و مادر نداری و فرزند ما نیستی مرتفع می‌گردد و جایز می‌باشد و حرج و مشقت رافع حرمت است و اسلام دین سهولت و آسانی می‌باشد."




موضوع مطلب : فقه, اسلام, اویسی, شیعه, مراجع, رساله, تقلید, محرم, سنی, کامران, دکتر, حجت السلام, فرزند خوانده, ربیبه, احکام, صیغه
یکشنبه 94 خرداد 24 :: 6:46 عصر ::  نویسنده : کامران اویسی
این سخن امام علی(ع) که هیچ آزمایشی دشوارتر از مهلت دادن به انسان‌ها نمی باشد، به چه معنا است؟
امام علی (ع) می فرمایند:ما ابتَلَى اللّه ُ أحَدا بمِثلِ الإملاءِ لَهُ .(نهج البلاغه ، خطبه 116) خداوند هیچ کس را به چیزى همانند مهلت دادن به او، آزمایش نکرده است.
مقدمه
این روایت؛ مربوط به مجازات‌هاى استدراجى خداوند در دنیا است که یکى از سنت‌هاى الهى در مقابله با بدکاران است. به این معنا که آنها هرچه بد می‌کنند نعمت بیشتر می‌یابند و خود نمی‌دانند که این نعمت‌ها به منظور غوطه‌ور نمودن ایشان در لذت و کامرانى‏ است تا به تدریج استعداد هدایت را از دست می‌دهند و زمانى فرا می‌رسد که تمام فرصت‌ها از آنها گرفته می‌شود. و این از دو حال خارج نیست، یا این نعمت‌ها باعث تنبّه و بیداریشان می‌شود که در این حال برنامه «هدایت الهى» عملى شده، و یا این‌که بر غرور و بى خبریشان می‌افزاید.
یکی از موارد آزمایش الهی در «ما ابتَلَى اللّه ُ أحَدا بمِثلِ الإملاءِ لَهُ» بیان شده است؛ یعنی خدای تعالی به وسیله مهلت و فرصت دادن به انسان در زندگی که یکی از نعمت‌های بزرگ الهی است، او را مورد آزمایش و امتحان قرار می‌دهد. که در نهایت به سود افراد با ایمان تمام خواهد شد؛ چون آنها این فرصت و هشدار را درک کرده و اقدام به اصلاح انحرافات احتمالی خویش می‌نمایند، اما اگر به شخصی فرصت داده شده و هشداری به او نرسد، او در دریای غفلت غوطه‌ور شده و ناگهان بدون هشدار قبلی با عذاب نهایی مواجه خواهد شد.
پاسخ تفصیلی
امام علی(ع) می‌فرماید: «کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه»؛[1]‏ چه بسیارند کسانى که به‌وسیله نعمت، غافلگیر می‌شوند و به‌خاطر پرده‌پوشى خدا بر گناهان خود مغرور می‌گردند و بر اثر تعریف و تمجید از آنان فریب می‌خورند و خداوند هیچ‌کس را به چیزى مانند «مهلت دادن» آزمایش نکرده است.
به طور کلی؛ هر گاه بنده‌اى در دنیا مرتکب گناهى شود از باب مکافات در دنیا، خداوند او را به یکى از دو شکل عقوبت می‌کند:
الف. مجازات تأدیبى: اگر شخص، مؤمن باشد و خداوند خیر او را بخواهد او را دچار گرفتارى می‌نماید[2] تا به خود آمده و از اشتباه خود دست بردارد و توبه کند. چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «همانا خداوند هرگاه خیر بنده‌اى را بخواهد به هنگامى که گناهى انجام می‌دهد او را گوشمالى می‌دهد تا به یاد توبه و طلب آمرزش بیفتد».[3]
ب. مجازات استدراجى: چنانچه انسانى به جهت گناهان زیاد توفیق عنایت و توجه خداوند را از دست بدهد، خداوند او را رها می‌سازد، نعمت خود را بر او ارزانى می‌دارد تا سرگرم دنیا شود و توبه و استغفار را فراموش نماید و روز بروز در گناه و گمراهى خود بیشتر فرو رود. چنان‌که امام صادق(ع) می‌فرماید: «و هنگامى که خداوند شرّ بنده‌اى را [بر اثر اعمالش] بخواهد موقعى که گناهى می‌کند نعمتى به او می‌بخشد تا استغفار را فراموش نماید و به آن ادامه دهد، همان‌طور که قرآن کریم در این‌باره می‌فرماید: و آنها که آیات ما را تکذیب کردند، به تدریج از جایى که نمی‌دانند، گرفتار مجازاتشان خواهیم کرد[4]».[5]
روایت مورد پرسش؛ مربوط به مجازات‌هاى استدراجى خداوند در دنیا است؛[6] استدراج، عبارت از آن است که شخص به تدریج و درجه درجه گرفتار شود، یکى از سنت‌هاى الهى در مقابله با بدکاران استدراج است. به این معنا که آنها هر چه بد می‌کنند نعمت بیشتر می‌یابند و خود نمی‌دانند که این نعمت‌ها به منظور غوطه‌ور نمودن ایشان در لذت و کامرانى‏ است تا به تدریج استعداد هدایت را از دست می‌دهند و زمانى فرا می‌رسد که تمام فرصت‌ها از آنها گرفته می‌شود. و این از دو حال خارج نیست، یا این نعمت‌ها باعث تنبّه و بیداریشان می‌شود، که در این حال برنامه «هدایت الهى» عملى شده، و یا این‌که بر غرور و بى خبریشان می‌افزاید در این صورت مجازاتشان به هنگام رسیدن به آخرین مرحله، دردناک‌تر است.[7] همان‌طور که در حدیثى از امام حسین(ع) می‌خوانیم: «استدراج در نعمت و غافلگیر کردن خداوند این است که به بنده‌اش نعمت فراوان می‌دهد و توفیق شکرگزارى را از او سلب می‌کند [ و ناگهان به زمین می‌خورد و همه چیز را از دست می‌دهد]».[8]
در سخن امام علی(ع)، از امورى که خداوند بدان وسیله بندگانش را می‌آزماید، چهار مورد بیان شده است:
1. نیکى و احسان با انواع نعمت‌ها نسبت به بنده‌اش.                   
2. پوشاندن نافرمانى و گناه او.
3. خوش‌گویى و مدح و ستایش مردم نسبت به او.
4. به تأخیر انداختن مدّت و مهلت و فرصت دادن به او.[9] (مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه)
بنابراین، «استدراج» گاهى با دادن نعمت و ثروت است و گاهى با پرده‌پوشى از گناهان ‏و مخفی کردن معایب انسان که او را به خود مغرور سازد و گمان کند که خداوند او را خیلى دوست دارد. و گاهى نیز نام او را به نیکى بر سر زبان‌ها انداخته و این‌چنین مفتون جایگاه خود می‌شود و گاهی با دادن فرصت و مهلت در زندگی که در همه این موارد انسان از استغفار و توبه غافل می‌شود.
از آن‌جایی که نتیجه آزمون به وسیله این امورى که در حقیقت همه آنها نعمت‌اند، یا شکر و سپاس است و یا کفران و ناسپاسى، چنان‌که خداى متعال می‌فرماید: «و هنگامى که (سلیمان) آن (تخت) را نزد خود ثابت و پابرجا دید گفت: این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می‌آورم یا کفران می‌کنم؟! و هر کس شکر کند، به نفع خود شکر می‌کند؛ و هر کس کفران نماید (به زیان خویش نموده است، که) پروردگار من، غنىّ و کریم است!»[10] و سپاس‌گزارى همان نتیجه خوب و مطلوب بالذّات است که خداوند به شخص متنعّم که از طریق سپاس‌گزارى اولین نعمت، مورد آزمایش قرار گرفته است، هشدار می‌دهد که چه بسا او به وسیله همین نعمت، اندک اندک به عذاب کشیده شود. بنابراین، شایسته است که از آن غفلت نورزد، و همچنین خداوند آن شخص را که به سبب نعمت دوم مورد آزمایش قرار گرفته، توجّه داده است که بسیارى از اوقات این نعمت، باعث غرور و خودخواهى او نسبت به خدا شده، و شخص از پیشامد ناگوار خود را در امان می‌بیند و در نتیجه گرفتار معاصى می‌گردد. و در مورد سوّم توجّه داده است بر این‌که آن نعمت، گاهى باعث شرّ و فساد نسبت به او است و همچنین باعث منصرف ساختن وى از شکر خدا و مبتلا شدن او به خودبینى، و در مورد چهارم (مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَه) توجّه داده است بر این‌که نعمت فرصت و مهلت به انسان در زندگی، بالاترین نعمتى است که خدای تعالی وى را با آن آزمایش می‌کند.[11]
همچنین با توجه به این قسمت از حدیث می‌توان گفت: کاستی‌ها و مصیبت‌هایی مانند از دست دادن نزدیکان، اموال، سلامتی و .... که در زندگی پدیدار می‌شود نوعی هشدار به انسان‌ها است که در نهایت به سود افراد با ایمان تمام خواهد شد؛ چون آنها این فرصت و هشدار را درک کرده و اقدام به اصلاح انحرافات احتمالی خویش می‌نمایند، اما اگر به شخصی فرصت داده شده و هشداری به او نرسد، او در دریای غفلت غوطه‌ور شده و ناگهان بدون هشدار قبلی با عذاب نهایی مواجه خواهد شد. این قسمت از  حدیث، در واقع، بیانی از این آیه است: «[آرى،] هنگامى که [اندرزها سودى نبخشید، و] آنچه را به آنها یادآورى شده بود فراموش کردند، درهاى همه چیز [از نعمت‌ها] را به روى آنها گشودیم تا [کاملاً] خوشحال شدند [و دل به آن بستند] ناگهان آنها را گرفتیم [و سخت مجازات کردیم] در این هنگام، همگى مأیوس شدند [و درهاى امید به روى آنها بسته شد]».[12]
 
[1]. شریف الرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغة، محقق و مصحح: صالح، صبحی، حکمت 116، ص 489، هجرت، قم، چاپ اول، 1414ق.
[3]. «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْراً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنَقِمَةٍ وَ یُذَکِّرُهُ الِاسْتِغْفَار»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏2، ص 452، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. اعراف، 182.
[5]. «وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ شَرّاً فَأَذْنَبَ ذَنْباً أَتْبَعَهُ بِنِعْمَةٍ لِیُنْسِیَهُ الِاسْتِغْفَارَ وَ یَتَمَادَى بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لا یَعْلَمُونَ بِالنِّعَمِ عِنْدَ الْمَعَاصِی»؛ الکافی، ج ‏2، ص 452.
[6]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل،‏ ج ‏18، ص 281، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، چاپ اول، 1404ق؛ هاشمى خویى، میرزا حبیب الله، حسن زاده آملی، حسن، کمره‌اى، محمد باقر، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة، محقق و مصحح: میانجى، ابراهیم‏، ج ‏21، ص 178، مکتبة الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1400ق.
[7]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏7، ص 32 – 33، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374ش؛ آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، محقق و مصحح: حسینی ارموی محدث، جلال‌الدین، ج ‏4، ص 550، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش.
[8]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، ص 246، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ دوم، 1404ق.
[9]. ابن میثم بحرانی، میثم بن علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 303، دفتر نشر الکتاب، بی‌جا، چاپ دوم، 1362ش.
[10]. نمل، 40.
[11]. ابن میثم بحرانی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 304.
[12]. انعام، 44.



موضوع مطلب : علی, اویسی, شیعه, امام, کامران, دکتر, حجت الاسلام, مهلت, آزمایش
<   <<   6   7   8   9   >