به یاد دوست آخرین مطالب
آرشیو وبلاگ
دوشنبه 92 مرداد 7 :: 2:8 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذو الجلال و الاکرام(رحمن/27) اولا باید گفت که ذوالجلال و الاکرام صفت است برای وجه. نه رب. یعنی وجه خدا دارای جلالت و کرامت است. حال وجه خدا چیست؟ صاحب تفسیر اطیب البیان اورده است : در وجه ربک مجسّمه گفتند، العیاذ مراد صورت خدا است که فرداى قیامت مىآید روى تخت که عرش الهى است مىنشیند و حکم میکند و مؤمنین او را مىبینند و کفّار ممنوع هستند، چنانچه یهود و نصارى و مجوس و سایر فرق کفار و مشرکین هم خدا را جسممىدانند و این کفر محض است، و اما کسانى که خدا را منزه میدانند از جسم و جسمانى وصرف وجود و محض وجود است حتى مرکب از وجود و ماهیّت هم نیست، بعضى گفتند: مراد ازوجه ربک ذات مقدس او است، و اما در اخبار اهل بیت در بعض آنها گفتند: مراد از وجهدین الهى است که باو باید توجّه کرد که باقى است و از بین رفتنى نیست، چنانچهمیفرماید: طبرسی معتقد است: وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ یعنى ذات حق باقى مىماند و از وجه به کلّ و ذاتتعبیر مىشود.(ترجمه جوامع الجامع، ج6، ص: 199) آیت الله مکارم معتقدست: اما «ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ» که توصیفى است براى «وجه» اشاره به صفات جمال و جلال خداست، زیرا ذو الجلال از صفاتى خبر مىدهد کهخداوند «اجل» و برتر از آن است (صفات سلبیه) و «اکرام» به صفاتى اشاره مىکند کهحسن و ارزش چیزى را ظاهر مىسازد و آن «صفات ثبوتیه» خداوند مانند علم و قدرت وحیات اوست. در روایات آمده است قالعلی بن الحسین (علیهما السلام): «نحن الوجه الذی یؤتى الله منه». پس به هیچ وجه نمی توان وجه را به خدا یا صفاتش برگرداند زیرا باعث کفر است و منظور از وجه معصومین هستند که با توجه دادن به دین خدا وجه الله هستند. آنها گرچه حادثند اما باقی به بقاء خدایند و دیگران از ممکنات باقی به ابقاء خدایند. عدد ابجدی حروف کلمه وجه نیز 14 می شود(تفسیر القرآن الکریم (الخمینی)، ج2، ص: 333) که شاید 14 معصوم را بتوان استحسان نمود.
شاید تا حدودی سخن آیت الله مدرسی به بیان ما نزدیک باشد. ایشان می فرماید: پس آیا وجه خدا که پس از فناى همه چیزها باقى مىماند چیست؟ الفاظ ظاهر مادى و تجسمى خود را در هنگام سخن گفتن از پروردگار قدّوس ما سبحانه و تعالى از دست مىدهند، پس دست خدا چیزى جز قدرت او نیست، و عین او چیزى جز علم و گواه بودن بر هر چیز نیست، و نیز وجه و روى او، آن چیزى است که به آن در برابر آفریدگان خود تجلّى مىکند، تا هر کس بخواهد از این راه او را بشناسد، و نور او را به میانجیگرى کسى او را دوست دارد ببیند، مگر ما افراد بشر همانندان خویش را به میانجیگرى چهرههاى ظاهرى ایشان نمىشناسیم، و خداوند متعال از داشتن مثل برتر است، و وجه آشکار براى پروردگار ما همان دین او است که سنتها و شرایع و حقایقى را که دلالت بر او دارند شامل مىشود، و امام امیر المؤمنین (ع) گفته است: کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ که مراد از آن این است که هر چیز جز دین او از میان مىرود، چه محال است که خدا همه چیز را هلاک کند و وجه را باقى گذارد، او از این کار برتر و بزرگتر است، بلکه هر کس و هر چه را هلاک مىکند که از او نباشد، مگر ندیدهاى که خداوند متعال گفته است: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ و بدین گونه وجه خود را از خلق جدا کردهاست». دین در کسانى تجلّى پیدا مىکند که به آن تحقق مىبخشند، همچون پیامبران و امامان هدایت کننده به خدا، و امام رضا علیه السلام در پاسخ پرسش ابو الصلت از او درباره «وجه اللَّه» که گفت: اى پسر رسول خدا! معنى این خبر روایت شده که پاداش لا اله إلّا اللَّه گفتن نظر کردن به وجه خداى تعالى است چیست؟، گفت: «اى ابو الصلت! هر کس خدا را با وجه و چهرهاى همچون دیگر وجوه و چهرهها تشبیه کند، کفر ورزیده است، ولى وجه خدا پیامبران و حجتهاى او صلوات اللَّه علیهماند، که به توسط ایشان به خداى عزّ و جلّ رو و توجه مىشود، و نیز به دین و معرفت او». و امام صادق (ع) گفت: «ما وجه خداییم».بنا بر این وجه اللَّه حق تحقق یافته در سنتها و شریعتها و دین او و اولیاى او است، و همه چیز جز آن فانى است، پس بر ما است که به آن متمسک شویم و متغیرها در ما تأثیر نداشته باشد، پس اگر کسى از ما به اعمال نیک و صالح مىپردازد، این را براى خدا و لوجه اللَّه انجام دهد، تا به پاداش آن در روز جزا برسد، و اگر عمل صالح نه براى وجه اللَّه بلکه براى ریا صورت بگیرد، آیا مىتواند سودى داشته باشد؟( تفسیر هدایت، ج14، ص: 320) ایشان در جای دیگر می فرمایند: وجه خدا همان نامهاى او است، همچون الرحمن و الباقى و ذو الجلال و الاکرام.... این که نامهاى خدا، همچون ذات او تعالى، منزه است. در آن جا گفت: ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ یعنى وجه ربّ، و در این جا گفت ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ یعنى ذات ربّ، ولى تنزیه نامها ذاتى نیست بلکه از خدا است، به همان گونه که ما از گفتن این مطلب قصد آن نداریم که بگوییم نامهاى خدا همان ذات او است ... هرگز ... و امام ابو عبد اللَّه علیه السّلام گفت: «اللَّه غایت کسى است که او را غایت قرار دهد، و غایت شده غیر از غایت است ... و در ربوبیت یگانه است، و خود را به نامحدود بودن توصیف کرده است، پس یاد آورنده خدا جز خدا است، و خدا جز نامهاى او است و هر چه بر آن نام چیزى جز او نهاده شود، آن مخلوق است، مگر ندیدهاى که مىگوید: الْعِزَّةَ لِلَّهِ، العظمة للَّه، و گفت: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى فَادْعُوهُ بِها و گفت: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى پس نامها مضاف الیه است، و او توحید و یگانگى خالص است. (تفسیر هدایت، ج14، ص: 390) بله شاید از این منظر هم بتوان دید که خدا دارای دو اسم است یکی اسم لفظی که همان اسماء سلام و مومن و مهیمن و.. است و یکی اسم کونی که انبیاء و ائمه و به ترتیب درجه سایر تکوینیات مانند انسان ها و حیوانات و .. هستند. همانطور که اسماء لفظی حسنی خدا مثل عالم و هادی و ...باقی هستند اسماء حسنی کونی خدا که 14 معصومند نیز باقیند. اما معلوم نیست که منظور آیه علاوه بر بقاء 14 معصوم دیگران را هم شامل شود. قدر متیقن همان 14 معصومند.
موضوع مطلب : تفسیر, قرآن, شیعه, بقاء, وجه, رحمن, نمونه, روایات, اطیب البیان یکشنبه 92 تیر 9 :: 8:48 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
شیخ "حسن شحاته" مستبصر (شیعهشده?) معروف، استاد دانشگاه "الازهر"، مرشد مذهبی و معنوی ارتش مصر و برگزارکننده مجموعه برنامههای "العلم" در رادیو و تلویزیون و مساجد این کشور بود که در نهایت، روز نیمه شعبان امسال در سن 66 سالگی، در حمله چماقداران سلفی و وهابی مصر، به فیض شهادت رسید.
موضوع مطلب : شحاته, حسن شحاته, شهید, مصر, وهابیت, اسلام, شیعه, تشیع پنج شنبه 91 آبان 11 :: 11:35 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
مالک جهانها و جهانیان که مصالح مملوک خود را حکیمانه تدبیر مىکند و در این زمینه به انسان توجه ویژهاى دارد، نپسندید که زحمات پیامبرش در تبلیغ و تبیین قرآن و امورى که پس از او در جهت تکمیل هدایت امت و رشد و کمال آنان ضرورى و لازم است هدر رود، و چراغى که پیامبر در سایه وحى براى نجات مردم از تاریکىها برافروخت، و همه لحظات عمر پرمایه و با ارزشش را براى روشن نگاه داشتن آن هزینه کرد خاموش شود. واجب عقلى و ضرورت شرعى بود که آن حضرت براى حفظ آثار زحماتش، و تداوم روشنى چراغ هدایت، و در امان ماندن امت از انحراف جانشینى را که از هر جهت قدرت مدیریت امور امت را داشته باشد، و در علم و عمل، و تقوا و پاکى، و سلامت روح و جان، و صداقت و شجاعت هم سنگ خودش باشد انتخاب و به امت معرفى نماید و اطاعت و پیروى از او را واجب الهى اعلام کند، و مخالفت با او را مساوى کفر و ارتداد بشمارد. مالک و مربى جهانها و انسان بر اساس این ضرورت به پیامبرش اعلام کرد که کسى براى این مقام که مقام امامت و ولایت و سرپرستى امت است جز علىبنابىطالب شایستگى و لیاقت ندارد، و اوست که از هر جهت مىتواند ربوبیت تشریعى را در امت تداوم بخشد و راه تو را ادامه دهد، و جامعه نوپاى اسلامى را از خطرات سنگینى که از ناحیه یهودیت و مسیحیت و نفاق متوجه امت است حفظ نماید، و آئین الهى را از ضربه تحریف نگاه دارد. این معنا در ضمن یک آیه که به اتفاق همه دانشمندان و علما و حکما و عرفاى شیعه، و منصفین از مفسران و بزرگان اهل سنت در حق علىبنابىطالب نازل شده اعلام شد: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ مائده، 67 اى پیامبر حکمى که از سوى پروردگارت، [مالک و مربى و مدبرت، درباره ولایت و رهبرى علىبنابىطالب] بر تو نازل شده است به مردم برسان و اگر به انجام این کار بر نخیزى رسالت خدا را که بر عهده تو بوده نرساندهاى، [نگران حسودان و دشمنان مباش] خدا تو را حفظ مىکند، بىتردید خدا گروه ناسپاسان [نسبت به ولایت و رهبرى را به خاطر این که مىداند از شدت حسادت و کینه به پذیرفتن آن تن در نمىدهند] به صراط مستقیم و خوشبختى و سعادت هدایت نمىکند! حضرت باقر و حضرت صادق (ص) مىفرمایند: خدا به رسول خود وحى کرد که: علىبنابىطالب را (براى رهبرى امت و تداوم حکومت عدل) جانشین خود قرار دهد، پیامبر بیم داشت که ابلاغ این حقیقت عظیم بر برخى از صحابه گران آید!! لذا خداوند براى تشجیع به آشکار شدن این امر حیاتى و تهدید به این که اگر آن را ابلاغ نکند اصل رسالت خدا را به مردم نرسانیده است، فرمان عملى ساختن جانشینى على (ع) را صادر کرد. مفسر بزرگ، امینالاسلام طبرسى در مجمع البیان مىگوید: عیاشى در تفسیر خود از ابنعمیر، او از ابن اذنیه او از کلبى او از ابوصالح او از ابنعباس و جابربنعبدالله نقل نموده که گفتهاند: خدا به فرستاده خود رسول بزرگوار اسلام فرمان داد علىبنابىطالب را به جانشینى خود منصوب نماید و پیامبر از این موضوع مىترسید که چنانچه پسر عموى خود را به این مقام منصوب نماید مورد طعن قرار گیرد، خداوند طىّ نزول این آیه فرمان به این معنى داد و رسول خدا در روز غدیر خم به ولایت على قیام نمود، و نیز ابوالحمد از حاکم ابوالقاسم حسکانى در کتاب شواهد التنزیل طى اسنادى از ابوعمیر و نیز در همین کتاب به سندى از حیانبنعلىعلوى او از ابوصالح او از ابنعباس روایت کرده که: گفتهاند: این آیه در شأن على (ع) نازل شده و رسول خدا علىبنابىطالب را بر روى دست بلند کرد و فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» هر کس من سرپرست و رهبر و مولاى او هستم، على رهبر و مولاى اوست، خدایا دوست بدار هر که او را دوست بدارد، و دشمن دار هر که او را دشمن باشد. )نمونه بینات در شأن نزول آیات، 301. ( )این مطالب از تفسیر حکیم، ج1، ص72-75 نوشته شیخ حسین انصاریان گرفته شده است)0 موضوع مطلب : اسلام, علی, تفسیر, قرآن, شیعه, ولایت, انصاریان, حسین انصاریان, غدیر پنج شنبه 91 آبان 11 :: 11:11 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
در قرآن چند آیه هست که مورد استدلال شیعه در باب امامت است. یکى از آن آیات آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ است (اتفاقاً در همه اینها روایات اهل تسنن هم وجود دارد که مفاد شیعه را تأیید مىکند). ما آیهاى در قرآن داریم به این صورت: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ. «انما» یعنى منحصراً (چون اداة حصر است). معنى اصلى «ولىّ» سرپرست است. ولایت یعنى تسلط و سرپرستى: سرپرست شما فقط و فقط خداست و پیغمبر خدا و مؤمنینى که نماز را بپا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند. ما در دستورات اسلام نداریم که انسان در حال رکوع زکات بدهد که بگوییم این یک قانون کلى است و شامل همه افراد مىشود. این، اشاره است به واقعهاى که در خارج یک بار وقوع پیدا کرده است و شیعه و سنى به اتفاق آن را روایت کردهاند و آن این است که على علیه السلام در حال رکوع بود، سائلى پیدا شد و سؤالى کرد، حضرت به انگشت خود اشاره کرد، او آمد انگشتر را از انگشت على علیه السلام بیرون آورد و رفت؛ یعنى على علیه السلام صبر نکرد نمازش تمام شود و بعد به او انفاق کند؛ آنقدر عنایت داشت به اینکه آن فقیر را زودتر جواب بگوید که در همان حال رکوع با اشاره به او فهماند که این انگشتر را درآور، برو بفروش و پولش را خرج خودت کن. در این مطلب هیچ اختلافى نیست و مورد اتفاق شیعه و سنى است که على علیه السلام چنین کارى کرده است و نیز مورد اتفاق شیعه و سنى است که این آیه در شأن على علیه السلام نازل شده، با توجه به اینکه انفاق کردن در حال رکوع جزء دستورات اسلام نیست (نه از واجبات اسلام است و نه از مستحبات آن) که بگوییم ممکن است عدهاى از مردم به این قانون عمل کرده باشند. پس «کسانى که چنین مىکنند» اشاره و کنایه است، همانطور که در خود قرآن گاهى مىگوید: «یقولون» مىگویند، و حال آنکه یک فرد آن سخن را گفته. در اینجا «کسانى که چنین مىکنند» یعنى آن فردى که چنین کرده. بنابراین به حکم این آیه على علیه السلام به ولایت براى مردم تعیین شده است. این، آیهاى است که مورد استدلال شیعه است. البته این آیه خیلى بیش از این بحث دارد [که در جلسات آینده دربارهاش سخن خواهیم گفت.] آیات دیگر آیاتى است که درباره جریان غدیر است. خود قضیه غدیر جزء سنت است و ما بعد باید درباره آن بحث کنیم. ولى از آیاتى که در این مورد در سوره مائده وارد شده یکى این آیه است: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ (اینجا لحن، خیلى شدید است) اى پیامبر! آنچه را که بر تو نازل شد، تبلیغ کن و اگر تبلیغ نکنى رسالت الهى را تبلیغ نکردهاى. مفاد این آیه آنچنان شدید است که مفاد حدیث مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ امامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً. اجمالًا خود آیه نشان مىدهد که موضوع آنچنان مهم است که اگر پیغمبر تبلیغ نکند، اصلًا رسالتش را ابلاغ نکرده است. سوره مائده به اتفاق شیعه و سنى آخرین سورهاى است که بر پیغمبر نازل شده و این آیات جزء آخرین آیاتى است که بر پیغمبر نازل شده است؛ یعنى در وقتى نازل شده که پیغمبر صلى الله علیه و آله تمام دستورات دیگر را در مدت سیزده سال مکه و ده سال مدینه گفته بوده و این، جزء آخرین دستورات بوده است. شیعه سؤال مىکند این دستورى که جزء آخرین دستورهاست و آنقدر مهم است که اگر پیغمبر آن را ابلاغ نکند همه گذشتهها کأنلمیکن است، چیست؟ یعنى شما نمىتوانید موضوعى نشان بدهید که مربوط به سالهاى آخر عمر پیغمبر و اهمیتش در آن درجه باشد که اگر ابلاغ نشود هیچ چیز ابلاغ نشده است. ولى ما مىگوییم آن موضوع، مسأله امامت است که اگر نباشد، همه چیز کأن لم یکن است، یعنى شیرازه اسلام از هم مىپاشد. بعلاوه، شیعه از کلمات و روایات خود اهل تسنن دلیل مىآورد که این آیه در غدیرخم نازل شده است. در همان سوره مائده، آیه الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (امروز دین را به حد کمال رساندم و نعمت را به حد آخر تمام کردم، امروز است که دیگراسلام را براى شما به عنوان یک دین پسندیدم) نشان مىدهد که در آن روز جریانى رخ داده که آنقدر با اهمیت است که آن را مکمّل دین و متمّم نعمت خدا بر بشر شمرده است و با بودن آن، اسلام اسلام است و خدا این اسلام را همان مىبیند که مىخواسته و با نبودن آن، اسلام اسلام نیست. شیعه به لحن این آیه- که تا این درجه براى این موضوع اهمیت قائل است- استدلال مىکند و مىگوید آن موضوعى که بتواند نامش مکمّل دین و متمّم نعمت و آن چیزى باشد که با نبودنش اسلام اسلام نیست، چه بوده است؟ مىگوید ما مىتوانیم موضوعى را نشان بدهیم که در آن درجه از اهمیت باشد ولى شما نمىتوانید. بعلاوه، روایاتى هست که تأیید مىکند این آیه هم در همین موضوع وارد شده است. اینها، سه آیهاى بود که من به طور عصاره از استدلالهاى شیعه برایتان عرض کردم. (مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى، ج 4، ص 722- 724) موضوع مطلب : اسلام, علی, مطهری, قرآن, شیعه, ولایت, امامت دوشنبه 91 شهریور 27 :: 6:41 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
مدارس امین مدارسی است که مدیریت آن توسط یک روحانی متبحر و تحت اشراف حوزه علمیه اداره می شود. در استان قم و برخی استانهای دیگر مانند تهران و خوزستان و ... چندین مدرسه طرح امین وجود دارد. برنامه های فرهنگی خاص، پاسخ به شبهات، برگزاری نماز جماعت، اردو و ...از عمده فعالیتهای این مدارس است. دوستانی که تمایل دارند تا بیشتر از این مدارس بدانند به سایت مبلغان(معاونت تبلیغ و آموزش های کاربردی حوزه های علمیه) یا منطقه و ناحیه آموزش پرورش نزدیک محل سکونتشان مراجعه کنند. مدارس قرآنی آن مدارسی است که در شیفت مخالف خود تعدادی کلاس قرآن مانند حفظ و روخوانی و روانخوانی و تجوید و... برای دانش آموزان داوطلب برگزار می کنند. این مدارس هدف اصلیشان، پوشش دادن سخن مقام معظم رهبری درباره تربیت 10 میلیون حافظ قرآن است. این طرح در تمام مدارسی که مدیری توانمند دارند قابل اجراست. اولیاء محترم نیز می توانند از مدیر درخواست چنین برنامه ای کنند. در حال حاضر 5هزار نفر متخصص برای این امر در آموزش و پرورش جذب و سازماندهی شده اند. به همه فرهنگیان و حوزویان و قرآنیان برای طرح های چنین عظیم که بسیاری را هم اطلاع نداریم خدا قوت می گوییم.در این وانفسای مکاتب مادی و عرفانهای نوظهور که فرزندان شیعه و مسلمان ما را به تاراج می برند، چنین فعالیتهایی که ذکر شد و نیز طرح نماز جماعت و سایت نماز دات آی آر که به صورت تخصصی برای نماز زیر نظر استاد قرائتی کار می کند و ده ها و صدها طرح موفق دیگر، هرچند کم است اما بینی شیطان را به خاک می مالد. امید است شیعیان مظلوم ایران و تمام جهان با مبارزه فرهنگی و مقاومت فرهنگی دینی سیاسی و اقتصادی چونان مسلمانان در شعب ابیطالب، را از دست ندهند و روز به روز صبر عبادی خود را بیشتر کنند تا به قوه الهی، ذخیره عالم مهدی صاحب زمان ظهور کنند. در روایتی از یکی از اساتید شنیدم که اگر حتی پیرزنی دلشکسته برای ظهور ایشان دعا کند، شاید خدا به سبب همان دعا، ظهور ایشان را مقرر فرماید و تقدیر کند و سپس امضا نماید. ان شاء الله باشیم و ظهورش را و بهشت خدا روی زمین و مدینه فاضله را ببینیم. موضوع مطلب : امام زمان, شیعه, ظهور, مدارس, آموزشو ژرورش شنبه 90 اسفند 20 :: 11:16 عصر :: نویسنده : کامران اویسی
یکی از دانش آموختگان حوزه علمیه قم استاد سید رضا حسینی نسب است که الان دارای سایت است. آدرس سایت ایشان: ایشان در امور بین المللی کار کرده و مراکزی در کانادا و دیگر کشورها دائر کرده است. کتاب شیعه پاسخ میدهد از ایشان خیلی مشهور است و توصیه می شود جهت پاسخگویی به شبهات وهخابیت مطالعه فرمایید. موضوع مطلب : وهابیت, اسلام, خبر, شیعه, حوزه علمیه شنبه 90 اسفند 20 :: 1:15 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
مفتی اعظم مصر:دست هر کس که به مقام حسینی (ع) جسارت کند را قطع میکنیممفتی اعظم مصر:
دست هر کس که به مقام حسینی (ع) جسارت کند را قطع میکنیم
خبرگزاری فارس: شیخ علی جمعه مفتی اعظم مصر با حمله مجدد به کسانی که قصد تخریب قبور اهل بیت(ع) و اولیای الهی را دارند گفت: دست هر که به مقام حسینی (ع) جسارت کند را قطع میکنیم. به گزارش خبرگزاری به نقل از پایگاه خبری المنار، شیخ علی جمعه مفتی اعظم مصر با حمله مجدد به کسانی که قصد تخریب قبور اهل بیت(ع) و اولیای الهی را دارند گفت: کسانی که دعوت به اینگونه اعمال میکنند قلبهایشان تاریک شده و از اسلام فهم درستی ندارند. موضوع مطلب : امام حسین, وهابیت, خبر, شیعه, اهل سنت, مفتی مصر, علی جمعه شنبه 90 اسفند 13 :: 11:12 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
مطالبی که در مورد آیت الله عزالدین زنجانی زده شد به معنای تایید ایشان نیست و فقط جنبه اطلاع رسانی و آشنایی با علماء بلاد خصوصا مشهد دارد. ایشان از آنجا که متاثر از اندیشه های فقهی مرحوم آیت الله حجت هستند، به تصریح پسرشان که از اساتید خارج فقه و اصول مشهد است، آراء خاصی نسبت به دیگر علماء در فقه دارند. نیز ایشان معتقد است که فلسفه را باید آموخت زیرا باعث کمال انسان است و بزرگان فلسفی فخر شیعه محسوب می شوند و برای یادگیری معارف باید به فلسفه مراجعه کرد. این نظر به خاطر شاگردی در محضر علامه طباطبایی و گاهی امام خمینی است. قابل ذکر است ک بزرگانی چون آیت الله صافی و وحید خراسانی و مرحوم گلپایگانی و برخی دیگر قائلند فلسفه نیاز نیست و برخی به حرمت یادگیری آن قائلند. خود عزالدین زنجانی در جلسه سوم دروس معارف خود رجوع به اهل بیت را در معارف لازم دانسته است. باید اشاره نمود که مطلوب در معارف الهی این است که از آبشخور خالص امامن استفاده نمود و آن را با سخنان هرچند به ظاهر درست غیر معصومین کدر ننمود. خوشا آنان که مشکلات اعتقادیشان را با توسل به امام عصر در این عصر آشفته حل می کنند. گرچه انسداد باب علم است اما گاهی روزنه هایی برای برخی چون میرزا مهدی اصفهانی و دیگران پیدا می شود. کجتیند مقدس اردبیلی ها که سوالاتشان را مستقیم از امامشان می پرسیدند. کجاست سید علی شوشتری که قضاوت را به امر یکی از ابدال (ظاهرا) به سبب احتیاط ترک کرد؟ آیا تسلیم محض در برابر اهل بیت این نیست که حتی در سوالات و د رخواستها جز به در خانه آنها نرویم؟ موضوع مطلب : فلسفه, تفکیک, شیعه, عزالدین زنجانی, توجه, اهل بیت, معارف شنبه 90 اسفند 13 :: 10:55 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
مصاحبه آیت الله عزالدین زنجانی با مجله اخبار شیعیان
اخبار شیعیان :لطفاً بفرمایید چه ویژگیهایی فقه شیعه را از فقه اهل سنت متمایز میکند؟ • بسم الله الرحمن الرحیم. یکی از جهاتی که باید روی آن کار کرد، حفظ اتحاد مسلمانان است همانگونه که ائمهء ما بخصوص امام صادق صلوات الله و سلامه علیه عمل میکردند. از امام صادق(ع) روایات زیادی نقل شده مبنی بر اینکه شیعیان رفتارشان، اخلاقشان و آداب معاشرتشان با اهل سنت به گونهای باشد که آنها غبطه بخورند و مرا یاد کنند بگویند: خدا جعفر را رحمت کند که اصحابش را خوب تربیت کرده است. پس به عیادتشان بروید، از جنازههایشان تشییع کنید و هر آنچه را که لوازم اخوت و مودت یک مسلمان نسبت به مسلمان دیگر است انجام بدهید. … زیدٌ الشّحام انه قال: یا زید خالقوا الناس باخلاقهم صلّوا فی مساجدهم و عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و ان استطعتم ان تکونوا الائمة والمؤذنین فافعلوا فانکم اذا فعلتم ذلک قالوا هولاء الجعفریة رحم الله جعفراً ما کان احسن ما یؤدب اصحابه و اذا ترکتم ذلک قالوا هولاء الجعفریة فعل الله بجعفر ما کان اَسؤأ ما یؤدب اصحابه (من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 383) • آنچه دشمن میخواهد، ایجاد اختلاف بین مسلمانهاست. چه بسا خودشان عواملی برای ایجاد اختلافات و درگیریها بین مسلمانان داشته باشند. در شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید آمده است که سر چه موضوعی در بغداد و در بین کشورهای اسلامی اختلاف درگرفت و خیلیها بر اثر این اختلاف کشته شدند. (شرح نهجالبلاغه، ج 8، ص 200-214) اسلام امروز هم دشمن دارد. صهیونیستها و آمریکا دشمنان درجه یک اسلام هستند و هدفشان این است که با همین اختلاف به دین و اسلام صدمه بزنند، ولی باید هشیار باشیم که اینگونه اختلافات جزئی را در سایه ادب و فراست و مهربانی حل نماییم. • در اینجا بد نیست خاطرهای را عرض کنم. قریب پنجاه سال پیش، که کردستان تابع زنجان بود، دولت آن زمان، شخصی به نام حاجی باب الشیخ را که امام جمعه سقز بود، بر سر موضوعی محکوم و در زنجان زندانی کرده بود. مرحوم والد اعلی الله مقامه الشریف که در آن زمان در زنجان بودند و عمدهء مشکلات مراجعهکنندگان به دست ایشان حل میشد، از حاجی باب الشیخ کاغذی دریافت میکند با مضمون خیلی لطیف و مردمپسند که بعد از تحیات نوشته بود: آقا چطور بود که وقتی عثمان محصور شد، یا علی مددی گفت و حضرت کمک کردند. شما هم به داد من برس! و مرحوم آقا هم اقدام کرده بودند. به یادم میآید در یک زمستان وقتی کودک بودم، و ملازم جلسه مرحوم والد، حاجی باب الشیخ آمد و پشت سر آقا شروع کرد به نماز خواندن، ولی تکتف نکرد. بعد از فراغت از نماز، آقا فرمودند: عجب است شما تکتف را انجام ندادید! او گفت: من شافعی هستم و شافعی هم واجب نمیداند و خود شافعی وقتی مهمان یکی از علمای شیعه شد، این عمل را به خاطر میزبانش ترک کرد. من هم چون میدانم شما انجام نمیدهید، به احترام شما انجام ندادم. • مرحوم آقا شیخ عبد الله مامقانی در تنقیح المقال در حالات خودشان مینویسند: ما در این سال به مکه مشرف شدیم … همه بالاتفاق نظر دادند که امام جماعت مسجد الحرام باشم. در آن زمان، 15000 نفر در نماز جماعت به ایشان اقتدا کردند در حالی که ایشان یک عالم شیعی بودند. … و لقد حججت بحمدالله تعالی سنة الف و ثلاث مائة و ثمان و ثلاثین فخرجت من النجف الاشرف فی الیوم الرابع عشر من شهر شعبان و انانا و للحج استجابا فلمّا وردت الکاظمیة و کنت مدعوّا الی ضیافة جناب صاحب المجد و العز و السعادة الحاج حسین التبریزی المقیم فی الکاظمیة و متجره فی بغداد اعزه الله تعالی فی الدارین و وفقّه للسعادات الابدیة فبذل لى الزاد والراحلة و انی بما هو فوق ما یؤمل منه من الضیافة و وردنا مکة المشرفة فی 27 شهر رمضان و سافرنا الی المدینة المشرفة فی سابع شوال و رجعنا الی مکة فی ثامن ذی القعدة و انعقدت لنا صلاة جماعة علی طریقتنا مرسل الیدین و الحنک واضعین الترب لنسجود فی المسجد الحرام فی اول المغرب فی قبال الائمة الثلاثة الشافعی و المالکی و الحنبلی و قد نقل ان جماعتنا بلفت خمسة عشر الف نفسا و ذلک مما لم یتفق لاحد و ذلک ایضا من فضل الله سبحانه یؤتیه من یشاء … و قد کان الحاج تسعون الفا علی ما کانوا ذاکرین فی جریدة القبلة … (تنقیح المقال، ج 2، ص 211) • بنابراین، باید در مصاحبتها و رفتارها به هم کمک کرد. همین مسئله باعث میشود تا آنها راغب بشوند و گرایش پیدا کنند. البته این به معنای دست برداشتن از اصول یا فروع فقهی خودمان نیست یعنی اینطور نیست که ما به خاطر حفظ اتحاد حاضر باشیم از اعتقاداتمان دست برداریم و تسلیم بشویم. ما نمونههای بسیاری در این زمینه داریم که به برخی از آنها اشاره میکنم: • مرحوم سید شرف الدین رضوان الله تعالی علیه به مصر رفتند. در مصر با شیخ سلیم در همین موضوعات تشیع و تسنن مباحثه کردند. این دو شخصیت بزرگ با یکدیگر بنا میگذارند که پس از مراجعت سید شرفالدین، مباحثات خود را به وسیله مکاتبه با هم ادامه دهند. این ماجرا ادامه پیدا میکند و ایشان با کمال ترتیب و نظم و در تاریخهای معین با شیخ سلیم به طور مفصل بحث میکند با کمال احترام سؤالاتی را از یکدیگر میپرسند و جواب میدهند. ماحصل این مباحثات کتابی میشود به نام المراجعات که بحمدالله چندین مرتبه تجدید چاپ شده است. به عقیده من بر حوزه علمیه است که آن را تجهیز کند. در این مباحثات، هر دو تسلیم حق بودند، بنا هم داشتند اذعان بکنند. از اینرو، سرانجام شیخ سلیم گفت: حق با شماست، من دیگر جواب ندارم. مراد هم این است که مغالطه نشود. بنابراین، ما در عین حال که باید با آنها با محبت برخورد نماییم و حقوق و قوت اسلامی را نگه بداریم، باید اصول خودمان را که حق هم هست، کاملاً محکم بچسبیم. •اما فقه شیعه. فقه شیعه به برکت ائمه(ع) فقهی پویاست. چون امامان ما حجت حق بودند و وارد به احکام الهی، کلام ایشان حجت است .متسلسلاً از جد بزرگوارشان حضرت امیر(ع) و همچنین از رسول الله(ص) نقل میکنند. پس مذهب شیعه واقعاً و خالصاً دین اسلام است. ائمه ما همهء اصول و فروع مذهب را از وحی الهی و قرآن استنباط و استخراج کردهاند. اما اهل تسنن چون نصوص را کم دارند، خیلی متأخرند از زمان نزول قرآن، و تا آن وقت خلا› هم داشتند. از اینرو، ناچار شدند به قیاس و به اعتقادات عقلی که ملاک درستی ندارند دست بزنند و به چیزهایی مانند استحسانات و مواردی از این قبیل که در اصولشان هست متشبّث بشوند. اما ما میتوانیم بسیاری از مسائل را هر چند در نص وارد نشده باشند با فقه خودمان حل کنیم. فکر ما خیلی توسعه دارد. برای نمونه، اهل تسنن در خصوص آیهء شریفه وَیَسْئلُونکََ عَنِ الَْمحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًی فَاعْتَزِلُواْ النِّسَاء فِیالَْمحِیضِ وَلاَ تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّیَ یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللّهُ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِین (بقره: 222) بر این عقیدهاند که مقاربت با زن پیش از انجام غسل حیض، هر چند به طور کامل پاک شده باشد، حرام است، اما ما در فقه شیعه میگوییم به مجرد اینکه خون قطع شد و طهارت پیدا کرد، هر چند غسل نکرده باشد مانع ندارد. این یک نمونه کوچکی است از اختلاف در فقه شیعه و اهل تسنن. مبنای ما روایات اهل بیت و ظواهر کتاب است، اما چون آنها به قیاسات و استحسانات روی آوردهاند، اتکایشان تنها به آراء است. محیالدین عربی، عارف معروف در فتوحات ثابت میکند که این همه اختلاف میان مسلمانان ناشی از اتکا به آراء است. اتکا به آراء صدمات زیادی به اسلام زده است. در آنجا میگوید: تمام بدبختیها به خاطر اختلافات در حکم خدا میباشد. • اصل سؤال این است که آیا هر اختلافی موجب تشتّت است و باید از آنها جلوگیری کرد یا نه؟ ظاهراً در کتاب امالی سیّد مرتضی که کتاب ارزشمندی است و در ایران هم چاپ شده این توضیحات را دیدم: یهودیان به حضرت امیر عرض کردند شما عجب ملتی هستید، نگذاشتید آب غسل پیغمبرتان خشک بشود، شروع کردید به اختلاف. حضرت فرمود: شما بدتر از ما هستید چون هنوز پیغمبرتان از میقات برنگشته بود که شروع کردید به اختلاف. در حالی که هم پیغمبرتان زنده بود و هم وصیاش هارون، اختلاف را ایجاد کردید که موجب تغییرتان شد. اما ما در خصوص پیغمبرمان اختلافی نداریم، فقط نمیدانیم که چه چیزی از ایشان صادر شده و چطور باید آنها را روایت کنیم. بنابراین، فهمها در این موضوع مختلف است فهمی که تربیت علمی و دینی شده باشد، خداوند به آن قوهای میدهد که میتواند حکم را از روایت مورد نظر استخراج کند. • این اختلاف، اختلاف مضرّی نیست یعنی بهگونهای نیست که مقصد را از بین ببرد، بلکه موجب میشود که ما حکمی را که از رسول اکرم(ص) و در نهایت، از سوی خدا آمده درست بفهمیم. این غیر از آن است که در اصل حکم، ما اختلاف بکنیم. البته در این زمینه هم علما باید همانگونه که حضرت امام حسن عسکری(ع) میفرمایند و این روایت را شیخ در رسائل در باب خبر واحد به طور مبسوط نقل کرده است دارای شرایط خاصی باشند. … ما فی الاحتجاج عن تفسیر العسکری(ع) فی قوله تعالی … و منهم اُمیّون لا یعلمون الکتاب من انه قال رجل للصادق(ع) … فامّا من کان من الفقهاء، صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً علی هواه، مطیعاً لامر مولاه، فللعوام ان یُقلَدوه. و ذلک لا یکون الّابعض فقهاء الشیعة لاجمیعهم (رسایل، ج 1، ص 141-140 / احتجاج، ص 457) مرحوم آیة الله حکیم هم در شرح عروه میگویند: صرف داشتن عدالت برای مرجع کافی نیست، بلکه فقیه نباید حریص به دنیا باشد و … اگر اینگونه شد و فقیه به یقین رسید، مقلّدانش باید از او تبعیت کنند. بله، برخی از مقلدبازیها جداً حرام است و موجب ناراحتی میشود. خود صحابه هم با یکدیگر اختلاف داشتند، حتی در زمان ائمه(ع). مثلاً، هشام بن حکم با محمد بن ابیعمیر اختلافنظر داشتند از جمله در باب زکات. هر دو بزرگوار بودند. امام صادق(ع) میفرمایند: اگر امثال اینها نبودند اصلاً عقاید دین ما از بین میرفت. اینگونه اختلافات نه تنها بد نیست، بلکه موجب تقویت دین میشود. اما اگر اختلافات از روی هوا و هوس باشد و خدای ناکرده اینطور باشد که نگذاریم دیگری عرض اندام بکند، این خیلی خطرناک است. همانگونه که حضرت عسکری(ع) فرمودند، این آخوندهایی که اهل دنیا هستند و غیردنیا چیزی سرشان نمیشود، نسبت به ضعفای شیعهء ما از جیش یزید و معاویه بدترند. اما نفی اختلاف بما هو اختلاف، امری طبیعی است. هشام بن حکم جوانی بود که حضرت ایشان را به مشایخ اصحاب برتری میفرمود. محمد بن ابیعمیر هم که مرسلاتش حجّت است. این دو بزرگوار به شدت با هم اختلاف داشتند. در کتاب خمس مرحوم حاج آقا رضا همدانی قواعدی در این زمینه وجود دارد. کسی که مطابق ذوق و فهم عرفی، روایات را خوب میفهمد و به سبک ائمه آشنا شده است میداند که چگونه باید عمل کند. … و لکن قد یقال بعدم امکان الالتزام بهذا الظاهر فانه کاد ان یکون مخالفاً للضرورة و لم ینقل عن احد من الاصحاب التعبد بهذا الظاهر عدا ابن ابیعمیر فی ما حکاه عنه السندی بن الربیع حیث قال علی ما نقل انه ای ابن ابیعمیر لم یکن یعدل بهشام بن الحکم شیئاً و کان لا یغبّ اتیانه ثم انقطع عنه و خالفه و کان سبب ذلک ان ابا مالک الحضرمی کان احد رجال هشام وقع بینه و بین ابن ابیعمیر ملاحاة فی شیءٍ من الامامة. قال ابن ابیعمیر: ان الدنیا کلها للامام علی جهة الملک و انه اولی بها من الذین فی ایدیهم و قال ابومالک: لیس کذلک املاک الناس لهم الا ما حکم الله به للامام من الفیء والخمس و المغنم فذلک له و ذلک ایضا قد بیّن الله للامام أین یضعه و کیف یصنع به فتراضیا بهشام بن الحکم و صار الیه و حکم هشام لابی مالک علی ابن ابیعمیر، فغضب ابن ابیعمیر و هجر هشام بعد ذلک. (مصباح الفقیه، کتاب الخمس، ج 14، ص • همانگونه که عرض کردم، اگر یک مجتهد رأیش را بگوید، عدهای هم پیرو او باشند هیچ اشکالی ندارد، ولی اگر طوری شود که او بخواهد رئیس دیگران باشد این خطرناک است، این همان مصداق فرمایش حضرت عسکری(ع) است. بر خلاف آنچه که ما را از آن ترساندهاند، این دین خیلی آسان است. به فرمایش امام باقر(ع)، دین وسعتش زیاد است. … ان اباجعفر(ع) کان یقول ان ا لخوارج ضیّقوا علی انفسهم بجهالتهم ان الدین اوسع من ذلک ان علی بن ابیطالب(ع) کان یقول ان شیعتنا فی اوسع ما بین السماء الی الارض انتم مغفور لکم (بحارالانوار، ج 100، ص 70) واقعاً بایستی آنهایی را اخذ کرد که خیلی آسانند. چندی پیش یکی از فضلای خوب قم نزد من آمد و گفت: آقا! من روایات پیامبر و ائمه را که میبینم، متوجه میشوم آنها با برخی از فتاوای علما خیلی اختلاف دارند مثلاً مرحوم سید در عروه در مسئلهء وضو برای شستن صورت خیلی مبالغه و سختگیری میکند، در حالی که ائمه جهات سهولت دین را در نظر میگرفته اند. • از حالات شیخ انصاری نقل میکنند که یک روز خواهر ناصرالدین شاه که به نجف آمده بود به خدمت ایشان میرسد. چون وقت ناهار بوده، در یک مجمعهای یک ظرف آبگوشت رنگ و رو رفته و مقداری نان به عنوان غذا میآورند. از قضا مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی صاحب حاشیه که آن زمان مشغول تصحیح مکاسب برای چاپ بودند وارد میشود و چون با این صحنه مواجه میشود، خطاب به شیخ عرض میکند: در تهران مرحوم ملا علی کنی خیلی کبکبه و دبدبه و ثروت و خدم و حشم و برو و بیا دارد چرا بین شما و ایشان اینقدر تفاوت است؟ شیخ به مرحوم آشتیانی میفرماید: فوراً صیغهء توبه را تلقین کن چون پشت سر مرجع غیبت کردی آنچه ایشان آنجا انجام میدهند حق است و آنچه من اینجا انجام میدهم نیز حق. چرا؟ چون ایشان در مقابل وزرا و سفرای خارجی که میآیند بایستی آن کبکبه را داشته باشند، من هم به خاطر اینکه برای طلابی که وضعیت مالی خوبی ندارند، الگو باشم ناچارم اینگونه زندگی کنم تا اینها ناراحت نباشند. • راجع به علامه صحبت زیاد است. واقعاً باید به روح ایشان درود و صلوات فرستاد. نحوهء آشنایی ما با ایشان مفصل است. ایشان با مرحوم والد در نجف خیلی گرم و رفیق بودند. مرحوم والد خیلی زودتر آمده بودند ایران. ایشان هم بعدها برگشتند به ایران و در تبریز مشغول شدند. در جریان اشغال ایران که همه بیرون رفتند، این بزرگوار هم به قم تشریف آوردند. چون مرحوم والد از نجف با ایشان آشنا بودند، به من فرمودند: شما حتماً باید درس اسفار را با ایشان بگذرانید. گفتم: آقا! من پیش امام اسفار را خواندهام. (من به همراه شهید مطهری، آقای منتظری، مرحوم حاج آقای مهدی حائری، آقای رومی، آقای فکور یزدی و چند نفری دیگر در یکی از بقعههای صحن بزرگ حضرت معصومه(س) در محضر امام اسفار خوانده بودیم.) مرحوم والد گفت: نه، این چیز دیگری است، من این را لازم میدانم. من اطاعت امر کردم و رفتم خدمت مرحوم علامه. آن وقتها اسفار تازه چاپ شده بود در دو جلد قطور. ایشان خیلی بزرگوار بود، خیلی باحیا حرف میزد. پس از اینکه تقاضای خود را مطرح کردم، فرمود: من اثاثیهام در تبریز مانده. من گفتم: آقا! این اسفار برای شما، شروع بفرمایید. ایشان دیگر جواب نفرمودند و من مشغول شدم. در محضر درس ایشان که در مدرسه حجتیه بود، به جز من، آقای شیخ جواد خندقآبادی بود و یکی دیگر که در تهران، دبیرستان علوی را اداره میکرد. ما سه نفر در درس علامه حاضر شدیم و ایشان درس را شروع فرمودند. ایشان انصافاً فوقالعاده بود. چون ممکن بود نتوانم همهء فرمایشات ایشان را در حافظهام نگهداری کنم، به ایشان عرض کردم: آقا هر چه به نظر مبارکتان میرسد در حاشیهء اسفار من مرقوم فرمایید. ایشان هم قبول کردند و آراء خودشان را آنجا بر حسب خواهش من یادداشت کردند. الان این کتاب نفیس نزد فرزندمان آقای حاج سید محمد حسینی نگهداری می شود. خلاصه ما شروع کردیم تا اینکه جمعیت زیاد شد. • ایشان خیلی به من لطف داشتند. بعداز فوت مرحوم والد، ایشان دو سال پیاپی، هم برای تسکین قلب من و هم به خاطر لطفی که به خانواده ما داشتند، تابستان را تشریف آوردند زنجان منزل ما. واقعاً وجود ایشان در زنجان مغتنم بود، خیلی هم متواضع بودند. روحانیت زنجان میآمدند خدمتشان. ایشان به معنای واقعی کلمه معلم بودند. معلّم یعنی چه؟ یعنی احاطه داشتن به تمام معلومات عصر خود مثل معلم اول، معلم ثانی، معلم ثالث (میرداماد) و … • اما راجع به فلسفه، روایاتی در باب توحید از جمله در کافی و وافی وجود دارند که اگر فلسفه دستگیر آدم نباشد اصلاً آنها مجمل میشوند. امام صادق(ع) از هشام بن سالم میپرسد: آیا توحید را بلدی؟ (آدم مات و مبهوت میشود که مثلاً از یکی از علما بپرسند تو موحد هستی، آن هم قدری به گلایه.) میگوید: بلدم. حضرت میفرماید: بگو ببینم که چطوری است؟ میگوید: حیٌّ قادرٌ علیمٌ سمیعٌ و بصیر. میفرماید: همین، دیگر چیزی نمیدانی؟ میگوید: خیر. میفرماید: اشتباه است، سمیع من حیث سمیع…. چنین مضامینی در دعاها پر است. احدیت خدا یعنی چه؟ مرتبهء احدیت کدام است؟ واحدیت به چه معناست؟ انسان حتماً باید اینها را ببیند، منتها هر کسی برای یک فنی ساخته شده است. البته چیزهایی را باید بلد باشد تا مطابق ذوقش برای فهم آن روایات از فلسفه اقدام کند. برای مثال، همین افرادی که الان فلسفه میخوانند، خوب است در کنار تحصیل فلسفه، دروس دیگری نیز برای آنها در نظر گرفت. خواجه نصیرالدین طوسی در آداب المتعلمین به مسئلهء نظم در تحصیل اشاره کرده است. قطعاً استعدادهای متوسطه و بلکه بالاتر از متوسطه میان اهل علم زیاد است هم میتوانند فلسفه را یاد بگیرند و هم ریاضیات و هم علوم دیگر را. مثلاً شیخ بهایی و امثال اینها، هم ریاضیات بلد بودند، هم طبیعیات و هم فلسفه. • ترویج نمیخواهد، اگر ما بتوانیم خودمان عامل باشیم و چهرهء واقعی شیعه را با رفتارمان به مردم بشناسانیم دیگر هیچ زحمتی نداریم. البته قسمت اعظم این کار به عهدهء مسئولان است. من در جمع دختران دانشجو که از زنجان آمده بودند گفتم: اگر الان در تلویزیون برخی صحنههای مسئلهدار را نشان میدهند، مسبب آن، امثال شماها هستید. البته مرادم شماهای نوعی است. این از طرحهای استعمار است، البته عذر میآورند که غیر این نمیشود ما میپرسیم: چرا در زمان امام(ره) شد؟ در آن زمان همه چیز تحت کنترل بود. بنابراین، شما حق بازخواست دارید. تشیّع بعد از ظهور امام(ره) دنیاگیر شد. اگر همان رویه ادامه پیدامی کرد، قطعاً دیگر نیاز به ترویج نداشت. برای مثال، چندی پیش یک دختر آلمانی آمده بود اینجا تا راجع به شیخ جواد بلاغی تحقیق کند یعنی موضوع تحقیق پایاننامهاش راجع به شیخ جواد بلاغی بود. این از برکات انقلاب است. ما اگر رفتار خودمان را درست کنیم، ترویج تشیع زحمت نمیخواهد، مشروط به اینکه آنچه را که از آینه تمام نمای دین در قرآن هست، با اعمال خودمان لکهدار نکنیم. من در زمان شاه با جوانان در ارتباط بودم و شاهد بودم چقدر مردم و جوانها به دین گرایش داشتند. * اخبار شیعیان، شماره 14، با اصلاح و ویرایش موضوع مطلب : فقه, شیعه, عزالدین زنجانی, تقریب, اهل سنت شنبه 90 اسفند 13 :: 10:43 صبح :: نویسنده : کامران اویسی
زیاد شنیده اید که در روز محشر ، ایشان غرق در نور و سوار بر مراکب نور به سوی بهشت می روند. این جلوه ملکوتی نوری ایشان است. ایشان دستگاه جدایی دارند و ربطی به علی و پیامبر و دیگران ندارد. پیامبر 3 پسر و چهار دختر داشت. برای دیگران با اینکه آنها هم از خدیجه بودند، چنین مقامی نیست. علی هم بر او طبق روایت، حرام بود که همسری دیگر بگیرد تا زمانی که او زنده بود. ایشان خود مستقلا دارای چنین مقامی است نه به واسطه دختر پیغمبر بودن. ععجایبی در اینجا مطرح است. اینکه می گویند: غضوا ابصارکم و القوا روسکم، چشمها و سرهاتان را پایین اندازید نه به خاطر اینکه نامحرمند زیرا آنجا نامحرمی مطرح نسست تازه سادات که به ایشان محرمند و انبیاء نیز چون پدرشان هستند محرمند. بلکه منظور این است که ایشان در قبه نور قرار داند نه نور ئنیایی بلکه نور ملکوتی که چون چشمهای اهل محشر توان دیدن و درکش را ندارد و درهم کوبیده می شود، باید نگاه نکنند. تمام زنان محترمه عفیفه مانند آسیه بنت مزاحم و مریم ام عیسی و دیگران با نام شوهران و پدران و انسابشان خوانده شده اند اما از ایشان به آیت کبرای الهی صدیقه کبرای الهی نام برده می شود. حتی خوانده اید کخ: و بعلها و بنیها و .... میگوید: فاطمه و پدرش و شوهرش و پسرانش. پس خود شخصیت ایشان یک محوریتی دارد. موضوع مطلب : شیعه, فاطمه, نور پیوندها لوگو آمار وبلاگ
|
||